گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۸: خط ۹۸:


==توضيح جواب موسى «ع»، به سؤال فرعون==
==توضيح جواب موسى «ع»، به سؤال فرعون==
و جمله «'''قال رب السموات و الارض و ما بينهما ان كنتم موقنين '''» پاسخ موسى (عليه السلام ) از سؤ ال اوست كه پرسيد «'''رب العالمين چيست ؟'''» و جمله ، خبرى است از مبتدايى كه حذف شده و حاصل معنايش - بطورى كه از سياق مطابقت بين سؤ ال و جواب بر مى آيد - اين است كه:  
و جملۀ «قَالَ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَ الأرضِ وَ مَا بَينَهُمَا إن كُنتُم مُوقِنِين»، پاسخ موسى «عليه السلام» از سؤال اوست كه پرسيد: «رَبُّ العَالَمين چيست»؟ و جمله، خبرى است از مبتدايى كه حذف شده، و حاصل معنايش - به طورى كه از سياق مطابقت بين سؤال و جواب بر مى آيد - اين است كه:  


رب العالمين همان رب آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است مى باشد كه تدبير موجود در آنها به خاطر اينكه تدبيرى است متصل و واحد و مربوط به هم ، دلالت مى كند بر اينكه مدبر و ربش نيز واحد است و اين همان عقيده اى است كه اهل يقين و
ربُّ العَالَمين، همان ربّ آسمان ها و زمين و آنچه بين آن دو است، مى باشد كه تدبير موجود در آن ها به خاطر اين كه تدبيرى است متصل و واحد و مربوط به هم، دلالت مى كند بر اين كه مدبّر و ربّش نيز، واحد است و اين، همان عقيده اى است كه اهل يقين و آن هایی که غیر اعتقادات یقینی و حاصل از برهان
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۵ </center>
آنهايى كه غير اعتقادات يقينى و حاصل از برهان و وجدان را نمى پذيرند بدان معتقدند. و به تعبير ديگر، مراد من از «'''عالمين '''»، آسمانها و زمين و موجودات بين آن دو است ، كه با تدبير واحدى كه در آنها است دلالت مى كنند بر اينكه رب و مدبرى واحد دارند و مراد از «'''رب العالمين '''»، همان رب واحدى است كه تدبير واحد عالم بر او دلالت دارد و اين دلالت يقينى است ، كه وجدان اهل يقين آن را درك مى كند، اهل يقينى كه جز با برهان و وجدان سر و كارى ندارند.
و وجدان را نمى پذيرند، بدان معتقدند.  


حال اگر بگويى فرعون از موسى جز اين را نخواست كه رب العالمين را برايش معرفى كند كه حقيقت او چيست - چون در نظر او اين كلمه معناى معقولى نداشت - پس او تنها مى خواست معناى اين كلمه را تصور كند، با اين حال چه معنا دارد كه موسى (عليه السلام ) در پاسخش ‍ بفرمايد: «'''ان كنتم موقنين - اگر اهل يقين باشيد؟'''» چون يقين علم تصديقى است ، كه تصور، هيچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آنكه ) موسى (عليه السلام ) در پاسخ خود، تصور رب العالمين را مشروط و موقوف بر يقين كرد.
و به تعبير ديگر، مراد من از «عَالَمين»، آسمان ها و زمين و موجودات بين آن دو است، كه با تدبير واحدى كه در آن ها است، دلالت مى كنند بر اين كه ربّ و مدبّرى واحد دارند، و مراد از «ربُّ العَالَمين»، همان ربّ واحدى است كه تدبير واحد عالَم بر او دلالت دارد و اين دلالت يقينى است، كه وجدان اهل يقين آن را درك مى كند. اهل يقينى كه جز با برهان و وجدان سر و كارى ندارند.


علاوه بر اين آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اينكه لفظ عالمين را برداشته «'''(سماوات و الارض و ما بينهما'''») را به جايش ‍ نهاد و به جاى رب العالمين كه فرعون نفهميده بود، گفت : «'''رب السموات والارض و ما بينهما'''» و خلاصه لفظ «'''عالمين '''» را كه جمع بود تفسير كرد به اسماى مفردات آن جمع - مثل اينكه ما كلمه رجال را تفسير كنيم به زيد و عمرو و بكر - و چنين تفسيرى هيچ فايده اى به شنونده نمى دهد و شنونده به جز همان تصورى كه از شنيدن لفظ رجال داشت ، تصور ديگرى برايش دست نمى دهد و يقينى برايش ‍ حاصل نمى شود.
حال اگر بگويى: فرعون از موسى جز اين را نخواست كه ربُّ العَالَمين را برايش معرفى كند كه حقيقت او چيست - چون در نظر او، اين كلمه معناى معقولى نداشت - پس او تنها مى خواست معناى اين كلمه را تصور كند، با اين حال چه معنا دارد كه موسى «عليه السلام» در پاسخش بفرمايد: «إن كُنتُم مُوقِنِين: اگر اهل يقين باشيد»؟.  


در جواب مى گوييم : اينكه فرعون از موسى (عليه السلام ) خواست كه برايش كلمه «'''رب العالمين '''» را تصوير كند مسلم است و هيچ شكى در آن نيست ، و ليكن موسى (عليه السلام ) به جاى اينكه در پاسخ همان لفظ رب العالمين را بياورد، لفظ «'''سماوات و الارض و ما بينهما'''» را آورد، تا بر ارتباط بعضى اجزاى عالم به بعضى ديگر و اتصال آنها دلالت كند، اتصالى كه از وحدت تدبير واقع در آنها و نظام جارى در آنها خبر دهد، آنگاه كلام خود را مقيد كرد به اينكه : «'''اگر اهل يقين باشيد'''»، تا دلالت كند بر اينكه اهل يقين ، از همين وحدت تدبير به وجود مدبرى واحد براى همه عالم ، يقين پيدا مى كنند.
چون يقين علم تصديقى است، كه تصور، هيچ توقفى بر آن ندارد، و (حال آن كه) موسى «عليه السلام» در پاسخ خود، تصور ربّ العالمين را مشروط و موقوف بر يقين كرد.


پس گويا فرعون گفته است : مقصودت از رب العالمين چيست ؟ و او در پاسخ گفته : همان است كه مقصود اهل يقين است ، كه از راه ارتباطى كه در تدبير عوالم سماوات و ارض
علاوه بر اين، آن جناب در پاسخ فرعون مطلبى نفرمود، جز اين كه لفظ «عالَمين» را برداشته. («سماوات و الارض و ما بينهما») را به جايش نهاد و به جاى ربَّ العَالَمين كه فرعون نفهميده بود، گفت: «رَبُّ السَّمَاوات وَ الأرض وَ مَا بَينَهُما».
 
و خلاصه لفظ «عالمين» را كه جمع بود، تفسير كرد به اسماى مفردات آن جمع - مثل اين كه ما كلمۀ «رجال» را تفسير كنيم به زيد و عمرو و بكر - و چنين تفسيرى هيچ فايده اى به شنونده نمى دهد و شنونده، به جز همان تصورى كه از شنيدن لفظ رجال داشت، تصور ديگرى برايش دست نمى دهد و يقينى برايش حاصل نمى شود.
 
در جواب مى گوييم: اين كه فرعون از موسى «عليه السلام» خواست كه برايش كلمۀ «رَبُّ العَالَمين» را تصوير كند، مسلم است و هيچ شكى در آن نيست، وليكن موسى «عليه السلام» به جاى اين كه در پاسخ همان لفظ ربّ العالَمين را بياورد، لفظ «سماوات و الارض و ما بينهما» را آورد، تا بر ارتباط بعضى اجزاى عالَم به بعضى ديگر و اتصال آن ها دلالت كند. اتصالى كه از وحدت تدبير واقع در آن ها و نظام جارى در آن ها خبر دهد. آنگاه كلام خود را مقيد كرد به اين كه: «اگر اهل يقين باشيد»، تا دلالت كند بر اين كه اهل يقين، از همين وحدت تدبير به وجود مدبّرى واحد براى همه عالَم، يقين پيدا مى كنند.
 
پس گويا فرعون گفته است: مقصودت از ربُّ العالَمين چيست؟ و او در پاسخ گفته: همان است كه مقصود اهل يقين است، كه از راه ارتباطى كه در تدبير عوالم سماوات و ارض و آنچه بین آن دو است،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۶ </center>
و آنچه بين آن دو است استدلال مى كنند بر اينكه همه اين عوالم يك مدبر و يك رب دارند، كه در ربوبيت خود شريكى ندارد و چون قائل به وجود ربى واحد براى عالميان بوده اند، ناچار از كلمه «رب العالمين» تصورى در ذهنشان مى آيد، چون معنا ندارد بدون تصور چيزى ، تصديق به آن كنند.
استدلال مى كنند بر اين كه همه اين عوالم، يك مدبّر و يك ربّ دارند، كه در ربوبيت خود شريكى ندارد و چون قائل به وجود ربّى واحد براى عالَميان بوده اند، ناچار از كلمۀ «رَبُّ العالَمين»، تصورى در ذهنشان مى آيد، چون معنا ندارد بدون تصور چيزى، تصديق به آن كنند.


و به عبارت خلاصه تر اين كه: رب العالمين كسى است كه اهل يقين ، وقتى به آسمانها و زمين و ما بين آن دو مى نگرند و نظام واحد را در آنها مى بينند به وى و به ربوبيتش نسبت به همه آنها يقين پيدا مى كنند.
و به عبارت خلاصه تر، اين كه: ربُّ العالمين، كسى است كه اهل يقين، وقتى به آسمان ها و زمين و مابين آن دو مى نگرند و نظام واحد را در آن ها مى بينند، به وى و به ربوبيتش نسبت به همه آن ها يقين پيدا مى كنند.
و استدلال به تحقق تصديق بر تحقق تصور قبل از آن ، قوى ترين استدلالى است كه ممكن است اقامه شود بر اينكه خداى تعالى به وجهى قابل درك و به تصورى صحيح قابل تصور است هر چند كه به حقيقت و كنهش قابل درك نيست و محال است احاطه علمى به وى يافت .
 
و استدلال به تحقق تصديق بر تحقق تصور قبل از آن ، قوى ترين استدلالى است كه ممكن است اقامه شود بر اين كه خداى تعالى، به وجهى قابل درك و به تصورى صحيح قابل تصور است، هرچند كه به حقيقت و كنهش قابل درك نيست و محال است احاطه علمى به وى يافت.
<span id='link257'><span>
<span id='link257'><span>


پس با آنچه گفته شد دو نكته به خوبى روشن گرديد:
پس با آنچه گفته شد، دو نكته به خوبى روشن گرديد:


اول اينكه : موسى (عليه السلام ) در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسيد به چيزى حواله داد كه اهل يقين مى توانند تصورش كنند، چون به وجودش يقين دارند(و خلاصه فرمود اگر مى خواهى رب العالمين را تصور كنى و بدانى كه كيست ، بايد اهل يقين شوى ).
اول اين كه: موسى «عليه السلام» در پاسخ به فرعون وى را در آنچه پرسيد به چيزى حواله داد كه اهل يقين مى توانند تصورش كنند. چون به وجودش يقين دارند (و خلاصه فرمود: اگر مى خواهى ربُّ العالمين را تصور كنى و بدانى كه كيست، بايد اهل يقين شوى).


دوم اينكه : آن حجيت و برهانى كه در سخن خود بدان اشاره كرد، برهانى بود بر توحيد ربوبيت ، كه آن را از وحدت تدبير گرفته بود، چون در قبال وثنى ها بايد همين مساءله توحيد ربوبيت اثبات شود، زيرا وثنى ها - همانطور كه مكرر گفته شد - قائل به توحيد ذات هستند، و در ربوبيت خدا شريك قائل شده اند.
دوم اين كه: آن حجيت و برهانى كه در سخن خود بدان اشاره كرد، برهانى بود بر توحيد ربوبيت، كه آن را از وحدت تدبير گرفته بود. چون در قبال «وثنى ها»، بايد همين مسأله توحيد ربوبيت اثبات شود. زيرا «وثنى ها» - همان طور كه مكرر گفته شد - قائل به توحيد ذات هستند، و در ربوبيت خدا شريك قائل شده اند.


با اين بيان ، فساد گفتار بعضى از مفسرين روشن مى شود كه گفته اند: از آنجايى كه علم به حقيقت ذات خدا ممتنع و محال بوده ، موسى (عليه السلام ) از تعريف حقيقت رب العالمين عدول كرده ، متعرض تعريف او به صفاتش شده است و گفته رب العالمين همان رب آسمانها و زمين و ما بين آن دو است و با جمله «'''ان كنتم موقنين '''» اشاره كرد به اينكه سراپاى عالم ، با حدوث خود دلالت مى كند بر اينكه داراى محدث و پديد آورنده است ، و پديد آورنده اش ذاتى است واحد و واجب الوجود كه هيچ چيز در وجوب وجود شريك او نيست .
با اين بيان، فساد گفتار بعضى از مفسران روشن مى شود كه گفته اند: از آن جايى كه علم به حقيقت ذات خدا ممتنع و محال بوده، موسى «عليه السلام» از تعريف حقيقت ربُّ العالمين عدول كرده، متعرض تعريف او به صفاتش شده است، و گفته ربُّ العالمين، همان ربّ آسمان ها و زمين و مابين آن دو است، و با جملۀ «إن كُنتُم مُوقِنِين» اشاره كرد به اين كه سراپاى عالم، با حدوث خود دلالت مى كند بر اين كه داراى محدث و پديد آورنده است، و پديد آورنده اش، ذاتى است واحد و واجب الوجود، كه هيچ چيز در وجوب وجود، شريك او نيست.


وجه فساد اين گفتار همان است كه گفتيم وثنيت همه اين حرفها را قبول دارند، يعنى
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۷۷ </center>
به وجود خداى تعالى و به محال بودن درك حقيقت ذات او، و به اينكه پديد آورنده عالم ، ذاتى است واجب الوجود و احدى در وجوب وجود، شريك او نيست قائل هستند و آلهه اى را كه خيال كرده است هر يك مدبر يك ناحيه از عالمند همه را مخلوق خدا مى دانند - كه بيانش گذشت - بنابراين ، گفتار مذكور در تقرير آيه ، گفتارى است كه هيچ ربطى به مقام احتجاج و مخاصمه عليه وثنى ها ندارد.
وجه فساد اين گفتار، همان است كه گفتيم «وثنيت»، همه اين حرف ها را قبول دارند. يعنى به وجود خداى تعالى و به محال بودن درك حقيقت ذات او، و به اين كه پديد آورنده عالَم، ذاتى است واجب الوجود و احدى در وجوب وجود، شريك او نيست، قائل هستند و آلهه اى را كه خيال كرده است هر يك مدبر يك ناحيه از عالم اند، همه را مخلوق خدا مى دانند، كه بيانش گذشت.
 
بنابراين، گفتار مذكور در تقرير آيه، گفتارى است كه هيچ ربطى به مقام احتجاج و مخاصمه عليه وثنى ها ندارد.
 
«'''قَالَ لِمَن حَولَهُ ألَا تَستَمِعُون '''» - يعنى: آيا گوش نمى دهيد به اين موسى كه چه مى گويد؟ و اين استفهام، براى تعجب است، و منظورش اين است كه حاضران نيز خوب گوش بدهند و مانند او تعجب كنند، كه ادعاى رسالت از طرف ربّ العالمين مى كند و چون مى پرسم ربّ العالمين چيست، دوباره همان سخن اولش را اعاده مى كند و چيزى علاوه بر آن نمى گويد.
 
و اين عكس العملى كه فرعون بروز داد، نقشه اى بود كه بر روى حق پرده بپوشاند. چون از كلام موسى «عليه السلام»، حق برايش روشن شده بود. زيرا موسى گفت: تمامى عالم دلالت دارد بر يك تدبير، كه اهل يقين آن را مشاهده مى كنند و اين وحدت تدبير، دلالت دارد بر اين كه ربّ و مدبّرى واحد دارد. و اين ربّ واحد، همان ربّ العالَمين است كه درباره او از من سؤال كردى. ولى فرعون گفتار موسى را اين طور تفسير كرد كه وى مى گويد: ما رسول ربّ العالَمين ايم، و چون از او مى پرسم ربُّ العالمين چيست؟ جوابم مى دهد كه: او، ربُّ العالمين است.


«'''قال لمن حوله الا تستمعون '''» - يعنى آيا گوش نمى دهيد به اين موسى كه چه مى گويد؟ و اين استفهام براى تعجب است ، و من ظورش ‍ اين است كه حاضران نيز خوب گوش بدهند و مانند او تعجب كنند، كه ادعاى رسالت از طرف رب العالمين مى كند و چون مى پرسم رب العالمين چيست دوباره همان سخن اولش را اعاده مى كند و چيزى علاوه بر آن نمى گويد.
از آنچه گذشت، روشن گرديد اين كه بعضى از مفسران در تفسير جملۀ «إذ تَسمَعُون» گفته اند كه مرادش اين بوده كه:


و اين عكس العملى كه فرعون بروز داد، نقشه اى بود كه بر روى حق پرده بپوشاند چون از كلام موسى (عليه السلام ) حق برايش روشن شده بود، زيرا موسى گفت تمامى عالم دلالت دارد بر يك تدبير، كه اهل يقين آن را مشاهده مى كنند و اين وحدت تدبير، دلالت دارد بر اينكه رب و مدبرى واحد دارد، و اين رب واحد، همان رب العالمين است كه درباره او از من سؤ ال كردى ، ولى فرعون گفتار موسى را اين طور تفسير كرد كه وى مى گويد: ما رسول رب العالمينيم ، و چون از او مى پرسم رب العالمين چيست ؟ جوابم مى دهد كه او رب العالمين است .
من از ذات ربُّ العالمين مى پرسم و او از صفاتش خبر مى دهد، تفسير صحيحى نيست. براى اين كه سؤال فرعون از ذات، ذات از حيث صفت بود، كه بيانش گذشت. تازه موسى «عليه السلام» در پاسخ، ذات را به وصف هم تفسير نكرد، بلكه عبارت ربُّ العالمين را عوض كرده، به جايش «رَبُّ السَّمَاوات و الأرض» آورده.


از آنچه گذشت روشن گرديد اين كه بعضى از مفسرين در تفسير جمله «اذ تسمعون» گفته اند كه مرادش اين بوده كه:
خلاصه در عبارت دومى، «سماوات و ارض» را، به جاى «عَالَمين» در عبارت اول آورد و گويا اشاره كرد به اين كه فرعون، معناى كلمۀ «عالمين» را نمى فهمد.


من از ذات رب العالمين مى پرسم و او از صفاتش خبر مى دهد تفسير صحيحى نيست ، براى اينكه سؤ ال فرعون از ذات ، ذات از حيث صفت بود، كه بيانش ‍ گذشت ، تازه موسى (عليه السلام ) در پاسخ ، ذات را به وصف هم تفسير نكرد، بلكه عبارت رب العالمين را عوض كرده به جايش «'''رب السموات و الارض '''» آورده ، خلاصه ، در عبارت دومى ، سماوات و ارض را به جاى عالمين در عبارت اول آورد و گويا اشاره كرد به اين كه فرعون معناى كلمه عالمين را نمى فهمد.
<span id='link258'><span>
<span id='link258'><span>


۱۳٬۷۲۸

ویرایش