تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
 
(۱۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:




رواياتى درباره مراد از ((اثارة من علم (( و راجع بهنزول آيه : ((ام يقولون افتريه ...((
== بحث روايتى==
در كافى به سند خود از ابى عبيده روايت كرده كه گفت : از امام ابى جعفر (عليه السلام ) پرسيدم آيه ((ائتونى بكتاب من قبل هذا او اثاره من علم ان كنتم صادقين (( چه معنايى دارد؟ فرمود: منظور از كتاب همانا تورات و انجيل است . و منظور از ((اءثاره من علم (( علم اوصياى انبياء است .
در كافى، به سند خود، از ابى عبيده روايت كرده كه گفت: از امام ابى جعفر «عليه السلام» پرسيدم: آيه «ائتُونِى بِكِتاَبٍ مِن قَبلِ هذَا أو أثَارَة مِن عِلمٍ إن كُنتُم صَادِقِين»، چه معنايى دارد؟ فرمود: منظور از كتاب، همانا تورات و انجيل است. و منظور از «أثارةٍ مِن عِلم»، علم اوصياى انبياء است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۰ </center>
و در الدر المنثور است كه احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، طبرانى ، و ابن مردويه از طريق ابى سلمه بن عبد الرحمان ، از ابن عباس از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) روايت كرده كه فرمود: منظور از ((اثاره من علم (( بهره است .
و در الدر المنثور است كه احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم، طبرانى، و ابن مردويه، از طريق ابى سلمه بن عبد الرحمان، از ابن عباس، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت كرده كه فرمود: منظور از «أثَارَة مِن عِلم»، بهره است.
مؤ لف : شايد منظور از حظ و بهره ، كتاب محظوظ يعنى موروث از انبياء و يا علماى گذشته باشد، ليكن در بعضى از رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده ، آمده كه منظور از ((اءواثاره من علم (( حظ نيكو است . و در بعضى ديگر آمده كه منظور از آن ، جودت و زيبايى حظ است . ليكن اين معنا از سياق احتجاج آيه به دور است .
 
و در عيون در باب ((مجلس مذاكره ماءمون با حضرت رضا (عليه السلام (() آمده : آن جناب فرمود: پدرم از جدم از پدران بزرگوارش از حسين بن على (عليهماالسلام ) روايت كرده كه فرمود مهاجر و انصار نزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) اجتماع كردند، و عرضه داشتند: يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) شما با اين همه واردينى كه از اطراف دارى خرجت زياد است ، و مال و جان ما همه در اختيار تو است ، و ما با كمال رغبت خوشوقت مى شويم كه در آنها تصرف كنى و از خدا مى خواهيم تو را اجر دهد، آنچه دلت مى خواهد از اين اموال خرج كن ، هيچ حرجى بر تو نيست .
مؤلف: شايد منظور از حظ و بهره، كتاب محظوظ، يعنى موروث از انبياء و يا علماى گذشته باشد، ليكن در بعضى از رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده، آمده كه منظور از «أثَارَة مِن عِلم»، حظّ نيكو است. و در بعضى ديگر آمده كه منظور از آن، جودت و زيبايى حظّ است. ليكن اين معنا از سياق احتجاج آيه به دور است.
آنگاه فرمود: در اين مورد بود كه خداى تعالى روح الامين را بر آن جناب نازل كرد، و وى به رسول خدا عرضه داشت : اى محمد ((قل لا اساءلكم عليه اجرا الا الموده فى القربى (( يعنى من از شما مزدى در برابر رسالتم نمى خواهم ، مگر همين را كه بعد از من به اقربايم مودت و دوستى بورزيد. مهاجر و انصار بيرون رفتند؛ و منافقين گفتند: از تصرف در اموال ما چشم نپوشيد مگر براى اينكه ما را به رعايت خويشاوندانش وادار كند، و اين سخنى عظيم ، و افترائى بود كه در مجلس آن جناب گفتند.
 
و در باره همين افتراء بود كه آيه شريفه ((ام يقولون افتريه قل ان افتريته فلا تملكون لى من اللّه شيئا هو اعلم بما تفيضون فيه كفى به شهيدا بينى و بينكم و هو الغفور الرّحيم (( نازل شد.
و در عيون، در باب «مجلس مذاكره مأمون با حضرت رضا «عليه السلام» آمده: آن جناب فرمود: پدرم از جدّم، از پدران بزرگوارش، از حسين بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود: مهاجر و انصار نزد رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» اجتماع كردند، و عرضه داشتند:  
 
يا رسول اللّه! شما با اين همه واردينى كه از اطراف دارى، خرجت زياد است، و مال و جان ما همه در اختيار تو است، و ما با كمال رغبت خوشوقت مى شويم كه در آن ها تصرف كنى و از خدا مى خواهيم تو را اجر دهد، آنچه دلت مى خواهد، از اين اموال خرج كن، هيچ حرجى بر تو نيست.
 
آنگاه فرمود: در اين مورد بود كه خداى تعالى، روح الأمين را بر آن جناب نازل كرد، و وى، به رسول خدا عرضه داشت: اى محمّد! «قُل لَا أسئَلُكُم عَلَيهِ أجراً إلّا المَوَدّةَ فِى القُربى». يعنى: من از شما مزدى در برابر رسالتم نمى خواهم، مگر همين را كه بعد از من، به اقربايم مودّت و دوستى بورزيد.  
 
مهاجر و انصار بيرون رفتند؛ و منافقان گفتند: از تصرف در اموال ما چشم نپوشيد، مگر براى اين كه ما را به رعايت خويشاوندانش وادار كند، و اين سخنى عظيم، و افترایى بود كه در مجلس آن جناب گفتند.
 
و در باره همين افتراء بود كه آيه شريفه «أم يَقُولُونَ افتَرَاهُ قُل إنِ افتَرَيتُهُ فَلا تَملِكُونَ لِى مِنَ اللّه شَيئاً هُوَ أعلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيداً بَينِى وَ بَينَكُم وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيم» نازل شد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۱ </center>
پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) كسى به نزد همان جمعيت فرستاد كه مگر پيش آمدى كرده ؟ گفتند: بله ، و اللّه ، يا رسول اللّه . بعضى از ما سخنى درشت گفتند: و ما ناراحت شديم . پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) آيه را كه نازل شده بود بر آنان تلاوت كرد، و ايشان سخت بگريستند، به دنبال اين جريان بود كه آيه ((و هو الذى يقبل التوبه عن عباده و يعفو عن السيئات و يعلم ما تفعلون (( نازل شد.
پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، كسى به نزد همان جمعيت فرستاد كه مگر پيشامدى كرده؟ گفتند: بله، واللّه يا رسول اللّه. بعضى از ما سخنى درشت گفتند و ما ناراحت شديم. پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، آيه را كه نازل شده بود، بر آنان تلاوت كرد، و ايشان سخت بگريستند. به دنبال اين جريان بود كه آيه «وَ هُوَ الّذِى يَقبَلُ التَّوبَة عَن عِبَادِهِ وَ يَعفُو عَنِ السّيِّئَاتِ وَ يَعلَمُ مَا تَفعَلُون» نازل شد.
و در الدر المنثور است كه ابو داوود در - كتاب ناسخ - از طريقه عكرمه از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه ((و ما ادرى ما يفعل بى و لابكم (( گفته : ناسخ اين آيه در سوره فتح است . ابن عباس سپس مى گويد: پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بين مردم آمد، و ايشان را بشارت داد به اينكه گناهان گذشته و آينده اش بخشوده شده . پس مردى از مؤ منين گفت : اى پيامبر خدا، گوارايت باد، اينك فهميدم كه با تو چه معامله اى مى كنند، ليكن نمى دانم با ما چه معامله مى كنند؟ دنبال اين پرسش آيه سوره احزاب نازل شد كه مى فرمايد ((و بشر المؤ منين بان لهم من اللّه فضلا كبيرا(( و نيز مى فرمايد: ((ليدخل المؤ منين و المؤ منات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و يكفر عنهم سيئاتهم و كان ذلك عند اللّه فوزا عظيما(( كه در اين دو آيه براى آنان روشن كرد كه خدا با ايشان چه معامله اى مى كند.
 
روايتى در ذيل جمله : ((و ما ادرى ما يفعل بى ولابكم (( و اشكالات آن
و در الدر المنثور است كه ابوداوود، در - كتاب ناسخ - از طريقه عكرمه، از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه «وَ مَا أدرِى مَا يُفعَلُ بِى وَ لا بِكُم» گفته: ناسخ اين آيه در سوره فتح است. ابن عباس سپس مى گويد: پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بين مردم آمد، و ايشان را بشارت داد به اين كه گناهان گذشته و آينده اش بخشوده شده.  
مؤ لف : اين روايت خالى از اشكال نيست ، براى اينكه اولا در تفسير آيه شريفه ((و ما ادرى ما يفعل بى و لا بكم (( گفتيم كه اين آيه هيچ ارتباطى با علم غيبى كه از طريق وحى باشد ندارد، و نمى خواهد بگويد: من علم غيبى نسبت به آمرزش خود ندارم تا روايت بگويد: آيه سوره فتح ناسخ اين آيه است .
 
و ثانيا از ظاهر روايت برمى آيد گناهى كه آيه سوره فتح تصريح به آمرزش آن دارد، گناه به معناى مخالفت امر و نهى مولوى است ، در حالى كه در تفسير سوره فتح خواهد آمد كه منظور از گناه در آن آيه چيز ديگرى است .
پس مردى از مؤمنان گفت: اى پيامبر خدا! گوارايت باد، اينك فهميدم كه با تو چه معامله اى مى كنند، ليكن نمى دانم با ما چه معامله مى كنند؟ دنبال اين پرسش، آيه سوره احزاب نازل شد كه مى فرمايد: «وَ بَشّرِ المُؤمِنِينَ بِأنّ لَهُم مِنَ اللّه فَضلاً كَبِيراً». و نيز مى فرمايد: «لِيُدخِلَ المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ جَنّاتٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الأنهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ يُكَفّرُ عَنهُم سَيّئَاتِهِم وَ كَانَ ذَلِكَ عِندَ اللّه فَوزاً عَظِيماً»، كه در اين دو آيه، براى آنان روشن كرد كه خدا با ايشان چه معامله اى مى كند.
و ثالثا آياتى كه دلالت دارد بر اينكه مؤ منين داخل بهشت مى شوند بسيار زياد است ، هم در سوره هاى مكى ، و هم در سوره هاى مدنى ، و آيه دلالتى اضافه بر دلالت ساير آيات اين باب ندارد، پس وجهى ندارد كه در روايت بگويد: اين آيه دلالت مى كند بر اينكه مؤ منين داخل بهشت مى شوند و مشمول مغفرت مى گردند.
 
مؤلف: اين روايت خالى از اشكال نيست، براى اين كه اولاً در تفسير آيه شريفه «وَ مَا أدرِى مَا يُفعَلُ بِى وَ لا بِكُم» گفتيم كه اين آيه، هيچ ارتباطى با علم غيبى كه از طريق وحى باشد، ندارد، و نمى خواهد بگويد: من علم غيبى نسبت به آمرزش خود ندارم، تا روايت بگويد: آيه سوره «فتح»، ناسخ اين آيه است.
 
و ثانياً از ظاهر روايت بر مى آيد: گناهى كه آيه سوره «فتح» تصريح به آمرزش آن دارد، گناه به معناى مخالفت امر و نهى مولوى است، در حالى كه در تفسير سوره «فتح» خواهد آمد كه منظور از گناه در آن آيه، چيز ديگرى است.
 
و ثالثاً آياتى كه دلالت دارد بر اين كه مؤمنان داخل بهشت مى شوند، بسيار زياد است. هم در سوره هاى مكّى، و هم در سوره هاى مدنى، و آيه دلالتى اضافه بر دلالت ساير آيات اين باب ندارد. پس وجهى ندارد كه در روايت بگويد: اين آيه دلالت مى كند بر اين كه مؤمنان داخل بهشت مى شوند و مشمول مغفرت مى گردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۲ </center>
علاوه بر اين ، سوره احزاب مدتها قبل از سوره فتح نازل شده و معنا ندارد كه آيات آن ، نظرى به آيات سوره فتح داشته باشد.
علاوه بر اين، سوره «احزاب»، مدت ها قبل از سوره «فتح» نازل شده و معنا ندارد كه آيات آن، نظرى به آيات سوره فتح داشته باشد.
روايتى درباره نزول آيه : ((و شهد شاهد من بنىاسرائيل ...((
 
و نيز در همان كتاب آمده كه : ابو يعلى ، ابن جرير، طبرانى و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - به سندى صحيح از عوف بن مالك اشجعى ، روايت كرده كه گفت : روزى رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) به راه افتاد من نيز در خدمتش بودم ، تا داخل شديم به معبد يهوديان ، و چون روز عيدشان بود، از ورود ما خوششان نيامد. پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) به ايشان فرمود: دوازده نفر يهودى داوطلب شويد شهادت دهيد به يگانگى خدا، و نبوت محمد بن عبداللّه تا خداى تعالى عذابى كه شامل حال تمامى يهوديان زير آسمان شده از ايشان بر طرف سازد. يهوديان همه سكوت كردند، همين كه يكى از آنها داوطلب شد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) مجددا پيشنهاد خود را تكرار كرد، ولى ديگر كسى پاسخ نداد. بار سوم تكرار كرد، احدى اجابت ننمود. آنگاه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) پرسيد: زير بار نمى رويد؟ پس بدانيد به خدا سوگند كه من حاشر و عاقب و مقضى ام ، چه ايمان بياوريد و چه تكذيب كنيد.
و نيز در همان كتاب آمده كه: ابويعلى، ابن جرير، طبرانى و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - به سندى صحيح، از عوف بن مالك اشجعى، روايت كرده كه گفت:  
آنگاه برگشت و من هم با او بودم ، همين كه خواستيم از در خارج شويم ، مردى از پشت سر آن جناب گفت : اى محمد! همانجا كه هستى بايست ، پس رو كرد به يهوديان و پرسيد: اى مردم يهود تاكنون كه من در بين شما بودم مرا چگونه مردى يافتيد؟ گفتند: به خدا سوگند ما در بين خود مردى داناتر از تو به كتاب خدا، و فقيه تر از تو و از پدرت و از جدت سراغ نداريم . آن مرد بعد از گرفتن اين گواهى و اعتراف گفت : پس بدانيد كه من خدا را شاهد مى گيرم كه اين محمد همان پيغمبرى است كه شما در تورات و انجيل نامش را يافته ايد.
 
قوم يهود گفتند: اين را دروغ مى گويى . و گواهى او را رد كردند، و به او بد و بيراه هم گفتند. پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: شما دروغ گفتيد، و سخن شما هرگز مقبول واقع نمى شود.
روزى رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» به راه افتاد، من نيز در خدمتش بودم، تا داخل شديم به معبد يهوديان، و چون روز عيدشان بود، از ورود ما خوششان نيامد. پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، به ايشان فرمود: دوازده نفر يهودى داوطلب شويد شهادت دهيد به يگانگى خدا، و نبوّت محمّد بن عبداللّه، تا خداى تعالى، عذابى كه شامل حال تمامى يهوديان زير آسمان شده، از ايشان بر طرف سازد. يهوديان همه سكوت كردند، همين كه يكى از آن ها داوطلب شد، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، مجددا پيشنهاد خود را تكرار كرد، ولى ديگر كسى پاسخ نداد.  
آنگاه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و من و آن مرد يهودى كه نامش ابن سلام بود بيرون آمديم چيزى نگذشت كه آيه ((قل ارايتم ان كان من عند اللّه و كفرتم به و شهد شاهد من بنى اسرائيل على مثله فامن و استكبرتم ان اللّه لا يهدى القوم الظالمين (( نازل گرديد.
 
بار سوم تكرار كرد، احدى اجابت ننمود. آنگاه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» پرسيد: زير بار نمى رويد؟ پس بدانيد به خدا سوگند كه من «حاشر» و «عاقب» و «مقضى» ام، چه ايمان بياوريد و چه تكذيب كنيد.
 
آنگاه برگشت و من هم با او بودم. همين كه خواستيم از در خارج شويم، مردى از پشت سرِ آن جناب گفت: اى محمّد! همان جا كه هستى، بايست. پس رو كرد به يهوديان و پرسيد: اى مردم يهود! تاكنون كه من در بين شما بودم، مرا چگونه مردى يافتيد؟  
 
گفتند: به خدا سوگند، ما در بين خود، مردى داناتر از تو به كتاب خدا، و فقيه تر از تو و از پدرت و از جدّت سراغ نداريم. آن مرد بعد از گرفتن اين گواهى و اعتراف، گفت: پس بدانيد كه من خدا را شاهد مى گيرم كه اين محمّد، همان پيغمبرى است كه شما در تورات و انجيل نامش را يافته ايد.
 
قوم يهود گفتند: اين را دروغ مى گويى. و گواهى او را رد كردند، و به او بد و بيراه هم گفتند. پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: شما دروغ گفتيد، و سخن شما هرگز مقبول واقع نمى شود.
 
آنگاه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» و من و آن مرد يهودى كه نامش «ابن سلام بود»، بيرون آمديم. چيزى نگذشت كه آيه «قُل أرَأيتُم إن كَانَ مِن عِندِ اللّه وَ كَفَرتُم بِهِ وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِن بَنِى إسرَائِيلَ عَلى مِثلِه فَآمَنَ وَ استَكبَرتُم إنّ اللّه لا يَهدِى القَومَ الظّالِمِين» نازل گرديد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۳ </center>
مؤ لف : در اينكه آيه مذكور در باره عبداللّه بن سلام نازل شده روايات ديگرى از طريق اهل سنت وارد شده . ولى سياق آيه و مخصوصا جمله ((من بنى اسرائيل (( با اين معنا كه خطاب در آن ، متوجه بنى اسرائيل باشد نمى سازد. اشكال ديگرى كه در روايت هست اين است كه در اين روايت كتاب آسمانى انجيل هم جزء كتب آسمانى يهود به شمار رفته ، و حال آنكه از كتب ايشان نيست ، و يهود آن را قبول ندارد.
مؤلف: در اين كه آيه مذكور در باره «عبداللّه بن سلام» نازل شده، روايات ديگرى از طريق اهل سنت وارد شده، ولى سياق آيه و مخصوصا جمله «مِن بَنِى إسرَائِيل»، با اين معنا كه خطاب در آن، متوجه بنى اسرائيل باشد، نمى سازد. اشكال ديگرى كه در روايت هست، اين است كه در اين روايت، كتاب آسمانى انجيل هم، جزء كتب آسمانى يهود به شمار رفته، و حال آن كه از كتب ايشان نيست، و يهود آن را قبول ندارد.
و در بعضى از روايات آمده كه آيه شريفه در باره ((ابن يامين (( يكى از علماى يهود نازل شده كه شهادت داد و اسلام آورد، و يهود او را تكذيب كرد. اشكال قبلى به اين روايت هم وارد است .
 
و در بعضى از روايات آمده كه آيه شريفه، در باره «ابن يامين»، يكى از علماى يهود نازل شده، كه شهادت داد و اسلام آورد، و يهود او را تكذيب كرد. اشكال قبلى به اين روايت هم، وارد است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۴ </center>
<span id='link205'><span>
<span id='link205'><span>
==آيات ۱۵ - ۲۰ سوره احقاف ==
==آيات ۱۵ - ۲۰ سوره احقاف ==
وَ وَصيْنَا الانسنَ بِوَلِدَيْهِ إِحْسناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصلُهُ ثَلَثُونَ شهْراً حَتى إِذَا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سنَةً قَالَ رَب أَوْزِعْنى أَنْ أَشكُرَ نِعْمَتَك الَّتى أَنْعَمْت عَلىَّ وَ عَلى وَلِدَى وَ أَنْ أَعْمَلَ صلِحاً تَرْضاهُ وَ أَصلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى إِنى تُبْت إِلَيْك وَ إِنى مِنَ الْمُسلِمِينَ(۱۵)
وَ وَصّيْنَا الإنسانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلَاثُونَ شهْراً حَتى إِذَا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سنَةً قَالَ رَبّ أَوْزِعْنى أَنْ أَشكُرَ نِعْمَتَك الَّتى أَنْعَمْت عَلىَّ وَ عَلى وَالِدَىّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى إِنى تُبْت إِلَيْك وَ إِنّى مِنَ الْمُسلِمِينَ(۱۵)
أُولَئك الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سيِّئَاتهِمْ فى أَصحَبِ الجَْنَّةِ وَعْدَ الصدْقِ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ(۱۶)
أُولَئك الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سيِّئَاتهِمْ فى أَصحَابِ الجَْنَّةِ وَعْدَ الصّدْقِ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ(۱۶)
وَ الَّذِى قَالَ لِوَلِدَيْهِ أُفٍ لَّكُمَا أَ تَعِدَانِنى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلى وَ هُمَا يَستَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَك ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلا أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۷)
وَ الَّذِى قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍ لَّكُمَا أَ تَعِدَانِنى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلى وَ هُمَا يَستَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَك ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلّا أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۷)
أُولَئك الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فى أُمَمٍ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِم مِّنَ الجِْنِّ وَ الانسِ إِنهُمْ كانُوا خَسِرِينَ(۱۸)
أُولَئك الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فى أُمَمٍ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِم مِّنَ الجِْنِّ وَ الإنسِ إِنّهُمْ كانُوا خَاسِرِينَ(۱۸)
وَ لِكلٍّ دَرَجَتٌ ممَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيهُمْ أَعْمَلَهُمْ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۱۹)
وَ لِكُلٍّ دَرَجَاتٌ ممَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۱۹)
وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طيِّبَتِكمْ فى حَيَاتِكمُ الدُّنْيَا وَ استَمْتَعْتُم بهَا فَالْيَوْمَ تجْزَوْنَ عَذَاب الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَستَكْبرُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ وَ بمَا كُنتُمْ تَفْسقُونَ(۲۰)
وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طيِّبَاتِكُمْ فى حَيَاتِكمُ الدُّنْيَا وَ استَمْتَعْتُم بهَا فَالْيَوْمَ تجْزَوْنَ عَذَاب الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَستَكْبرُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ وَ بمَا كُنتُمْ تَفْسقُونَ(۲۰)
ترجمه آيات
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۵ </center>
ما به انسان سفارش پدر و مادرش را كرديم كه به ايشان احسان كند احساسى مخصوص به آنان ، مادرش او را به حملى ناراحت كننده حمل كرد و به وضعى ناراحت كننده بزاييد و حمل او تا روزى كه از شيرش مى گيرد سى ماه است و تا هنگامى كه به حد بلوغ و رشد عقلى برسد همچنان پدر و مادر مراقبش هستند تا به حد چهل سالگى برسد. آن وقت مى گويد: پروردگارا نصيبم كن كه شكر آن نعمت هايى كه به من و پدر و مادرم انعام فرمودى به جاى آرم و اعمال صالح كه مايه خشنودى تو باشد انجام دهم . پروردگارا ذريه مرا هم برايم اصلاح فرما. پروردگارا من امروز به درگاهت توبه مى آورم و از تسليم شدگانت هستم (۱۵).
<center> «'''ترجمه آيات'''» </center>
اين گونه انسانهايند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم و از گناهان ايشان هم درمى گذريم آنچنان كه از گناهان اهل بهشت درمى گذريم ، و اين وعده صدقى است كه از آغاز خلقت تا به امروز گوشزد انسانها شده است (۱۶).
 
و آن كس كه به پدر و مادرش مى گفت : اف بر شما تا كى مرا مى ترسانيد از اينكه دوباره زنده شوم اين همه مردم كه قبل از من مردند كدامشان برگشتند. پدر و مادرش به خدا پناه مى برند تا شايد فرزندشان را هدايت كند و به فرزند مى گويند: واى بر تو به روز جزاء ايمان آور كه وعده خدا حق است ، و او همچنان مى گويد: اينها خرافات عهد قديم است (۱۷). چنين كسانى عذاب خدا بر آنان حتمى شده است و در زمره امت هاى گذشته از جن و انسند كه زيانكار شدند (۱۸).
ما به انسان سفارش پدر و مادرش را كرديم كه به ايشان احسان كند، احسانى مخصوص به آنان. مادرش او را به حملى ناراحت كننده حمل كرد و به وضعى ناراحت كننده، بزاييد و حمل او تا روزى كه از شيرش مى گيرد، سى ماه است و تا هنگامى كه به حدّ بلوغ و رشد عقلى برسد، همچنان پدر و مادر مراقبش هستند تا به حدّ چهل سالگى برسد. آن وقت مى گويد: پروردگارا! نصيبم كن كه شكر آن نعمت هايى كه به من و پدر و مادرم انعام فرمودى، به جاى آرم و اعمال صالح كه مايه خشنودى تو باشد، انجام دهم. پروردگارا! ذرّيه مرا هم برايم اصلاح فرما. پروردگارا! من امروز به درگاهت توبه مى آورم و از تسليم شدگانت هستم(۱۵).
و براى هر يك از انسانهاى نامبرده درجاتى است از پاداش و كيفر اعمالشان (و اين اختلافها به خاطر اهدافى است ناگفتنى و يكى از آنها اين است كه ) پروردگارشان خود اعمالشان را به ايشان بر مى گرداند تا ظلمى به ايشان نشود (۱۹).
 
در روزى كه كفار بر آتش عرضه مى شوند به ايشان گفته مى شود: هر سرمايه خيرى داشتيد در زندگى دنيا از دست داديد و با آن عياشى كرديد در نتيجه امروز در برابر استكبارى كه در زمين و بدون حق مى ورزيدند به عذاب خوارى دچار مى شويد، هم به خاطر استكبارتان و هم به خاطر فسقى كه مرتكب مى شديد (۲۰).
اين گونه انسان هايند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم و از گناهان ايشان هم در مى گذريم، آنچنان كه از گناهان اهل بهشت در مى گذريم، و اين، وعدۀ صدقى است كه از آغاز خلقت تا به امروز گوشزد انسان ها شده است(۱۶).
بيان آيات  
 
بعد از آنكه در جمله ((لينذر الذين ظلموا و بشرى للمحسنين (( مردم را به دو قسم ((ظالمين (( و ((محسنين (( تقسيم نمود و در آن اشاره كرد به اينكه ظالمان سرنوشتى دارند كه همواره از آن مى ترسند و خود را بر حذر مى دارند، و محسنين سرنوشتى دارند كه همواره برايشان مسرت آور است ، اينك در اين فصل از آيات همان مطالب را به طور مفصل شرح مى دهد و مى فرمايد: مردم دو دسته اند: يك دسته تائبين هستند كه همواره به سوى خدا رجوع دارند و در برابر او تسليمند، و ايشان كسانى اند كه اعمال نيكترشان قبول مى شود، و از گناهانشان در مى گذرند، و جزو اصحاب جنتند. دسته ديگر خاسران و زيانكارانند كه همان سرنوشتى كه امت هاى گذشته از جن و انس بدان گرفتار شدند در باره اينان نيز حتمى شده .
و آن كس كه به پدر و مادرش مى گفت: اف بر شما، تا كى مرا مى ترسانيد از اين كه دوباره زنده شوم، اين همه مردم كه قبل از من مُردند، كدامشان برگشتند. پدر و مادرش به خدا پناه مى برند، تا شايد فرزندشان را هدايت كند و به فرزند مى گويند: واى بر تو! به روز جزا ايمان آور، كه وعدۀ خدا حق است، و او همچنان مى گويد: اين ها، خرافات عهد قديم است(۱۷).  
 
چنين كسانى عذاب خدا بر آنان حتمى شده است و در زمرۀ امت هاى گذشته از جنّ و انس ان،د كه زيانكار شدند(۱۸).
 
و براى هر يك از انسان هاى نامبرده، درجاتى است از پاداش و كيفر اعمال شان، (و اين اختلاف ها به خاطر اهدافى است ناگفتنى و يكى از آن ها اين است كه) پروردگارشان، خود اعمالشان را به ايشان بر مى گرداند، تا ظلمى به ايشان نشود(۱۹).
 
در روزى كه كفار بر آتش عرضه مى شوند، به ايشان گفته مى شود: هر سرمايه خيرى داشتيد، در زندگى دنيا از دست داديد و با آن عياشى كرديد، در نتيجه، امروز در برابر استكبارى كه در زمين و بدون حق مى ورزيدند، به عذاب خوارى دچار مى شويد. هم به خاطر استكبارتان و هم به خاطر فسقى كه مرتكب مى شديد(۲۰).
 
<center> «'''بیان آيات'''» </center>
بعد از آن كه در جمله «لِيُنذِرَ الّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشرَى لِلمُحسِنِين»، مردم را به دو قسم: «ظَالمين» و «مُحسنين» تقسيم نمود و در آن اشاره كرد به اين كه «ظالمان»، سرنوشتى دارند كه همواره از آن مى ترسند و خود را بر حذر مى دارند، و «محسنين»، سرنوشتى دارند كه همواره برايشان مسرّت آور است، اينك در اين فصل از آيات، همان مطالب را به طور مفصل شرح مى دهد و مى فرمايد:  
 
مردم دو دسته اند: يك دسته، «تائبين» هستند كه همواره به سوى خدا رجوع دارند و در برابر او تسليم اند، و ايشان كسانى اند كه اعمال نيكترشان قبول مى شود، و از گناهانشان در مى گذرند، و جزو اصحاب جنّت اند. دسته ديگر، «خاسران» و زيانكارانند كه همان سرنوشتى كه امت هاى گذشته از جنّ و انس بدان گرفتار شدند، در باره اينان نيز حتمى شده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۶ </center>
آنگاه طائفه اول را به كسى مثل زده كه ايمان به خدا دارد و تسليم او و نيكوكار به والدين خويش است و همواره از خدا مى خواهد تا شكر بر نعمتهايش را به او الهام كند، نعمتهايى كه به خودش داده ، و نعمتهايى كه به پدر و مادرش ارزانى داشته ، و نيز مى خواهد كه عمل صالح و اصلاح ذريه اش را به وى الهام كند. و طائفه دوم را به كسى مثل زده كه عاق پدر و مادرش باشد، وقتى او را به سوى ايمان به خدا و روز جزاء مى خوانند مى گويد: اين حرفها جزو خرافات كهنه و قديمى است ، و به اين اكتفاء نموده پدر و مادر را تهديد مى كند كه ديگر از اين حرفها نزنند.
آنگاه طائفۀ اول را به كسى مَثَل زده كه ايمان به خدا دارد و تسليم او و نيكوكار به والدين خويش است و همواره از خدا مى خواهد تا شكر بر نعمت هايش را به او الهام كند. نعمت هايى كه به خودش داده، و نعمت هايى كه به پدر و مادرش ارزانى داشته. و نيز، مى خواهد كه عمل صالح و اصلاح ذرّيه اش را به وى الهام كند.  
وَ وَصيْنَا الانسنَ بِوَلِدَيْهِ إِحْسناً ...
 
كلمه ((وصيت (( به طورى كه راغب گفته به معناى آن است كه به ديگرى پيشنهاد كنى كه فلان كار را بكند، و اين پيشنهاد تواءم با موعظه و خيرخواهى باشد. و كلمه ((توصيه (( بر وزن تفعيل و از ماده وصيت است ؛ و در قرآن آمده : ((و وصى بها ابراهيم بنيه (( پس مى توان گفت مفعول دوم اين كلمه كه با حرف ((باء(( مفعولش مى شود، از قبيل اعمال است (چون هميشه انسان ، ديگرى را توصيه مى كند كه عملى را انجام دهد)، در نتيجه توصيه خدا به والدين ، توصيه فرزندان است به عملى كه مربوط به والدين باشد كه عبارت است از احسان به آنان .
و طایفۀ دوم را به كسى مَثَل زده كه عاق پدر و مادرش باشد، وقتى او را به سوى ايمان به خدا و روز جزا مى خوانند، مى گويد: اين حرف ها، جزو خرافات كهنه و قديمى است، و به اين اكتفا نموده، پدر و مادر را تهديد مى كند كه ديگر از اين حرف ها نزنند.
معناى آيه : ((و وصينا الانسان بوالديه احسانا...((
 
و بنابراين بيان ، تقدير كلام ((و وصينا الانسان بوالديه ان يحسن اليهما احسانا(( مى باشد، يعنى ما سفارش كرديم انسان را به پدر و مادرش كه به آن دو احسان كند به هر مقدار كه باشد و بتواند. مفسرين در اعراب كلمه ((احسانا(( اقوالى ديگر دارند. بعضى گفته اند: كلمه مذكور مفعول مطلق است اما بر اين اساس كه كلمه ((وصينا(( متضمن معناى ((احسنا(( باشد، و تقدير كلام ((وصينا الانسان محسنين اليهما احسانا(( است . و بعضى ديگر گفته اند: كلمه مذكور صفت است براى مصدرى كه حذف شده ، البته با مضافى كه در تقدير است ، و تقدير كلام ((و وصينا ايصاء ذا احسان (( است . بعضى ديگر گفته اند: كلمه مزبور مفعول له است ، و تقدير كلام ((و وصينا الانسان بوالديه لاحساننا اليهما(( است . و نيز وجوهى ديگر از اين قبيل .
«'''وَ وَصّيْنَا الإنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْساناً...'''»:
 
كلمه «وصيت» - به طورى كه راغب گفته - به معناى آن است كه به ديگرى پيشنهاد كنى كه فلان كار را بكند، و اين پيشنهاد، توأم با موعظه و خيرخواهى باشد. و كلمه «توصيه»، بر وزن تفعيل و از مادۀ وصيت است و در قرآن آمده: «وَ وَصّى بِهَا إبرَاهِيمُ بَنِيه». پس مى توان گفت مفعول دوم اين كلمه كه با حرف «باء» مفعولش مى شود، از قبيل اعمال است (چون هميشه انسان، ديگرى را توصيه مى كند كه عملى را انجام دهد). در نتيجه، توصيه خدا به والدين، توصيه فرزندان است به عملى كه مربوط به والدين باشد، كه عبارت است از: احسان به آنان.
 
== معناى آيه: «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ إحسَاناً...» ==
 
و بنابراين بيان، تقدير كلام «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ أن يُحسِنَ إلَيهِمَا إحسَاناً» مى باشد. يعنى: ما سفارش كرديم انسان را به پدر و مادرش، كه به آن دو احسان كند، به هر مقدار كه باشد و بتواند.  
 
مفسران در اعراب كلمه «إحسَاناً» اقوالى ديگر دارند. بعضى گفته اند: كلمه مذكور، مفعول مطلق است، اما بر اين اساس كه كلمۀ «وَصّينا»، متضمن معناى «احسنّا» باشد، و تقدير كلام «وَصّينَا الإنسَانَ مُحسِنِينَ إلَيهِمَا إحسَاناً» است. و بعضى ديگر گفته اند: كلمه مذكور، صفت است براى مصدرى كه حذف شده، البته با مضافى كه در تقدير است، و تقدير كلام «وَ وَصّينَا إيصَاء ذَا إحسَان» است. بعضى ديگر گفته اند: كلمه مزبور، مفعولٌ له است، و تقدير كلام «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ لإحسَاننَا إلَيهِمَا» است. و نيز وجوهى ديگر، از اين قبيل.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۷ </center>
و به هر حال ((بربه والدين و احسان به ايشان (( از احكام عمومى خداست كه همانطور كه در تفسير آيه ((قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا و بالوالدين احسانا(( گذشت ، در همه شرايع تشريع شده ، و به همين جهت فرمود: ((و وصينا الانسان (( و سفارش را عموميت داد به هر انسانى ، نه تنها مسلمانان .
و به هر حال، «برّ به والدين و احسان به ايشان»، از احكام عمومى خداست، كه همان طور كه در تفسير آيه «قُل تَعَالَوا أتلُ مَا حَرّمَ رَبُّكُم عَلَيكُم ألّا تَشرِكُوا بِهِ شَيئاً وَ بِالوَالِدَينِ إحسَاناً» گذشت، در همه شرايع تشريع شده، و به همين جهت فرمود: «وَ وَصّينَا الإنسَان»، و سفارش را عموميت داد به هر انسانى، نه تنها مسلمانان.
آنگاه دنبال اين سفارش اشاره كرد به ناراحتى هايى كه مادر انسان در دوران حاملگى ، وضع حمل و شير دادن تحمل مى كند تا اشاره كرده باشد به ملاك حكم ، و عواطف و غريزه رحمت و راءفت انسان را برانگيزد، لذا فرمود: ((حملته امه كرها و وضعته كرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا((.
 
و اما اينكه فرمود: ((و حمله و فصاله ثلاثون شهرا(( بدين حساب است كه به حكم آيه ((و الوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين (( و آيه ((و فصاله فى عامين (( دوران شير دادن به فرزند دو سال است ، و كمترين مدت حاملگى هم شش ماه است ، كه مجموع آن سى ماه مى شود.
آنگاه دنبال اين سفارش اشاره كرد به ناراحتى هايى كه مادر انسان در دوران حاملگى، وضع حمل و شير دادن تحمل مى كند، تا اشاره كرده باشد به ملاك حكم، و عواطف و غريزۀ رحمت و رأفت انسان را برانگيزد. لذا فرمود: «حَمَلَتهُ أُمُّهُ كُرهاً وَ وَضَعَتهُ كُرهاً وَ حَملُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهراً».
و كلمه ((فصال (( به معناى فاصله انداختن بين طفل و شير خوردن است ، و اگر كلمه دو سال را ظرف قرار داد براى فصال ، به اين عنايت است كه آخرين حد شير دادن دو سال است ، و معلوم است كه اين محقق نمى شود، مگر به گذشتن دو سال .
 
((حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنه (( - ((بلوغ اشد(( به معناى رسيدن به زمانى از عمر است كه در آن زمان قواى آدمى محكم مى شود. و ما در تفسير آيه ((و لما بلغ اشده اتيناه حكما و علما(( اختلافى را كه مفسرين در معناى ((بلوغ اءشد(( دارند نقل كرديم ، و گفتيم كه بلوغ چهل سال عادتا ملازم با رسيدن به كمال عقل است .
و اما اين كه فرمود: «وَ حَملُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً»، بدين حساب است كه به حكم آيه «وَ الوَالِدَاتُ يُرضِعنَ أولَادَهُنّ حَولَينِ كَامِلَين»، و آيه «وَ فِصَالُهُ فِى عَامَين»، دوران شير دادن به فرزند دو سال است، و كمترين مدت حاملگى هم، شش ماه است، كه مجموع آن، سى ماه مى شود.
((قال رب اوزعنى ان اشكر نعمتك التى انعمت على و على والدى و ان اعمل صالحا ترضيه (( - كلمه ((اوزعنى (( از مصدر ((ايزاع (( است كه معناى الهام را مى دهد، و اين الهام ، الهام آن امورى نيست كه اگر خدا عنايت نكند آدمى به حسب طبع خود علم به آنها پيدا نمى كند، و آيه ((و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها(( از آن خبر مى دهد، بلكه الهام عملى و به معناى وادار كردن ، و دعوت باطنى به عمل خير و شكر نعمت و بالاخره عمل صالح است .
 
و كلمه «فِصَال»، به معناى فاصله انداختن بين طفل و شير خوردن است، و اگر كلمۀ دو سال را ظرف قرار داد براى فصال، به اين عنايت است كه آخرين حد شير دادن، دو سال است، و معلوم است كه اين محقق نمى شود، مگر به گذشتن دو سال.
 
«'''حَتّى إذَا بَلَغَ أشُدّهُ وَ بَلَغَ أربَعِينَ سَنَة'''» - «بلوغ أشد»، به معناى رسيدن به زمانى از عمر است كه در آن زمان، قواى آدمى محكم مى شود. و ما در تفسير آيه «وَ لَمّا بَلَغَ أشُدّهُ آتَينَاهُ حُكماً وَ عِلماً»، اختلافى را كه مفسران در معناى «بلوغ أشد» دارند، نقل كرديم، و گفتيم كه: بلوغ چهل سال، عادتا ملازم با رسيدن به كمال عقل است.
 
«'''قَالَ رَبّّ أوزِعنِى أن أشكُرَ نِعمَتَكَ الّتِى أنعَمتَ عَلَىّ وَ عَلى وَالِدَىّ وَ أن أعمَلَ صَالِحاً تَرضَاهُ'''» - كلمه «أوزِعنِى»، از مصدر «إيزَاع» است كه معناى الهام را مى دهد، و اين الهام، الهام آن امورى نيست كه اگر خدا عنايت نكند، آدمى به حسب طبع خود، علم به آن ها پيدا نمى كند، و آيه «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوّيهَا فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَيهَا»، از آن خبر مى دهد، بلكه الهام عملى و به معناى وادار كردن، و دعوت باطنى به عمل خير و شكر نعمت و بالاخره عمل صالح است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۸ </center>
<span id='link207'><span>
<span id='link207'><span>
==دعا و در خواست توفيق شكر نعمت و انجام اعمال صالح و مرضى خدا ==
 
خداى تعالى در اين آيه آن نعمتى را كه سائل درخواست كرده نام نبرده ، تا هم نعمتهاى ظاهرى چون حيات ، رزق ، شعور و اراده را، و هم نعمتهاى باطنى چون ايمان به خدا اسلام ، خشوع ، توكل بر خدا و تفويض به خدا را شامل شود. پس جمله ((رب اوزعنى ان اشكر نعمتك ...(( درخواست اين است كه نعمت ثناء بر او را ارزانيش بدارد تا با اظهار قلى و عملى نعمت او را اظهار نمايد. اما قولى كه روشن است . و اما عملى به اينكه نعمت هاى خدا را طورى استعمال كند كه همه بفهمند نعمت وى از خداى سبحان است و خدا آن را به وى داده ، و از ناحيه خود او نيست ، و لازمه اين گونه استعمال اين است كه عبوديت و مملوكيت اين انسان در گفتار و كردارش هويدا باشد.
==درخواست توفيق شكر نعمت و انجام اعمال صالح و مرضىّ خدا ==
و اينكه كلمه ((نعمت (( را با جمله ((التى انعمت على و على والدى (( تفسير كرده مى فهماند كه شكر مذكورم از طرف خود سائل است ، و هم از طرف پدر و مادرش . و در حقيقت فرزند بعد از درگذشت پدر و مادرش زبان ذكر گويى براى آنان است .
خداى تعالى در اين آيه، آن نعمتى را كه سائل درخواست كرده، نام نبرده، تا هم نعمت هاى ظاهرى چون حيات، رزق، شعور و اراده را، و هم نعمت هاى باطنى، چون ايمان به خدا اسلام، خشوع، توكل بر خدا و تفويض به خدا را شامل شود. پس جملۀ «رَبّ أوزِعنِى أن أشكُرَ نِعمَتَك...»، درخواست اين است كه نعمت ثناء بر او را ارزانی اش بدارد، تا با اظهار قولى و عملى، نعمت او را اظهار نمايد.  
((و ان اعمل صالحا ترضيه (( - اين جمله عطف است بر جمله ((ان اشكر...((، و سؤ ال ديگرى است متمم سؤ ال شكر، چون شكر نعمت چيزى است كه ظاهر اعمال انسان را زينت مى دهد، و صلاحيت پذيرفتن خداى تعالى زيورى است كه باطن اعمال را مى آرايد، و آن را خالص براى خدا مى سازد.
 
((و اصلح لى فى ذريتى (( - اصلاح در ذريه به اين معنا است كه صلاح را در ايشان ايجاد كند و چون اين ايجاد از ناحيه خداست ، معنايش اين مى شود كه ذريه را موفق به عمل صالح سازد، و اين اعمال صالح كار دلهايشان را به صلاح بكشاند. و اگر كلمه اصلاح را مقيد كرد به قيد ((لى (( و گفت ((ذريه ام را براى من اصلاح كن (( براى اين است كه بفهماند اصلاحى درخواست مى كند كه خود او از اصلاح آنان بهره مند شود، يعنى ذريه او به وى احسان كنند، همانطور كه او به پدر و مادرش احسان مى كرد.
اما قولى كه روشن است. و اما عملى، به اين كه نعمت هاى خدا را طورى استعمال كند كه همه بفهمند نعمت وى از خداى سبحان است و خدا آن را به وى داده، و از ناحيه خود او نيست. و لازمۀ اين گونه استعمال اين است كه عبوديت و مملوكيت اين انسان در گفتار و كردارش هويدا باشد.
و خلاصه دعاى اين است كه خدا شكر نعمتش و عمل صالح را به وى الهام كند، و او را نيكوكار به پدر و مادرش سازد، و ذريه اش را براى او چنان كند كه او را براى پدر و مادرش كرده بود. در تفسير آيه ۱۴۴ از سوره آل عمران و آيه ۱۷ از سوره اعراف گفتيم كه شكر نعمت خدا به معناى حقيقيش اين است كه بنده خدا خالص براى خدا باشد، پس برگشت معناى دعا به درخواست خلوص نيت و صلاح عمل است .
 
و اين كه كلمه «نعمت» را با جمله «الّتِى أنعَمتَ عَلَىّ وَ عَلى وَالِدَىّ» تفسير كرده، مى فهماند كه شكر مذكور، هم از طرف خود سائل است، و هم از طرف پدر و مادرش. و در حقيقت، فرزند بعد از درگذشت پدر و مادرش، زبان ذكرگويى براى آنان است.
 
«'''وَ أن أعمَل صَالِحاً تَرضَيهُ'''» - اين جمله عطف است بر جمله «أن أشكر...»، و سؤال ديگرى است متمم سؤال شكر. چون شكر نعمت چيزى است كه ظاهر اعمال انسان را زينت مى دهد، و صلاحيت پذيرفتن خداى تعالى، زيورى است كه باطن اعمال را مى آرايد، و آن را خالص براى خدا مى سازد.
 
«'''وَ أصلِح لِى فِى ذُرّيَتِى'''» - اصلاح در ذرّيه، به اين معنا است كه صلاح را در ايشان ايجاد كند و چون اين ايجاد از ناحيه خداست، معنايش اين مى شود كه ذرّيه را موفق به عمل صالح سازد، و اين اعمال صالح، كار دل هايشان را به صلاح بكشاند. و اگر كلمه اصلاح را مقيد كرد به قيد «لِى» و گفت: «ذُرّيه ام را براى من اصلاح كن»، براى اين است كه بفهماند اصلاحى درخواست مى كند كه خود او از اصلاح آنان بهره مند شود. يعنى ذريه او به وى احسان كنند، همان طور كه او به پدر و مادرش احسان مى كرد.
 
و خلاصه دعاى او، اين است كه خدا شكر نعمتش و عمل صالح را به وى الهام كند، و او را نيكوكار به پدر و مادرش سازد، و ذرّيه اش را براى او چنان كند كه او را براى پدر و مادرش كرده بود. در تفسير آيه ۱۴۴ از سوره آل عمران و آيه ۱۷ از سوره اعراف گفتيم كه: شكر نعمت خدا به معناى حقيقی اش، اين است كه: بندۀ خدا خالص براى خدا باشد. پس برگشت معناى دعا به درخواست خلوص نيت و صلاح عمل است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۹ </center>
((انى تبت اليك و انى من المسلمين (( - يعنى من به سوى تو برگشتم و از كسانى هستم كه امور را تسليم تو نمودند، به طورى كه تو هيچ اراده اى نكردى مگر آنكه آنان نيز همان را خواستند، بلكه جز آنچه تو مى خواهى نمى خواهند.
«'''إنّى تُبتُ إلَيكَ وَ إنّى مِنَ المُسلِمِين'''» - يعنى من به سوى تو برگشتم و از كسانى هستم كه امور را تسليم تو نمودند، به طورى كه تو هيچ اراده اى نكردى، مگر آن كه آنان نيز همان را خواستند، بلكه جز آنچه تو مى خواهى، نمى خواهند.
اين جمله در مقام بيان علت مطالبى است كه در دعا بوده . اين آيه از آنجا كه دعا را نقل مى كند، و آن را رد ننموده ، بلكه با وعده قبولى آن را تاءييد مى كند و مى فرمايد: ((اولئك الذين نتقبل عنهم ...((، اين نكته را روشن مى سازد كه وقتى توبه و تسليم خدا شدن در كسى جمع شد، دنبالش خداوند آنچه را كه باعث خلوص وى مى شود به دل او الهام مى كند، و در نتيجه هم ذاتا از مخلصين - به فتحه لام - مى شود، و هم عملا از مخلصين - به كسره لام .
 
اما اينكه توبه و تسليم مؤ ثر در اخلاص ذات است ، در همين نزديكيها بدان اشاره كرديم . و اما تاءثير آن در اخلاص عمل براى اينكه عمل به خاطر قبول خدا صالح نمى شود، و به سوى او بالا نمى رود، مگر وقتى كه خالص براى او باشد، همچنان كه فرمود: ((الا لله الدين الخالص ((.
اين جمله، در مقام بيان علت مطالبى است كه در دعا بوده. اين آيه از آن جا كه دعا را نقل مى كند، و آن را رد ننموده، بلكه با وعدۀ قبولى آن را تأييد مى كند و مى فرمايد: «أولَئِكَ الّذِينَ نَتَقَبّلُ عَنهُم...»، اين نكته را روشن مى سازد كه وقتى توبه و تسليم خدا شدن در كسى جمع شد، دنبالش خداوند آنچه را كه باعث خلوص وى مى شود، به دل او الهام مى كند، و در نتيجه، هم ذاتا از مخلَصين - به فتحه لام - مى شود، و هم عملا از مخلِصين - به كسره لام.
 
اما اين كه توبه و تسليم مؤثر در اخلاص ذات است، در همين نزديكی ها بدان اشاره كرديم. و اما تأثير آن در اخلاص عمل، براى اين كه عمل به خاطر قبول خدا صالح نمى شود، و به سوى او بالا نمى رود، مگر وقتى كه خالص براى او باشد، همچنان كه فرمود: «ألَا لِله الدّينُ الخَالِص».
<span id='link208'><span>
<span id='link208'><span>
==توضيحى درباره قبول بهترين عمل ، در مقابل در گذشتن از سيئات ==
 
أُولَئك الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سيِّئَاتهِمْ فى أَصحَبِ الجَْنَّةِ ...
«'''أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سَيِّئَاتهِمْ فى أَصحَابِ الجَْنَّةِ ...'''»:
كلمه ((نتقبل (( متكلم مع الغير از مضارع باب تفعل است ، و تقبل همان معناى قبول را دارد، اما از آن بليغ ‌تر است . و مراد از ((احسن ما عملوا(( اطاعتهاى واجب و مستحب است ، چون اين طاعات است كه پذيرفته مى شود، اما مباحات هر چند هم داراى حسن باشد تقبل نمى پذيرد - صاحب مجمع البيان چنين گفته ، و تفسير خوبى است . مؤ يد آن اين است كه تقبل بهترين عمل را در مقابل بخشودگى گناهان قرار داده ، پس كانه گفته شده اعمال انسان دو جور است ، يا طاعات است ، يعنى واجبات و مستحبات ، كه بهترين اعمال او است كه ما آن را قبول مى كنيم ، و يا گناهان است كه از آن درمى گذريم ، و اما آن اعمالى كه طاعت و حسنه نيست نه مقبول است و نه غير مقبول .
 
كلمه «نَتَقَبّلُ»، متكلم مع الغير از مضارع باب تفعّل است، و تقبّل همان معناى قبول را دارد، اما از آن بليغ ‌تر است. و مراد از «أحسَنَ مَا عَمِلُوا»، اطاعت هاى واجب و مستحب است. چون اين طاعات است كه پذيرفته مى شود، اما مباحات هرچند هم داراى حُسن باشد، تقبّل نمى پذيرد - صاحب مجمع البيان چنين گفته، و تفسير خوبى است. مؤيد آن، اين است كه تقبّل بهترين عمل را در مقابل بخشودگى گناهان قرار داده.
 
پس كأنّه گفته شده: اعمال انسان دو جور است. يا طاعات است، يعنى واجبات و مستحبات، كه بهترين اعمال او است كه ما آن را قبول مى كنيم. و يا گناهان است كه از آن درمى گذريم. و اما آن اعمالى كه طاعت و حسنه نيست، نه مقبول است و نه غيرمقبول .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۰ </center>
و جمله ((فى اصحاب الجنه (( متعلق است به جمله ((نتجاوز(( و معنايش اين است كه : ما از گناهان آنان نيز در جمله كسانى كه گناهانشان بخشوده مى شود و اهل بهشت مى شوند، درمى گذريم . در نتيجه جمله مزبور حال از ضمير عنهم خواهد بود.
و جمله «فِى أصحَابِ الجَنّة»، متعلق است به جمله «نَتَجَاوَزُ»، و معنايش اين است كه: ما از گناهان آنان نيز در جمله كسانى كه گناهانشان بخشوده مى شود و اهل بهشت مى شوند، در مى گذريم. در نتيجه، جمله مزبور، حال از ضمير «عَنهُم» خواهد بود.
((وعد الصدق الذى كانوا يوعدون (( - يعنى خداوند با اين كلام خود وعده شان مى دهد وعده اى صدق كه تاكنون به زبان انبياء و رسل وعده داده مى شدند. ممكن هم هست مراد اين باشد كه در قيامت با اين تقبل و تجاوز آن وعده صدقى كه در دنيا داده مى شدند منجر مى شود.
 
وَ الَّذِى قَالَ لِوَلِدَيْهِ أُفٍ لَّكُمَا أَ تَعِدَانِنى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلى
«'''وَعدَ الصّدقِ الّذِى كَانُوا يُوعَدُون'''» - يعنى خداوند با اين كلام خود، وعده شان مى دهد وعده اى صدق، كه تاكنون به زبان انبياء و رُسُل وعده داده مى شدند. ممكن هم هست مراد اين باشد كه در قيامت با اين تقبّل و تجاوز، آن وعدۀ صدقى كه در دنيا داده مى شدند، منجّز مى شود.
بعد از آنكه وضع انسان تائب و تسليم به خدا، و درخواست او براى خلوص و اخلاص و نيكى به والدين ، و اصلاح اولادش را ذكر كرد، در مقابل اين انسان ، انسان ديگرى را يادآور شده كه به خدا و رسولش و معاد، كفر مى ورزد؛ و چون پدر و مادرش او را به سوى ايمان دعوت نموده از معاد مى ترسانند عاق پدر و مادر مى شود.
 
پس اينكه فرمود: ((و الذى قال لوالديه اف لكما((، ظاهرش اين است كه مبتدائى است در معناى جمع كه خبرش جمله ((اولئك الذين (( است . و كلمه ((اف (( يك كلمه است ولى دو معنا را اظهار مى دارد، يكى خستگى و يكى هم خشم . و جمله ((اتعداننى ان اخرج (( استفهامى است توبيخى ، و معنايش اين است كه : آيا مرا تهديد مى كنى كه يك بار ديگر از قبرم بيرونم كنند، و براى پس دادن حساب حاضرم سازند، و خلاصه آيا مرا به معاد تهديد مى كنى ؟ در حالى كه ((و قد خلت القرون من قبلى (( امت هايى كه قبل از من بودند و هلاك شدند، احدى از آنان زنده و مبعوث نشد.
«'''وَ الَّذِى قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلى'''»:
و اين استفهام در حقيقت به پندار آنان حجتى بوده بر نفى معاد، به اين بيان كه اگر در اين ميان احياء و بعثى مى بود، بايد بعضى از افرادى كه تاكنون مرده اند زنده شده باشند، با اينكه مردگان تا امروز بشر، در اين قرنهاى طولانى كه نمى توان آغازش را دقيقا معين كرد، آن قدر زياد بودند كه از حد شمار بيرونند، و از هيچ يك آنها خبر و اثرى نشده . ولى اين نابخردان اينقدر نفهميده اند كه اگر بعضى از مردگان گذشته زنده مى شدند، در دنيا زنده مى شدند، و تهديد و وعيد خداى سبحان اين نيست ، بلكه زنده شدن در آخرت و برخاستن در نشاءه ديگر است نه در دنيا.
 
((و هما يستغيثان اللّه ويلك امن ان وعد اللّه حق (( - كلمه ((يستغيثان (( از مصدر استغاثه است ، كه به معناى طلب غوث (پناه ) از خدا است . و معناى جمله اين است كه : در حالى كه پدر و مادرش از خدا طلب مى كنند كه پناهشان دهد، و در اقامه حجت و متمايل كردن دل فرزند به سوى ايمان كمكشان فرمايد، به فرزندشان مى گويند: واى بر تو! به خدا و به آنچه رسولش آورده كه يكى از آنها وعده به معاد است ايمان بياور، و مطمئن باش كه وعده خدا به معاد كه به وسيله رسولانش ‍ داده ، وعده اى است حق .
بعد از آن كه وضع انسان تائب و تسليم به خدا، و درخواست او براى خلوص و اخلاص و نيكى به والدين، و اصلاح اولادش را ذكر كرد، در مقابل اين انسان، انسان ديگرى را يادآور شده كه به خدا و رسولش و معاد، كفر مى ورزد؛ و چون پدر و مادرش، او را به سوى ايمان دعوت نموده، از معاد مى ترسانند، عاق پدر و مادر مى شود.
 
پس اين كه فرمود: «وَ الّذِى قَالَ لِوَالِدَيهِ أُفّ لَكُمَا»، ظاهرش اين است كه مبتدایى است در معناى جمع كه خبرش جمله «أولئِكَ الّذِينَ» است. و كلمه «أُف»، يك كلمه است، ولى دو معنا را اظهار مى دارد: يكى خستگى و يكى هم خشم.  
 
و جملۀ «أتَعِدَانِنى أن أُخرَجَ»، استفهامى است توبيخى، و معنايش اين است كه: آيا مرا تهديد مى كنى كه يك بار ديگر از قبرم بيرونم كنند، و براى پس دادن حساب حاضرم سازند. و خلاصه آيا مرا به معاد تهديد مى كنى؟ در حالى كه «وَ قَد خَلَتِ القُرُونُ مِن قَبلِى». امت هايى كه قبل از من بودند و هلاك شدند، احدى از آنان زنده و مبعوث نشد.
 
و اين استفهام، در حقيقت به پندار آنان حجتى بوده بر نفى معاد، به اين بيان كه: اگر در اين ميان احياء و بعثى مى بود، بايد بعضى از افرادى كه تاكنون مُرده اند، زنده شده باشند. با اين كه مُردگان تا امروز بشر، در اين قرن هاى طولانى كه نمى توان آغازش را دقيقا معين كرد، آن قدر زياد بودند كه از حدّ شمار بيرونند، و از هيچ يك آن ها خبر و اثرى نشده. ولى اين نابخردان اين قدر نفهميده اند كه اگر بعضى از مُردگان گذشته زنده مى شدند، در دنيا زنده مى شدند، و تهديد و وعيد خداى سبحان اين نيست، بلكه زنده شدن در آخرت و برخاستن در نشئۀ ديگر است، نه در دنيا.
 
«'''وَ هُمَا يَستَغِيثَانِ اللّه وَيلَكَ آمِن إنّ وَعدَ اللّه حَقّ'''» - كلمه «يَستَغِيثَان»، از مصدر استغاثه است، كه به معناى طلب غوث (پناه) از خدا است. و معناى جمله اين است كه: در حالى كه پدر و مادرش از خدا طلب مى كنند كه پناهشان دهد، و در اقامه حجت و متمايل كردن دل فرزند به سوى ايمان كمكشان فرمايد، به فرزندشان مى گويند: واى بر تو! به خدا و به آنچه رسولش آورده، كه يكى از آن ها وعدۀ به معاد است، ايمان بياور، و مطمئن باش كه وعدۀ خدا به معاد، كه به وسيلۀ رسولانش داده، وعده اى است حق.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۱ </center>
از اينجا روشن مى شود كه مراد آن پدر و مادر از اينكه گفتند ((ايمان بياور(( اين بوده كه به خدا و رسولش در آنچه رسول از ناحيه خدا آورده ايمان بياور. و اينكه گفت : ((ان وعد اللّه حق (( اين بوده كه فرزندشان به معاد ايمان بياورد، و نيز جمله قبلى را كه گفتند ايمان بياور تعليل كند و به فرزند مى فهماند اينكه گفتيم ايمان بياور به منظور انذار و تخويف بوده .
از اين جا روشن مى شود كه مراد آن پدر و مادر از اين كه گفتند: «ايمان بياور»، اين بوده كه به خدا و رسولش در آنچه رسول از ناحيه خدا آورده، ايمان بياور. و اين كه گفت: «إنّ وَعدَ اللّه حَقّ»، اين بوده كه فرزندشان به معاد ايمان بياورد، و نيز جمله قبلى را كه گفتند ايمان بياور، تعليل كند و به فرزند مى فهماند اين كه گفتيم ايمان بياور، به منظور انذار و تخويف بوده.
((فيقول ما هذا الا اساطير الاولين (( - اشاره با كلمه ((هذا(( به همان وعده و انذارى است كه پدر و مادرش كردند، و يا به همه آن دعوتهايى است كه نمودند. و معنايش اين است كه : اين انسان كه مورد بحث بود به والدين خود مى گويد: اين وعده هايى كه مى دهيد، و اين تهديدهايى كه مرا با آن مى ترسانيد، و يا همه اين دعوتهايى كه مى كنيد چيزى جز خرافات مردم وحشى قرون گذشته نيست .
 
أُولَئك الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ ...
«'''فَيَقُولُ مَا هَذَا إلّا أسَاطِيرُ الأوّلِين'''» - اشاره با كلمه «هذا»، به همان وعده و انذارى است كه پدر و مادرش كردند، و يا به همۀ آن دعوت هايى است كه نمودند. و معنايش اين است كه: اين انسان كه مورد بحث بود، به والدين خود مى گويد: اين وعده هايى كه مى دهيد، و اين تهديدهايى كه مرا با آن مى ترسانيد، و يا همه اين دعوت هايى كه مى كنيد، چيزى جز خرافات مردم وحشى قرون گذشته نيست.
در تفسير آيه ۲۵ سوره حم سجده مطالبى در باره اين جمله گذشت .
 
«'''أُولَئك الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ ...'''»:
در تفسير آيه ۲۵ سوره «حم سجده»، مطالبى در باره اين جمله گذشت.
<span id='link209'><span>
<span id='link209'><span>
==اشاره به اختلاف درجات مؤ منين نيكوكار و كافران بدكار متناسب با اختلاف نفوس واعمال هر يك ==
 
وَ لِكلٍّ دَرَجَتٌ ممَّا عَمِلُوا ...
==دلیل اختلاف درجات مؤمنان نيكوكار و كافران بدكار، در قیامت ==
يعنى براى هر يك از نامبردگان كه عبارتند از مؤ منين نيكوكار، و كافران بدكار، منازل و مراتبى مختلف از نظر بلندى و پستى هست . آرى براى بهشت درجاتى و براى دوزخ هم دركاتى است .
«'''وَ لِكلٍّ دَرَجَاتٌ ممَّا عَمِلُوا ...'''»:
و برگشت اين اختلاف به اختلافى است كه در نفوس آنان است ، هر چند كه نفوس در اعمال جلوه مى كند، و بدين جهت فرموده : ((براى آنان درجاتى است از آنچه كردند((، و معلوم مى شود درجات مال ايشان است ، و منشاء آن درجات اعمالشان است .
 
((و ليوفيهم اعمالهم و هم لا يظلمون (( - لام در اول جمله لام غايت است ، و جمله مورد بحث عطف بر غايت و يا غايتهايى است كه حذف شده ، چون ذكر آنها مورد غرض نبوده . و اگر اين جمله غايت شده براى جمله ((ولكل درجات (( براى اين است كه جمله مزبور در معناى ((ما براى آنها درجات قرار داديم (( مى باشد، آن وقت معنا چنين مى شود: ما آنان را درجه بندى كرديم براى اين و اين و براى اينكه اعمالشان تمام و كامل به ايشان برسد، و ظلم نشوند.
يعنى: براى هر يك از نامبردگان، كه عبارتند از مؤمنان نيكوكار، و كافران بدكار، منازل و مراتبى مختلف از نظر بلندى و پستى هست. آرى براى بهشت، درجاتى و براى دوزخ هم، دَرَكاتى است.
 
و برگشت اين اختلاف به اختلافى است كه در نفوس آنان است، هرچند كه نفوس در اعمال جلوه مى كند، و بدين جهت فرموده: «براى آنان درجاتى است از آنچه كردند»، و معلوم مى شود «درجات»، مال ايشان است و منشأ آن درجات، اعمالشان است.
 
«'''وَ لِيُوَفّيَهُم أعمَالَهُم وَ هُم لا يُظلَمُون'''» - لام در اول جمله، لام غايت است، و جمله مورد بحث، عطف بر غايت و يا غايت هايى است كه حذف شده. چون ذكر آن ها مورد غرض نبوده. و اگر اين جمله غايت شده براى جمله «وَ لِكُلّ دَرَجَاتٌ»، براى اين است كه جملۀ مزبور، در معناى «ما براى آن ها درجات قرار داديم» مى باشد. آن وقت معنا چنين مى شود: ما آنان را درجه بندى كرديم، براى اين و اين و براى اين كه اعمالشان تمام و كامل به ايشان برسد، و ظلم نشوند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۲ </center>
و معناى توفيه و رساندن مردم به تمام و كمال اعمال اين است كه خدا عين اعمالشان را به خودشان برمى گرداند، پس بدين حساب آيه مورد بحث از آياتى خواهد بود كه بر تجسم اعمال دلالت مى كند. ولى بعضى از مفسرين كلمه ((اجور(( را در تقدير گرفته ، گفته اند معنايش اين است كه : تا خدا اجر آنان را تمام و كامل بدهد.
و معناى توفيه و رساندن مردم به تمام و كمال اعمال، اين است كه: خدا عين اعمالشان را به خودشان بر مى گرداند. پس بدين حساب، آيه مورد بحث از آياتى خواهد بود كه بر تجسّم اعمال دلالت مى كند. ولى بعضى از مفسران، كلمۀ «أُجُور» را در تقدير گرفته، گفته اند معنايش اين است كه: تا خدا اجر آنان را تمام و كامل بدهد.
وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ ...
 
عرضه كردن آب بر حيوان يا براى حيوان به اين است كه آب را در جائى قرار دهى كه حيوان آن را ببيند، به طورى كه اگر خواست ، بتواند بنوشد. و عرضه كردن كالا براى فروش به اين است كه آن را در جايى قرار دهى كه مانعى براى معامله كردن آن وجود نداشته باشد.
«'''وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ ...'''»:
 
عرضه كردن آب بر حيوان يا براى حيوان ،به اين است كه آب را در جایى قرار دهى كه حيوان آن را ببيند، به طورى كه اگر خواست، بتواند بنوشد. و عرضه كردن كالا براى فروش، به اين است كه آن را در جايى قرار دهى كه مانعى براى معامله كردن آن وجود نداشته باشد.





نسخهٔ کنونی تا ‏۴ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۰۴:۲۲

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



بحث روايتى

در كافى، به سند خود، از ابى عبيده روايت كرده كه گفت: از امام ابى جعفر «عليه السلام» پرسيدم: آيه «ائتُونِى بِكِتاَبٍ مِن قَبلِ هذَا أو أثَارَة مِن عِلمٍ إن كُنتُم صَادِقِين»، چه معنايى دارد؟ فرمود: منظور از كتاب، همانا تورات و انجيل است. و منظور از «أثارةٍ مِن عِلم»، علم اوصياى انبياء است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۰

و در الدر المنثور است كه احمد، ابن منذر، ابن ابى حاتم، طبرانى، و ابن مردويه، از طريق ابى سلمه بن عبد الرحمان، از ابن عباس، از رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» روايت كرده كه فرمود: منظور از «أثَارَة مِن عِلم»، بهره است.

مؤلف: شايد منظور از حظ و بهره، كتاب محظوظ، يعنى موروث از انبياء و يا علماى گذشته باشد، ليكن در بعضى از رواياتى كه در تفسير آيه وارد شده، آمده كه منظور از «أثَارَة مِن عِلم»، حظّ نيكو است. و در بعضى ديگر آمده كه منظور از آن، جودت و زيبايى حظّ است. ليكن اين معنا از سياق احتجاج آيه به دور است.

و در عيون، در باب «مجلس مذاكره مأمون با حضرت رضا «عليه السلام» آمده: آن جناب فرمود: پدرم از جدّم، از پدران بزرگوارش، از حسين بن على «عليهما السلام» روايت كرده كه فرمود: مهاجر و انصار نزد رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» اجتماع كردند، و عرضه داشتند:

يا رسول اللّه! شما با اين همه واردينى كه از اطراف دارى، خرجت زياد است، و مال و جان ما همه در اختيار تو است، و ما با كمال رغبت خوشوقت مى شويم كه در آن ها تصرف كنى و از خدا مى خواهيم تو را اجر دهد، آنچه دلت مى خواهد، از اين اموال خرج كن، هيچ حرجى بر تو نيست.

آنگاه فرمود: در اين مورد بود كه خداى تعالى، روح الأمين را بر آن جناب نازل كرد، و وى، به رسول خدا عرضه داشت: اى محمّد! «قُل لَا أسئَلُكُم عَلَيهِ أجراً إلّا المَوَدّةَ فِى القُربى». يعنى: من از شما مزدى در برابر رسالتم نمى خواهم، مگر همين را كه بعد از من، به اقربايم مودّت و دوستى بورزيد.

مهاجر و انصار بيرون رفتند؛ و منافقان گفتند: از تصرف در اموال ما چشم نپوشيد، مگر براى اين كه ما را به رعايت خويشاوندانش وادار كند، و اين سخنى عظيم، و افترایى بود كه در مجلس آن جناب گفتند.

و در باره همين افتراء بود كه آيه شريفه «أم يَقُولُونَ افتَرَاهُ قُل إنِ افتَرَيتُهُ فَلا تَملِكُونَ لِى مِنَ اللّه شَيئاً هُوَ أعلَمُ بِمَا تُفِيضُونَ فِيهِ كَفَى بِهِ شَهِيداً بَينِى وَ بَينَكُم وَ هُوَ الغَفُورُ الرَّحِيم» نازل شد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۱

پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، كسى به نزد همان جمعيت فرستاد كه مگر پيشامدى كرده؟ گفتند: بله، واللّه يا رسول اللّه. بعضى از ما سخنى درشت گفتند و ما ناراحت شديم. پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، آيه را كه نازل شده بود، بر آنان تلاوت كرد، و ايشان سخت بگريستند. به دنبال اين جريان بود كه آيه «وَ هُوَ الّذِى يَقبَلُ التَّوبَة عَن عِبَادِهِ وَ يَعفُو عَنِ السّيِّئَاتِ وَ يَعلَمُ مَا تَفعَلُون» نازل شد.

و در الدر المنثور است كه ابوداوود، در - كتاب ناسخ - از طريقه عكرمه، از ابن عباس روايت كرده كه در ذيل آيه «وَ مَا أدرِى مَا يُفعَلُ بِى وَ لا بِكُم» گفته: ناسخ اين آيه در سوره فتح است. ابن عباس سپس مى گويد: پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» بين مردم آمد، و ايشان را بشارت داد به اين كه گناهان گذشته و آينده اش بخشوده شده.

پس مردى از مؤمنان گفت: اى پيامبر خدا! گوارايت باد، اينك فهميدم كه با تو چه معامله اى مى كنند، ليكن نمى دانم با ما چه معامله مى كنند؟ دنبال اين پرسش، آيه سوره احزاب نازل شد كه مى فرمايد: «وَ بَشّرِ المُؤمِنِينَ بِأنّ لَهُم مِنَ اللّه فَضلاً كَبِيراً». و نيز مى فرمايد: «لِيُدخِلَ المُؤمِنِينَ وَ المُؤمِنَاتِ جَنّاتٍ تَجرِى مِن تَحتِهَا الأنهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ يُكَفّرُ عَنهُم سَيّئَاتِهِم وَ كَانَ ذَلِكَ عِندَ اللّه فَوزاً عَظِيماً»، كه در اين دو آيه، براى آنان روشن كرد كه خدا با ايشان چه معامله اى مى كند.

مؤلف: اين روايت خالى از اشكال نيست، براى اين كه اولاً در تفسير آيه شريفه «وَ مَا أدرِى مَا يُفعَلُ بِى وَ لا بِكُم» گفتيم كه اين آيه، هيچ ارتباطى با علم غيبى كه از طريق وحى باشد، ندارد، و نمى خواهد بگويد: من علم غيبى نسبت به آمرزش خود ندارم، تا روايت بگويد: آيه سوره «فتح»، ناسخ اين آيه است.

و ثانياً از ظاهر روايت بر مى آيد: گناهى كه آيه سوره «فتح» تصريح به آمرزش آن دارد، گناه به معناى مخالفت امر و نهى مولوى است، در حالى كه در تفسير سوره «فتح» خواهد آمد كه منظور از گناه در آن آيه، چيز ديگرى است.

و ثالثاً آياتى كه دلالت دارد بر اين كه مؤمنان داخل بهشت مى شوند، بسيار زياد است. هم در سوره هاى مكّى، و هم در سوره هاى مدنى، و آيه دلالتى اضافه بر دلالت ساير آيات اين باب ندارد. پس وجهى ندارد كه در روايت بگويد: اين آيه دلالت مى كند بر اين كه مؤمنان داخل بهشت مى شوند و مشمول مغفرت مى گردند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۲

علاوه بر اين، سوره «احزاب»، مدت ها قبل از سوره «فتح» نازل شده و معنا ندارد كه آيات آن، نظرى به آيات سوره فتح داشته باشد.

و نيز در همان كتاب آمده كه: ابويعلى، ابن جرير، طبرانى و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - به سندى صحيح، از عوف بن مالك اشجعى، روايت كرده كه گفت:

روزى رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» به راه افتاد، من نيز در خدمتش بودم، تا داخل شديم به معبد يهوديان، و چون روز عيدشان بود، از ورود ما خوششان نيامد. پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، به ايشان فرمود: دوازده نفر يهودى داوطلب شويد شهادت دهيد به يگانگى خدا، و نبوّت محمّد بن عبداللّه، تا خداى تعالى، عذابى كه شامل حال تمامى يهوديان زير آسمان شده، از ايشان بر طرف سازد. يهوديان همه سكوت كردند، همين كه يكى از آن ها داوطلب شد، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، مجددا پيشنهاد خود را تكرار كرد، ولى ديگر كسى پاسخ نداد.

بار سوم تكرار كرد، احدى اجابت ننمود. آنگاه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» پرسيد: زير بار نمى رويد؟ پس بدانيد به خدا سوگند كه من «حاشر» و «عاقب» و «مقضى» ام، چه ايمان بياوريد و چه تكذيب كنيد.

آنگاه برگشت و من هم با او بودم. همين كه خواستيم از در خارج شويم، مردى از پشت سرِ آن جناب گفت: اى محمّد! همان جا كه هستى، بايست. پس رو كرد به يهوديان و پرسيد: اى مردم يهود! تاكنون كه من در بين شما بودم، مرا چگونه مردى يافتيد؟

گفتند: به خدا سوگند، ما در بين خود، مردى داناتر از تو به كتاب خدا، و فقيه تر از تو و از پدرت و از جدّت سراغ نداريم. آن مرد بعد از گرفتن اين گواهى و اعتراف، گفت: پس بدانيد كه من خدا را شاهد مى گيرم كه اين محمّد، همان پيغمبرى است كه شما در تورات و انجيل نامش را يافته ايد.

قوم يهود گفتند: اين را دروغ مى گويى. و گواهى او را رد كردند، و به او بد و بيراه هم گفتند. پس رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: شما دروغ گفتيد، و سخن شما هرگز مقبول واقع نمى شود.

آنگاه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» و من و آن مرد يهودى كه نامش «ابن سلام بود»، بيرون آمديم. چيزى نگذشت كه آيه «قُل أرَأيتُم إن كَانَ مِن عِندِ اللّه وَ كَفَرتُم بِهِ وَ شَهِدَ شَاهِدٌ مِن بَنِى إسرَائِيلَ عَلى مِثلِه فَآمَنَ وَ استَكبَرتُم إنّ اللّه لا يَهدِى القَومَ الظّالِمِين» نازل گرديد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۳

مؤلف: در اين كه آيه مذكور در باره «عبداللّه بن سلام» نازل شده، روايات ديگرى از طريق اهل سنت وارد شده، ولى سياق آيه و مخصوصا جمله «مِن بَنِى إسرَائِيل»، با اين معنا كه خطاب در آن، متوجه بنى اسرائيل باشد، نمى سازد. اشكال ديگرى كه در روايت هست، اين است كه در اين روايت، كتاب آسمانى انجيل هم، جزء كتب آسمانى يهود به شمار رفته، و حال آن كه از كتب ايشان نيست، و يهود آن را قبول ندارد.

و در بعضى از روايات آمده كه آيه شريفه، در باره «ابن يامين»، يكى از علماى يهود نازل شده، كه شهادت داد و اسلام آورد، و يهود او را تكذيب كرد. اشكال قبلى به اين روايت هم، وارد است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۴

آيات ۱۵ - ۲۰ سوره احقاف

وَ وَصّيْنَا الإنسانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهاً وَ وَضعَتْهُ كُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلَاثُونَ شهْراً حَتى إِذَا بَلَغَ أَشدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِينَ سنَةً قَالَ رَبّ أَوْزِعْنى أَنْ أَشكُرَ نِعْمَتَك الَّتى أَنْعَمْت عَلىَّ وَ عَلى وَالِدَىّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاهُ وَ أَصلِحْ لى فى ذُرِّيَّتى إِنى تُبْت إِلَيْك وَ إِنّى مِنَ الْمُسلِمِينَ(۱۵) أُولَئك الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سيِّئَاتهِمْ فى أَصحَابِ الجَْنَّةِ وَعْدَ الصّدْقِ الَّذِى كانُوا يُوعَدُونَ(۱۶) وَ الَّذِى قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍ لَّكُمَا أَ تَعِدَانِنى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلى وَ هُمَا يَستَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَك ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلّا أَساطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۷) أُولَئك الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فى أُمَمٍ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِم مِّنَ الجِْنِّ وَ الإنسِ إِنّهُمْ كانُوا خَاسِرِينَ(۱۸) وَ لِكُلٍّ دَرَجَاتٌ ممَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيهُمْ أَعْمَالَهُمْ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۱۹) وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طيِّبَاتِكُمْ فى حَيَاتِكمُ الدُّنْيَا وَ استَمْتَعْتُم بهَا فَالْيَوْمَ تجْزَوْنَ عَذَاب الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَستَكْبرُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ وَ بمَا كُنتُمْ تَفْسقُونَ(۲۰)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۵
«ترجمه آيات»

ما به انسان سفارش پدر و مادرش را كرديم كه به ايشان احسان كند، احسانى مخصوص به آنان. مادرش او را به حملى ناراحت كننده حمل كرد و به وضعى ناراحت كننده، بزاييد و حمل او تا روزى كه از شيرش مى گيرد، سى ماه است و تا هنگامى كه به حدّ بلوغ و رشد عقلى برسد، همچنان پدر و مادر مراقبش هستند تا به حدّ چهل سالگى برسد. آن وقت مى گويد: پروردگارا! نصيبم كن كه شكر آن نعمت هايى كه به من و پدر و مادرم انعام فرمودى، به جاى آرم و اعمال صالح كه مايه خشنودى تو باشد، انجام دهم. پروردگارا! ذرّيه مرا هم برايم اصلاح فرما. پروردگارا! من امروز به درگاهت توبه مى آورم و از تسليم شدگانت هستم(۱۵).

اين گونه انسان هايند كه ما بهترين اعمالشان را قبول مى كنيم و از گناهان ايشان هم در مى گذريم، آنچنان كه از گناهان اهل بهشت در مى گذريم، و اين، وعدۀ صدقى است كه از آغاز خلقت تا به امروز گوشزد انسان ها شده است(۱۶).

و آن كس كه به پدر و مادرش مى گفت: اف بر شما، تا كى مرا مى ترسانيد از اين كه دوباره زنده شوم، اين همه مردم كه قبل از من مُردند، كدامشان برگشتند. پدر و مادرش به خدا پناه مى برند، تا شايد فرزندشان را هدايت كند و به فرزند مى گويند: واى بر تو! به روز جزا ايمان آور، كه وعدۀ خدا حق است، و او همچنان مى گويد: اين ها، خرافات عهد قديم است(۱۷).

چنين كسانى عذاب خدا بر آنان حتمى شده است و در زمرۀ امت هاى گذشته از جنّ و انس ان،د كه زيانكار شدند(۱۸).

و براى هر يك از انسان هاى نامبرده، درجاتى است از پاداش و كيفر اعمال شان، (و اين اختلاف ها به خاطر اهدافى است ناگفتنى و يكى از آن ها اين است كه) پروردگارشان، خود اعمالشان را به ايشان بر مى گرداند، تا ظلمى به ايشان نشود(۱۹).

در روزى كه كفار بر آتش عرضه مى شوند، به ايشان گفته مى شود: هر سرمايه خيرى داشتيد، در زندگى دنيا از دست داديد و با آن عياشى كرديد، در نتيجه، امروز در برابر استكبارى كه در زمين و بدون حق مى ورزيدند، به عذاب خوارى دچار مى شويد. هم به خاطر استكبارتان و هم به خاطر فسقى كه مرتكب مى شديد(۲۰).

«بیان آيات»

بعد از آن كه در جمله «لِيُنذِرَ الّذِينَ ظَلَمُوا وَ بُشرَى لِلمُحسِنِين»، مردم را به دو قسم: «ظَالمين» و «مُحسنين» تقسيم نمود و در آن اشاره كرد به اين كه «ظالمان»، سرنوشتى دارند كه همواره از آن مى ترسند و خود را بر حذر مى دارند، و «محسنين»، سرنوشتى دارند كه همواره برايشان مسرّت آور است، اينك در اين فصل از آيات، همان مطالب را به طور مفصل شرح مى دهد و مى فرمايد:

مردم دو دسته اند: يك دسته، «تائبين» هستند كه همواره به سوى خدا رجوع دارند و در برابر او تسليم اند، و ايشان كسانى اند كه اعمال نيكترشان قبول مى شود، و از گناهانشان در مى گذرند، و جزو اصحاب جنّت اند. دسته ديگر، «خاسران» و زيانكارانند كه همان سرنوشتى كه امت هاى گذشته از جنّ و انس بدان گرفتار شدند، در باره اينان نيز حتمى شده.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۶

آنگاه طائفۀ اول را به كسى مَثَل زده كه ايمان به خدا دارد و تسليم او و نيكوكار به والدين خويش است و همواره از خدا مى خواهد تا شكر بر نعمت هايش را به او الهام كند. نعمت هايى كه به خودش داده، و نعمت هايى كه به پدر و مادرش ارزانى داشته. و نيز، مى خواهد كه عمل صالح و اصلاح ذرّيه اش را به وى الهام كند.

و طایفۀ دوم را به كسى مَثَل زده كه عاق پدر و مادرش باشد، وقتى او را به سوى ايمان به خدا و روز جزا مى خوانند، مى گويد: اين حرف ها، جزو خرافات كهنه و قديمى است، و به اين اكتفا نموده، پدر و مادر را تهديد مى كند كه ديگر از اين حرف ها نزنند.

«وَ وَصّيْنَا الإنسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْساناً...»:

كلمه «وصيت» - به طورى كه راغب گفته - به معناى آن است كه به ديگرى پيشنهاد كنى كه فلان كار را بكند، و اين پيشنهاد، توأم با موعظه و خيرخواهى باشد. و كلمه «توصيه»، بر وزن تفعيل و از مادۀ وصيت است و در قرآن آمده: «وَ وَصّى بِهَا إبرَاهِيمُ بَنِيه». پس مى توان گفت مفعول دوم اين كلمه كه با حرف «باء» مفعولش مى شود، از قبيل اعمال است (چون هميشه انسان، ديگرى را توصيه مى كند كه عملى را انجام دهد). در نتيجه، توصيه خدا به والدين، توصيه فرزندان است به عملى كه مربوط به والدين باشد، كه عبارت است از: احسان به آنان.

معناى آيه: «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ إحسَاناً...»

و بنابراين بيان، تقدير كلام «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ أن يُحسِنَ إلَيهِمَا إحسَاناً» مى باشد. يعنى: ما سفارش كرديم انسان را به پدر و مادرش، كه به آن دو احسان كند، به هر مقدار كه باشد و بتواند.

مفسران در اعراب كلمه «إحسَاناً» اقوالى ديگر دارند. بعضى گفته اند: كلمه مذكور، مفعول مطلق است، اما بر اين اساس كه كلمۀ «وَصّينا»، متضمن معناى «احسنّا» باشد، و تقدير كلام «وَصّينَا الإنسَانَ مُحسِنِينَ إلَيهِمَا إحسَاناً» است. و بعضى ديگر گفته اند: كلمه مذكور، صفت است براى مصدرى كه حذف شده، البته با مضافى كه در تقدير است، و تقدير كلام «وَ وَصّينَا إيصَاء ذَا إحسَان» است. بعضى ديگر گفته اند: كلمه مزبور، مفعولٌ له است، و تقدير كلام «وَ وَصّينَا الإنسَانَ بِوَالِدَيهِ لإحسَاننَا إلَيهِمَا» است. و نيز وجوهى ديگر، از اين قبيل.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۷

و به هر حال، «برّ به والدين و احسان به ايشان»، از احكام عمومى خداست، كه همان طور كه در تفسير آيه «قُل تَعَالَوا أتلُ مَا حَرّمَ رَبُّكُم عَلَيكُم ألّا تَشرِكُوا بِهِ شَيئاً وَ بِالوَالِدَينِ إحسَاناً» گذشت، در همه شرايع تشريع شده، و به همين جهت فرمود: «وَ وَصّينَا الإنسَان»، و سفارش را عموميت داد به هر انسانى، نه تنها مسلمانان.

آنگاه دنبال اين سفارش اشاره كرد به ناراحتى هايى كه مادر انسان در دوران حاملگى، وضع حمل و شير دادن تحمل مى كند، تا اشاره كرده باشد به ملاك حكم، و عواطف و غريزۀ رحمت و رأفت انسان را برانگيزد. لذا فرمود: «حَمَلَتهُ أُمُّهُ كُرهاً وَ وَضَعَتهُ كُرهاً وَ حَملُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلَاثُونَ شَهراً».

و اما اين كه فرمود: «وَ حَملُهُ وَ فِصَالُهُ ثَلاثُونَ شَهراً»، بدين حساب است كه به حكم آيه «وَ الوَالِدَاتُ يُرضِعنَ أولَادَهُنّ حَولَينِ كَامِلَين»، و آيه «وَ فِصَالُهُ فِى عَامَين»، دوران شير دادن به فرزند دو سال است، و كمترين مدت حاملگى هم، شش ماه است، كه مجموع آن، سى ماه مى شود.

و كلمه «فِصَال»، به معناى فاصله انداختن بين طفل و شير خوردن است، و اگر كلمۀ دو سال را ظرف قرار داد براى فصال، به اين عنايت است كه آخرين حد شير دادن، دو سال است، و معلوم است كه اين محقق نمى شود، مگر به گذشتن دو سال.

«حَتّى إذَا بَلَغَ أشُدّهُ وَ بَلَغَ أربَعِينَ سَنَة» - «بلوغ أشد»، به معناى رسيدن به زمانى از عمر است كه در آن زمان، قواى آدمى محكم مى شود. و ما در تفسير آيه «وَ لَمّا بَلَغَ أشُدّهُ آتَينَاهُ حُكماً وَ عِلماً»، اختلافى را كه مفسران در معناى «بلوغ أشد» دارند، نقل كرديم، و گفتيم كه: بلوغ چهل سال، عادتا ملازم با رسيدن به كمال عقل است.

«قَالَ رَبّّ أوزِعنِى أن أشكُرَ نِعمَتَكَ الّتِى أنعَمتَ عَلَىّ وَ عَلى وَالِدَىّ وَ أن أعمَلَ صَالِحاً تَرضَاهُ» - كلمه «أوزِعنِى»، از مصدر «إيزَاع» است كه معناى الهام را مى دهد، و اين الهام، الهام آن امورى نيست كه اگر خدا عنايت نكند، آدمى به حسب طبع خود، علم به آن ها پيدا نمى كند، و آيه «وَ نَفسٍ وَ مَا سَوّيهَا فَألهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقوَيهَا»، از آن خبر مى دهد، بلكه الهام عملى و به معناى وادار كردن، و دعوت باطنى به عمل خير و شكر نعمت و بالاخره عمل صالح است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۸

درخواست توفيق شكر نعمت و انجام اعمال صالح و مرضىّ خدا

خداى تعالى در اين آيه، آن نعمتى را كه سائل درخواست كرده، نام نبرده، تا هم نعمت هاى ظاهرى چون حيات، رزق، شعور و اراده را، و هم نعمت هاى باطنى، چون ايمان به خدا اسلام، خشوع، توكل بر خدا و تفويض به خدا را شامل شود. پس جملۀ «رَبّ أوزِعنِى أن أشكُرَ نِعمَتَك...»، درخواست اين است كه نعمت ثناء بر او را ارزانی اش بدارد، تا با اظهار قولى و عملى، نعمت او را اظهار نمايد.

اما قولى كه روشن است. و اما عملى، به اين كه نعمت هاى خدا را طورى استعمال كند كه همه بفهمند نعمت وى از خداى سبحان است و خدا آن را به وى داده، و از ناحيه خود او نيست. و لازمۀ اين گونه استعمال اين است كه عبوديت و مملوكيت اين انسان در گفتار و كردارش هويدا باشد.

و اين كه كلمه «نعمت» را با جمله «الّتِى أنعَمتَ عَلَىّ وَ عَلى وَالِدَىّ» تفسير كرده، مى فهماند كه شكر مذكور، هم از طرف خود سائل است، و هم از طرف پدر و مادرش. و در حقيقت، فرزند بعد از درگذشت پدر و مادرش، زبان ذكرگويى براى آنان است.

«وَ أن أعمَل صَالِحاً تَرضَيهُ» - اين جمله عطف است بر جمله «أن أشكر...»، و سؤال ديگرى است متمم سؤال شكر. چون شكر نعمت چيزى است كه ظاهر اعمال انسان را زينت مى دهد، و صلاحيت پذيرفتن خداى تعالى، زيورى است كه باطن اعمال را مى آرايد، و آن را خالص براى خدا مى سازد.

«وَ أصلِح لِى فِى ذُرّيَتِى» - اصلاح در ذرّيه، به اين معنا است كه صلاح را در ايشان ايجاد كند و چون اين ايجاد از ناحيه خداست، معنايش اين مى شود كه ذرّيه را موفق به عمل صالح سازد، و اين اعمال صالح، كار دل هايشان را به صلاح بكشاند. و اگر كلمه اصلاح را مقيد كرد به قيد «لِى» و گفت: «ذُرّيه ام را براى من اصلاح كن»، براى اين است كه بفهماند اصلاحى درخواست مى كند كه خود او از اصلاح آنان بهره مند شود. يعنى ذريه او به وى احسان كنند، همان طور كه او به پدر و مادرش احسان مى كرد.

و خلاصه دعاى او، اين است كه خدا شكر نعمتش و عمل صالح را به وى الهام كند، و او را نيكوكار به پدر و مادرش سازد، و ذرّيه اش را براى او چنان كند كه او را براى پدر و مادرش كرده بود. در تفسير آيه ۱۴۴ از سوره آل عمران و آيه ۱۷ از سوره اعراف گفتيم كه: شكر نعمت خدا به معناى حقيقی اش، اين است كه: بندۀ خدا خالص براى خدا باشد. پس برگشت معناى دعا به درخواست خلوص نيت و صلاح عمل است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۰۹

«إنّى تُبتُ إلَيكَ وَ إنّى مِنَ المُسلِمِين» - يعنى من به سوى تو برگشتم و از كسانى هستم كه امور را تسليم تو نمودند، به طورى كه تو هيچ اراده اى نكردى، مگر آن كه آنان نيز همان را خواستند، بلكه جز آنچه تو مى خواهى، نمى خواهند.

اين جمله، در مقام بيان علت مطالبى است كه در دعا بوده. اين آيه از آن جا كه دعا را نقل مى كند، و آن را رد ننموده، بلكه با وعدۀ قبولى آن را تأييد مى كند و مى فرمايد: «أولَئِكَ الّذِينَ نَتَقَبّلُ عَنهُم...»، اين نكته را روشن مى سازد كه وقتى توبه و تسليم خدا شدن در كسى جمع شد، دنبالش خداوند آنچه را كه باعث خلوص وى مى شود، به دل او الهام مى كند، و در نتيجه، هم ذاتا از مخلَصين - به فتحه لام - مى شود، و هم عملا از مخلِصين - به كسره لام.

اما اين كه توبه و تسليم مؤثر در اخلاص ذات است، در همين نزديكی ها بدان اشاره كرديم. و اما تأثير آن در اخلاص عمل، براى اين كه عمل به خاطر قبول خدا صالح نمى شود، و به سوى او بالا نمى رود، مگر وقتى كه خالص براى او باشد، همچنان كه فرمود: «ألَا لِله الدّينُ الخَالِص».

«أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنهُمْ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ نَتَجَاوَزُ عَن سَيِّئَاتهِمْ فى أَصحَابِ الجَْنَّةِ ...»:

كلمه «نَتَقَبّلُ»، متكلم مع الغير از مضارع باب تفعّل است، و تقبّل همان معناى قبول را دارد، اما از آن بليغ ‌تر است. و مراد از «أحسَنَ مَا عَمِلُوا»، اطاعت هاى واجب و مستحب است. چون اين طاعات است كه پذيرفته مى شود، اما مباحات هرچند هم داراى حُسن باشد، تقبّل نمى پذيرد - صاحب مجمع البيان چنين گفته، و تفسير خوبى است. مؤيد آن، اين است كه تقبّل بهترين عمل را در مقابل بخشودگى گناهان قرار داده.

پس كأنّه گفته شده: اعمال انسان دو جور است. يا طاعات است، يعنى واجبات و مستحبات، كه بهترين اعمال او است كه ما آن را قبول مى كنيم. و يا گناهان است كه از آن درمى گذريم. و اما آن اعمالى كه طاعت و حسنه نيست، نه مقبول است و نه غيرمقبول .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۰

و جمله «فِى أصحَابِ الجَنّة»، متعلق است به جمله «نَتَجَاوَزُ»، و معنايش اين است كه: ما از گناهان آنان نيز در جمله كسانى كه گناهانشان بخشوده مى شود و اهل بهشت مى شوند، در مى گذريم. در نتيجه، جمله مزبور، حال از ضمير «عَنهُم» خواهد بود.

«وَعدَ الصّدقِ الّذِى كَانُوا يُوعَدُون» - يعنى خداوند با اين كلام خود، وعده شان مى دهد وعده اى صدق، كه تاكنون به زبان انبياء و رُسُل وعده داده مى شدند. ممكن هم هست مراد اين باشد كه در قيامت با اين تقبّل و تجاوز، آن وعدۀ صدقى كه در دنيا داده مى شدند، منجّز مى شود.

«وَ الَّذِى قَالَ لِوَالِدَيْهِ أُفٍ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلى»:

بعد از آن كه وضع انسان تائب و تسليم به خدا، و درخواست او براى خلوص و اخلاص و نيكى به والدين، و اصلاح اولادش را ذكر كرد، در مقابل اين انسان، انسان ديگرى را يادآور شده كه به خدا و رسولش و معاد، كفر مى ورزد؛ و چون پدر و مادرش، او را به سوى ايمان دعوت نموده، از معاد مى ترسانند، عاق پدر و مادر مى شود.

پس اين كه فرمود: «وَ الّذِى قَالَ لِوَالِدَيهِ أُفّ لَكُمَا»، ظاهرش اين است كه مبتدایى است در معناى جمع كه خبرش جمله «أولئِكَ الّذِينَ» است. و كلمه «أُف»، يك كلمه است، ولى دو معنا را اظهار مى دارد: يكى خستگى و يكى هم خشم.

و جملۀ «أتَعِدَانِنى أن أُخرَجَ»، استفهامى است توبيخى، و معنايش اين است كه: آيا مرا تهديد مى كنى كه يك بار ديگر از قبرم بيرونم كنند، و براى پس دادن حساب حاضرم سازند. و خلاصه آيا مرا به معاد تهديد مى كنى؟ در حالى كه «وَ قَد خَلَتِ القُرُونُ مِن قَبلِى». امت هايى كه قبل از من بودند و هلاك شدند، احدى از آنان زنده و مبعوث نشد.

و اين استفهام، در حقيقت به پندار آنان حجتى بوده بر نفى معاد، به اين بيان كه: اگر در اين ميان احياء و بعثى مى بود، بايد بعضى از افرادى كه تاكنون مُرده اند، زنده شده باشند. با اين كه مُردگان تا امروز بشر، در اين قرن هاى طولانى كه نمى توان آغازش را دقيقا معين كرد، آن قدر زياد بودند كه از حدّ شمار بيرونند، و از هيچ يك آن ها خبر و اثرى نشده. ولى اين نابخردان اين قدر نفهميده اند كه اگر بعضى از مُردگان گذشته زنده مى شدند، در دنيا زنده مى شدند، و تهديد و وعيد خداى سبحان اين نيست، بلكه زنده شدن در آخرت و برخاستن در نشئۀ ديگر است، نه در دنيا.

«وَ هُمَا يَستَغِيثَانِ اللّه وَيلَكَ آمِن إنّ وَعدَ اللّه حَقّ» - كلمه «يَستَغِيثَان»، از مصدر استغاثه است، كه به معناى طلب غوث (پناه) از خدا است. و معناى جمله اين است كه: در حالى كه پدر و مادرش از خدا طلب مى كنند كه پناهشان دهد، و در اقامه حجت و متمايل كردن دل فرزند به سوى ايمان كمكشان فرمايد، به فرزندشان مى گويند: واى بر تو! به خدا و به آنچه رسولش آورده، كه يكى از آن ها وعدۀ به معاد است، ايمان بياور، و مطمئن باش كه وعدۀ خدا به معاد، كه به وسيلۀ رسولانش داده، وعده اى است حق.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۱

از اين جا روشن مى شود كه مراد آن پدر و مادر از اين كه گفتند: «ايمان بياور»، اين بوده كه به خدا و رسولش در آنچه رسول از ناحيه خدا آورده، ايمان بياور. و اين كه گفت: «إنّ وَعدَ اللّه حَقّ»، اين بوده كه فرزندشان به معاد ايمان بياورد، و نيز جمله قبلى را كه گفتند ايمان بياور، تعليل كند و به فرزند مى فهماند اين كه گفتيم ايمان بياور، به منظور انذار و تخويف بوده.

«فَيَقُولُ مَا هَذَا إلّا أسَاطِيرُ الأوّلِين» - اشاره با كلمه «هذا»، به همان وعده و انذارى است كه پدر و مادرش كردند، و يا به همۀ آن دعوت هايى است كه نمودند. و معنايش اين است كه: اين انسان كه مورد بحث بود، به والدين خود مى گويد: اين وعده هايى كه مى دهيد، و اين تهديدهايى كه مرا با آن مى ترسانيد، و يا همه اين دعوت هايى كه مى كنيد، چيزى جز خرافات مردم وحشى قرون گذشته نيست.

«أُولَئك الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ ...»: در تفسير آيه ۲۵ سوره «حم سجده»، مطالبى در باره اين جمله گذشت.

دلیل اختلاف درجات مؤمنان نيكوكار و كافران بدكار، در قیامت

«وَ لِكلٍّ دَرَجَاتٌ ممَّا عَمِلُوا ...»:

يعنى: براى هر يك از نامبردگان، كه عبارتند از مؤمنان نيكوكار، و كافران بدكار، منازل و مراتبى مختلف از نظر بلندى و پستى هست. آرى براى بهشت، درجاتى و براى دوزخ هم، دَرَكاتى است.

و برگشت اين اختلاف به اختلافى است كه در نفوس آنان است، هرچند كه نفوس در اعمال جلوه مى كند، و بدين جهت فرموده: «براى آنان درجاتى است از آنچه كردند»، و معلوم مى شود «درجات»، مال ايشان است و منشأ آن درجات، اعمالشان است.

«وَ لِيُوَفّيَهُم أعمَالَهُم وَ هُم لا يُظلَمُون» - لام در اول جمله، لام غايت است، و جمله مورد بحث، عطف بر غايت و يا غايت هايى است كه حذف شده. چون ذكر آن ها مورد غرض نبوده. و اگر اين جمله غايت شده براى جمله «وَ لِكُلّ دَرَجَاتٌ»، براى اين است كه جملۀ مزبور، در معناى «ما براى آن ها درجات قرار داديم» مى باشد. آن وقت معنا چنين مى شود: ما آنان را درجه بندى كرديم، براى اين و اين و براى اين كه اعمالشان تمام و كامل به ايشان برسد، و ظلم نشوند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۱۲

و معناى توفيه و رساندن مردم به تمام و كمال اعمال، اين است كه: خدا عين اعمالشان را به خودشان بر مى گرداند. پس بدين حساب، آيه مورد بحث از آياتى خواهد بود كه بر تجسّم اعمال دلالت مى كند. ولى بعضى از مفسران، كلمۀ «أُجُور» را در تقدير گرفته، گفته اند معنايش اين است كه: تا خدا اجر آنان را تمام و كامل بدهد.

«وَ يَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ ...»:

عرضه كردن آب بر حيوان يا براى حيوان ،به اين است كه آب را در جایى قرار دهى كه حيوان آن را ببيند، به طورى كه اگر خواست، بتواند بنوشد. و عرضه كردن كالا براى فروش، به اين است كه آن را در جايى قرار دهى كه مانعى براى معامله كردن آن وجود نداشته باشد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←