تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۳

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۰۱ توسط Masha n (بحث | مشارکت‌ها)
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضوا مِنْ أَبْصرِهِمْ وَ يحْفَظوا فُرُوجَهُمْ ذَلِك أَزْكى لهَُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِيرُ بِمَا يَصنَعُونَ كلمه «غض » به معناى روى هم نهادن پلك هاى چشم است ، و كلمه «ابصار»

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۵۵

جمع بصر است كه همان عضو بيننده باشد و از اينجا معلوم مى شود كه كلمه «من » در جمله «من ابصارهم » براى ابتداى غايت است ، و يا براى بيان جنس ، و يا تبعيض باشد كه هر يك را مفسرى گفته ، و معنايش اين است كه مؤ منين چشم پوشى را از خود چشم شروع كنند.

دستور غضّ بصر و حفظ عورات

پس در جمله «قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم » از آنجايى كه كلمه «يغضوا» مترتب بر «قل - بگو» مى باشد نظير ترتبى كه جواب شرط بر شرط دارد قهرا دلالت مى كند بر اينكه قول در اينجا به معناى امر است ، و معناى جمله اين است كه به مؤ منين امر كن كه چشم خود را بپوشند، و تقدير آن اين است كه : ايشان را امر به غض و چشم پوشى كن كه اگر امر بكنى چشم خود را مى پوشند، و اين آيه به جاى اينكه نهى از چشم چرانى كند، امر به پوشيدن چشم كرده و فرقى ندارد، آن امر اين نهى را هم افاده مى كند و چون مطلق است نگاه به زن اجنبى را بر مردان ، و نگاه به مرد اجنبى را بر زنان تحريم فرموده . و جمله «و يحفظوا فروجهم » نيز به معناى اين است كه به ايشان امر كن تا فرج خود را حفظ كنند و كلمه «فرجه » و «فرج » به معناى شكاف در ميان دو چيز است كه با آن از عورت كنايه آورده اند، و در قرآن كريم هم كه سرشار از اخلاق و ادب است هميشه اين كنايه را استعمال كرده ، به طورى كه راغب گفته در عرف هم به خاطر كثرت استعمال مانند نص و اسم صريح براى عورت شده است . و مقابله اى كه ميان جمله «يغضوا من ابصارهم » با جمله «يحفظوا فروجهم » افتاده ،اين معنا را مى رساند كه مراد از «حفظ فروج » پوشاندن آن از نظر نامحرمان است ، نه حفظ آن از زنا و لواط كه بعضى پنداشته اند، در روايت هم از امام صادق (عليه السلام ) رسيده كه فرمود: تمامى آياتى كه در قرآن درباره حفظ فروج هست به معناى حفظ از زنا است ، به غير اين آيه كه منظور در آن حفظ از نظر است . و بنابراين ممكن است جمله اولى از اين دو جمله را با جمله دومى تقييد كرده ، و گفت مدلول آيه تنها نهى از نظر كردن به عورت ، و امر به پوشاندن آن است . آنگاه به مصلحت اين حكم اشاره نموده ، و با بيان آن مردم را تحريك مى كند كه مراقب اين حكم باشند و آن اشاره اين است كه مى فرمايد: «اين بهتر شما را پاك مى كند، علاوه بر اين خدا به آنچه مى كنيد با خبر است »

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۵۶

وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَتِ يَغْضضنَ... كلام در جمله «و قل للمؤ منات ...» همان است كه در جمله «قل للمؤ منين ...» گذشت . پس براى زنان هم جايز نيست نظر كردن به چيزى كه براى مردان جايز نيست ، و بر ايشان هم واجب است كه عورت خود را از اجنبى - چه مرد و چه زن - بپوشانند.

امر به حجاب دارى و آشكار نساختن مواضع زينت و...

و اما اينكه فرمود: «و لا يبدين زينتهنّالا ما ظهر منها» كلمه «ابداء» به معناى اظهار است و مراد از «زينت زنان »، مواضع زينت است ، زيرا اظهار خود زينت از قبيل گوشواره و دست بند حرام نيست ، پس مراد از اظهار زينت ، اظهار محل آنها است . خداى تعالى از اين حكم آنچه را كه ظاهر است استثناء كرده . و در روايت آمده كه مقصود از آنچه ظاهر است صورت و دو كف دست و قدمها مى باشد، كه بحثش به زودى خواهد آمد. ان شاء الله . «و ليضربن بخمرهنّعلى جيوبهنّ»- كلمه «خمر» به دو ضمه - جمع «خمار» است ، و خمار آن جامه اى است كه زن سر خود را با آن مى پيچد، و زايد آن را به سينه اش آويزان مى كند. و كلمه «جيوب » جمع جيب - به فتح جيم و سكون ياء است كه معنايش ‍ معروف است ، و مراد از جيوب ، سينه ها است ، و معنايش اين است كه به زنان دستور بده تا اطراف مقنعه ها را به سينه هاى خود انداخته ، آن را بپوشانند. «و لا يبدين زينتهنّالا لبعولتهن ... او بنى اخواتهنّ»- كلمه «بعولة » به معناى شوهران است . و طوايف هفتگانه اى كه قرآن از آنها نام برده محرم هاى نسبى و سببى هستند. و اجداد شوهران حكمشان حكم پدران ايشان ، و نوههاى شوهران حكمشان حكم فرزندان ايشان است . و اينكه فرمود: «نسائهنّ» و زنان را اضافه كرد به ضمير زنان ، براى اشاره به اين معنا بوده كه مراد از «نساء» زنان مؤ منين است كه جايز نيست خود را در برابر زنان غير مؤ من برهنه كنند، از روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) هم همين معنا استفاده مى شود. اطلاق جمله «او ما ملكت ايمانهنّ» هم شامل غلامان مى شود و هم كنيزان ، و از روايات نيز اين اطلاق استفاده مى شود، همچنان كه به زودى خواهد آمد، و اين جمله يكى از مواردى است كه كلمه ما در صاحبان عقل استعمال شده ، و در معناى من - كسى كه به كار رفته است . «او التابعين غير اولى الاربة من الرجال » - كلمه «اربه » به معناى حاجت است ، و منظور از اين حاجت شهوتى است كه مردان را محتاج به ازدواج مى كند، و كلمه «من الرجال » بيان تابعين است . و مراد از اين رجال تابعين افراد سفيه و ابلهى هستند كه تحت

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۵۷

قيمومت ديگران هستند و شهوت مردانگى ندارند. «او الطفل الّذين لم يظهروا على عورات النساء» - الف و لام در «الطفل » براى استفراق است و كليت را مى رساند، يعنى جماعت اطفالى كه بر عورتهاى زنان غلبه نيافته اند يعنى آنچه از امور زنان كه مردان از تصريح به آن شرم دارند، اطفال زشتى آن را درك نمى كنند، و اين به طورى كه ديگران هم گفته اند كنايه از حد بلوغ است . «و لا يضربن بارجلهنّ ليعلم ما يخفين من زينتهنّ»- پاهاى خود را محكم به زمين نزنند تا صداى زيور آلاتشان از قبيل خلخال و گوش واره و دستبند به صدا در نيايد. «و توبوا الى اللّه جميعا ايها المؤ منون لعلكم تفلحون » - مراد از «توبه » به طورى كه از سياق بر مى آيد بازگشت به سوى خداى تعالى است ، به امتثال اوامر او، و انتهاء از نواهيش و خلاصه پيروى از راه و صراطش .

امر و تشويق به ازدواج و به عقد قرارداد جهت آزادى بردگان (مكاتبه )

وَ أَنكِحُوا الاَيَمَى مِنكمْ وَ الصلِحِينَ مِنْ عِبَادِكمْ وَ إِمَائكمْ كلمه «انكاح » به معناى تزويج ، و كلمه «آيامى » جمع «ايم » به فتحه همزه و كسره ياء و تشديد آن - به معناى پسر عزب و دختر عزب است ، و گاهى به دختران عزب ايمه هم مى گويند و مراد از «صالحين » صالح براى تزويج است ، نه صالح در اعمال . إِن يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ - و عده جميل و نيكويى است كه خداى تعالى داده ، مبنى بر اينكه از فقر نترسند كه خدا ايشان را بى نياز مى كند و وسعت رزق مى دهد، و آن را با جمله «و اللّه واسع عليم » تاءكيد كرده البته رزق هر كس تابع صلاحيت او است ، هر چه بيشتر بيشتر، البته به شرطى كه مشيت خدا هم تعلق گرفته باشد، و - ان شاء اللّه - به زودى در سوره ذاريات آيه ۲۳ كه مى فرمايد: «فورب السّماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون » بحثى درباره معناى وسعت رزق خواهد آمد. وَ لْيَستَعْفِفِ الَّذِينَ لا يجِدُونَ نِكاحاً حَتى يُغْنِيهُمُ اللَّهُ مِن فَضلِهِ كلمه «استعفاف » و «تعفف » با همديگر قريب المعنا هستند. و مراد از نيافتن نكاح قدرت نداشتن بر مهريه و نفقه است . و معناى آيه اين است كه كسانى كه قدرت بر ازدواج ندارند از زنا احتراز بجويند تا خداوند ايشان را از فضل خود بى نياز كند. وَ الَّذِينَ يَبْتَغُونَ الْكِتَب مِمَّا مَلَكَت أَيْمَنُكُمْ فَكاتِبُوهُمْ إِنْ عَلِمْتُمْ فِيهِمْ خَيراً... مراد از «كتاب » مكاتبه است ، (به اينكه صاحب برده با برده قرار بگذارد كه بهاى خود را از راه كسب و كار به او بپردازد و آزاد شود) و «ابتغاء مكاتبه » اين است كه برده از مولاى خود در خواست كند كه با او مكاتبه نمايد، به اين كه مالى را از او بگيرد و او را آزاد

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۵۸

كند در اين آيه شريفه به صاحبان برده سفارش فرموده در خواست بردگان را بپذيرند، البته در صورتى كه در ايشان چيزى سراغ دارند. و مراد از خير، صلاحيت آزاد شدن ايشان است . «و اتوهم من مال الله الذى اتيكم » - اشاره به اين است كه از بيت المال سهمى از زكات را به اينگونه افراد كه قرآن ايشان را «فى الرقاب » خوانده اختصاص دهند، و همه مال المكاتبه و يا مقدارى از آن را بدهند. در اين آيه و آيات سابق چند بحث فقهى مهم است كه بايد به كتب فقهى مراجعه شود. وَ لا تُكْرِهُوا فَتَيَتِكُمْ عَلى الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تحَصناً كلمه «فتيات » به معناى كنيزان و فرزندان ايشان است . و كلمه «بغاء» به معناى زنا است ، و اين كلمه «مفاعله » از بغى است ، و «تحصن » به معناى تعفف و ازدواج كردن است ، و «ابتغاء عرض ‍ حيات دنيا» به معناى طلب مالى است . و معناى آيه روشن است . و اگر نهى از اكراه را مشروط كرده به اينكه : (اگر خودشان خواستند تعفف كنند)، بدان جهت است كه اكراه در غير اين صورت تحقق پيدا نمى كند، سپس در صورت اكراه آنان را وعده مغفرت داده و فرموده : و هر يك از زنان نامبرده كه مالكشان ايشان را اكراه به زنا كرد، و بعد از اكراه به اين عمل دست زدند، خدا آمرزنده و رحيم است ، و معناى آيه روشن است . وَ لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكمْ ءَايَتٍ مُّبَيِّنَتٍ وَ مَثَلاً مِّنَ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكمْ وَ مَوْعِظةً لِّلْمُتَّقِينَ كلمه «مثل » به معناى صفت است ، و ممكن است كه جمله : «و لقد انزلنا...»، حال از فاعل در جمله «توبوا» باشد، كه در آيه قبلى بود، و ممكن هم هست كه جمله استينافيه و نو باشد. و معناى آيه اين است كه سوگند مى خورم كه به سوى شما آياتى نازل كرديم كه معارفى از دين برايتان بيان مى كنند كه مايه رستگارى شما است ، و صفتى است از سابقين ، از اخيارشان و اشرارشان و بااين آيات برايتان روشن كرديم كه چه چيرهايى را بگيريد و از چه چيرهايى اجتناب كنيد، و نيز آياتى است كه براى متقين از شما موعظه است .

بحث روايتى

رواياتى در ذيل آيات مربوط به استيناس و استيذان در هنگام ورود به خانه ديگران .

در تفسير قمى به سند خود از عبدالرحمن بن ابى عبد الله از امام صادق (عليه السلام )

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۵۹

روايت كرده كه در ذيل آيه : «لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستانسوا و تسلموا على اهلها» فرموده : «استيناس » عبارت است از صداى پا و سلام كردن . مؤ لف : اين روايت را صدوق هم در معانى الاخبار از محمد بن حسن به طور رفع از عبدالرحمان نامبرده از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده . و در مجمع البيان از ابى ايوب انصارى روايت كرده كه گفت : به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) عرض كردم : كه استيناس به چه نحو صورت مى گيرد؟ فرمود به اينكه آدمى تسبيح و حمد و تكبير گويد و تنحنح كند تا اهل خانه بفهمند. و از سهل بن سعد روايت شده كه گفت مردى سر زده وارد يكى از اطاقهاى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) داشت سر خود را شانه مى زد، و فرمود: اگر من بدانم كه تو نگاه مى كردى همان شانه را به دو چشمت مى كوبيدم ، اينطور استيذان كردن همان نگاه كردن و حرام است . و روايت شده كه مردى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) پرسيد آيا از مادرم هم اذن دخول بخواهم ؟ فرمود: آرى ، گفت : آخر او غير از من خادمى ندارد، باز هر وقت بر او وارد مى شوم استيذان كنم ؟ فرمود آيا دوست دارى او را برهنه ببينى ؟ آن مرد گفت نه فرمود: پس استيذان كن . و نيز روايت شده كه مردى مى خواست به خانه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در آيد تنحنح كرد، حضرت از داخل خانه به زنى به نام روضه فرمود: بر خيز به اين مرد ياد بده كه به جاى تنحنح بگويد السلام عليكم آيا داخل شوم ؟ آن مرد شنيد و همينطور گفت . پس فرمود: داخل شو. مؤ لف : در الدرالمنثور هم از جمعى از صاحبان جوامع حديث روايت اولى را از ابى ايوب ، و دومى را از سهل بن سعد، و چهارمى را از عمرو بن سعد ثقفى آورده . و در الدرالمنثور است كه ابن مردويه از عباده بن صامت روايت كرده كه شخصى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) پرسيد: چرا در هنگام ورود به خانه ها بايد استيذان كرد؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۱۶۰

فرمود: كسى كه قبل از استيذان و سلام كردن چشمش داخل خانه مردم شود خدا را نافرمانى كرده ، و ديگر احترامى ندارد، و مى شود اذنش ‍ نداد. و در تفسير قمى در ذيل آيه : «فان لم تجدوا فيها احدا فلا تدخلوها حتى يوذن لكم » گفته : امام فرمود: معنايش اين است كه اگر كسى را نيافتيد كه به شما اجازه دخول دهد داخل نشويد، تا كسى پيدا شود و به شما اجازه دهد. و در همان كتاب در ذيل آيه «ليس عليكم جناح ان تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم » از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: منظور از اين بيوت حمامها و كاروانسراها و آسيابها است كه مى توانى بدون اجازه داخل شوى .

رواياتى درباره چشم فرو بستن از نگاه به نامحرم و حفظ فروج و...

و در كافى به سند خود از ابو عمر و زبيرى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در حديثى درباره واجبات اعضاء فرمود: بر چشم واجب كرده كه به آنچه خدا بر او حرام كرده ننگرد و از آنچه بر او حلال نيست اعراض كند، و ايمان و وظيفه چشم اين است . و خداى تبارك و تعالى فرموده : «قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم » و مؤ منين را نهى كرده از اينكه به عورت يكديگر نگاه كنند، و مرد به عورت برادرش نگاه كند، و عورت خود را از اينكه ديگران ببينند حفظ كند، و نيز فرموده : «و قل للمؤ منات يغضضن من ابصارهنّو يحفظن فروجهنّ» و زنان مؤ من را نهى كرده از اينكه به عورت خواهر خود نگاه كنند، و نيز عورت خود را از اينكه ديگران به آن نگاه كنند حفظ نمايند. آنگاه اضافه فرمودند كه در هر جاى قرآن درباره حفظ فرج آيه اى هست مقصود حفظ آن از زنا است ، مگر اين آيه كه منظور در آن حفظ از نگاه است . مؤ لف : قمى هم در تفسير خود ذيل اين حديث را از پدرش از ابن ابى عمير از ابى بصير از آن جناب روايت كرده ، و نظير آن را از ابى العاليه و ابن زيد روايت كرده است . و در كافى به سند خود از سعد الاسكاف از ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: جوانى از انصار در كوچه هاى مدينه به زنى برخورد كه مى آمد - و در آن ايام زنان مقنعه خود را پشت گوش ‍ مى انداختند - وقتى زن از او گذشت او را تعقيب كرد، و از پشت او را

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۱

مى نگريست ، تا داخل كوچه تنگى كه امام آن را زقه بنى فلان ناميد، شد، و در آنجا استخوان و يا شيشه اى كه در ديوار بود به صورت مرد گير كرده آن را بشكافت ، همين كه زن از نظرش غايب شد متوجه گرديد كه خون به سينه و لباسش مى ريزد، با خود گفت : به خدا سوگند نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مى شوم و جريان را به او خبر مى دهم . سپس فرمود: جوان نزد آن جناب شد و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) چون او را بديد پرسيد چه شده ؟ جوان جريان را گفت پس جبرئيل نازل شد و اين آيه را آورد: «قل للمؤ منين يغضوا من ابصارهم و يحفظوا فروجهم ذلك ازكى لهم ان اللّه خبير بما يصنعون » مؤ لف :نظير اين روايت را الدرالمنثور از ابن مردويه ، از على بن ابيطالب (عليه السلام ) روايت كرده ، و ظاهر آن اين است كه مراد از امر به چشم پوشى در آيه شريفه ، نهى از مطلق نگاه به زن اجنبى است ، همچنان كه ظاهر بعضى از روايات سابق اين است كه آيه شريفه نهى از نگاه به خصوص فرج غير است . و در آن كتاب (كافى ) به سند خود از مروك بن عبيد، از بعضى از اصحاب اماميه از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه گفت : به وى عرض كردم : زنى كه به انسان محرم نيست چه مقدار نگاه به او حلال است ؟ فرمود: صورت و كف دو دست ، و دو قدمها. مؤ لف : اين روايت را صدوق در خصال از بعضى از اصحاب ما اماميه از آن جناب آورده ، و عبارت روايت او چنين است . صورت و دو كف و دو قدم . و در قرب الاسناد حميرى از على بن جعفر از برادرش موسى بن جعفر (عليه السلام ) نقل كرده كه به آن جناب عرضه داشتم : براى مرد چه مقدار جايز است كه به زن غير محرم نگاه كند؟ فرمود: صورت و كف دست و محل سوار (دستبند) و در كافى به سند خود از عباد بن صهيب روايت كرده كه گفت . از امام صادق (عليه السلام ) شنيدم مى فرمود: نظر كردن به سر اهل تهامه ، واعراب باديه و همچنين اهل سواد و علوج (كفار) عيبى ندارد، چون اگر ايشان را نهى كنى منتهى نمى شوند. و نيز فرمود: زن ديوانه و كم عقل ، كه نگاه كردن به موى او و به بدنش ‍ عيبى ندارد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۲

در صورتى است كه نگاه عمدى نباشد. مؤ لف : گويا مقصود امام (عليه السلام ) از جمله «در صورتى كه عمدى نباشد» ريبه و شهوت است . و در خصال است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود: يا على اولين نظرى كه به زن اجنبى كنى عيبى ندارد، ولى نظر دوم مسؤ وليت دارد و جايز نيست . مؤ لف : نظير اين روايت را الدرالمنثور از جمعى از اصحاب جوامع حديث از بريده از آن جناب نقل كرده ، كه عبارتش چنين است : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به على (عليه السلام ) فرمود: دنبال نگاه به نامحرمان نگاهى ديگر مكن ، كه اولى برايت بس است ، و دومى را حق ندارى . و در جوامع الجامع از ام سلمه روايت آورده كه گفت : نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودم ، و ميمونه هم حاضر بود، كه پسر ام مكتوم آمد، و اين در موقعى بود كه ما را به حجاب امر فرموده بود، به ما فرمود: در پرده شويد، عرضه داشتيم يا رسول اللّه (صلى الله عليه و آله ) ابن ام مكتوم كه نابينا است ما را نمى بيند؟ فرمود آيا شما هم نابيناييد؟ مگر شما او را نمى بينيد؟. مؤ لف : اين را الدرالمنثور هم از ابى داوود و ترمذى و نسائى و بيهقى از ام سلمه نقل كرده اند. و در فقيه آمده كه حفص ابن البخترى از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: سزاوار نيست براى زن كه در برابر زنان يهود و نصارى برهنه شود، چون مى روند و نزد شوهران خود تعريف مى كنند. و در مجمع البيان در ذيل جمله : «او ما ملكت ايمانهنّ» گفته است كه بعضى گفته اند: منظور از آن غلام و كنيز، از بردگان است ، و اين قول از امام صادق (عليه السلام )

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۳

هم روايت شده . و در كافى به سند خود از عبدالرحمان بن ابى عبد اللّه روايت كرده كه گفت : از آن جناب پرسيدم : منظور از «غير اولى الاربه » كيست ؟ فرمود: احمق و اشخاص تحت ولايت غير، كه زن نمى خواهند.

رواياتى در ذيل آبات مربوط به امر تشويق به نكاح ، مكاتبه با بندگان و نهى اكراهكنيزان به زناكارى

و در همان كتاب به سند خود از محمد بن جعفر از پدرش از آبائش ‍ (عليهم السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: هر كس از ترس عيالمند شدن ازدواج نكند، نسبت به خداى عزوجل سوء ظن دارد و خدا مى فرمايد «ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه من فضله » مؤ لف : در معانى گذشته روايات بسيار زيادى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده ، كه هر كس بخواهد بايد براى ديدن آنها به كتب حديث مراجعه نمايد. و در كتاب فقيه است كه علاء از محمد بن مسلم از ابى عبداللّه (عليه السلام ) روايت كرده كه در معناى آيه : «فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا» فرمود: خير اين است كه مسلمان شوند و شهادت به وحدانيت حق و رسالت خاتم الانبياء (صلى اللّه عليه و آله ) بدهند، و يك كارى در دست داشته باشند كه بتوانند مال المكاتبه را بپردازند و يا صنعت و حرفه اى داشته باشند. مؤ لف : در اين معنا باز روايات ديگرى هست . و در كافى به سند خود از علاء بن فضيل از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا و آتوهم من مال الله الذى اتيكم » فرمود: اگر نخواستى بهاى او را كم كنى ، بعضى اقساط او را مى بخشى ، البته بيشتر از مقدار استطاعتت هم نمى بخشى ، عرضه داشتم : مثلا چقدر ببخشم ؟ فرمود: امام ابو جعفر (عليه السلام ) از شش هزار درهم هزار درهم را صرفنظر كرد. مؤ لف : و در مجمع البيان ، و همچنين در الدرالمنثور از على (عليه السلام ) روايت شده كه آن مقدار چهار يك قيمت است و آنچه از ظواهر اخبار استفاده مى شود اين است كه

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۴

حدى براى آن معين نشده ، كه با اصل قيمت نسبت معين از يك ششم و يا يك چهارم و يا غير آن داشته باشد. و در ذيل جمله : «و فى الرقاب »، در جلد نهم اين كتاب روايتى از عياشى گذشت كه به مكاتب از سهم فى الرقاب چيزى از زكات داده مى شود. و در تفسير قمى در ذيل آيه «و لا تكرهوا فتياتكم على البغاء ان اردن تحصنا» گفته كه : عرب و قريش رسمشان اين بود كه كنيزانى را مى خريدند و از ايشان ضريب سنگين (نوعى ماليات ) مى گرفتند، بعد مى گفتند برويد زنا كنيد و براى ما پول بياوريد، كه خداى تعالى در اين آيه ايشان را از اين عمل نهى فرمود، در آخر هم فرمود: خدا چنين كنيزانى را در صورتى كه مجبور به اين كار شده باشند مى آمرزد. و در مجمع البيان در ذيل جمله «لتبتغوا عرض الحيوة الدنيا» گفته كه بعضى گفته اند: عبداللّه بن ابى شش كنيز داشت و آنان را مجبور مى كرد به زنا دادن ، همين كه آيه تحريم زنا نازل شد كنيزان او نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) آمدند و از آن جناب تكليف خواسته و از وضع خود شكوه كردند، پس آيه شريفه نازل شد. مؤ لف : در اينكه عبداللّه بن ابى كنيزانى داشت و آنان را به زنا اكراه مى كرد، روايات ديگرى هست ، كه الدرالمنثور آنها را نقل كرده ، و اين روايت را هم آورده . و اما اينكه اين جريان بعد از نزول تحريم زنا باشد ضعيف است ، براى اينكه زنا در مدينه تحريم نشد، بلكه در مكه و قبل از هجرت تحريم شد، و بلكه حرمت آن از همان آغاز ظهور دعوت حقه از ضروريات اين دين به شمار مى رفت ، و در تفسير سوره انعام گذشت كه حرمت فواحش كه يكى از آنها زنا است از احكام عامه اى است كه اختصاص به شريعت اسلام نداشته .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۵

آيات ۳۵ - ۴۶، سوره نور

اللَّهُ نُورُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ كَمِشكَوةٍ فِيهَا مِصبَاحٌ الْمِصبَاحُ فى زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ كَأَنهَا كَوْكَبٌ دُرِّىُّ يُوقَدُ مِن شجَرَةٍ مُّبَرَكةٍ زَيْتُونَةٍ لا شرْقِيَّةٍ وَ لا غَرْبِيَّةٍ يَكادُ زَيْتهَا يُضى ءُ وَ لَوْ لَمْ تَمْسسهُ نَارٌ نُّورٌ عَلى نُورٍ يهْدِى اللَّهُ لِنُورِهِ مَن يَشاءُ وَ يَضرِب اللَّهُ الاَمْثَلَ لِلنَّاسِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ(۳۵) فى بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ وَ يُذْكرَ فِيهَا اسمُهُ يُسبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الاَصالِ(۳۶) رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تجَرَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصلَوةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَوةِ يخَافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّب فِيهِ الْقُلُوب وَ الاَبْصرُ(۳۷) لِيَجْزِيهُمُ اللَّهُ أَحْسنَ مَا عَمِلُوا وَ يَزِيدَهُم مِّن فَضلِهِ وَ اللَّهُ يَرْزُقُ مَن يَشاءُ بِغَيرِ حِسابٍ(۳۸) وَ الَّذِينَ كفَرُوا أَعْمَلُهُمْ كَسرَابِ بِقِيعَةٍ يحْسبُهُ الظمْئَانُ مَاءً حَتى إِذَا جَاءَهُ لَمْ يجِدْهُ شيْئاً وَ وَجَدَ اللَّهَ عِندَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَهُ وَ اللَّهُ سرِيعُ الحِْسابِ(۳۹) أَوْ كَظلُمَتٍ فى بحْرٍ لُّجِّىٍّ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سحَابٌ ظلُمَت بَعْضهَا فَوْقَ بَعْضٍ إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ(۴۰) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسبِّحُ لَهُ مَن فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الطيرُ صفَّتٍ كلُّ قَدْ عَلِمَ صلاتَهُ وَ تَسبِيحَهُ وَ اللَّهُ عَلِيمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(۴۱) وَ للَّهِ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ إِلى اللَّهِ الْمَصِيرُ(۴۲) أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُزْجِى سحَاباً ثمَّ يُؤَلِّف بَيْنَهُ ثمَّ يجْعَلُهُ رُكاماً فَترَى الْوَدْقَ يخْرُجُ مِنْ خِلَلِهِ وَ يُنزِّلُ مِنَ السمَاءِ مِن جِبَالٍ فِيهَا مِن بَرَدٍ فَيُصِيب بِهِ مَن يَشاءُ وَ يَصرِفُهُ عَن مَّن يَشاءُ يَكادُ سنَا بَرْقِهِ يَذْهَب بِالاَبْصرِ(۴۳) يُقَلِّب اللَّهُ الَّيْلَ وَ النَّهَارَ إِنَّ فى ذَلِك لَعِبرَةً لاُولى الاَبْصرِ(۴۴) وَ اللَّهُ خَلَقَ كلَّ دَابَّةٍ مِّن مَّاءٍ فَمِنهُم مَّن يَمْشى عَلى بَطنِهِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى رِجْلَينِ وَ مِنهُم مَّن يَمْشى عَلى أَرْبَعٍ يخْلُقُ اللَّهُ مَا يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كلِّ شىْءٍ قَدِيرٌ(۴۵) لَّقَدْ أَنزَلْنَا ءَايَتٍ مُّبَيِّنَتٍ وَ اللَّهُ يهْدِى مَن يَشاءُ إِلى صِرَطٍ مُّستَقِيمٍ(۴۶)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۶

ترجمه آيات خدا نور آسمانها و زمين است نو را و همچون محفظه اى است كه در آن چراغى باشد، و چراغ در شيشه اى ، شيشه اى كه گويى ستاره اى است درخشان ، و آن چراغ با روغن زيتى صاف روشن باشد كه از درخت پر بركت زيتون (سر زمين مقدس ) گرفته شده باشد نه زيتون شرقى و نه غربى ، در نتيجه آن چنان صاف و قابل احتراق باشد كه نزديك است خود به خود بسوزد هر چند كه آتش بدان نرسد، و معلوم است كه چنين چراغى نورش دو چندان و نورى بالاى نور است ، خدا هر كه را خواهد به نور خويش هدايت كند و اين مثلها را خدا براى مردمى مى زند كه خدا به همه چيز دانا است (۳۵) در خانه هايى كه خدا اجازه داده همواره محترم و با عظمت باشند و نام وى در هر بامداد و پسين در آن ياد شود (۳۶) مردانى هستند كه تجارت و معامله ، از ياد خدا و نماز خواندن و زكات دادن غافلشان نمى كند. و از روزى كه در اثناى آن روز دلها و ديدگان زير و رو شود بيم دارند ( ۳۷) تا خدا بهتر از آنچه كردند پاداششان دهد و از كرم خويش افزونشان كند و خدا هر كه را بخواهد بى حساب روزى مى دهد (۳۸) كسانى كه كافرند اعمالشان چون سرابى است در بيابانى كه تشنه كام آن بيابان آن را آب پندارد و چون بدان رسد چيزى نيابد، و خدا را نزد آن يابد كه حساب او را تمام و به كمال بدهد و خدا تند حساب است (۳۹) يا چون ظلماتى است به دريايى ژرف كه موجى آن را گرفته و بالاى آن موجى ديگر و بالاتر از آن ابرى قرار دارد كه در چنين فرضى ظلمتها روى هم قرار گرفته و چون گرفتار اين ظلمتها دست خويش را تا برابر چشم خود بلند كند نزديك نيست كه آن را ببيند، آرى هر كس كه خدا به وى نورى نداده نورى ندارد (.۴) مگر ندانى هر چه در آسمانها و زمين هست با مرغان گشوده بال تسبيح خدا مى كنند همه دعا و

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۶۷

تسبيح خويش دانند و خدا داند كه چه مى كنند (۴۱) فرمانروايى آسمانها و زمين مخصوص او است و بازگشت همه به سوى خدا است (۴۲) مگر ندانى كه خدا ابرى براند و سپس ميان آن پيوستگى دهد و سپس آن را فشرده كند و باران را بينى كه از خلال آن برون شود و از كوههايى كه در آسمان هست تگرگى نازل كند و آن را به هر ديارى كه بخواهد مى رساند و از هر ديارى كه بخواهد دور مى كند و نزديك باشد كه شعاع برق آن چشم ها را بزند (۴۳) خدا شب و روز را به هم بدل مى كند كه در اين براى اهل بصيرت عبرتى هست (۴۴) خدا همه جنبندگان را از آبى آفريده بعضى از آنها با شكم خويش و بعضى با دو پا و بعضى با چهار پا راه مى روند خدا هر چه بخواهد خلق مى كند كه خدا به همه چيز توانا است (۴۵) آيه هايى روشن نازل كرده ايم و خدا هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مى كند (۴۶) بيان آيات معنا و مفادى كه آيات : «الله نور السموات و الارض ...» متضمن آن است . اين آيات متضمن مقايسه مؤ منين به حقيقت ايمان با كفار است ، مؤ منين را به داشتن اين امتيازات معرفى مى كند كه به وسيله اعمال صالح هدايت يافته ، و به نورى از ناحيه پروردگارشان راه يافته اند كه ثمره اش معرفت خداى سبحان ، و سلوك و راهيابى به بهترين پاداش ، و نيز به فضل خداى تعالى است ، در روزى كه پرده از روى دلها و ديده هايشان كنار مى رود. به خلاف كفار كه اعمالشان ايشان را جز به سرايى بدون حقيقت راه نمى نمايد، و در ظلماتى چند طبقه و بعضى روى بعض قرار دارند، و خدا براى آنان نورى قرار نداده ، نور ديگرى هم نيست كه با آن روشن شوند.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←