گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
(۷ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:


==صعود پيامبر اكرم «ص» با جبرئيل به آسمان دنيا ==
==صعود پيامبر اكرم «ص» با جبرئيل به آسمان دنيا ==
آنگاه فرمود: جبرئيل بالارفت ومن هم با اوبالارفتم تا به آسمان دنيا رسيديم ودر آن فرشته اى را ديدم كه اورا اسماعيل مى گفتند وهم اوبود صاحب خطفه كه خداى عزوجلّ درباره اش فرموده : ((الا من خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب - مگر كسى كه خبر را بربايد پس تير شهاب اورا دنبال مى كند(( و او هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت كه هر يك از آنان هفتاد هزار فرشته ديگر زير فرمان داشتند فرشته مذكور پرسيد اى جبرئيل، اين كيست همراه تو؟  
آنگاه فرمود: جبرئيل و من هم با او بالا رفتم تا به آسمان دنيا رسيديم و در آن فرشته اى را ديدم كه او را اسماعيل مى گفتند و هم او بود صاحب «خطفه»، كه خداى عزوجلّ درباره اش فرموده: «إلّا مَن خَطِفَ الخَطفَةَ فَأتبَعَهُ شَهَابٌ ثَاقِبٌ: مگر كسى كه خبر را بربايد، پس تير شهاب او را دنبال مى كند»، و او هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت، كه هر يك از آنان هفتاد هزار فرشته ديگر زير فرمان داشتند. فرشته مذكور پرسيد: اى جبرئيل، اين كيست همراه تو؟  


گفت اين محمد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) است ، پرسيد: مبعوث هم شده ؟ گفت آرى ، فرشته در را باز كرد من به اوسلام كردم اونيز به من سلام كرد من جهت اواستغفار كردم اوهم جهت من استغفار كرد وگفت مرحبا به برادر صالح وپيغمبر صالح وهمچنين ملائكه يكى پس از ديگرى به ملاقات مى آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم در آنجا هيچ فرشته اى نديدم مگر آنكه خوش وخندانش يافتم تا اينكه فرشته اى ديدم كه از او مخلوقى بزرگتر نديده بودم ، فرشته اى بود كريه المنظر وغضبناك اونيز مانند سايرين با من برخورد نمود، هر چه آنها گفتند اونيز بگفت وهر دعا كه ايشان در حقم نمودند اونيز كرد، اما در عين حال هيچ خنده نكرد، آنچنان كه ديگر ملائكه مى كردند،
گفت: اين محمّد، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است.، پرسيد: مبعوث هم شده؟ گفت: آرى. فرشته در را باز كرد، من به او سلام كردم. او نيز به من سلام كرد. من جهت او استغفار كردم. او هم جهت من استغفار كرد و گفت: مرحبا به برادر صالح و پيغمبر صالح.


پرسيدم: اى جبرئيل اين كيست كه اين چنين مرا به فزع انداخت ؟ گفت : جا دارد كه ترسيده شود خود ما هم همگى از او مى ترسيم او خازن ومالك جهنم است، و تاكنون خنده نكرده ، واز روزى كه خدا اورا متصدى جهنم نموده تا به امروز روز به روز بر غضب غيظ خود نسبت به دشمنان خدا وگنهكاران - مى افزايد، و خداوند به دست اواز ايشان انتقام مى گيرد، واگر بنا بود به روى احدى تبسم كند، چه آنها كه قبل از توبودند و چه بعدی ها قطعا به روى توتبسم مى كرد، پس من بر اوسلام كردم واوبر من سلام كرده به نعيم بهشت بشارتم داد.
و همچنين ملائكه يكى پس از ديگرى به ملاقات مى آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم. در آن جا هيچ فرشته اى نديدم مگر آن كه خوش و خندانش يافتم تا اين كه فرشته اى ديدم كه از او مخلوقى بزرگتر نديده بودم. فرشته اى بود كريه المنظر و غضبناك. او نيز مانند سايرين با من برخورد نمود. هر چه آن ها گفتند، او نيز بگفت و هر دعا كه ايشان در حقم نمودند، او نيز كرد. اما در عين حال هيچ خنده نكرد، آن چنان كه ديگر ملائكه مى كردند.
 
پرسيدم: اى جبرئيل! اين كيست كه اين چنين مرا به فزع انداخت؟ گفت: جا دارد كه ترسيده شود، خود ما هم همگى از او مى ترسيم. او خازن و مالك جهنم است، و تاكنون خنده نكرده، و از روزى كه خدا او را متصدى جهنم نموده تا به امروز، روز به روز، بر غضب غيظ خود نسبت به دشمنان خدا و گنهكاران - مى افزايد، و خداوند به دست او از ايشان انتقام مى گيرد. و اگر بنا بود به روى احدى تبسم كند، چه آن ها كه قبل از تو بودند و چه بعدی ها، قطعا به روى تو تبسم مى كرد. پس من بر او سلام كردم و او بر من سلام كرده، به نعيم بهشت بشارتم داد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۱۰ </center>
پس من به جبرئيل گفتم آيا ممكن است اورا فرمان دهى تا آتش دوزخ را به من نشان دهد؟ جبرئيل (يعنى همان كسى كه خداوند در باره اش فرمود ((مطاع ثمّ امين (( گفت آرى ، وبه آن فرشته گفت : اى مالك، آتش را به محمد نشان بده ، اوپرده جهنم را بالازد، ودرى از آن را باز نمود لهيب وشعله اى از آن بيرون جست وبه سوى آسمان سر كشيد و همچنان بالارفت كه گمان كردم مرا نيز خواهد گرفت ، به جبرئيل گفتم دستور بده پرده اش را بيندازد، اونيز مالك را گفت تا به حال اولش برگردانيد.
پس من به جبرئيل گفتم: آيا ممكن است او را فرمان دهى تا آتش دوزخ را به من نشان دهد؟ جبرئيل (يعنى همان كسى كه خداوند در باره اش فرمود: «مُطَاعٍ ثَمَّ أمِين»، گفت: آرى، و به آن فرشته گفت: اى مالك، آتش را به محمّد نشان بده. او پرده جهنم را بالا زد، و درى از آن را باز نمود، لهيب و شعله اى از آن بيرون جست و به سوى آسمان سر كشيد و همچنان بالا رفت كه گمان كردم مرا نيز خواهد گرفت. به جبرئيل گفتم: دستور بده پرده اش را بيندازد. او نيز مالك را گفت تا به حال اولش برگردانيد.
<span id='link7'><span>
<span id='link7'><span>


==ديدار پيامبر «ص» با حضرت آدم و ملك الموت و گفتگو با آن دو ==
==ديدار پيامبر «ص» با حضرت آدم و ملك الموت و گفتگو با آن دو ==
آنگاه به سير خود ادامه دادم ، مردى گندم گون وفربه را ديدم از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟ گفت : اين پدرت آدم است ، سپس مرا معرفى بر آدم نمود وگفت : اين ذريه تواست ، آدم گفت (آرى ) روحى طيب و بوئى طيب از جسدى طيب .
آنگاه به سير خود ادامه دادم. مردى گندم گون و فربه را ديدم، از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ گفت: اين پدرت آدم است. سپس مرا بر آدم معرفى نمود و گفت: اين ذرّيه تو است. آدم گفت: (آرى)، روحى طيب و بویى طيب از جسدى طيب.


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) به اينجا كه رسيد سوره مطففين را از آيه هفدهم كه مى فرمايد: (كلاّ انّ كتاب الابرار لفى عليين و ما ادريك ما عليون كتاب مرقوم يشهده المقرّبون) تا آخر سوره را تلاوت فرمود، پس آنگاه فرمود: من به پدرم آدم سلام كردم ، اوهم بر من سلام كرد، من جهت اواستغفار نموده اوهم جهت من استغفار كرد و گفت مرحبا به فرزند صالحم پيغمبر صالح ومبعوث در روزگار صالح ،
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به اين جا كه رسيد، سوره «مطففين» را از آيه هفدهم كه مى فرمايد: «كَلَاّ إنّ كِتَابَ الأبرَارِ لَفِى عِلِّيّينَ * وَ مَا أدرَيكَ مَا عِلّيُّون * كِتَابٌ مَرقُومٌ * يَشهَدُهُ المُقَرَّبُونَ»، تا آخر سوره را تلاوت فرمود. پس آنگاه فرمود: من به پدرم آدم سلام كردم. او هم بر من سلام كرد. من جهت او استغفار نموده، او هم جهت من استغفار كرد و گفت: مرحبا به فرزند صالحم، پيغمبر صالح و مبعوث در روزگار صالح.


آنگاه به فرشته اى از فرشتگان گذشتم كه در مجلسى نشسته بود، فرشته اى بود كه همه دنيا در ميان دوزانويش قرار داشت ، در اين ميان ديدم لوحى از نور در دست دارد وآنرا مطالعه مى كند، ودر آن چيزى نوشته بود، واوسرگرم دقت در آن بود، نه به چپ مى نگريست ونه به راست وقيافه اى (چون قيافه مردم ) اندوهگين به خود گرفته بود،
آنگاه به فرشته اى از فرشتگان گذشتم كه در مجلسى نشسته بود. فرشته اى بود كه همه دنيا در ميان دو زانويش قرار داشت. در اين ميان ديدم لوحى از نور در دست دارد و آن را مطالعه مى كند، و در آن چيزى نوشته بود، و او سرگرم دقت در آن بود. نه به چپ مى نگريست و نه به راست و قيافه اى (چون قيافه مردم) اندوهگين به خود گرفته بود.


پرسيدم : اين كيست اى جبرئيل ؟ گفت : اين ملك الموت است كه دائما سرگرم قبض ارواح مى باشد، گفتم مرا نزديكش ببر قدرى با اوصحبت كنم وقتى مرا نزديكش برد سلامش كردم وجبرئيل وى را گفت كه اين محمد نبى رحمت است كه خدايش به سوى بندگان گسيل ومبعوث داشته عزرائيل مرحبا گفت وبا جواب سلام تحيتم داد و گفت : اى محمد مژده باد ترا كه تمامى خيرات را مى بينم كه در امت توجمع شده .
پرسيدم: اين كيست اى جبرئيل؟ گفت: اين ملك الموت است كه دائما سرگرم قبض ارواح مى باشد. گفتم: مرا نزديكش ببر، قدرى با او صحبت كنم. وقتى مرا نزديكش برد، سلامش كردم و جبرئيل، وى را گفت كه: اين محمّد، نبىّ رحمت است كه خدايش به سوى بندگان گسيل و مبعوث داشته. عزرائيل مرحبا گفت و با جواب سلام تحيتم داد و گفت: اى محمّد! مژده باد تو را كه تمامى خيرات را مى بينم كه در امت تو جمع شده.


گفتم حمد خداى منان را كه منتها بر بندگان خود دارد، اين خود از فضل پروردگارم مى باشد آرى رحمت اوشامل حال منست ، جبرئيل گفت اين از همه ملائكه شديد العمل تر است پرسيدم آيا هر كه تاكنون مرده و از اين به بعد مى ميرد اوجانش را مى گيرد؟ گفت آرى از خود عزرائيل پرسيدم آيا هر كس در هر جا به حال مرگ مى افتد تواورا مى بينى ودر آن واحد بر بالين همه آنها حاضر مى شوى ؟ گفت آرى .
گفتم: حمد خداى منان را كه منت ها بر بندگان خود دارد. اين خود از فضل پروردگارم مى باشد. آرى، رحمت او شامل حال من است. جبرئيل گفت: اين از همه ملائكه شديدالعمل تر است. پرسيدم: آيا هر كه تاكنون مرده و از اين به بعد مى ميرد، او جانش را مى گيرد؟ گفت: آرى. از خود عزرائيل پرسيدم: آيا هر كس در هر جا به حال مرگ مى افتد، تو او را مى بينى و در آنِ واحد، بر بالين همه آن ها حاضر مى شوى؟ گفت: آرى.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱ </center>
ملك الموت اضافه كرد كه در تمامى دنيا در برابر آنچه خدا مسخر من كرده ومرا بر آن سلطنت داده بيش از يك پول سياه نمى ماند كه در دست مردى باشد وآن را در دست بگرداند وهيچ خانه اى نيست مگر آنكه در هر روز پنج نوبت وارسى مى كنم ووقتى مى بينم مردمى براى مرده خود گريه مى كنند مى گويم گريه مكنيد كه باز نزد شما بر مى گردم وآنقدر مى آيم ومى روم تا احدى از شما را باقى نگذارم .
ملك الموت اضافه كرد كه: در تمامى دنيا در برابر آنچه خدا مسخّر من كرده و مرا بر آن سلطنت داده، بيش از يك پول سياه نمى ماند كه در دست مردى باشد و آن را در دست بگرداند و هيچ خانه اى نيست مگر آن كه در هر روز پنج نوبت وارسى مى كنم و وقتى مى بينم مردمى براى مرده خود گريه مى كنند، مى گويم گريه مكنيد كه باز نزد شما بر مى گردم و آن قدر مى آيم و مى روم تا احدى از شما را باقى نگذارم.


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود اى جبرئيل فوق مرگ واقعه اى نيست ! جبرئيل گفت بعد از مرگ شديدتر از خود مرگ است .
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: اى جبرئيل! فوق مرگ واقعه اى نيست! جبرئيل گفت: بعد از مرگ، شديدتر از خود مرگ است.


آنگاه فرمود به راه خود ادامه داديم تا به مردمى رسيديم كه پيش رويشان طعامهائى از گوشت پاك وطعامهائى ديگر از گوشت ناپاك بود. ناپاك را مى خوردند وپاك را فرومى گذاشتند پرسيدم اى جبرئيل اينها كيانند؟ گفت اينها حرام خوران از امت توهستند كه حلال را كنار گذاشته واز حرام استفاده مى برند.
آنگاه فرمود: به راه خود ادامه داديم تا به مردمى رسيديم كه پيش رويشان، طعام هایى از گوشت پاك و طعام هایى ديگر از گوشت ناپاك بود. ناپاك را مى خوردند و پاك را فرو مى گذاشتند. پرسيدم: اى جبرئيل! اين ها كيانند؟ گفت: اينها حرام خوران از امت تو هستند كه حلال را كنار گذاشته و از حرام استفاده مى برند.
<span id='link8'><span>
<span id='link8'><span>


==برخورد با فرشته اى عجيب الخلقه وجلوه هايى از تجسم اعمال در شب معراج ==
==بیان جلوه هايى از تجسم اعمال، در شب معراج ==
فرمود آنگاه فرشته اى از فرشتگان را ديدم كه خداوند امر اورا عجيب كرده بود بدين صورت كه نصفى از جسد اورا از آتش ونصف ديگرش را از يخ آفريده بود كه نه آتش يخ را آب مى كرد ونه يخ آتش را خاموش واو با صداى بلند مى گفت : ((منزه است خدائى كه حرارت اين آتش را گرفته نمى گذارد اين يخ را آب كند، وبرودت يخ را گرفته نمى گذارد اين آتش را خاموش سازد، بار الها اى خدائى كه ميان آتش وآب را سازگارى دادى ميان دلهاى بندگان با ايمانت الفت قرار ده )،
فرمود: آنگاه فرشته اى از فرشتگان را ديدم كه خداوند امر او را عجيب كرده بود. بدين صورت كه نصفى از جسد او را از آتش و نصف ديگرش را از يخ آفريده بود، كه نه آتش يخ را آب مى كرد و نه يخ آتش را خاموش، و او با صداى بلند مى گفت: «منزه است خدایى كه حرارت اين آتش را گرفته، نمى گذارد اين يخ را آب كند، و برودت يخ را گرفته، نمى گذارد اين آتش را خاموش سازد. بار الها! اى خدایى كه ميان آتش و آب را سازگارى دادى، ميان دل هاى بندگان با ايمانت الفت قرار ده».


پرسيدم اى جبرئيل اين كيست ؟ گفت فرشته ايست كه خدا اورا به اكناف آسمان واطراف زمين ها موكل نموده و او خيرخواه ترين ملائكه است نسبت به بندگان مؤمن از سكنه زمين ، واز روزى كه خلق شده همواره اين دعا را كه شنيدى به جان آنان مى كند.
پرسيدم: اى جبرئيل اين كيست؟ گفت: فرشته ای است كه خدا او را به اكناف آسمان و اطراف زمين ها موكل نموده و او، خيرخواه ترين ملائكه است نسبت به بندگان مؤمن از سكنه زمين، و از روزى كه خلق شده، همواره اين دعا را كه شنيدى به جان آنان مى كند.


و دو فرشته در آسمان ديدم كه يكى مى گفت پروردگارا به هر كسى كه انفاق مى كند خلف وجايگزينى عطا كن و به هر كسى كه از انفاق دريغ مى ورزد تلف وكمبودى ده . آنگاه به سير خود ادامه داده به اقوامى برخوردم كه لبهائى داشتند مانند لبهاى شتر، گوشت پهلويشان را قيچى مى كردند وبه دهانشان مى انداختند، از جبرئيل پرسيدم اينها كيانند؟ گفت سخن چينان ومسخره كنندگانند.
و دو فرشته در آسمان ديدم كه يكى مى گفت: پروردگارا! به هر كسى كه انفاق مى كند، خلف و جايگزينى عطا كن و به هر كسى كه از انفاق دريغ مى ورزد، تلف و كمبودى ده. آنگاه به سير خود ادامه داده، به اقوامى برخوردم كه لب هایى داشتند مانند لب هاى شتر، گوشت پهلويشان را قيچى مى كردند و به دهانشان مى انداختند. از جبرئيل پرسيدم: اين ها كيانند؟ گفت: سخن چينان و مسخره كنندگان اند.


باز به سير خود ادامه داده به مردمى برخوردم كه فرق سرشان را با سنگهاى بزرگ مى كوبيدند پرسيدم اينها كيانند؟ گفت آنانكه نماز عشاء نخوانده مى خوابند.
باز به سير خود ادامه داده، به مردمى برخوردم كه فرق سرشان را با سن گهاى بزرگ مى كوبيدند. پرسيدم: اين ها كيانند؟ گفت: آنان كه نماز عشاء نخوانده، مى خوابند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲ </center>
باز به سير خود ادامه دادم به مردمى برخوردم كه آتش در دهانشان مى انداختند واز پائينشان بيرون مى آمد پرسيدم اينها كيانند گفت اينها كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ظلم مى خورند كه در حقيقت آتش مى خورند و بزودى به سعير جهنم مى رسند.
باز به سير خود ادامه دادم، به مردمى برخوردم كه آتش در دهانشان مى انداختند و از پایين شان بيرون مى آمد. پرسيدم: اين ها كيانند. گفت: اين ها كسانى هستند كه اموال يتيمان را به ظلم مى خورند، كه در حقيقت آتش مى خورند و بزودى به سعير جهنم مى رسند.


آنگاه پيش رفته به اقوامى برخوردم كه از بزرگى شكم احدى از ايشان قادر به برخاستن نبود از جبرئيل پرسيدم اينها چه كسانى هستند؟ گفت اينها كسانى هستند كه ربا مى خورند، بر نمى خيزند مگر برخاستن كسى كه شيطان ايشان را مس نموده ودر نتيجه احاطه شان كرده . در اين ميان به راه آل فرعون بگذشتم كه صبح و شام بر آتش عرضه مى شدند و مى گفتند پروردگارا قيامت كى بپا مى شود.
آنگاه پيش رفته، به اقوامى برخوردم كه از بزرگى شكم احدى از ايشان قادر به برخاستن نبود. از جبرئيل پرسيدم: اين ها چه كسانى هستند؟ گفت: اين ها كسانى هستند كه ربا مى خورند، بر نمى خيزند مگر برخاستن كسى كه شيطان ايشان را مس نموده و در نتيجه احاطه شان كرده. در اين ميان به راه آل فرعون بگذشتم، كه صبح و شام بر آتش عرضه مى شدند و مى گفتند: پروردگارا! قيامت كى بپا مى شود.


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: پس از آنجا گذشته به عده اى از زنان برخوردم كه به پستانهاى خود آويزان بودند، از جبرئيل پرسيدم اينها چه كسانى هستند؟ گفت اينها زنانى هستند كه اموال همسران خود را به اولاد ديگران ارث مى دادند آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) فرمود: غضب خداوند شدت يافت در باره زنى كه فرزندى را كه از يك فاميل نبوده داخل آن فاميل كرده واودر آن فاميل به عورات ايشان واقف گشته اموال آنان را حيف وميل كرده است .
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: پس از آن جا گذشته، به عده اى از زنان برخوردم كه به پستان هاى خود آويزان بودند. از جبرئيل پرسيدم: اين ها چه كسانى هستند؟ گفت: اين ها زنانى هستند كه اموال همسران خود را به اولاد ديگران ارث مى دادند. آنگاه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: غضب خداوند شدت يافت در باره زنى كه فرزندى را كه از يك فاميل نبوده، داخل آن فاميل كرده، و او در آن فاميل، به عورات ايشان واقف گشته، اموال آنان را حيف و ميل كرده است.


آنگاه فرمود: (از آنجا گذشته ) به عده اى از فرشتگان خدا برخوردم كه خدا به هر نحوكه خواسته خلقشان كرده و صورتهايشان را هر طور خواسته قرار داده هيچ يك از اعضاى بدنشان نبود مگر آنكه جداگانه از همه جوانب وبه آوازهاى مختلف خدا را حمد وتسبيح مى كردند، و فرياد آنان به ذكر وگريه از ترس خدا بلند بود،
آنگاه فرمود: (از آن جا گذشته)، به عده اى از فرشتگان خدا برخوردم كه خدا به هر نحو كه خواسته خلقشان كرده و صورت هايشان را هر طور خواسته قرار داده، هيچ يك از اعضاى بدنشان نبود مگر آن كه جداگانه از همه جوانب و به آوازهاى مختلف خدا را حمد و تسبيح مى كردند، و فرياد آنان به ذكر و گريه از ترس خدا بلند بود.


من از جبرئيل پرسيدم اينها چه كسانى هستند؟ گفت خداوند اينها را همينطور كه مى بينى خلق كرده واز روزى كه خلق شده اند هيچيك از آنان به رفيق بغل دستى خود نگاه نكرده وحتى يك كلمه با اوحرف نزده از ترس و خشوع در برابر خدا به بالاى سر خود وپائين پايشان نظر نينداخته اند من به ايشان سلام كرده ايشان بدون اينكه به من نگاه كنند با اشاره جواب دادند، آرى خشوع در برابر خدا اجازه چنين توجهى را به ايشان نمى داد، جبرئيل مرا معرفى نمود، و گفت: اين محمد پيغمبر رحمت است كه خدايش به سوى بندگان خود به عنوان نبوت ورسالت فرستاده ، آرى اين خاتم النبيين وسيّدالمرسلين است ، آيا با اوهم حرف نمى زنيد؟
من از جبرئيل پرسيدم: اينها چه كسانى هستند؟ گفت: خداوند اين ها را همين طور كه مى بينى، خلق كرده و از روزى كه خلق شده اند، هيچ يك از آنان به رفيق بغل دستى خود نگاه نكرده و حتّى يك كلمه با او حرف نزده، از ترس و خشوع در برابر خدا، به بالاى سر خود و پایين پايشان نظر نينداخته اند.


ملائكه وقتى اين حرف را شنيدند روى به من آورده سلام كردند واحترام نمودند، و مرا وامتم را به خير مژده دادند.
من به ايشان سلام كرده، ايشان بدون اين كه به من نگاه كنند، با اشاره جواب دادند. آرى، خشوع در برابر خدا اجازه چنين توجهى را به ايشان نمى داد. جبرئيل مرا معرفى نمود، و گفت: اين محمّد، پيغمبر رحمت است كه خدايش به سوى بندگان خود به عنوان نبوت و رسالت فرستاده. آرى، اين خاتم النبيين و سيّدالمرسلين است، آيا با او هم حرف نمى زنيد؟
 
ملائكه وقتى اين حرف را شنيدند، روى به من آورده، سلام كردند و احترام نمودند، و مرا و امتم را به خير مژده دادند.
<span id='link9'><span>
<span id='link9'><span>


==عرج به آسمان هاى دوم و سوم ==
==عروج پیامبر «ص»، به آسمان هاى هفتگانه ==
سپس به آسمان دوم صعود كرديم ، در آنجا ناگهان به دومرد برخورديم كه شكل هم بودند، از جبرئيل پرسيدم ، اين دوتن كيانند؟ جبرئيل گفت اينان دوپسر خاله هاى تويحيى وعيسى بن مريم (عليهما السلام)، من بر آن دو سلام كردم ، ايشان نيز بر من سلام كردند، وبرايم طلب مغفرت نموده من هم براى ايشان طلب مغفرت كردم به من گفتند مرحبا به برادر صالح وپيغمبر صالح ، در اين ميان نگاهم به ملائكه اى افتاد كه در حال خشوع بودند، خداوند چهره هايشان را آنطور كه خواسته قرار داده بود احدى از ايشان نبود مگر اينكه خداى را با صوتهاى مختلف حمد و تسبيح مى كردند.  
سپس به آسمان دوم صعود كرديم. در آن جا ناگهان به دو مرد برخورديم كه شكل هم بودند. از جبرئيل پرسيدم: اين دو تن كيانند؟ جبرئيل گفت: اينان دو پسر خاله هاى تو، يحيى و عيسى بن مريم «عليهما السلام» هستند.
 
من بر آن دو سلام كردم. ايشان نيز بر من سلام كردند، و برايم طلب مغفرت نموده، من هم براى ايشان طلب مغفرت كردم. به من گفتند: مرحبا به برادر صالح و پيغمبر صالح. در اين ميان نگاهم به ملائكه اى افتاد كه در حال خشوع بودند. خداوند چهره هايشان را آن طور كه خواسته، قرار داده بود. احدى از ايشان نبود مگر اين كه خداى را با صوت هاى مختلف حمد و تسبيح مى كردند.  
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۱ </center>
آنگاه به آسمان سوم صعود كرديم در آنجا به مردى برخوردم كه صورتش آنقدر زيبا بود كه از هر خلق ديگرى زيباتر بود، آنچنان كه ماه شب چهارده از ستارگان زيباتر است ، از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟ گفت : اين برادرت يوسف است ، من بر اوسلام كردم وجهتش استغفار نمودم اوهم به من سلام كرده برايم طلب مغفرت نمود، وگفت مرحبا به پيغمبر صالح وبرادر صالح ومبعوث در زمان صالح .
آنگاه به آسمان سوم صعود كرديم، در آن جا به مردى برخوردم كه صورتش آن قدر زيبا بود كه از هر خلق ديگرى زيباتر بود، آن چنان كه ماه شب چهارده از ستارگان زيباتر است. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ گفت: اين برادرت يوسف است. من بر او سلام كردم و جهتش استغفار نمودم. او هم به من سلام كرده، برايم طلب مغفرت نمود، و گفت: مرحبا به پيغمبر صالح و برادر صالح و مبعوث در زمان صالح.  


در اين بين ملائكه اى را ديدم كه در حال خشوع بودند به همان نحوى كه در باره ملائكه آسمان دوم توصيف كردم جبرئيل همان حرفهائى را كه در آسمان دوم در معرفى من زد اينجا نيز همان را تكرار نمود ايشان هم همان عكس العمل را نشان دادند.
در اين بين ملائكه اى را ديدم كه در حال خشوع بودند، به همان نحوى كه در باره ملائكه آسمان دوم توصيف كردم. جبرئيل همان حرف هایى را كه در آسمان دوم در معرفى من زد، اين جا نيز همان را تكرار نمود. ايشان هم، همان عكس العمل را نشان دادند.
<span id='link10'><span>
<span id='link10'><span>


==عروج به آسمان هاى چهارم و ششم و هفتم ==
آنگاه به سوى آسمان چهارم صعود نموديم، در آن جا مردى را ديدم. از جبرئيل پرسيدم: اين مرد كيست؟ گفت: اين ادريس است كه خداوند به مقام بلندى رفعتش داده. من به او سلام كرده، برايش طلب مغفرت نمودم، او نيز جواب سلامم داد، و برايم طلب مغفرت نمود و از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمان هاى قبل ديده بوديم. همه مرا و امتم را بشارت به خير دادند.  
آنگاه به سوى آسمان چهارم صعود نموديم در آنجا مردى را ديدم از جبرئيل پرسيدم اين مرد كيست ؟ گفت اين ادريس است كه خداوند به مقام بلندى رفعتش داده ، من به اوسلام كرده برايش طلب مغفرت نمودم ، اونيز جواب سلامم داد، وبرايم طلب مغفرت نمود واز ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمانهاى قبل ديده بوديم همه مرا و امتم را بشارت به خير دادند، به علاوه آنها در آنجا فرشته اى ديدم كه بر تخت نشسته هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت كه هر يك از آنها هفتاد هزار ملك زير فرمان داشتند در اينجا به خاطر مبارك رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) خطور كرد كه نكند اين همان باشد، پس جبرئيل با صيحه وفرياد به او گفت بايست و او اطاعتش نموده بپا خاست وتا قيامت همچنان خواهد ايستاد.


آنگاه به آسمان پنجم صعود كرديم در آنجا مردى سالخورده و بزرگ چشم ديدم كه بعمرم ، پير مردى به آن عظمت نديده بودم ، نزد او جمع كثيرى از امتش بودند من از كثرت ايشان خوشم آمد، از جبرئيل پرسيدم اين كيست؟
به علاوه آن ها، در آن جا فرشته اى ديدم كه بر تخت نشسته، هفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت، كه هر يك از آن ها، هفتاد هزار ملك زير فرمان داشتند. در اين جا به خاطر مبارك رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» خطور كرد كه نكند اين همان باشد. پس جبرئيل با صيحه و فرياد به او گفت: بايست و او اطاعتش نموده، بپا خاست و تا قيامت همچنان خواهد ايستاد.


گفت: اين پيغمبرى است كه امتش دوستش ‍ مى داشتند، اين هارون پسر عمران است ، من سلامش كردم ، جوابم را داد برايش طلب مغفرت كردم اونيز براى من طلب مغفرت نمود، در همان آسمان باز از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمانهاى قبلى ديده بودم .
آنگاه به آسمان پنجم صعود كرديم، در آن جا مردى سالخورده و بزرگ چشم ديدم كه به عمرم، پيرمردى به آن عظمت نديده بودم. نزد او جمع كثيرى از امتش بودند. من از كثرت ايشان خوشم آمد. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟


آنگاه به آسمان ششم صعود نموديم ، در آنجا مردى بلند بالاوگندم گون ديدم كه گوئى از شنوه (قبيله معروف عرب ) بود،
گفت: اين پيغمبرى است كه امتش دوستش مى داشتند. اين، هارون پسر عمران است. من سلامش كردم. جوابم را داد. برايش طلب مغفرت كردم، او نيز براى من طلب مغفرت نمود. در همان آسمان، باز از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در آسمان هاى قبلى ديده بودم.
 
آنگاه به آسمان ششم صعود نموديم، در آن جا مردى بلند بالا و گندم گون ديدم كه گویى از شنوه (قبيله معروف عرب) بود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۴ </center>
و اگر هم دوتا پيراهن روى هم مى پوشيد باز موى بدنش از آنها بيرون مى آمد، وشنيدم كه مى گفت : بنى اسرائيل گمان كردند كه من محترم ترين فرزندان آدم نزد پروردگار هستم وحال آنكه اين مرد گرامى تر از من است از جبرئيل پرسيدم اين كيست ؟ گفت : اين برادر تو موسى بن عمران است ، پس اورا سلام كردم اونيز به من سلام كرد، سپس براى همديگر استغفار نموديم ، وباز در آنجا از ملائكه در حال خشوع همانها را ديدم كه در آسمان هاى قبلى ديده بودم .
و اگر هم دو تا پيراهن روى هم مى پوشيد، باز موى بدنش از آن ها بيرون مى آمد، و شنيدم كه مى گفت: بنى اسرائيل گمان كردند كه من محترم ترين فرزندان آدم نزد پروردگار هستم و حال آن كه اين مرد گرامى تر از من است.
 
از جبرئيل پرسيدم: اين كيست؟ گفت: اين برادر تو، موسى بن عمران است. پس او را سلام كردم، او نيز به من سلام كرد. سپس براى همديگر استغفار نموديم، و باز در آن جا از ملائكه در حال خشوع، همان ها را ديدم كه در آسمان هاى قبلى ديده بودم.


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) سپس فرمود آنگاه به آسمان هفتم صعود نموديم ودر آنجا به هيچ فرشته از فرشتگان عبور نكرديم مگر آنكه مى گفتند اى محمد حجامت كن وبه امتت بگو حجامت كنند، در ضمن در آنجا مردى ديدم كه سر وريشش جو گندمى ، وبر كرسى نشسته بود از جبرئيل پرسيدم اين كيست كه تا آسمان هفتم بالا آمده وكنار بيت المعمور در جوار پروردگار عالم مقام گرفته ؟
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» سپس فرمود: آنگاه به آسمان هفتم صعود نموديم و در آن جا به هيچ فرشته از فرشتگان عبور نكرديم، مگر آن كه مى گفتند: اى محمّد! حجامت كن و به امتت بگو حجامت كنند. در ضمن در آن جا مردى ديدم كه سر و ريشش جو گندمى، و بر كرسى نشسته بود. از جبرئيل پرسيدم: اين كيست كه تا آسمان هفتم بالا آمده و كنار بيت المعمور، در جوار پروردگار عالم مقام گرفته؟


گفت : اى محمد اين پدر توابراهيم است در اينجا محل توومنزل پرهيزكاران از امت تواست ، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) اين آيه را تلاوت فرمود: ((انّ اولى النّاس با براهيم للّذّين اتّبعوه وهذا النّبى و الّذين امنوا واللّه ولىّ المؤمنين).
گفت: اى محمّد، اين پدر تو ابراهيم است. در اين جا محل تو و منزل پرهيزكاران از امت تو است. آنگاه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اين آيه را تلاوت فرمود: «إنَّ أولَى النَّاسِ بِإبرَاهِيمَ لَلّذَّيِن َاتَّبَعُوهُ وَ هَذَا النَّبِىّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللّهُ وَلِىٌّ المُؤمِنِين».


پس به وى سلام كردم ، بعد از جواب سلامم گفت : مرحبا به پيغمبر صالح وفرزند صالح ومبعوث در روزگار صالح ، در آنجا نيز از ملائكه در حال خشوع همان را ديدم كه در ديگر آسمانها ديده بودم ، ايشان نيز مرا وامتم را به خير بشارت دادند.
پس به وى سلام كردم. بعد از جواب سلامم گفت: مرحبا به پيغمبر صالح و فرزند صالح و مبعوث در روزگار صالح. در آن جا نيز از ملائكه در حال خشوع، همان را ديدم كه در ديگر آسمان ها ديده بودم. ايشان نيز مرا و امتم را به خير بشارت دادند.


<span id='link11'><span>
<span id='link11'><span>


رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) اضافه كرد كه در آسمان هفتم درياها از نور ديدم كه آنچنان تلالؤ داشتند كه چشم ها را خيره مى ساخت ودرياها از ظلمت ودرياها از رنج ديدم كه نعره مى زد وهر وقت وحشت مرا مى گرفت يا منظره هول انگيزى مى ديدم از جبرئيل پرسش مى كردم ، مى گفت بشارت باد ترا اى محمد شكر اين كرامت الهى را بجاى آور وخداى را در برابر اين رفتارى كه با توكرد سپاسگزارى كن ، خداوند هم دل مرا با گفتار جبرئيل سكونت وآرامش ‍ مى داد وقتى اينگونه تعجب ها ووحشت ها وپرسشهايم بسيار شد جبرئيل گفت:  
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اضافه كرد كه: در آسمان هفتم، درياها از نور ديدم كه آن چنان تلألؤ داشتند كه چشم ها را خيره مى ساخت و درياها از ظلمت و درياها از رنج ديدم كه نعره مى زد و هر وقت وحشت مرا مى گرفت، يا منظره هول انگيزى مى ديدم، از جبرئيل پرسش مى كردم، مى گفت: بشارت باد تو را اى محمّد، شكر اين كرامت الهى را بجاى آور و خداى را در برابر اين رفتارى كه با تو كرد، سپاسگزارى كن. خداوند هم، دل مرا با گفتار جبرئيل سكونت و آرامش مى داد. وقتى اين گونه تعجب ها و وحشت ها و پرسش هايم بسيار شد، جبرئيل گفت:  


اى محمد! آنچه مى بينى به نظرت عظيم وتعجب آور مى آيد، اينها كه مى بينى يك خلق از مخلوقات پروردگار تواست ، پس فكر كن خالقى كه اينها را آفريده چقدر بزرگ است با اينكه آنچه تو نديده اى خيلى بزرگتر است از آنچه ديده اى آرى ميان خدا وخلقش ‍ هفتاد هزار حجابست واز همه خلايق نزديك تر به خدا من واسرافيلم و بين ما وخدا چهار حجاب فاصله است حجابى از نور حجابى از ظلمت حجابى از ابر و حجابى از آب .
اى محمّد! آنچه مى بينى به نظرت عظيم و تعجب آور مى آيد، اين ها كه مى بينى، يك خلق از مخلوقات پروردگار تو است. پس فكر كن خالقى كه اين ها را آفريده، چقدر بزرگ است، با اين كه آنچه تو نديده اى، خيلى بزرگتر است از آنچه ديده اى. آرى، ميان خدا و خلقش هفتاد هزار حجاب است و از همه خلايق نزديك تر به خدا، من واسرافيلم و بين ما و خدا، چهار حجاب فاصله است. حجابى از نور، حجابى از ظلمت، حجابى از ابر و حجابى از آب.




۱۳٬۸۰۰

ویرایش