گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۴۳: خط ۱۴۳:
راوى مى گويد: امام ابى جعفر «عليه السلام»، سرش را بلند كرد و فرمود: بپرس، هرچه را كه مى خواهى.
راوى مى گويد: امام ابى جعفر «عليه السلام»، سرش را بلند كرد و فرمود: بپرس، هرچه را كه مى خواهى.


نافع گفت: به من بگو ببينم بين عيسى «عليه السلام» و خاتم الانبياء چند سال فاصله بود؟ فرمود: نظريه خودم را بگويم، يا رأى تو را؟ عرض كرد: هر دو را. فرمود: بنا به قول من، پانصد سال فاصله شد و اما بنابر قول تو، ششصد سال بوده. گفت: بگو ببينم معناى كلام خدا كه مى فرمايد: «وَ اسئَل مَن أرسَلنَا مِن قَبلِكَ مِن رُسُلِنَا أجَعَلنَا مِن دُونِ الرَّحمَن آلِهَة يَعبُدُون» چيست؟ و با اين كه بين رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و پيغمبر قبل او عيسى پانصد سال فاصله است، اين سؤال را از كدام پيغمبر بكند؟
نافع گفت: به من بگو ببينم بين عيسى «عليه السلام» و خاتم الانبياء چند سال فاصله بود؟ فرمود: نظريه خودم را بگويم، يا رأى تو را؟ عرض كرد: هر دو را. فرمود: بنا به قول من، پانصد سال فاصله شد و اما بنابر قول تو، ششصد سال بوده. گفت: بگو ببينم معناى كلام خدا كه مى فرمايد: «وَ اسئَل مَن أرسَلنَا مِن قَبلِكَ مِن رُسُلِنَا أجَعَلنَا مِن دُونِ الرَّحمَن آلِهَة يُعبَدُون» چيست؟ و با اين كه بين رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و پيغمبر قبل او عيسى پانصد سال فاصله است، اين سؤال را از كدام پيغمبر بكند؟


حضرت در جوابش، اين آيه را تلاوت فرمود: «سُبحَانَ الَّذِى أسرَى بِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرَامِ إلَى المَسجِدِ الأقصَى الَّذِى بَارَكنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن آيَاتِنَا»، و از جمله آياتى كه خداوند در بيت المقدس به او نشان داد، اين بود كه خداوند، انبياء و مرسلين اولين و آخرين را محشور نموده، به جبرئيل دستور داد تا اذان و اقامه را دو تا دو تا بگويد، و او در اذانش گفت: «حَىَّ عَلَى خَيرِ العَمَل»، آنگاه به انبياء نماز گزارد.
حضرت در جوابش، اين آيه را تلاوت فرمود: «سُبحَانَ الَّذِى أسرَى بِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِ الحَرَامِ إلَى المَسجِدِ الأقصَى الَّذِى بَارَكنَا حَولَهُ لِنُرِيَهُ مِن آيَاتِنَا»، و از جمله آياتى كه خداوند در بيت المقدس به او نشان داد، اين بود كه خداوند، انبياء و مرسلين اولين و آخرين را محشور نموده، به جبرئيل دستور داد تا اذان و اقامه را دو تا دو تا بگويد، و او در اذانش گفت: «حَىَّ عَلَى خَيرِ العَمَل»، آنگاه به انبياء نماز گزارد.
خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:
<span id='link18'><span>
<span id='link18'><span>


==حديثى از امام باقر (ع ) درباره معراج پيامبر (ص ) وشرح كلماتى از آن ==
==شرح حديثى از امام باقر«ع»، درباره معراج پيامبر «ص» ==
ودر تفسير قمى به سند خود از اسماعيل جعفى روايت كرده كه گفت : من در مسجد الحرام نشسته بودم وحضرت ابى جعفر (عليه السلام ) نيز در گوشه اى نشسته بود، سر بلند كرده نگاهى به آسمان ونگاهى به كعبه كرد وفرمود: ((سبحان الّذى اسرى بعبده ليلا من المسجدالحرام الى المسجد الاقصى (( سه بار اين آيه را تكرار كرد، آنگاه متوجه من شد و فرمود: اهل عراق در باره اين آيه چه مى گويند؟ عرض كردم مى گويند خداوند رسول خود را از مسجد الحرام به بيت المقدس برد، فرمود اينطور نيست كه آنان مى گويند ليكن از اينجا به اينجا سيرش دادند وبا دست اشاره به آسمان كرد وفرمود ما بين آن دوحرم است.
و در تفسير قمى، به سند خود، از اسماعيل جعفى روايت كرده كه گفت:  
 
من در مسجدالحرام نشسته بودم و حضرت ابى جعفر «عليه السلام» نيز در گوشه اى نشسته بود، سر بلند كرده، نگاهى به آسمان و نگاهى به كعبه كرد و فرمود: «سُبحَانَ الَّذِى أسرَى بِعَبدِهِ لَيلاً مِنَ المَسجِدِالحَرَامِ إلَى المَسجِدِ الأقصَى» سه بار اين آيه را تكرار كرد. آنگاه متوجه من شد و فرمود: اهل عراق در باره اين آيه چه مى گويند؟  
 
عرض كردم: مى گويند: خداوند رسول خود را از مسجدالحرام به بيت المقدس برد. فرمود: اين طور نيست كه آنان مى گويند، ليكن از اين جا به اين جا سيرش دادند و با دست، به آسمان اشاره كرد و فرمود: مابين آن دو حرم است.


آنگاه فرمود: به سدرة المنتهى رسيد جبرئيل از همراهيش باز ايستاد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم )
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۴ </center>
پرسيد آيا در چنين جائى مرا تنها مى گذارى ؟ گفت توپيش بروكه به خدا سوگند به جائى رسيده اى كه هيچ خلقى از خلائق بدانجا نرسيده و نخواهد رسيد اينجا بود كه پروردگار خود را ديد وتنها سبحه ميان اوو خداوند فاصله بود، پرسيدم فدايت شوم سبحه چيست ؟ حضرت با صورت خود اشاره به زمين وبا دست خود اشاره به آسمان كرد وسه نوبت گفت ((جلال ربّى جلال ربّى (( آنگاه خطاب شد كه اى محمد، گفت لبيك يا رب ، خطاب رسيد سكنه آسمان در چه چيز مشاجره مى كنند؟ پيامبر گفت : خداوندا تومنزهى من علمى ندارم جز آنچه كه تو به من آموختى .
آنگاه فرمود: به سدرة المنتهى رسيد، جبرئيل از همراهی اش باز ايستاد. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» پرسيد: آيا در چنين جایى مرا تنها مى گذارى؟
 
گفت: تو پيش برو، كه به خدا سوگند، به جایى رسيده اى كه هيچ خلقى از خلائق بدان جا نرسيده و نخواهد رسيد. اين جا بود كه پروردگار خود را ديد و تنها سبحه ميان او و خداوند فاصله بود. پرسيدم: فدايت شوم، «سبحه» چيست؟ حضرت با صورت خود اشاره به زمين و با دست خود اشاره به آسمان كرد و سه نوبت گفت: «جَلَالُ رَبِّى جَلَالُ رَبِّى».
 
آنگاه خطاب شد كه: اى محمّد! گفت: لَبّيك يا ربّ. خطاب رسيد: سكنه آسمان در چه چيز مشاجره مى كنند؟ پيامبر گفت: خداوندا! تو منزّهى، من علمى ندارم، جز آنچه كه تو به من آموختى.


رسول خدا سپس فرمود: پس خداى تعالى دست در ميان دوپستانم گذاشت ومن برودت آنرا در ميان دوكتفم احساس كردم ، آنگاه هيچ چيز از گذشته وآينده از من نپرسيد مگر آنكه پاسخ آن را دانستم ، در پايان پرسيد اى محمد! سكان آسمانها در چه چيز مخاصمه ونزاع دارند؟ گفتم در درجات وكفارات وحسنات .
رسول خدا سپس فرمود: پس خداى تعالى، دست در ميان دو پستانم گذاشت و من برودت آن را در ميان دو كتفم احساس كردم. آنگاه هيچ چيز از گذشته و آينده از من نپرسيد، مگر آن كه پاسخ آن را دانستم. در پايان پرسيد: اى محمّد! سكان آسمان ها در چه چيز مخاصمه و نزاع دارند؟ گفتم: در درجات و كفارات و حسنات.


فرمود: اى محمد نبوتت بپايان رسيد، وخوردنت تمام شد، چه كسى را براى جانشينى خود در نظر گرفته اى ؟ عرض كردم : پروردگارا من همه خلقت را آزمايش كرده ام كسى را مطيع تر از على براى خود نيافتم ، فرمود: اى محمد! همچنين مطيع تر از همه خلق نسبت به دستورات منست ،
فرمود: اى محمّد! نبوتت به پايان رسيد، و خوردنت تمام شد. چه كسى را براى جانشينى خود در نظر گرفته اى؟ عرض كردم: پروردگارا! من همه خلقت را آزمايش كرده ام، كسى را مطيع تر از على، براى خود نيافتم. فرمود: اى محمّد! همچنين مطيع تر از همه خلق نسبت به دستورات من است.


عرض كردم : پروردگارا همه خلقت را آزمودم كسى را نسبت بخودم علاقمندتر از على نيافتم ، فرمود: وهمچنين نسبت به من ، پس اى محمد! اورا بشارت بده به اينكه آيات هدايت وپيشواى اولياى من و نور براى فرمانبران من وكلمه باقيه ايست كه من متقين را ملزم به پذيرفتن آن كرده ام ، هر كه اورا دوست بدارد مرا دوست داشته وهر كه او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته ، علاوه بر اين ، من اورا به خصائصى اختصاص داده ام كه احدى را به آن اختصاص نداده ام .
عرض كردم: پروردگارا! همه خلقت را آزمودم، كسى را نسبت به خودم علاقمندتر از على نيافتم. فرمود: و همچنين نسبت به من، پس اى محمّد! او را بشارت بده به اين كه آيات هدايت و پيشواى اولياى من و نور براى فرمانبران من و كلمه باقيه ای است كه من متقين را ملزم به پذيرفتن آن كرده ام. هر كه او را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هر كه او را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته. علاوه بر اين، من او را به خصائصى اختصاص داده ام، كه احدى را به آن اختصاص نداده ام.


عرض كردم پروردگارا آخر او برادر من وصاحب و وزير و وارث من است ، فرمود: اين امرى است كه قضايش مقدّر شده كه او بايد مبتل اشود ومردم هم به وسيله او امتحان شوند علاوه بر اين من اورا ارث داده ام وارث داده ام وارث داده ام وارث داده ام ، چهار چيز را كه گره آنها به دست اوست و او هرگز فاش نمى كند.
عرض كردم: پروردگارا! آخر او برادر من و صاحب و وزير و وارث من است. فرمود: اين امرى است كه قضايش مقدّر شده كه او بايد مبتلا شود و مردم هم به وسيله او امتحان شوند. علاوه بر اين، من او را ارث داده ام، و ارث داده ام، و ارث داده ام، و ارث داده ام. چهار چيز را كه گره آن ها به دست اوست و او هرگز فاش نمى كند.


مؤ لف : اينكه امام (عليه السلام ) فرمود: ((از اينجا به اينجا سيرش ‍ دادند(( مقصود اين است كه آنجناب را از كعبه به بيت المعمور سير دادند (وما بين كعبه وبيت المعمور حرم است )
مؤلف: اين كه امام «عليه السلام» فرمود: «از اين جا به اين جا سيرش دادند»، مقصود اين است كه آن جناب را از كعبه به بيت المعمور سير دادند (و مابين كعبه و بيت المعمور، حرم است).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۵ </center>
نه اينكه مقصود اين باشد كه از كعبه تا بيت المقدس نرفته بلكه به مسجد اقصى رفته است ، چون اخبار بسيارى وارد شده كه مقصود از مسجد اقصى همان بيت المقدس است ، نه اينكه خواسته باشد مسجد اقصى را به بيت المعمور تفسير كرده باشد بلكه مقصود حضرت اين است كه منتهاى معراج بيت المقدس نبوده بلكه از آنجا هم گذشته به بيت المعمور كه در آسمانها است برده شده .
نه اين كه مقصود اين باشد كه از كعبه تا بيت المقدس نرفته، بلكه به مسجد اقصى رفته است. چون اخبار بسيارى وارد شده كه مقصود از مسجد اقصى، همان بيت المقدس است. نه اين كه خواسته باشد مسجد اقصى را به بيت المعمور تفسير كرده باشد، بلكه مقصود حضرت اين است كه منتهاى معراج بيت المقدس نبوده، بلكه از آن جا هم گذشته، به بيت المعمور كه در آسمان ها است، برده شده.


و اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) فرمود: ((اينجا بود كه پروردگار خود را ديدم (( معنايش ديدن به چشم قلب است نه به چشم سر، همچنانكه در پاره اى از روايات قبلى خود آنحضرت تصريح به آن كرده بود، رواياتى هم كه رويت را به رويت قلبى تفسير مى كند مؤ يد اين معنا است .
و اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: «اين جا بود كه پروردگار خود را ديدم»، معنايش ديدن به چشم قلب است، نه به چشم سر. همچنان كه در پاره اى از روايات قبلى، خود آن حضرت تصريح به آن كرده بود. رواياتى هم كه رؤيت را به رؤيت قلبى تفسير مى كند، مؤيد اين معنا است.


و اينكه فرمود: ((تنها سبحه ميان پيامبر وخدا فاصله بود(( معنايش اين است كه در نزد يكى به خدا به جائى رسيد كه ميان خدا وپيامبر جز جلال اوفاصله اى نماند.
و اين كه فرمود: «تنها سبحه ميان پيامبر و خدا فاصله بود»، معنايش اين است كه در نزديكى به خدا، به جائى رسيد كه ميان خدا و پيامبر، جز جلال او فاصله اى نماند.


واينكه فرمود: ((خداى تعالى دست در ميان دوپستانم گذاشت ...(( كنايه است از رحمت الهى ، وحاصل معنايش اين است كه علمى از ناحيه اوبه قلبم وارد شد كه هر شك وريبى را از ميان برد.
و اين كه فرمود: «خداى تعالى دست در ميان دو پستانم گذاشت...»، كنايه است از رحمت الهى، و حاصل معنايش اين است كه علمى از ناحيه او به قلبم وارد شد، كه هر شك و ريبى را از ميان برد.
<span id='link19'><span>
<span id='link19'><span>
==روايتى درباره معراج پيامبر (ص ) از طريق اهل سنت ونقد وبررسى مضامين آن ==
ودر الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه ومسلم وابن مردويه از طريق ثابت از انس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) فرمود: براق را برايم آوردند، حيوانى بود سفيد ودراز، وبزرگتر از الاغ وكوچكتر از قاطر كه هر گامش به اندازه چشم اندازش بود من آن را سوار شده به راه افتادم تا به بيت المقدس رسيدم ، در آنجا براق را به همان حلقه اى كه انبياء مركب خود را مى بستند ببستم وداخل مسجد شده دو ركعت نماز بجا آوردم .


آنگاه بيرون آمدم جبرئيل ظرفى شراب وظرفى شير برايم آورد، من شير را انتخاب كردم جبرئيل گفت ، فطرت را اختيار كردى ، آنگاه ما را به طرف آسمان دنيا برد در آنجا اجازه ورود خواست ، پرسيدند توكيستى ؟ گفت: جبرئيلم ، پرسيدند همراهت كيست ؟ گفت : محمد (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است ، پرسيدند مبعوث شده؟ گفت : آرى مبعوث شده ، در اين موقع درب را باز كردند، ناگهان آدم را ديدم كه به من مرحبا گفت و  
==نقد و بررسی روايتى درباره معراج پيامبر «ص»، در منابع اهل سنت ==
برايم دعاى خير كرد.
و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه و مسلم و ابن مردويه، از طريق ثابت، از انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود:
 
براق را برايم آوردند، حيوانى بود سفيد و دراز، و بزرگتر از الاغ و كوچكتر از قاطر، كه هر گامش به اندازه چشم اندازش بود. من آن را سوار شده، به راه افتادم تا به بيت المقدس رسيدم. در آن جا، براق را به همان حلقه اى كه انبياء مركب خود را مى بستند، ببستم و داخل مسجد شده، دو ركعت نماز بجا آوردم.
 
آنگاه بيرون آمدم، جبرئيل ظرفى شراب و ظرفى شير برايم آورد. من شير را انتخاب كردم. جبرئيل گفت: فطرت را اختيار كردى. آنگاه ما را به طرف آسمان دنيا برد، در آن جا اجازه ورود خواست، پرسيدند: تو كيستى؟ گفت: جبرئيلم. پرسيدند: همراهت كيست؟ گفت: محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. پرسيدند: مبعوث شده؟ گفت: آرى، مبعوث شده. در اين موقع درب را باز كردند، ناگهان آدم را ديدم كه به من مرحبا گفت و برايم دعاى خير كرد.


آنگاه ما به آسمان دوم عروج داده شديم در آنجا نيز جبرئيل اذن ورود خواست ، پرسيدند: توكيستى ؟ گفت : جبرئيلم ، پرسيدند: چه كسى با تو است ؟ گفت : محمد است ، پرسيدند: مگر مبعوث شده ؟ گفت : آرى مبعوث شده ، ما را راه دادند، ناگهان دوپسر خاله ام عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا را ديدم مرا مرحبا گفتند وبرايم دعاى خير كردند.
آنگاه ما به آسمان دوم عروج داده شديم. در آن جا نيز جبرئيل اذن ورود خواست. پرسيدند: تو كيستى؟ گفت: جبرئيلم. پرسيدند: چه كسى با تو است؟ گفت: محمّد است. پرسيدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى، مبعوث شده. ما را راه دادند. ناگهان دو پسر خاله ام عيسى بن مريم و يحيى بن زكريا را ديدم، مرا مرحبا گفتند و برايم دعاى خير كردند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۶ </center>
سپس به آسمان سوم برده شديم در آنجا نيز جبرئيل اجازه ورود خواست ، پرسيدند: توكيستى ؟ گفت : جبرئيلم، پرسيدند: همراهت كيست ؟ گفت : محمد است ، پرسيدند: مگر مبعوث شده ؟ گفت : آرى مبعوث شده ، ما را راه دادند، ناگهان يوسف را ديدم كه بهره اى از زيبائى داشت مرحبا گفت وبرايم دعاى خير نمود.
سپس به آسمان سوم برده شديم. در آن جا نيز جبرئيل اجازه ورود خواست. پرسيدند: تو كيستى؟ گفت: جبرئيلم. پرسيدند: همراهت كيست؟ گفت: محمّد است. پرسيدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى، مبعوث شده. ما را راه دادند، ناگهان يوسف را ديدم كه بهره اى از زيبایى داشت، مرحبا گفت و برايم دعاى خير نمود.


آنگاه ما به آسمان چهارم برده شديم ، جبرئيل اجازه ورود خواست ، پرسيدند كيستى ؟ گفت جبرئيلم ، پرسيدند: چه كسى با تواست ؟ گفت محمد است ، پرسيدند مگر مبعوث شده ؟ گفت : آرى مبعوث شده ، آنگاه ما را راه دادند وارد شديم ومن به ادريس برخوردم بر من مرحبا گفت وبرايم دعاى خير كرد.
آنگاه ما به آسمان چهارم برده شديم. جبرئيل اجازه ورود خواست. پرسيدند: كيستى؟ گفت: جبرئيلم. پرسيدند: چه كسى با تو است؟ گفت: محمّد است. پرسيدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى، مبعوث شده. آنگاه ما را راه دادند، وارد شديم و من به ادريس برخوردم، بر من مرحبا گفت و برايم دعاى خير كرد.


آنگاه به آسمان پنجم رفتيم ، وجبرئيل اجازه ورود خواست ، گفتند: كيستى ؟ گفت : جبرئيلم گفتند: آن كيست با تو؟ گفت : محمد است ، پرسيدند: مگر مبعوث شده ؟ گفت : آرى مبعوث شده ، اجازه دادند وارد شديم ، و من به هارون برخوردم ومرا ترحيب گفت وبرايم دعاى خير كرد.
آنگاه به آسمان پنجم رفتيم و جبرئيل اجازه ورود خواست. گفتند: كيستى؟ گفت: جبرئيلم. گفتند: آن كيست با تو؟ گفت: محمّد است. پرسيدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى، مبعوث شده. اجازه دادند، وارد شديم و من به هارون برخوردم و مرا ترحيب گفت و برايم دعاى خير كرد.


سپس به آسمان ششم عروجمان دادند در آنجا نيز جبرئيل اجازه خواست ، گفتند: كيستى ؟ گفت : جبرئيلم ، پرسيدند: به همراه توكيست ؟ گفت : محمد است ، پرسيدند: مگر مبعوث شده ؟ گفت : آرى مبعوث شده ، اجازه دادند وارد شديم ومن موسى را ديدم ومرا ترحيب گفت و دعاى خير برايم كرد.
سپس به آسمان ششم عروجمان دادند. در آن جا نيز جبرئيل اجازه خواست. گفتند: كيستى؟ گفت: جبرئيلم. پرسيدند: به همراه تو كيست؟ گفت: محمّد است. پرسيدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى، مبعوث شده. اجازه دادند، وارد شديم و من موسى را ديدم و مرا ترحيب گفت و دعاى خير برايم كرد.


پس آنگاه به آسمان هفتم عروج داده شديم وجبرئيل اجازه خواست ، پرسيدند: كيستى ؟ گفت : جبرئيلم ، گفتند آن كيست ؟ گفت محمد، پرسيدند، مگر مبعوث شده ؟ گفت آرى مبعوث شده اجازه ورودمان دادند ومن به ابراهيم برخوردم كه تكيه به بيت المعمور داده بود وهر روز هفتاد هزار فرشته به ديدارش مى آمدند وديگر آن عده نزد او نمى آمدند، بلكه هر روز يك عده اى ديگر اورا ديدار مى كردند.
پس آنگاه به آسمان هفتم عروج داده شديم و جبرئيل اجازه خواست. پرسيدند: كيستى؟ گفت: جبرئيلم. گفتند: آن كيست؟ گفت: محمّد. پرسيدند: مگر مبعوث شده؟ گفت: آرى، مبعوث شده، اجازه ورودمان دادند و من به ابراهيم برخوردم كه تكيه به بيت المعمور داده بود و هر روز هفتاد هزار فرشته به ديدارش مى آمدند و ديگر آن عده نزد او نمى آمدند، بلكه هر روز يك عده اى ديگر او را ديدار مى كردند.




۱۳٬۸۰۰

ویرایش