گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۴: خط ۷۴:
روايتى مفصل در شرح واقعه ((اسراء(( و((معراج (( وآنچه پيامبر (ص ) در شب معراج ديد وشنيد
روايتى مفصل در شرح واقعه ((اسراء(( و((معراج (( وآنچه پيامبر (ص ) در شب معراج ديد وشنيد
قمى در تفسير خود از پدرش از ابن ابى عمير از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل وميكائيل و اسرافيل براق را براى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) آوردند، يكى مهار آن را گرفت وديگرى ركابش را وسومى جامه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را در هنگام سوار شدن مرتب كرد، در اين موقع براق بناى چموشى گذاشت كه جبرئيل اورا لطمه اى زد وگفت : آرام باش اى براق ، قبل از اين پيغمبر، هيچ پيغمبرى سوار تونشده ، و بعد از اين هم كسى همانند او، سوارت نخواهد شد.
قمى در تفسير خود از پدرش از ابن ابى عمير از هشام بن سالم از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: جبرئيل وميكائيل و اسرافيل براق را براى رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) آوردند، يكى مهار آن را گرفت وديگرى ركابش را وسومى جامه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) را در هنگام سوار شدن مرتب كرد، در اين موقع براق بناى چموشى گذاشت كه جبرئيل اورا لطمه اى زد وگفت : آرام باش اى براق ، قبل از اين پيغمبر، هيچ پيغمبرى سوار تونشده ، و بعد از اين هم كسى همانند او، سوارت نخواهد شد.
آنگاه اضافه فرمود كه براق بعد از لطمه آرام شد واورا مقدارى كه خيلى زياد هم نبود بالابرد، در حالى كه جبرئيل هم همراهش بود، وآيات خدائى را از آسمان وزمين به وى نشان مى داد. رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) خودش فرموده : كه در حين رفتن ناگهان يك منادى از سمت راست ندايم داد كه هان اى محمد! ولى من پاسخ نگفته و توجهى به اونكردم .
 
آنگاه اضافه فرمود كه براق بعد از لطمه آرام شد واورا مقدارى كه خيلى زياد هم نبود بالابرد، در حالى كه جبرئيل هم همراهش بود، وآيات خدائى را از آسمان وزمين به وى نشان مى داد. رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) خودش فرموده: كه در حين رفتن ناگهان يك منادى از سمت راست ندايم داد كه هان اى محمد! ولى من پاسخ نگفته و توجهى به او نكردم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۸ </center>
منادى ديگر از طرف چپ ندايم داد كه هان اى محمد! به اونيز پاسخ نگفته وتوجهى ننمودم ، زنى با دست وساعد برهنه وغرق در زيورهاى دنيوى به استقبالم آمد وگفت اى محمد به من نگاه كن تا با توسخن گويم به اونيز توجهى نكردم وهمچنان پيش مى رفتم كه ناگهان آوازى شنيدم واز شنيدنش ناراحت شدم ، از آن نيز گذشتم ، اينجا بود كه جبرائيل مرا پايين آورد وگفت اى محمد، نماز بخوان من مشغول نماز شدم سپس گفت هيچ مى دانى كجا است كه نماز مى خوانى ؟ گفتم نه ، گفت : طور سينا است ، همانجا است كه خداوند با موسى تكلم كرد، تكلمى مخصوص ، آنگاه سوار شدم ، خدا مى داند كه چقدر رفتيم كه به من گفت پياده شوونماز بگزار. من پايين آمده نماز گزاردم ، گفت : هيچ مى دانى كجا نماز خواندى ؟ گفتم نه ، گفت اين بيت اللحم بود، و بيت اللحم ناحيه ايست از زمين بيت المقدس كه عيسى بن مريم در آنجا متولد شد.
منادى ديگر از طرف چپ ندايم داد كه هان اى محمد! به اونيز پاسخ نگفته وتوجهى ننمودم ، زنى با دست وساعد برهنه وغرق در زيورهاى دنيوى به استقبالم آمد وگفت اى محمد به من نگاه كن تا با توسخن گويم به اونيز توجهى نكردم وهمچنان پيش مى رفتم كه ناگهان آوازى شنيدم واز شنيدنش ناراحت شدم ، از آن نيز گذشتم، اينجا بود كه جبرائيل مرا پايين آورد وگفت اى محمد، نماز بخوان من مشغول نماز شدم سپس گفت هيچ مى دانى كجا است كه نماز مى خوانى ؟ گفتم نه ، گفت : طور سينا است ، همانجا است كه خداوند با موسى تكلم كرد، تكلمى مخصوص ، آنگاه سوار شدم ، خدا مى داند كه چقدر رفتيم كه به من گفت پياده شوونماز بگزار.  
آنگاه سوار شده براه افتاديم تا به بيت المقدس رسيديم ، پس براق را به حلقه اى كه قبلا انبياء مركب خود را به آن مى بستند بسته وارد شدم در حالى كه جبرئيل همراه ودر كنارم بود، در آنجا به ابراهيم خليل وموسى وعيسى در ميان عده اى از انبياء كه خدا مى داند چقدر بودند برخورد نمودم كه همگى به خاطر من اجتماع كرده بودند ومهياى نماز بودند و من شكى نداشتم در اينكه به زودى جبرئيل جلومى ايستد وبر همه ما امامت مى كند ولى وقتى صف نماز مرتب شد جبرئيل بازوى مرا گرفت وجلوبرد وبر آنان امامت نمودم والبته غرور وعجبى نيست .
 
من پايين آمده نماز گزاردم ، گفت : هيچ مى دانى كجا نماز خواندى ؟ گفتم نه ، گفت اين بيت اللحم بود، و بيت اللحم ناحيه ايست از زمين بيت المقدس كه عيسى بن مريم در آنجا متولد شد.
 
آنگاه سوار شده براه افتاديم تا به بيت المقدس رسيديم ، پس براق را به حلقه اى كه قبلا انبياء مركب خود را به آن مى بستند بسته وارد شدم در حالى كه جبرئيل همراه ودر كنارم بود، در آنجا به ابراهيم خليل وموسى وعيسى در ميان عده اى از انبياء كه خدا مى داند چقدر بودند برخورد نمودم كه همگى به خاطر من اجتماع كرده بودند ومهياى نماز بودند و من شكى نداشتم در اينكه به زودى جبرئيل جلومى ايستد وبر همه ما امامت مى كند ولى وقتى صف نماز مرتب شد جبرئيل بازوى مرا گرفت وجلوبرد وبر آنان امامت نمودم والبته غرور و عجبى نيست .
 
آنگاه خازنى نزدم آمد در حالى كه سه ظرف همراه داشت يكى شير و ديگرى آب وسومى شراب وشنيدم كه مى گفت اگر آب را بگيرد هم خودش وهم امتش غرق مى شوند واگر شراب را بگيرد هم خودش و هم امتش گمراه مى گردند واگر شير را بگيرد خود هدايت شده وامتش ‍ نيز هدايت مى شوند.
آنگاه خازنى نزدم آمد در حالى كه سه ظرف همراه داشت يكى شير و ديگرى آب وسومى شراب وشنيدم كه مى گفت اگر آب را بگيرد هم خودش وهم امتش غرق مى شوند واگر شراب را بگيرد هم خودش و هم امتش گمراه مى گردند واگر شير را بگيرد خود هدايت شده وامتش ‍ نيز هدايت مى شوند.
آنگاه فرمود من شير را گرفتم واز آن آشاميدم ، جبرئيل گفت هدايت شدى وامتت نيز هدايت شدند آنگاه از من پرسيد در مسيرت چه ديدى ؟ گفتم صداى هاتفى را شنيدم كه از طرف راستم مرا صدا زد. پرسيد آيا توهم جوابش را دادى ؟ گفتم نه وهيچ توجهى به آن نكردم گفت اومبلغ يهود بود اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به يهودى گرى مى گرائيدند، سپس پرسيد ديگر چه ديدى ؟ گفتم هاتفى از طرف چپم صدايم زد، پرسيد آيا توهم جوابش گفتى ؟ گفتم نه وتوجهى هم نكردم ، گفت اوداعى مسيحيت بود اگر جوابش مى دادى امتت بعد از تومسيحى مى شدند آنگاه پرسيد چه كسى در روبرويت ظاهر شد؟
 
آنگاه فرمود من شير را گرفتم واز آن آشاميدم ، جبرئيل گفت هدايت شدى وامتت نيز هدايت شدند آنگاه از من پرسيد در مسيرت چه ديدى ؟ گفتم صداى هاتفى را شنيدم كه از طرف راستم مرا صدا زد. پرسيد آيا توهم جوابش را دادى؟
 
گفتم نه وهيچ توجهى به آن نكردم گفت اومبلغ يهود بود اگر پاسخش گفته بودى امتت بعد از خودت به يهودى گرى مى گرائيدند، سپس پرسيد ديگر چه ديدى ؟ گفتم هاتفى از طرف چپم صدايم زد، پرسيد آيا توهم جوابش گفتى ؟ گفتم نه وتوجهى هم نكردم ، گفت اوداعى مسيحيت بود اگر جوابش مى دادى امتت بعد از تو مسيحى مى شدند آنگاه پرسيد چه كسى در روبرويت ظاهر شد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹ </center>
گفتم زنى ديدم با بازوانى برهنه كه همه زيورهاى دنيوى بر اوبود به من گفت : اى محمد به سوى من بنگر، تا با توسخن گويم ، جبرئيل پرسيد آيا توهم با اوسخن گفتى ؟ گفتم نه سخن گفتم ونه به اوتوجهى كردم ، گفت اودنيا بود اگر با اوهمكلام مى شدى امتت دنيا را بر آخرت ترجيح مى دادند.
گفتم زنى ديدم با بازوانى برهنه كه همه زيورهاى دنيوى بر اوبود به من گفت : اى محمد به سوى من بنگر، تا با توسخن گويم ، جبرئيل پرسيد آيا تو هم با اوسخن گفتى ؟ گفتم نه سخن گفتم ونه به اوتوجهى كردم ، گفت او دنيا بود اگر با اوهمكلام مى شدى امتت دنيا را بر آخرت ترجيح مى دادند.
آنگاه آوازى هول انگيز شنيدم كه مرا به وحشت انداخت جبرئيل گفت اى محمد مى شنوى ؟ گفتم آرى ، گفت اين سنگى است كه من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب كرده ام الان در قعر جهنم جاى گرفت واين صدا از آن بود، اصحاب مى گويند به همين جهت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) تا زنده بود خنده نكرد.
 
آنگاه آوازى هول انگيز شنيدم كه مرا به وحشت انداخت جبرئيل گفت اى محمد مى شنوى؟ گفتم آرى ، گفت اين سنگى است كه من هفتاد سال قبل از لب جهنم به داخل آن پرتاب كرده ام الان در قعر جهنم جاى گرفت و اين صدا از آن بود، اصحاب مى گويند به همين جهت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) تا زنده بود خنده نكرد.
<span id='link6'><span>
<span id='link6'><span>
==صعود پيامبر اكرم (ص ) با جبرئيل به آسمان دنيا ==
==صعود پيامبر اكرم (ص ) با جبرئيل به آسمان دنيا ==
آنگاه فرمود: جبرئيل بالارفت ومن هم با اوبالارفتم تا به آسمان دنيا رسيديم ودر آن فرشته اى را ديدم كه اورا اسماعيل مى گفتند وهم اوبود صاحب خطفه كه خداى عزوجلّ درباره اش فرموده : ((الامن خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب - مگر كسى كه خبر را بربايد پس تير شهاب اورا دنبال مى كند(( واوهفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت كه هر يك از آنان هفتاد هزار فرشته ديگر زير فرمان داشتند فرشته مذكور پرسيد اى جبرئيل ، اين كيست همراه تو؟ گفت اين محمد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است ، پرسيد: مبعوث هم شده ؟ گفت آرى ، فرشته در را باز كرد من به اوسلام كردم اونيز به من سلام كرد من جهت اواستغفار كردم اوهم جهت من استغفار كرد وگفت مرحبا به برادر صالح وپيغمبر صالح وهمچنين ملائكه يكى پس از ديگرى به ملاقات مى آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم در آنجا هيچ فرشته اى نديدم مگر آنكه خوش وخندانش يافتم تا اينكه فرشته اى ديدم كه از او مخلوقى بزرگتر نديده بودم ، فرشته اى بود كريه المنظر وغضبناك اونيز مانند سايرين با من برخورد نمود، هر چه آنها گفتند اونيز بگفت وهر دعا كه ايشان در حقم نمودند اونيز كرد، اما در عين حال هيچ خنده نكرد، آنچنان كه ديگر ملائكه مى كردند، پرسيدم : اى جبرئيل اين كيست كه اين چنين مرا به فزع انداخت ؟ گفت : جا دارد كه ترسيده شود خود ما هم همگى از اومى ترسيم اوخازن ومالك جهنم است ، وتاكنون خنده نكرده ، واز روزى كه خدا اورا متصدى جهنم نموده تا به امروز روز به روز بر غضب غيظ خود نسبت به دشمنان خدا وگنهكاران - مى افزايد، وخداوند به دست اواز ايشان انتقام مى گيرد، واگر بنا بود به روى احدى تبسم كند، چه آنها كه قبل از توبودند وچه بعديها قطعا به روى توتبسم مى كرد، پس من بر اوسلام كردم واوبر من سلام كرده به نعيم بهشت بشارتم داد.
آنگاه فرمود: جبرئيل بالارفت ومن هم با اوبالارفتم تا به آسمان دنيا رسيديم ودر آن فرشته اى را ديدم كه اورا اسماعيل مى گفتند وهم اوبود صاحب خطفه كه خداى عزوجلّ درباره اش فرموده : ((الامن خطف الخطفه فاتبعه شهاب ثاقب - مگر كسى كه خبر را بربايد پس تير شهاب اورا دنبال مى كند(( واوهفتاد هزار فرشته زير فرمان داشت كه هر يك از آنان هفتاد هزار فرشته ديگر زير فرمان داشتند فرشته مذكور پرسيد اى جبرئيل ، اين كيست همراه تو؟ گفت اين محمد رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است ، پرسيد: مبعوث هم شده ؟ گفت آرى ، فرشته در را باز كرد من به اوسلام كردم اونيز به من سلام كرد من جهت اواستغفار كردم اوهم جهت من استغفار كرد وگفت مرحبا به برادر صالح وپيغمبر صالح وهمچنين ملائكه يكى پس از ديگرى به ملاقات مى آمدند تا به آسمان دوم وارد شدم در آنجا هيچ فرشته اى نديدم مگر آنكه خوش وخندانش يافتم تا اينكه فرشته اى ديدم كه از او مخلوقى بزرگتر نديده بودم ، فرشته اى بود كريه المنظر وغضبناك اونيز مانند سايرين با من برخورد نمود، هر چه آنها گفتند اونيز بگفت وهر دعا كه ايشان در حقم نمودند اونيز كرد، اما در عين حال هيچ خنده نكرد، آنچنان كه ديگر ملائكه مى كردند، پرسيدم : اى جبرئيل اين كيست كه اين چنين مرا به فزع انداخت ؟ گفت : جا دارد كه ترسيده شود خود ما هم همگى از اومى ترسيم اوخازن ومالك جهنم است ، وتاكنون خنده نكرده ، واز روزى كه خدا اورا متصدى جهنم نموده تا به امروز روز به روز بر غضب غيظ خود نسبت به دشمنان خدا وگنهكاران - مى افزايد، وخداوند به دست اواز ايشان انتقام مى گيرد، واگر بنا بود به روى احدى تبسم كند، چه آنها كه قبل از توبودند وچه بعديها قطعا به روى توتبسم مى كرد، پس من بر اوسلام كردم واوبر من سلام كرده به نعيم بهشت بشارتم داد.
۱۳٬۸۰۰

ویرایش