گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۹۳: خط ۱۹۳:
<span id='link134'><span>
<span id='link134'><span>


==گفتگوى اهل بهشت با يكديگر ==
==گفتگوى اهل بهشت، با يكديگر ==
«'''فَأَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ ... فَلْيَعْمَلِ الْعَمِلُونَ'''»:
«'''فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ ... * فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ'''»:


اين جمله گفتگويى را كه بين اهل بهشت رخ مى دهد حكايت كرده و مى فرمايد: بعضى از ايشا ن احوال بعضى ديگر را مى پرسند، و بعضى ، آنچه در دنيا بر سرش آمده براى ديگران حكايت مى كند و سرانجام ، رشته سخنشان بدينجا مى رسد كه با بعضى از اهل دوزخ كه در وسط آتش قرار دارند سخن مى گويند.
اين جمله، گفتگويى را كه بين اهل بهشت رُخ مى دهد، حكايت كرده و مى فرمايد: بعضى از ايشان، احوال بعضى ديگر را مى پرسند، و بعضى، آنچه در دنيا بر سرش آمده، براى ديگران حكايت مى كند و سرانجام، رشته سخن شان بدين جا مى رسد كه با بعضى از اهل دوزخ - كه در وسط آتش قرار دارند - سخن مى گويند.
پس ضمير جمع در جمله ((فاقبل بعضهم على بعض يتساءلون (( به اهل بهشت از بندگان مخلص خدا برمى گردد. و معناى ((تسائل : پرسش طرفينى (( - همان طور كه گفتيم - اين است كه : حال يك ديگر را مى پرسند، كه چه بر سرشان گذشت .
 
پس ضمير جمع در جملۀ «فَأقبَلَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ يَتَسَاءَلُون»، به اهل بهشت از بندگان مخلص خدا بر مى گردد. و معناى «تَسَائُل: پرسش طرفينى» - همان طور كه گفتيم - اين است كه: حال يكديگر را مى پرسند، كه چه بر سرشان گذشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۰۸ </center>
و معناى جمله ((قال قائل منهم انى كان لى قرين (( اين است كه : يكى از اهل بهشت به ديگران مى گويد: من در دنيا رفيقى داشتم كه از بين مردم تنها او را انتخاب كرده بودم ، و او تنها مرا رفيق خود گرفته بود. اين آن معنايى است كه از سياق استفاده مى شود.
و معناى جمله «قَالَ قَائِلٌ مِنهُم إنّى كَانَ لِى قَرِين»، اين است كه: يكى از اهل بهشت به ديگران مى گويد: من در دنيا رفيقى داشتم كه از بين مردم، تنها او را انتخاب كرده بودم، و او، تنها مرا رفيق خود گرفته بود. اين، آن معنايى است كه از سياق استفاده مى شود.


ولى بعضى از مفسرين گفته اند: ((مراد از ((قرين (( همزادى از شيطانها است و ليكن اين حرف صحيح نيست ؛ زيرا قرآن كريم داشتن قرين از شيطانها را تنها براى كسانى قائل است كه از ذكر خدا و ياد او غافلند، و اما مخلصين از داشتن چنين قرين هايى ، در عصمت الهى قرار دارند، و نيز خداى تعالى ايشان را از اينكه تحت تاثير شيطانها قرار گيرند حفظ كرده ، همان طور كه از ابليس در آيه ((فبعزتك لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين (( حكايت كرده كه گفت بندگان مخلص تو از اغواى من مستثنى هستند. بله ممكن است شيطانها مت عرض ‍ بندگان مخلص خدا بشوند، اما نمى توانند ايشان را تحت تاثير وسوسه خود قراردهند، و چنين متعرضى را نمى توان قرين نام نهاد.
ولى بعضى از مفسران گفته اند: «مراد از «قرين»، همزادى از شيطان ها است، وليكن اين حرف صحيح نيست. زيرا قرآن كريم، داشتن قرين از شيطان ها را، تنها براى كسانى قائل است كه از ذكر خدا و ياد او غافل اند. و اما مُخلَصين، از داشتن چنين قرين هايى، در عصمت الهى قرار دارند.  


«'''يقول ءانك لمن المصدقين ءاذا متنا و كنا ترابا و عظاما ءانا لمدينون'''» - ضمير در كلمه ((يقول (( به ((قرين (( برمى گردد و مفعول ((مصدقين (( بعث و زنده شدن براى جزاست كه جمله ((ءاذا متنا...(( به جاى آن قر ار گرفته و كلمه ((مدينون (( به معناى ((مجزيون (( است .
و نيز خداى تعالى، ايشان را از اين كه تحت تأثير شيطان ها قرار گيرند، حفظ كرده، همان طور كه از ابليس در آيه «فَبِعِزّتِكَ لَأُغوِيَنّهُم أجمَعِين إلّا عِبَادَكَ مِنهُمُ المُخلَصِين» حكايت كرده، كه گفت بندگان مخلَص تو، از اغواى من مستثنا هستند.  


و معناى آيه اين است كه : آن رفيقى كه داشتم همواره از در تعجب و استبعاد و انكار از من مى پرسيد: راستى تو مساله بعث براى جزا را تصديق دارى ، و راستى باور دارى كه بعد از آنكه خاك و استخوان شديم ، و بدنهايمان متلاشى گشت و صورتها دگرگون شد، دوباره زنده مى شويم تا جزا داده شويم ؟ راستش من كه نمى توانم اين معنا را تصديق كنم ، چون قابل تصديق نيست .
بله، ممكن است شيطان ها، متعرّض بندگان مخلَص خدا بشوند، اما نمى توانند ايشان را تحت تأثير وسوسه خود قراردهند، و چنين متعرّضى را نمى توان «قرين» نام نهاد.


«'''قال هل انتم مطلعون'''» - ضمير در ((قال (( به همان گوينده قبلى برمى گردد، همان كسى كه به رفقاى بهشتى اش مى گفت : من رفيقى چنين و چنان داشتم . و كلمه ((اطلاع (( به معناى مشرف بودن انسان بر چيزى است . و معناى جمله اين است كه : همان شخص سپس رفقاى بهشتى خود را مخاطب ساخته ، مى گويد: آيا شما به جهنم اشراف داريد و اهل جهنم را مى بينيد و مى توانيد آن رفيق مرا در جهنم پيدا كنيد و ببينيد چه حالى دارد؟
«'''يَقُولُ ءَإنّكَ لَمِنَ المُصَدّقِين * ءَإذَا مِتنَا وَ كُنّا تُرَاباً وَ عِظَاماً ءَإنّا لَمَدِينُون'''» - ضمير در كلمۀ «يَقُولُ»، به «قرين» بر مى گردد و مفعول «مُصَدّقِين»، بعث و زنده شدن براى جزاست، كه جملۀ «ءَإذَا مِتنَا...»، به جاى آن قرار گرفته، و كلمۀ «مَدِينُون»، به معناى «مَجزِيُّون» است.
 
و معناى آيه، اين است كه: آن رفيقى كه داشتم، همواره از درِ تعجّب و استبعاد و انكار، از من مى پرسيد: راستى تو مسأله بعث براى جزا را تصديق دارى، و راستى باور دارى كه بعد از آن كه خاك و استخوان شديم، و بدن هايمان متلاشى گشت و صورت ها دگرگون شد، دوباره زنده مى شويم، تا جزا داده شويم؟ راستش من كه نمى توانم اين معنا را تصديق كنم، چون قابل تصديق نيست.
 
«'''قَالَ هَل أنتُم مُطّلِعُون'''» - ضمير در «قال»، به همان گوينده قبلى بر مى گردد. همان كسى كه به رفقاى بهشتى اش مى گفت: من رفيقى چنين و چنان داشتم. و كلمۀ «اطلاع»، به معناى مُشرف بودن انسان بر چيزى است. و معناى جمله، اين است كه: همان شخص، سپس رفقاى بهشتى خود را مخاطب ساخته، مى گويد: آيا شما به جهنّم اشراف داريد و اهل جهنّم را مى بينيد و مى توانيد آن رفيق مرا در جهنم پيدا كنيد و ببينيد، چه حالى دارد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۰۹ </center>
«'''فاطلع فراه فى سواء الجحيم'''» - كلمه ((سواء(( به معناى وسط است ، و ((سواء الطريق (( هم به معناى وسط راه است و معناى جمله مورد بحث اين است كه : خود آن گوينده به جهنم مشرف مى شود، و رفيق خود را در وسط آتش مى بيند.
«'''فَاطّلُعَ فَرَآهُ فِى سَوَاءِ الجَحِيم'''» - كلمۀ «سَواء»، به معناى وسط است. و «سَوَاءُ الطّريق» هم، به معناى وسط راه است. و معناى جمله مورد بحث، اين است كه: خود آن گوينده، به جهنّم مشرف مى شود، و رفيق خود را در وسط آتش مى بيند.


«'''قال تاللّه ان كدت لتردين'''» - كلمه ((ان (( در اينجا مخفف كلمه ((ان : به درستى (( كه مى باشد. و كلمه ((تردين (( از ماده ((ارداء(( است كه به معناى ساقط شدن از مكانى بلند، چون قله كوه مى باشد، و اين عبارت كنايه از هلاكت است . و معناى جمله اين است كه : به خدا سوگند مى خورم كه نزديك بود تو مرا هم مثل خودت هلاك كنى و بدينجا ساقط سازى كه خودت سقوط كردى .
«'''قَالَ تَاللّه إن كِدتَ لَتُردِين'''» - كلمۀ «إن» در اين جا، مخفّف كلمۀ «إنّ: به درستى كه» مى باشد. و كلمه «تُردِين» از مادۀ «ارداء» است، كه به معناى ساقط شدن از مكانى بلند، چون قلّه كوه مى باشد، و اين عبارت، كنايه از هلاكت است. و معناى جمله اين است كه: به خدا سوگند مى خورم كه نزديك بود تو، مرا هم، مثل خودت هلاك كنى و بدين جا ساقط سازى، كه خودت سقوط كردى.


«'''ولو لا نعمة ربى لكنت من المحضرين'''» - منظور از ((نعمت (( در اينجا توفيق و هدايت و دستگيرى خداست . و كلمه ((محضرين (( از ((احضار(( است كه به معناى جلب كردن مجرم براى شكنجه و عذاب است . در مجمع البيان مى گويد: ((كلمه ((احضار(( اگر مطلق استعمال شود، جز به معناى احضار براى شر و عذاب نمى آيد((.
«'''وَ لَولا نِعمَةُ رَبّى لَكُنتُ مِنَ المُحضَرِين'''» - منظور از «نعمت» در اين جا، توفيق و هدايت و دستگيرى خداست. و كلمه «مُحضَرين»، از «احضار» است، كه به معناى جلب كردن مجرم براى شكنجه و عذاب است. در مجمع البيان مى گويد: «كلمۀ «احضار»، اگر مطلق استعمال شود، جز به معناى احضار براى شر و عذاب نمى آيد».


و معناى جمله مورد بحث اين است كه : اگر توفيق پروردگارم دستگيرم نمى شد، و اگر خدا هدايتم نكرده بود، من نيز مثل تو از آنهايى بودم كه براى عذاب احضار شدند.
و معناى جمله مورد بحث، اين است كه: اگر توفيق پروردگارم دستگيرم نمى شد، و اگر خدا هدايتم نكرده بود، من نيز مثل تو، از آن هايى بودم كه براى عذاب احضار شدند.


«'''افما نحن بميتين الا موتتنا الاولى و ما نحن بمعذبين'''» - اين استفهام براى تقرير آميخته باتعجب است . و مراد از ((موت اول (( مرگ دنيوى است ، نه مرگ عالم برزخ كه آيه شريفه ((ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين (( دلالت بر آن دارد؛ زيرا در آيه مورد بحث به آن اعتنا نشده ، چون منكرين معاد، مرگ دنيايى را فنا و نابودى مى پنداشتند و اعتقادى به مردن در برزخ نداشتند.
«'''أفَمَا نَحنُ بِمَيّتين * إلّا مَوتَتُنَا الأُولَى وَ مَا نَحنُ بِمُعَذّبِين'''» - اين استفهام، براى تقرير آميخته با تعجب است. و مراد از «موت اول»، مرگ دنيوى است، نه مرگ عالَم برزخ، كه آيه شريفه «رَبّنَا أمّتَنَا اثنَتَينِ وَ أحيَيتَنَا اثنَتَين»، دلالت بر آن دارد. زيرا در آيه مورد بحث به آن اعتنا نشده، چون منكران معاد، مرگ دنيايى را فنا و نابودى مى پنداشتند و اعتقادى به مُردن در برزخ نداشتند.


و معناى آيه با در نظر گرفتن جزئياتى كه در كلام حذف شده اين است كه : سپس همان گوينده به خودش و به رفقايش برگشته و با تعجب مى گويد: آيا راستى ما براى هميشه در بهشت متنعم هستيم ؟ و ديگر مرگى نداريم ، مرگ ما همان يك بارى بود كه در دنيا داشتيم و آيا راستى ديگر ما عذاب نخواهيم ديد؟
و معناى آيه با در نظر گرفتن جزئياتى كه در كلام حذف شده، اين است كه: سپس همان گوينده به خودش و به رفقايش برگشته و با تعجب مى گويد: آيا راستى ما براى هميشه در بهشت متنعم هستيم؟ و ديگر مرگى نداريم؟ مرگ ما، همان يك بارى بود كه در دنيا داشتيم و آيا راستى ديگر ما عذاب نخواهيم ديد؟
صاحب مجمع البيان مى گويد: منظورشان از اين پرسش محقق كردن مطلب است ، نه اينكه در مساءله دچار شك و ترديد شده باشند، و بدين جهت اين سخن را مى گويند كه در گفتن آن سرور و فرحى مجدد و دو چندان هست ، هر چند كه علم به اين معنا دارند كه : در بهشت جاودانه خواهند بود،
 
صاحب مجمع البيان مى گويد: منظورشان از اين پرسش، محقق كردن مطلب است، نه اين كه در مسأله، دچار شك و ترديد شده باشند. و بدين جهت اين سخن را مى گويند، كه در گفتن آن، سرور و فرحى مجدّد و دو چندان هست، هرچند كه علم به اين معنا دارند كه: در بهشت جاودانه خواهند بود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۱۰ </center>
و اين در مثل نظير آن است كه مال فراوانى به كسى بدهند و او با اينكه مى داند اين همه اموال مال اوست ، مع ذلك از در تعجب مى پرسد: راستى اين همه مال از آن من ا ست ، همچنان كه آن شخصى كه آرزوى ديدن كعبه را داشته ، بعد از رسيدن به مكه گفته است : ((ابطحاء مكه هذا الّذى اراه عيانا و هذا انا : آيا اين محلى كه دارم مى بينم ، خود مكه است و آيا اين منم كه مكه را مى بينم ((؟.
و اين، در مَثَل، نظير آن است كه مال فراوانى به كسى بدهند و او با اين كه مى داند اين همه اموال، مال اوست، مع ذلك از درِ تعجب مى پرسد: راستى اين همه مال از آنِ من است؟ همچنان كه آن شخصى كه آرزوى ديدن كعبه را داشته، بعد از رسيدن به مكه گفته است: «أبَطحَاء مَكّة هَذَا الّذِى أرَاهُ عَيَاناً وَ هَذَا أنَا: آيا اين محلى كه دارم مى بينم، خود مكّه است، و آيا اين منم كه مكّه را مى بينم»؟
 
صاحب مجمع البيان سپس اضافه مى كند: به همين جهت، دنبال آن جمله، اضافه كردند كه: «إنّ هَذَا لَهُو الفَوزُ العَظِيم: راستى اين كه مى بينم، هر آينه رستگارى عظيمى است».


صاحب مجمع البيان سپس اضافه مى كند: به همين جهت دنبال آن جمله ، اضافه كردند كه : ((ان هذا لهو الفوز العظيم : راستى اينكه مى بينم هر آينه رستگارى عظيمى است ((.
«'''إنّ هَذَا لَهُوَ الفَوزُ العَظِيم'''» - اين جمله، تتمۀ گفتار همان گوينده است، كه هم موهبت خلود در بهشت و رهايى از عذاب را عظيم شمرده، و هم شكر آن نعمت را به جاى آورده است.


«'''ان هذا لهو الفوز العظيم'''» - اين جمله تتمه گفتار همان گوينده است كه هم موهبت خلود در بهشت و رهايى از عذاب را عظيم شمرده و هم شكر آن نعمت را به جاى آورده است .
«'''لِمِثلِ هَذَا فَليَعمَلِ العَامِلُون'''» - از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين جمله نيز، تتمۀ كلام همان گوينده باشد. و مشارٌ اليه به اشاره «هذَا»، همان فوز عظيم و يا ثواب است، و معنايش اين است كه: براى مثل اين رستگارى و يا مثل چنين ثوابى، بايد عاملان عمل كنند و در دنيا كه دار تكليف است، سعى نمايند.


«'''لمثل هذا فليعمل العاملون'''» - از ظاهر سياق برمى آيد كه اين جمله نيز تتمه كلام همان گوينده باشد. و مشار اليه به اشاره ((هذا(( همان فوز عظيم و يا ثواب است و معنايش اين است كه : براى مثل اين رستگارى و يا مثل چنين ثوابى بايد عاملان عمل كنند و در دنيا كه دار تكليف است سعى نمايند.
بعضى از مفسران گفته اند: «اين جمله، كلام خداى سبحان است».
بعضى از مفسرين گفته اند: ((اين جمله كلام خداى سبحان است ((.


و بعضى ديگر گفته اند: ((كلام اهل بهشت است نه گوينده ((.
و بعضى ديگر گفته اند: «كلام اهل بهشت است، نه گوينده».


به طور كلى بايد دانست كه : مفسرين در بيشتر جملات سابق و اينكه هر يك حكايت كلام چه كسى است ، مثلا فلان جمله كلام ملائكه است ، و يا كلام اهل بهشت و يا كلام همان گوينده ؟ اختلاف كرده اند و آنچه ما اختيار كرديم ، وجهى بود كه سياق آيات با آن مساعدت داشت .
به طور كلى بايد دانست كه: مفسران در بيشتر جملات سابق و اين كه هر يك حكايت كلام چه كسى است، مثلا فلان جمله كلام ملائكه است، و يا كلام اهل بهشت و يا كلام همان گوينده، اختلاف كرده اند، و آنچه ما اختيار كرديم، وجهى بود كه سياق آيات، با آن مساعدت داشت.


«'''أَ ذَلِك خَيرٌ نُّزُلاً أَمْ شجَرَةُ الزَّقُّومِ ... يهْرَعُونَ'''»:
«'''أَذَلِكَ خَيرٌ نُّزُلاً أَمْ شجَرَةُ الزَّقُّومِ ... * يُهْرَعُونَ'''»:


در اين آيه بين نعمت هايى كه خداى تعالى براى اهل بهشت آماده كرده و آنها را به وصف رزق كريم توصيف نموده و بين آن جايگاهى كه براى اهل آتش تهيه ديده و آن را درخت زقوم ناميده ، كه شكوفه هايش گويا سر شيطانها است و نيز شرابى از حميم است ، مقايسه شده .
در اين آيه، بين نعمت هايى كه خداى تعالى براى اهل بهشت آماده كرده و آن ها را به وصف «رزق كريم» توصيف نموده و بين آن جايگاهى كه براى اهل آتش تهيه ديده و آن را «درخت زقّوم» ناميده، كه شكوفه هايش گويا سرِ شيطان ها است و نيز شرابى از حميم است، مقايسه شده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۱۱ </center>
و مشار اليه به اشاره ((ذلك (( همان رزق كريمى است كه در سابق فرمود براى اهل بهشت آماده شده . و كلمه ((نزل (( - به ضمه نون و زا - چيزى است كه قبل از وارد شدن ميهمان براى پذيرايى از او آماده مى كنند، تا وقتى وارد شد تقديمش بدارند مانند انواع ميوه ها و خوراكيها.
و مشارٌ اليه به اشاره «ذَلِكَ»، همان رزق كريمى است كه در سابق فرمود براى اهل بهشت آماده شده. و كلمۀ «نُزُل» - به ضمه نون و زاء - چيزى است كه قبل از وارد شدن ميهمان، براى پذيرايى از او آماده مى كنند، تا وقتى وارد شد، تقديمش بدارند. مانند انواع ميوه ها و خوراكی ها.




۱۳٬۷۷۸

ویرایش