گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۷: خط ۱۴۷:


==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در كتاب كمال الدين به سند خود از هشام بن سالم ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده ، كه در ضمن حديثى كه راجع به داستان داوود (عليه السلام ) است ، فرموده : داوود روزى از خانه بيرون شد تا زبور بخواند، و آن جناب هر وقت زبور مى خواند هيچ كوهى و سنگى و مرغى نمى ماند، مگر آنكه او را پاسخ مى گفت ، و گفته او را دو باره تكرار مى كرد
در كتاب كمال الدين، به سند خود، از هشام بن سالم، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده، كه در ضمن حديثى كه راجع به داستان داوود «عليه السلام» است، فرموده:  


و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه ((ان اعمل سابغات (( روايت كرده كه امام فرموده معنايش اين است كه به داوود گفتيم : زره بافى كن . ((و قدر فى السرد(( فرموده : يعنى ميخ ‌ها (سيم ها) ى آن را به يك اندازه ببر (تا وقتى حلقه اش مى كنى حلقه ها هم قد باشند)، ((و لسليمن الريح غدوها شهر و رواحها شهر(( فرمود: باد، تخت سليمان را حمل مى كرد، و آن را صبح تا مسافت يك ماه راه مى برد، و عصر نيز تا مسافت يك ماه
روزی داوود از خانه بيرون شد تا زبور بخواند، و آن جناب هر وقت زبور مى خواند، هيچ كوهى و سنگى و مرغى نمى ماند، مگر آن كه او را پاسخ مى گفت، و گفتۀ او را، دوباره تكرار مى كرد.


و در كافى به سند خود از داوود بن حصين ، و نيز از ابان بن عثمان ، از فضل ابى العباس روايت كرده كه گفت : به ابى جعفر عرض كردم : منظور از تمثال در آيه ((يعملون له ما يشاء من محاريب و تماثيل و جفان كالجواب (( چيست ؟ آيا مجسمه زنان و مردان است ؟ فرمود: نه ، منظور تماثيل مردان و زنان نيست ، بلكه تمثال درخت و امثال آن است
و در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه: «أن اعمَل سَابِغَاتٍ» روايت كرده كه امام فرموده: معنايش اين است كه به داوود گفتيم: زره بافى كن. «وَ قَدِّر فِى السَّرد» فرموده: يعنى ميخ ‌ها (سيم ها) ى آن را به يك اندازه ببر (تا وقتى حلقه اش مى كنى، حلقه ها هم قد باشند). «وَ لِسُلَيمَانَ الرِّيح غُدُوُّهَا شَهرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهرٌ» فرمود: باد، تخت سليمان را حمل مى كرد، و آن را صبح تا مسافت يك ماه راه مى برد، و عصر نيز تا مسافت يك ماه.


و در همان كتاب از بعضى از علماى شيعه آمده كه او بدون ذكر سند از هشام بن حكم روايت كرده ، كه گفت : حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر (عليه السلام ) به من فرمود: اى هشام ! خداوند اقليت بشر را مدح كرده ، كه فرموده : ((و قليل من عبادى الشكور((
و در كافى، به سند خود، از داوود بن حصين، و نيز از ابان بن عثمان، از فضل ابى العباس روايت كرده كه گفت: به ابى جعفر عرض كردم: منظور از تمثال در آيه «يَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَحَارِيبَ وَ تَمَاثِيلَ وَ جِفَانٍ كَالجَوَابِ» چيست؟ آيا مجسمه زنان و مردان است؟ فرمود: نه، منظور تماثيل مردان و زنان نيست، بلكه تمثال درخت و امثال آن است.
 
و در همان كتاب، از بعضى از علماى شيعه آمده كه او، بدون ذكر سند، از هشام بن حكم روايت كرده، كه گفت: حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر «عليه السلام» به من فرمود: اى هشام! خداوند اقليت بشر را مدح كرده، كه فرموده: «وَ قَلِيلٌ مِن عِبَادِىَ الشَّكُورُ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۴ </center>
مؤ لف : اين معنا در عده اى روايات ديگر نيز آمده ، و با يكى از دو معنايى كه در تفسير آيه گفته شد منطبق است
مؤلف: اين معنا در عده اى روايات ديگر نيز آمده، و با يكى از دو معنايى كه در تفسير آيه گفته شد، منطبق است.
 
و در كتاب علل، به سند خود، از حضرت ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: سليمان بن داوود، به جن دستور داد تا قبه اى از شيشه برايش بسازند. روزى در بينى كه در آن قبه تكيه به عصاى خود داده بود، و به لشكر جن خود تماشا مى كرد، كه چطور او را نگاه مى كنند، كه ناگهان نظرش از لشكريان به سويى ديگر افتاد. مردى را ديد كه در قبه اوست. پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من آنم كه نه رشوه مى پذيرم، و نه از ملوك پروايى دارم. من ملك الموتم. پس او را قبض روح كرد، در حالى كه همچنان سر پا ايستاده، و تكيه به عصاى خود داشت، و جن او را تماشا مى كردند.
 
آنگاه فرمود: يك سال تمام براى او كار كردند، به گمان اين كه او زنده است، تا آن كه خداى عزوجل، حشره موريانه را مأمور كرد، تا عصاى او را خورد. همين كه سليمان به زمين افتاد، آن وقت جن فهميدند كه اگر غيب مى دانستند، يك سال تمام، بيهوده در عذابى خوار كننده نمى ماندند. (تا آخر حديث)


و در كتاب علل به سند خود از حضرت ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: سليمان بن داوود به جن دستور داد تا قبه اى از شيشه برايش بسازند، روزى در بينى كه در آن قبه تكيه به عصاى خود داده بود، و به لشكر جن خود تماشا مى كرد، كه چطور او را نگاه مى كنند، كه ناگهان نظرش از لشكريان به سويى ديگر افتاد، مردى را ديد كه در قبه اوست ، پرسيد: تو كيستى ؟ گفت : من آنم كه نه رشوه مى پذيرم ، و نه از ملوك پروايى دارم ، من ملك الموتم ، پس او را قبض روح كرد، در حالى كه همچنان سر پا ايستاده ، و تكيه به عصاى خود داشت ، و جن او را تماشا مى كردند
مؤلف: در اين كه بعد از مرگ، يك سال تكيه به عصا باقى ماند، روايات ديگرى از شيعه و سنى آمده است.


آنگاه فرمود: يك سال تمام براى او كار كردند، به گمان اينكه او زنده است ، تا آنكه خداى عز و جل حشره موريانه را ماءمور كرد، تا عصاى او را خورد، همين كه سليمان به زمين افتاد، آن وقت جن فهميدند كه اگر غيب مى دانستند، يك سال تمام بيهوده در عذابى خوار كننده نمى ماندند، (تا آخر حديث )
و در مجمع البيان، در حديثى از فروة بن مسيك آمده، كه گفت: از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» پرسيدم: سبأ، مرد بوده يا زن؟


مؤ لف : در اينكه بعد از مرگ يك سال تكيه به عصا باقى ماند، روايات ديگرى از شيعه و سنى آمده است
فرمود: مردى از عرب بود كه ده فرزند داشت، كه شش تن از آنان تيامن كردند. (يعنى در يمن سكونت نمودند)، و چهار تن ديگر تشاؤم كردند. (يعنى در سرزمين شام منزل گزيدند). اما آن شش نفر كه در يمن منزل كردند، «ازد»، «كنده»، «مذحج»، «اشعرون»، «انمار»، و «حمير» بودند.
و در مجمع البيان در حديثى از فروه بن مسيك آمده ، كه گفت : از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) پرسيدم : سبا مرد بوده يا زن ؟ فرمود مردى از عرب بود كه ده فرزند داشت ، كه شش تن از آنان تيامن كردند، (يعنى در يمن سكونت نمودند)، و چهار تن ديگر تشاوم كردند، (يعنى در سرزمين شام منزل گزيدند)، اما آن شش نفر كه در يمن منزل كردند، ازد، كنده ، مذحج ، اشعرون ، انمار، و حمير بودند، در اين جا مردى پرسيد انمار چيست ؟ فرمود: قومى بودند كه خثعم و بجيله از ايشان اند، و اما آن چهارتنى كه در شام منزل گزيدند، عامله ، خدام ، لخم ، و غسان بودند


مؤ لف : اين روايت را الدر المنثور هم از عده اى از صاحبان جوامع و سنن از آن جناب روايت كرده
در اين جا، مردى پرسيد: انمار چيست؟ فرمود: قومى بودند كه «خثعم» و «بجيله»، از ايشان اند، و اما آن چهار تنى كه در شام منزل گزيدند، «عامله»، «خدام»، «لخم»، و «غسان» بودند.
 
مؤلف: اين روايت را الدر المنثور هم، از عده اى از صاحبان جوامع و سنن، از آن جناب روايت كرده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۵ </center>
و در كافى به سند خود از سدير روايت كرده كه گفت : مردى از امام صادق (عليه السلام ) از اين كلام خداى عز و جل پرسيد كه مى فرمايد: ((قالوا ربنا باعد بين اسفارنا و ظلموا انفسهم ...(( حضرتش در پاسخ فرمود: اينان قومى بودند كه آباديهايى پشت سر هم داشتند، به طورى كه از اين آبادى ، آن آبادى را مى ديدند، نهرهاى روان ، و اموال فراوان داشتند، و نعمت هاى خداى عز و جل را كفران نموده ، عافيتى كه خدا به ايشان داده بود تغيير دادند، خدا هم نعمت هاى خود را تغيير داد، چون خدا نعمتى را كه به قومى مى دهد تغيير نمى دهد، تا آنكه خود آن قوم وضع خود را تغيير دهند، پس سيل عرم را به سويشان سرازير كرد، و آباديهايشان را از هم پاشاند، و ديارشان را ويران ساخت ، و اموالشان را از بين برد، و باغاتى را كه داشتند به دو سرزمين مبدل كرد، كه جز خوردنيهاى تلخ ، و بوته هاى اثل ، و مختصرى سدر، چيزى نداشت ، آن گاه خداى تعالى فرمود: ((ذلك جزيناهم بما كفروا و هل نجازى الا الكفور((
و در كافى، به سند خود، از سدير روايت كرده كه گفت: مردى از امام صادق «عليه السلام»، از اين كلام خداى عزوجل پرسيد كه مى فرمايد: «قَالُوا رَبَّنَا بَاعِد بَينَ أسفَارِنَا وَ ظَلَمُوا أنفُسَهُم...».  
 
حضرتش در پاسخ فرمود: اينان قومى بودند كه آبادی هايى پشت سر هم داشتند، به طورى كه از اين آبادى، آن آبادى را مى ديدند. نهرهاى روان، و اموال فراوان داشتند، و نعمت هاى خداى عزوجل را كفران نموده، عافيتى كه خدا به ايشان داده بود، تغيير دادند.
 
خدا هم نعمت هاى خود را تغيير داد. چون خدا نعمتى را كه به قومى مى دهد، تغيير نمى دهد، تا آن كه خود آن قوم، وضع خود را تغيير دهند. پس سيل عرم را به سويشان سرازير كرد، و آبادی هايشان را از هم پاشاند، و ديارشان را ويران ساخت، و اموالشان را از بين برد، و باغاتى را كه داشتند به دو سرزمين مبدل كرد، كه جز خوردنی هاى تلخ، و بوته هاى «اثل»، و مختصرى «سدر»، چيزى نداشت. آنگاه خداى تعالى فرمود: «ذَلِكَ جَزَينَاهُم بِمَا كَفَرُوا وَ هَل نُجَازِى إلَّا الكَفُورُ».
 
مؤلف: در عده اى روايات وارد شده كه آن قريه ها كه خدا بركت در آن ها نهاده، اهل بيت رسول خدا «صلی الله علیه و آله وسلم» هستند، و آن قريه ها كه پشت سر هم قرار دارند، واسطه هاى بين اهل بيت و مردم اند. يعنى علمايى كه احاديث اهل بيت و غير از ايشان را در سينه خود حمل مى كنند.


مؤ لف : در عده اى روايات وارد شده كه آن قريه ها كه خدا بركت در آنها نهاده ، اهل بيت رسول خدايند (صلى الله عليه و آله و سلم ) و آن قريه ها كه پشت سر هم قرار دارند، واسطه هاى بين اهل بيت و مردمند، يعنى علمايى كه احاديث اهل بيت و غير از ايشان را در سينه خود حمل مى كنند، و اين روايات متعرض باطن قرآن است ، نه تفسير آن
و اين روايات، متعرض باطن قرآن است، نه تفسير آن.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۶ </center>
<span id='link359'><span>
<span id='link359'><span>
۱۳٬۷۹۷

ویرایش