تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ آبان ۱۳۹۲، ساعت ۱۰:۰۱ توسط 127.0.0.1 (بحث) (Edited by QRobot)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


وَ أَقِيمُوا الصلَوةَ وَ ءَاتُوا الزَّكَوةَ وَ أَطِيعُوا الرَّسولَ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ مناسبتى كه مضمون اين آيه با آيات سابق دارد، مى رساند كه اين آيه تتمه آيات سابق است . بنابراين اينكه فرمود: «و اقيموا الصلوة و آتوا الزكوة » دستور به اطاعت او است ، در وظايف و عبادتهايى كه براى بندگانش تشريع كرده ، و اگر از ميان همه وظائف تنها نماز و

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۱۸

زكات را يادآورى كرد، براى اين بود كه اين دو تكليف در ميان تكاليف راجع به خدا و خلق به منزله ركن است ، و جمله «و اطيعوا الرسول » انفاذ ولايت آن جناب است در قضاء و در حكومت . و جمله «لعلكم ترحمون » تعليل براى امر است به مصلحتى كه در ماءمور به هست ، و معناى آن به طورى كه از سياق بر مى آيد اين است كه خدا و رسول را اطاعت كنيد، كه در اين دو اطاعت اميد آن هست كه رحمت الهى شامل شما شود، و خدا وعده خود را درباره شما انجاز كند، و يا انجاز آن را زودتر كند، چون بر طرف شدن نفاق از بين مسلمانان ، و عموميت يافتن صلاح و اتفاق كلمه حق ، كليد انعقاد مجتمعى است صالح ، كه هر قسم خيرات به سويش سرازير مى شود. لا تحْسبنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مُعْجِزِينَ فى الاَرْضِ وَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ وَ لَبِئْس الْمَصِيرُ اين آيه تتمه آيات قبل است ، و در آن وعده استخلاف در زمين و تمكين دين و تبديل خوف به امنيت را كه در آيات سابق بود تاءكيد مى كند. پيامبر خود را خطاب مى كند به خطابى مؤ كد، كه زنهار، خيال نكنى كه كفار خداى را در زمين عاجز مى كنند، و با نيرو و شوكت خود جلو خداى را از انجاز وعده اش مى گيرند، و اين بيان و حقيقت بشارتى است به رسول خدا (صلى الله عليه و آله )، به كرامتى كه به امت وى كرده ، و اينكه دشمنانش شكست خورده و مغلوب خواهند شد، و چون بشارت به آن جناب بود، لذا او را مخاطب قرار داد، و اين التفات را به كار برد. و چون نهى مذكور (خيال مكن ) در معناى اين است كه به زودى كفار به حكم اجبار دست از معارضه با دين و اهل دين بر مى دارند، لذا جمله «و ماءويهم النار...» را بر آن عطف كرد، و گويا فرموده است : ايشان در دنيا شكست خورده ، و در آخرت در آتش منزل مى كنند، كه بد باز گشت گاهى است . بحث روايتى

رواياتى در شاءن نزول آيات مربوط به منافقين

در مجمع البيان در ذيل آيه : «و يقولون آمنا بالله ...» گفته : بعضى گفته اند: اين آيات در شاءن مردى از منافقين نازل شد كه بين او و مردى يهودى مرافعه اى بود، يهودى پيشنهاد كرده بود كه مرافعه را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ببرند، ولى منافق حاضر نشد و پيشنهاد كرد كه نزد كعب بن اشرف بروند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۱۹

بلخى حكايت كرده كه ميان على و عثمان در خصوص زمينى كه عثمان از على خريدارى كرده بود نزاعى رخ داد، و علت آن اين بود كه در آن زمين سنگهايى بيرون آمد، عثمان آن را عيب زمين دانسته ، مى خواست به آن جهت معامله را فسخ كند، و على زير بار نمى رفت ، و مى گفت : ميان من و تو رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) حكم باشد حكم بن ابى العاص به عثمان گفت : اگر حكومت را به پسر عم او واگذارى به نفع او حكم مى كند، زنهار، تن به حكومت او ندهى ، به اين مناسبت اين آيات نازل شد. اين حكايت و يا قريب به آن از امام ابى جعفر (عليه السلام ) نيز روايت شده . مؤ لف : و در تفسير روح المعانى از ضحاك روايت شده كه گفت : نزاع ميان على و مغيره بن وائل بود، و داستان را قريب به همان حكايت بالا آورده . و در مجمع البيان در ذيل آيه : «انّما كان قول المومنين ...»، از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : منظور در اين آيه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) است . و در الدرالمنثور در ذيل آيه «فان تولوا فانّما عليه ما حمل و عليكم ما حملتم ...» مى گويد: ابن جرير و ابن قانع و طبرانى ، از علقمه بن وائل حضرمى ، از سلمه بن يزيد جهنى ، روايت كرده كه گفت : من عرضه داشتم : يا رسول اللّه (صلى الله عليه و آله ) بعد از تو تكليف ما با امرايى كه بر ما حكومت مى كنند چيست ؟ اگر چنانچه احكام خدا را به نفع خود و به ضرر ما تفسير كنند، و در نتيجه حق ما را كه خدا برايمان قرار داده از ما سلب نمايند مى توانيم با آنان قتال نموده ، دشمنشان بداريم ؟ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: آنان مسؤ ول وظايف خويش و شما مسؤ ول وظايف خويشيد. مؤ لف : و در معناى اين روايت پاره اى روايات ديگر نقل شده ، ليكن ، هيچ شكى نبايد كرد در اينكه اسلام با روح احياى حق و اماته باطل كه در آن هست هرگز اجازه نمى دهد كه ستمكاران متجاهر به ظلم بر مردم مسلط شوند، و هرگز اجازه سكوت و تحمل ظلم را از ياغيان فاجر به مردمى كه قدرت بر رفع ظلم را دارند نمى دهد. در ابحاث اجتماعى امروز نيز روشن شده كه استبداد واليان ديكتاتور، و افسار گسيختگى آنان در تحكم و زورگوييشان بزرگترين خطر و پليدترين آثار را در اجتماع دارد، كه

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۲۰

يكى از آنها پديد آمدن فتنه ها و آشوب ها و جنگها است ، در هنگامى كه مردم در مقام بر مى آيند كه ستمكاران را به عدالت و حق وا دارند. رواياتى درباره شاءن نزول و مفاد آيه : «وعد اللّه الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحاتليستخلقنكم فى الارض ...» و در مجمع البيان در ذيل آيه «وعد الله الذين آمنوا منكم ...» گفته است : مفسرين در اينكه «الّذين آمنوا منكم » چه كسانيند، اختلاف كرده اند، و از اهل بيت روايت شده كه منظور مهدى از آل محمد (صلى الله عليه و آله ) است . و نيز گفته است : عياشى به سند خود از على بن الحسين (عليه السلام ) روايت كرده كه وقتى اين آيه را تلاوت كرد، فرمود: به خدا سوگند ايشان شيعيان ما اهل بيتند، كه خدا اين وعده خود را در حق ايشان به وسيله مردى از ما انجاز مى كند، و او مهدى اين امت است ، و او كسى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) درباره اش فرمود: «اگر از دنيا نماند مگر يك روز خدا آن روز را آنقدر طولانى مى كند تا مردى از عترتم قيام كند، كه نامش نام من است ، زمين را پر از عدل و داد كند، آن چنان كه پر از ظلم و جور شده باشد» و نظير اين روايت از ابى جعفر و ابى عبداللّه (عليه السلام ) نقل شده . مؤ لف : از ائمه اهل بيت در اين باره اخبارى روايت شده ، در سابق هم بيان انطباق آيه بر مضمون اين روايات گذشت . و نيز در مجمع البيان ب عد از نقل روايت بالا گفته : بنابراين مراد از «الّذين آمنوا و عملوا الصالحات » عبارت است از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و اهل بيت او (عليهم الصلوات و السلام ) و خواننده عزيز فهميد كه مراد از آيه شريفه عام است ، و روايت هم به بيش از اين دلالت ندارد، چون در آن فرمود: «به خدا سوگند ايشان شيعيان ما اهل بيتند، كه خدا اين وعده خود را در حق ايشان به وسيله مردى از ما انجاز مى كند...» و در الدرالمنثور است كه ابن ابى حاتم ، و ابن مردويه ، از براء روايت كرده اند كه در تفسير آيه «وعد الله الذين آمنوا منكم ...» گفته است : درباره ما نازل شد، كه در خوفى شديد قرار داشتيم . مؤ لف : ظاهر اين روايت اين است كه مراد از «الذين آمنوا» صحابه اند، ولى خواننده محترم توجه فرمود كه آيه هيچگونه دلالتى بر اين معنا ندارد، بلكه بر خلاف آن دلالت مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۱

و نيز در همان كتاب است كه ابن منذر، طبرانى ، در «اوسط» حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )، ابن مردويه ، بيهقى در «دلائل » و ضياء در «المختاره »، از ابى بن كعب روايت كرده اند كه گفت : وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) و يارانش به مدينه وارد شدند، و انصار ايشان را با آغوش باز پذيرا گشتند، عرب يكدل و يك جهت عليه ايشان قيام نمودند، به طورى كه هيچ وقت جراءت نمى كردند اسلحه را از خود دور سازند، شب و روز را با اسلحه به سر مى بردند، و هميشه مى گفتند: هيچ احتمال مى دهيد روزى برسد كه ما آسوده و مطمئن شويم و جز خدا از هيچ كس نترسيم ؟ در چنين حالى اين آيه نازل شد كه «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ...» مؤ لف : اين روايت به بيش از اين دلالت ندارد كه سبب نزول آيه شريفه اين جريان بوده ، و اما اينكه مراد از «الّذين آمنوا» چه كسانى است ؟ از روايت استفاده نمى شود، و همچنين خدا در چه زمانى وعده خود را انجاز مى كند؟ آيه از آن ساكت است . و نظير آن روايتى ديگر است كه وقتى آيه «وعد الله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ...» نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: بشارت بر اين امت ، كه خدا وعده بلندى ، و رفعت ، و دين ، و نصرت ، و تمكين ، در زمين به ايشان داد، پس هر كس از شما عمل آخرت را براى دنيايش كند در آخرت هيچ بهره اى نخواهد داشت . زيرا صرف بشارت آن جناب به امت به اينكه جانشين در زمين خواهند شد مستلزم اين نيست كه مراد از «الّذين آمنوا» در آيه تمامى فرد فرد امت و خصوص صحابه و يا چند نفر معدود از ايشان باشد.

حديثى از اميرالمؤ منين عليه السّلام در نهج البلاغه كه در آن به آيه (وعد اللّه الذينآمنوا...) در عزت و نصرت مؤ منين استدلال كرده اند

و در نهج البلاغه در كلامى از آن جناب آمده كه در پاسخ عمر وقتى كه از آن جناب پرسيد آيا صلاح هست خودم با لشكر اسلام به طرف فارس ‍ كه براى جنگ تجمع كرده اند بروم ؟ فرمود: پيشرفت و يا شكست اين امر (يعنى دين اسلام ) بستگى به نصرت ، و يا خذلان كسى ندارد، اين دين خداست كه همه جا خدا پيروزش كرده و لشگرش را عزت داده و تاءييد كرده است ، تا رسيد به آنجا كه رسيده ، و ما پاى بند وعده خداييم كه فرمود: «وعد اللّه الّذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الارض كما استخلف الّذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم امنا» و خداى تعالى هر وعده اى كه بدهد انجاز مى كند و لشگر خود را پيروزى مى بخشد، و در اسلام سرپرست مسلمانان حكم

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۲

رشته تسبيح را دارد، كه اگر پاره شود، دانه ها از هم گسيخته و متفرق مى شوند، و چه بسيار متفرق شده هايى كه ديگر جمع نشد، و عرب در امروز هر چند كه اندكند، ولى با دين اسلام بسيار شده و با وحدت و اجتماعى كه به دست آورده عزيز و نيرومند گشته ، پس تو سر جاى خود بمان ، و مبادا كه حركت كنى ، چون تو به منزله قطب آسيايى ، بايد كه به دست عرب اين آسيا را بچرخانى ، و آتش جنگ را بدون اينكه خودت مباشرت كنى برافروخته سازى ، چون اگر خودت از جايت تكان بخورى دشمنانى كه در اقطار جزيره العرب هستند از جا كنده مى شوند، و حركت مى كنند، آن وقت دل واپسى تو نسبت به مركز و زنان و كودكانى كه به جاى گذاشته اى بيشتر از دل واپسيت نسبت به لشگر دشمن خواهد بود، علاوه دشمنان غير عرب مى گويند: اين بزرگ عرب و ريشه ايشان است ، كه اگر او را از پاى در آوريد و اين ريشه را قطع كنيد براى هميشه راحت مى شويد، و همين خود اهتمام ايشان را در جنگ و طمع آنان را به پيروزى بيشتر مى كند. و اما اينكه راجع به عدد افراد دشمن صحبت كردى ، مگر ما در گذشته با كثرت عدد پيروز مى شديم ، هرگز چنين نبود، بلكه تنها رمز موفقيت ما نصرت و معاونت خدايى بود.

وقت استدلال صاحب روح المعانى به حديث فوق در تطبيق آيه با زمان خلفاء

مؤ لف : صاحب روح المعانى با اين حديث استدلال كرده بر اينكه مراد از «استخلاف » در آيه ظهور و غلبه اسلام و ارتفاع قدر آن در زمان خلفاى راشدين است ، و حال آنكه حديث از اين معانى به كلى اجنبى است ، بلكه از اجنبى بودن گذشته ، بر خلاف ادعاى او دلالت دارد، چون از كلام آن جناب برمى آيد كه وعده خدا درباره نصرت دين و مؤ منين هنوز تا به آخر انجاز نشده ، و مسلمين در آن روز در بين راه آن بودند، چون امام (عليه السلام ) به عمر دلگرمى داد كه «و اللّه من جز وعده - خدا به وعده خود وفا مى كند» و نيز از اين حديث به خوبى برمى آيد كه در آن روز هنوز دين اسلام به آن تمكنى كه خدا وعده داده نرسيده بود، و خوف مسلمين مبدل به امنيت نگشته بود، و چگونه امنيت موعود رسيده بود و حال آنكه به حكم اين حديث مسلمانان در ميان دو خوف قرار داشتند، يكى دشمنان داخلى كه با حكومت مركزى پيمان داشتند، كه از فرصت استفاده نموده پيمان خود بشكنند، و به زنان و كودكان شبيخون بزنند، يكى هم دشمنان خارجى ؟. و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از ابى الشعثاء روايت كرده كه گفت : من با

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۳

حذيفه و ابن مسعود نشسته بودم ، حذيفه گفت : نفاق از بين رفت ، و منافقين دست از نفاق برداشته كار را يك طرفى كردند، يا مسلمان شدند، و يا صراحتا به كفر برگشتند، زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نفاق مى كردند، (چون جرات بر اظهار كفر نداشتند،) ابن مسعود خنديد و گفت : اين سخن را به چه دليل مى گويى ؟ گفت : به دليل آيه «وعد اللّه الّذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ...» مؤ لف : اى كاش كسى از حذيفه مى پرسيد منافقين زمان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) چه شدند؟ با اينكه به شهادت كتاب عزيز و ادله تاريخى ، يك ثلث اهل مدينه از منافقين بودند، و تازه همه منافقين تنها در مدينه نبودند، بلكه بيشترشان آن جا بودند و گرنه در اطراف نيز وجود داشتند، چطور شد آيا با رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نفاق هم از دل آنان برفت ؟ و يا آنهايى كه همواره منتظر حادثه و آرزومند گرفتارى براى مسلمانان بودند، و همواره سنگ بر سر راه آنان مى انداختند، با رحلت آن حضرت ناگهان رايشان برگشت ، و از نفاق دست برداشتند؟.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۴

آيات ۵۸ - ۶۴، سوره نور

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَنُكمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يَبْلُغُوا الحُْلُمَ مِنكمْ ثَلَث مَرَّتٍ مِّن قَبْلِ صلَوةِ الْفَجْرِ وَ حِينَ تَضعُونَ ثِيَابَكُم مِّنَ الظهِيرَةِ وَ مِن بَعْدِ صلَوةِ الْعِشاءِ ثَلَث عَوْرَتٍ لَّكُمْ لَيْس عَلَيْكمْ وَ لا عَلَيْهِمْ جُنَاحُ بَعْدَهُنَّ طوَّفُونَ عَلَيْكم بَعْضكمْ عَلى بَعْضٍ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكُمُ الاَيَتِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ(۵۸) وَ إِذَا بَلَغَ الاَطفَلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَستَئْذِنُوا كمَا استَئْذَنَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمْ ءَايَتِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكيمٌ(۵۹) وَ الْقَوَعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّتى لا يَرْجُونَ نِكاحاً فَلَيْس ‍ عَلَيْهِنَّ جُنَاحٌ أَن يَضعْنَ ثِيَابَهُنَّ غَيرَ مُتَبرِّجَتِ بِزِينَةٍ وَ أَن يَستَعْفِفْنَ خَيرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سمِيعٌ عَلِيمٌ(۶۰) لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنفُسِكمْ أَن تَأْكلُوا مِن بُيُوتِكمْ أَوْ بُيُوتِ ءَابَائكمْ أَوْ بُيُوتِ أُمَّهَتِكُمْ أَوْ بُيُوتِ إِخْوَنِكمْ أَوْ بُيُوتِ أَخَوَتِكمْ أَوْ بُيُوتِ أَعْمَمِكمْ أَوْ بُيُوتِ عَمَّتِكمْ أَوْ بُيُوتِ أَخْوَلِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَلَتِكمْ أَوْ مَا مَلَكتُم مَّفَاتحَهُ أَوْ صدِيقِكمْ لَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشتَاتاً فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ تحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَرَكةً طيِّبَةً كذَلِك يُبَينُ اللَّهُ لَكمُ الاَيَتِ لَعَلَّكمْ تَعْقِلُونَ(۶۱) إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِذَا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتى يَستَئْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَستَئْذِنُونَك أُولَئك الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ فَإِذَا استَئْذَنُوك لِبَعْضِ شأْنِهِمْ فَأْذَن لِّمَن شِئْت مِنْهُمْ وَ استَغْفِرْ لهَُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(۶۲) لا تجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسولِ بَيْنَكمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسلَّلُونَ مِنكُمْ لِوَاذاً فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَن تُصِيبهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ(۶۳) أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ قَدْ يَعْلَمُ مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ وَ يَوْمَ يُرْجَعُونَ إِلَيْهِ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا عَمِلُوا وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمُ(۶۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۵

ترجمه آيات شما اى كسانى كه ايمان داريد بايد به كسانى كه شما مالك آنان شده ايد و كسانى كه هنوز به عقل نرسيده اند دستور دهيد در شبانه روز سه وقت از شما اجازه ورود بگيرند يكى پيش از نماز صبح و دوم هنگام نيم روز كه جامه هاى خويش از تن در مى آوريد و سوم بعد از نماز شبانگاه كه اين سه هنگام ، هنگام خلوت شما است و پس از آن مى توانند بدون اجازه وارد شوند و گناهى بر شما و ايشان نيست كه هنگام تحرك و برخورد با يكديگر است ، خدا اين چنين آيه ها را براى شما بيان مى كند كه خدا دانا و فرزانه است (۵۸) و چون كودكانتان به عقل رسند بايد اجازه دخول بگيرند، چنان كه نام بردگان ، قبل از ايشان (و يا آنان كه زودتر از اى شان به حد رشد رسيدند) اجازه مى گرفتند، خدا اين چنين آيه هاى خويش را براى شما بيان مى كند كه خدا دانا و فرزانه است (۵۹) و زنان وامانده كه ديگر اميد شوهر كردن ندارند به شرطى كه زينت خود نشان ندهند گناهى ندارند اگر جامه خويش بگذارند، و در عين حال خوددارى كردن برايشان بهتر است و خدا شنوا و دانا است (.۶) نه براى كور مانعى هست نه براى لنگ ، نه براى بيمار و نه براى شما كه از خانه هاى خود يا پدرانتان يا مادرانتان يا برادران يا خواهران يا عموها يا عمه ها يا خانه داييها يا خاله ها يا خانه اى كه كليدش را به شما سپرده اند يا خانه دوستانتان چيزى بخوريد، نه ، تنها خوردنتان گناه است و نه با هم خوردنتان ، و چون به خانه اى در آمديد خويشتن را سلام كنيد كه درودى از جانب خدا و مبارك و پاكيزه است چنين خدا، اين آيه ها را براى شما بيان مى كند شايد تعقل كنيد (۶۱) مؤ منان فقط آن كسانند كه به خدا و پيغمبرش گرويده اند و چون با وى به كار عمومى باشند نروند تا از او اجازه گيرند، كسانى كه از تو اجازه مى گيرند همانهايى هستند كه به خدا و پيغمبرش گرويده اند اگر براى بعض كارهايشان از تو اجازه خواستند به هر كدامشان خواستى اجازه بده و براى آنان آمرزش بخواه كه خدا آمرزنده و رحيم است (۶۲)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۶

خطاب كردن پيغمبر را ميان خودتان مانند خطاب كردن يكديگر نكنيد خدا از شما كسانى را كه نهانى در مى روند مى شناسد كسانى كه خلاف فرمان او مى كنند بترسند كه بليه يا عذابى الم انگيز به ايشان برسد (۶۳) هر چه در آسمانها و زمين هست از خدا است او مى داند كه شما در چه حاليد و روزى كه سوى او بازگشت يابند از اعمالشان خبرشان دهد و خدا به همه چيز دانا است (۶۴) بيان آيات اين آيات بقيه احكامى كه گفتيم در اين سوره آمده بيان مى كند، و سوره با همين آيات ختم مى شود، و در آن اشاره است به اينكه خداى سبحان آنچه تشريع مى كند به علم خود مى كند، و به زودى حقيقت (و مصالح واقعى احكامش ) براى مردم در روزى كه به سويش باز مى گردند روشن مى شود.

بيان آياتى كه متضمن پاره اى از احكام و آداب معاشرت است

يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لِيَستَئْذِنكُمُ الَّذِينَ مَلَكَت أَيْمَنُكمْ... «وضع ثياب » در جمله «تضعون ثيابكم » به معناى كندن لباس ، و كنايه است از اينكه اهل خانه در حالى باشند كه چه بسا ميل نداشته باشند بيگانگان در آن حال ايشان را ببينند. و كلمه «ظهيره » به معناى وقت ظهر است . و كلمه عورت به معناى عيب است ، و اگر آن را عورت ناميده اند، چون هر كس عار دارد از اينكه آن را هويدا كند، و شايد مراد از آن در آيه شريفه هر چيزى باشد كه سزاوار است پوشانده شود. پس جمله «يا ايها الّذين آمنوا» دنباله جمله سابق است كه مى فرمود: ى «ا ايها الّذين آمنوا لا تدخلوا...»، كه حكم مى كرد به اينكه داخل شدن به خانه هر كس موقوف به اجازه گرفتن است ، در نتيجه آيه مورد بحث به منزله استثناء از آن حكم عمومى است ، چون در خصوص غلامان و كنيزكان اجازه گرفتن در سه هنگام را كافى مى داند، و بيش از آن را واجب نمى داند. و معناى اينكه فرمود: «ليستاذنكم الّذين ملكت ايمانكم » اين است كه به ايشان دستور دهيد كه از شما اجازه دخول بخواهند، واز ظاهر جمله «ملكت ايمانكم » بر مى آيد كه مراد از آن تنها غلامان است (چون كلمه «الّذين » براى مردان است ، كنيزان )، هر چند كه لفظ عموميت دارد، و اگر آن خاص را به لفظ عام تعبير كرده ، از باب تغليب است ، و از روايت هم اين اختصاص برمى آيد، كه به زودى رواياتش خواهد آمد. و معناى «الّذين لم يبلغوا الحلم » اطفالى است كه به حد تميز رسيده اند، ولى بالغ نشده اند، و دليل بر رسيدن به حد تميز جمله «ثلاث عورات لكم » است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۷

و منظور از جمله «ثلاث مرات » سه نوبت در هر روز است ، به دليل اينكه دنبالش آن را تفصيل داده ، و فرموده : اول قبل از نماز فجر، و دوم هنگام ظهر كه به خانه مى آييد و جامه مى كنيد، سوم بعد از نماز عشاء، و در جمله «ثلاث عورات لكم » به وجه حكم اشاره نموده و مى فرمايد: اين سه موقع سه عورت است براى شما، كه طبعا شايسته نيست غير از شما كسى بر وضع شما مطلع شود. و معناى اينكه فرمود: «ليس عليكم و لا عليهم جناح بعدهن » اين است كه مانعى نيست كه بعد از اين سه موقع ماءمورشان نكنيد به اجازه دخول خواستن و مانعى هم براى ايشان نيست كه از شما استيذان نكنند. و در جمله «طوافون عليكم بعضكم » على بعض به وجه اين حكم (يعنى رفع مانع مذكور) اشاره نموده و مى فرمايد: چون در غير اين سه موقع غلامان و كنيزان دائما در آمد و شد، و خدمتند. پس تنها در اجازه خواستن به اين سه هنگام اكتفاء كنند. «كذلك يبين اللّه لكم الايات » - يعنى خدا اين چنين احكام دين خود را بيان مى كند، چون اين آيات دلالت بر آن احكام دارد «و اللّه عليم حكيم » احوال شما را مى داند، و آنچه را كه حكمت اقتضاء مى كند نيز مراعات مى كند. وَ إِذَا بَلَغَ الاَطفَلُ مِنكُمُ الْحُلُمَ فَلْيَستَئْذِنُوا... اين جمله بيانگر اين حقيقت است كه حكم مذكور، يعنى استيذان در سه نوبت براى اطفال تا مدتى معين معتبر است ، و آن رسيدن به حد بلوغ است ، و بعد از آن بايد مانند كسانى كه قبلا ذكر شد يعنى بالغان از مردان و زنان آزاد اجازه بگيرند، خدا اين چنين آيات خود را برايتان بيان مى كند و خدا عليم و حكيم است .

بيان يك استثنا از عموم حكم حجاب

وَ الْقَوَعِدُ مِنَ النِّساءِ الَّتى لا يَرْجُونَ نِكاحاً... كلمه «قواعد»، جمع قاعده است ، كه به معناى زنى است كه از نكاح بازنشسته باشد، يعنى ديگر كسى به خاطر پيرى اش ميل به او نمى كند، بنابراين جمله «اللاتى لا يرجون نكاحا» وصفى توضيحى براى كلمه قواعد است ، و بعضى گفته اند: كلمه مذكور به معناى زنى است كه از حيض يائسه شده باشد، و وصف بعد از آن صرفا براى رفع اشتباه است . و در مجمع البيان گفته : كلمه «تبرج » به معناى اين است كه زن محاسن و زيبايى هاى خود را كه بايد بپوشاند اظهار كند، و اين كلمه در اصل به معناى ظهور بوده ، برج را هم به همين جهت برج ناميده اند، كه بنايى است ظاهر و پيدا.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۸

اين آيه در معناى استثنايى است از عموم حكم حجاب ، و معنايش اين است كه بر هر زنى حجاب واجب است الا زنان مسن ، كه مى توانند بى حجاب باشند، البته در صورتى كه كرشمه و تبرج نداشته باشند. و جمله «و ان يستعففن خير لهن » كنايه است از خودپوشى ، يعنى همين زنان سالخورده نيز اگر خود را بپوشانند بهتر از برهنه بودن است ، و جمله «و اللّه سميع عليم » تعليل حكمى است كه تشريع كرده ، و معنايش اين است كه خدا شنوا است آنچه را كه زنان به فطرت خود در خواستش را دارند، و دانا است به احكامى كه به آن محتاجند. لَّيْس عَلى الاَعْمَى حَرَجٌ وَ لا عَلى الاَعْرَج حَرَجٌ وَ لا عَلى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَ لا عَلى أَنفُسِكمْ أَن تَأْكلُوا مِن بُيُوتِكمْ...أَوْ صدِيقِكمْ ظاهر آيه اين است كه در آن براى مؤ منين حقى قائل شده ، و آن اين است كه مى توانند در خانه خويشاوندان ، و يا كسانى كه ايشان را امين مى دانند ، و يا خانه دوستان خود چيزى بخورند، البته به مقدارى كه بدان احتياج دارند، نه به حد اسراف و افساد. «ليس على الاعمى حرج ... و لا على انفسكم » - در عطف «على انفسكم » كه عطف به ما قبل خود شده ، دلالت است بر اينكه شمردن نامبردگان از اين باب نبوده كه خصوصيتى داشته باشند، بلكه از باب اين بوده كه به خاطر عيب و نقصى كه در اعضاء دارند احيانا نمى توانند رزق خود را كسب كنند، لذا جايز است كه از خانه هاى نامبردگان رفع حاجت كنند، و الا فرقى ميان كور و چلاق و مريض و غير ايشان نيست . «من بيوتكم او بيوت آبائكم ...» - در اينكه خانه هايتان را با خانه هاى خويشاوندانتان و بقيه نامبردگان آورده ، اشاره است به اينكه در دين اسلام خانه هاى نامبردگان با خانه خود شما فرقى ندارد، چون در اين دين مؤ منين ، اولياى يكديگرند، و در حفظ خانه و زندگى يكديگر فرقى با خانه و زندگى خودشان نمى گذارند، آن طور كه صاحب اختيار و سرپرست خانه خويشند، خانه هاى اقرباء و كسانى كه شما قيم و سرپرستى آنان را داريد و دوستان خويش را نيز سرپرستى مى كنيد. علاوه بر اين كلمه «بيوتكم » شامل خانه فرزند و همسر انسان نيز مى شود همچنان كه روايت هم به اين معنا دلالت دارد. «او ما ملكتم مفاتحه » - كلمه «مفاتح » جمع مفتح و به معناى مخزن است ، و معناى جمله اين است كه حرجى بر شما نيست از اينكه بخوريد از خانه هاى خودتان ، (كه گفتيم منظور خانه فرزندان و همسران است )، و هر جا كه كليدش به شما سپرده شده ، مانند خانه هايى كه انسان قيم و يا وكيل در آن شده باشد، و يا كليدش را به آدمى سپرده باشند. «او صديقكم » - اين جمله عطف است بر ماقبل ، به تقدير كلمه «بيت » چون سياق آن را مى رساند، و تقدير «و يا خانه صديقتان » بوده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۲۹

لَيْس عَلَيْكمْ جُنَاحٌ أَن تَأْكلُوا جَمِيعاً أَوْ أَشتَاتاً كلمه «اشتات » جمع «شت » است ، و شت مصدر است كه به معناى تفرق است ، و اگر در معناى متفرق استعمال شده به منظور مبالغه بوده ، و باز به همين منظور به صيغه جمع آمده ، ممكن هم هست مصدر نباشد، بلكه صفت باشد، به معناى متفرق ، همچنان كه كلمه حق ، وصفى است به معناى حق دار. و معناى آيه اين است كه گناهى بر شما نيست كه همگى دست جمعى و با يكديگر بخوريد، و يا جدا جدا. و اين آيه هر چند كه به حكم روايات درباره موردى خاص نازل شده ، ولى مفادش عام است . مفسرين در اين فصل از آيه و در فصل قبلى آن اختلاف شديدى دارند، كه ما صلاح در آن ديديم كه از ايراد آن و غور و بحث از آن صرف نظر كنيم ، چون معنايى كه ما براى اين دو فصل آورديم معنايى است كه از سياق استفاده مى شود. معناى اينكه فرمود: «فاذا دخلتم بيوتن فسلموا على انفسكم » فَإِذَا دَخَلْتُم بُيُوتاً فَسلِّمُوا عَلى أَنفُسِكُمْ تحِيَّةً مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُبَرَكةً طيِّبَةً... بعد از آنكه گفتگو از خانه ها را به ميان آورد، ادب دخول در آن را متفرع بر آن نموده ، فرمود: و «چون داخل خانه ها شويد بر خود سلام كنيد» و مقصود از «سلام كردن بر خود»، سلام كردن بر هر كسى است كه در خانه باشد، در اينجا نيزاگر نفرمود: «بر اهل آن سلام كنيد»، خواست يگانگى مسلمانان با يكديگر را برساند، چون همه انسانند، و خدا همه را از يك مرد و زن خلق كرده ، علاوه بر اين همه مؤ منند، و ايمان ايشان را جمع كرده ، چون ايمان قوى تر از رحم ، و هر عامل ديگرى براى يگانگى است . و بعيد هم نيست كه مراد از جمله «فسلموا على انفسكم » اين باشد كه وقتى كسى داخل بر اهل خانه اى شد، بر آنان سلام كند، و ايشان جواب سلامش را بدهند. جمله «تحيه من عند اللّه » مباركه طيبه حال است ، يعنى در حالى كه سلام تحيتى است از ناحيه خدا، چون او تشريعش كرده و حكمش را نازل ساخته تا مسلمانان با آن يكديگر را تحيت گويند، و آن تحيتى است مبارك و داراى خير بسيار، و باقى و طيب ، چون ملايم با نفس است . آرى ، حقيقت اين تحيت گسترش ‍ امنيت و سلامتى بر ك سى است كه بر او سلام مى كنند، و امنيت و سلامتى پاكيزه ترين چيزى است كه در ميان دو نفر كه به هم برمى خورند برقرار باشد. خداى سبحان سپس آيه را با جمله «كذلك يبين اللّه لكم الايات » ختم كرد، كه تفسيرش گذشت . «علكم تعقلون » - يعنى تا شايد شما به معالم دين خود آگهى يابيد و به آن عمل كنيد، - برخى اين طور معنا كرده اند.