گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۴۹: خط ۱۴۹:
<span id='link250'><span>
<span id='link250'><span>


==مراد از حكمى كه بعد از گريختن موسى عليه السّلام از مصر به او داده شده (فوهب لىربى حكما) ==
==مراد از حكمى كه خداوند، بعد از گريختن موسى «ع»، از مصر به او داده ==
و اما مراد از «'''حكم '''» - آنطور كه ما استظهار كرديم - اصابه نظر، و رسيدن به حقيقت
و اما مراد از «'''حكم '''» - آنطور كه ما استظهار كرديم - اصابه نظر، و رسيدن به حقيقت
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۸ </center>
هر امر و اتقان راءى در عمل به آن نظريه است و اگر بگويى آيه شريفه صريح است در اينكه موهبت حكم ، بعد از داستان قتل به موسى (عليه السلام ) داده شد ولى مفاد آيات سوره قصص اين است كه اين موهبت قبل از داستان قتل به موسى (عليه السلام ) داده شده چون فرموده : «'''و لما بلغ اشده و استوى آتيناه حكما و علما و كذلك نجزى المحسنين و دخل المدينة '''» و بعد از آن داستان قتل و فرار كردن را ذكر مى كند بنابر اين ميان اين دو آيه چگونه مى توان جمع نمود و رفع تناقض ‍ كرد؟
هر امر و اتقان راءى در عمل به آن نظريه است و اگر بگويى آيه شريفه صريح است در اينكه موهبت حكم ، بعد از داستان قتل به موسى (عليه السلام ) داده شد ولى مفاد آيات سوره قصص اين است كه اين موهبت قبل از داستان قتل به موسى (عليه السلام ) داده شده چون فرموده : «'''و لما بلغ اشده و استوى آتيناه حكما و علما و كذلك نجزى المحسنين و دخل المدينة '''» و بعد از آن داستان قتل و فرار كردن را ذكر مى كند بنابر اين ميان اين دو آيه چگونه مى توان جمع نمود و رفع تناقض ‍ كرد؟
در جواب مى گوييم : كلمه حكم ، هم در آيه مورد بحث و هم در آيه سوره قصص بطور نكره آمده و اين خود اشعار دارد بر اينكه اين دو حكم با هم فرق دارند و درباره خصوص تورات كه متضمن حكم بوده فرموده : «'''و عندهم التورية فيها حكم اللّه '''» و ما مى دانيم كه تورات بعد از غرق شدن فرعون و نجات دادن بنى اسرائيل نازل شده .
در جواب مى گوييم : كلمه حكم ، هم در آيه مورد بحث و هم در آيه سوره قصص بطور نكره آمده و اين خود اشعار دارد بر اينكه اين دو حكم با هم فرق دارند و درباره خصوص تورات كه متضمن حكم بوده فرموده : «'''و عندهم التورية فيها حكم اللّه '''» و ما مى دانيم كه تورات بعد از غرق شدن فرعون و نجات دادن بنى اسرائيل نازل شده .
پس مى توان گفت كه به موسى (عليه السلام ) در چند نوبت مراتبى از حكم داده شده بود كه بعضى از مراتب آن ما فوق بعضى ديگر بوده ، حكمى قبل از كشتن قبطى و حكمى ديگر بعد از فرار و قبل از مراجعتش به مصر، و حكمى ديگر بعد از غرق شدن فرعون و در هر بار، مرتبه اى از حكم را به او داده بودند تا آنكه با نزول تورات حكمت را برايش تمام كردند.
پس مى توان گفت كه به موسى (عليه السلام ) در چند نوبت مراتبى از حكم داده شده بود كه بعضى از مراتب آن ما فوق بعضى ديگر بوده ، حكمى قبل از كشتن قبطى و حكمى ديگر بعد از فرار و قبل از مراجعتش به مصر، و حكمى ديگر بعد از غرق شدن فرعون و در هر بار، مرتبه اى از حكم را به او داده بودند تا آنكه با نزول تورات حكمت را برايش تمام كردند.
و اين را اگر بخواهيم تشبيه كنيم ، نظير فطرتى است كه خداوند در چند مرحله به آدمى ارزانى مى دارد، يك مرحله ضعيف آن ، همان سلامت فطرتى است كه در حال كودكى به آدمى مى دهد و مرحله بالاتر آن را در حال بزرگى كه آدمى به خانه عقل مى نشيند ارزانى مى كند كه نامش را اعتدال در تعقل ، وجودت در تدبير مى گذاريم و مرحله قوى تر آن را بعد از ممارست در اكتساب فضائل مى دهد، زيرا مرحله دوم ، آدمى را وادار به كسب فضائل مى كند و چون اين كسب فضائل تكرار شد حالتى در آدمى پديد مى آيد به نام ملكه تقوى و اين سه حالت در حقيقت يك چيز و يك سنخ است ، كه به تدريج و در حالى بعد از حال ديگر نمو مى كند.
و اين را اگر بخواهيم تشبيه كنيم ، نظير فطرتى است كه خداوند در چند مرحله به آدمى ارزانى مى دارد، يك مرحله ضعيف آن ، همان سلامت فطرتى است كه در حال كودكى به آدمى مى دهد و مرحله بالاتر آن را در حال بزرگى كه آدمى به خانه عقل مى نشيند ارزانى مى كند كه نامش را اعتدال در تعقل ، وجودت در تدبير مى گذاريم و مرحله قوى تر آن را بعد از ممارست در اكتساب فضائل مى دهد، زيرا مرحله دوم ، آدمى را وادار به كسب فضائل مى كند و چون اين كسب فضائل تكرار شد حالتى در آدمى پديد مى آيد به نام ملكه تقوى و اين سه حالت در حقيقت يك چيز و يك سنخ است ، كه به تدريج و در حالى بعد از حال ديگر نمو مى كند.
از آنچه گذشت معلوم شد اينكه بعضى از مفسرين حكم را به نبوت تفسير كرده اند صحيح نيست ، چون از لفظ آيه و نيز از مقام آن دليلى بر گفته خود ندارند.
از آنچه گذشت معلوم شد اينكه بعضى از مفسرين حكم را به نبوت تفسير كرده اند صحيح نيست ، چون از لفظ آيه و نيز از مقام آن دليلى بر گفته خود ندارند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۶۹ </center>
علاوه بر اين خداى تعالى در چند جا از كلام خود حكم و نبوت را با هم ذكر كرده و فهمانده كه اينها با هم فرق دارند، از آن جمله فرموده : «'''ان يوتيه اللّه الكتاب و الحكم و النبوة '''» و نيز فرموده : «'''اولئك الّذين آتيناهم الكتاب و الحكم و النبوة '''» و نيز فرموده : «'''و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوة و آياتى ديگر'''»
علاوه بر اين، خداى تعالى در چند جا از كلام خود حكم و نبوت را با هم ذكر كرده و فهمانده كه اينها با هم فرق دارند، از آن جمله فرموده : «'''ان يوتيه اللّه الكتاب و الحكم و النبوة '''» و نيز فرموده : «'''اولئك الّذين آتيناهم الكتاب و الحكم و النبوة '''» و نيز فرموده : «'''و لقد آتينا بنى اسرائيل الكتاب و الحكم و النبوة و آياتى ديگر'''»
<span id='link251'><span>
<span id='link251'><span>
==توضيح مفاد (وجعلنى من المرسلين ) كه جواب اعتراضاول فرعون در استبعاد رسالت موسى عليه السّلام است ==
==توضيح مفاد (وجعلنى من المرسلين ) كه جواب اعتراضاول فرعون در استبعاد رسالت موسى عليه السّلام است ==
جمله «'''و جعلنى من المرسلين '''» پاسخ از اعتراض اول فرعون است ، كه از رسالت موسى (عليه السلام ) تعجب و استبعاد مى كرد، چون او و درباريانش وى را مى شناختند، و ناظر احوال او در ايامى كه تربيتش مى كردند بودند و حاصل جواب اين است كه : استبعاد ايشان از رسالت وى مربوط به سو ابقى است كه از حال وى داشتند و اين استبعاد وقتى بجاست كه رسالت ، امرى اكتسابى باشد و به دست آمدنش با حصول مقدمات اختيارى اش ممكن و قابل حدس باشد، تا فرعون تعجب كند كه چطور ممكن است تو پيامبر شوى ؟ لذا در پاسخش گفت خدا او را رسول كرده ، و مساءله رسالت اكتسابى نيست بلكه موهبتى است خدايى ، همچنان كه حكم نيز چنين است و خدا او را بدون هيچ اكتسابى رسالت و حكم داده ، اين آن معنايى است كه از سياق بر مى آيد.
جمله «'''و جعلنى من المرسلين '''» پاسخ از اعتراض اول فرعون است ، كه از رسالت موسى (عليه السلام ) تعجب و استبعاد مى كرد، چون او و درباريانش وى را مى شناختند، و ناظر احوال او در ايامى كه تربيتش مى كردند بودند و حاصل جواب اين است كه : استبعاد ايشان از رسالت وى مربوط به سو ابقى است كه از حال وى داشتند و اين استبعاد وقتى بجاست كه رسالت ، امرى اكتسابى باشد و به دست آمدنش با حصول مقدمات اختيارى اش ممكن و قابل حدس باشد، تا فرعون تعجب كند كه چطور ممكن است تو پيامبر شوى ؟ لذا در پاسخش گفت خدا او را رسول كرده ، و مساءله رسالت اكتسابى نيست بلكه موهبتى است خدايى ، همچنان كه حكم نيز چنين است و خدا او را بدون هيچ اكتسابى رسالت و حكم داده ، اين آن معنايى است كه از سياق بر مى آيد.
۱۳٬۸۰۰

ویرایش