گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
<span id='link7'><span>
<span id='link7'><span>


==بيان اينكه وجود غرض و مصلحت در افعال خداوند براى رفع نياز يا استكمال نيست ==
==بيان اين كه وجود غرض و مصلحت در افعال خداوند، براى رفع نياز يا استكمال نيست ==
و به حكم اين آيات ، خداى تعالى از هر چيزى بى نياز است و از هيچ چيز - حتى از غرضهاى مورد بحث - نفع نمى برد ولى در عين حال ، كارهايش هم عبث و گزاف و بيهوده نيست ، و چگونه بيهوده باشد و حال آنكه كلام مجيدش او را به حكيم بودن توصيف نموده و از عبث منزهش داشته و فرموده است: «'''افحسبتم انما خلقناكم عبثا'''» كه خود مى رساند، اوامر و نواهى خداوند - كه گفتيم باعث كمال آدمى است - در حقيقت مكمل خلقت انسانى است.
و به حكم اين آيات، خداى تعالى از هر چيزى بى نياز است و از هيچ چيز - حتى از غرض هاى مورد بحث - نفع نمى برد ولى در عين حال، كارهايش هم عبث و گزاف و بيهوده نيست، و چگونه بيهوده باشد و حال آن كه كلام مجيدش او را به حكيم بودن توصيف نموده و از عبث منزهش داشته و فرموده است: «افحسبتم انما خلقناكم عبثا» كه خود مى رساند، اوامر و نواهى خداوند - كه گفتيم باعث كمال آدمى است - در حقيقت مكمل خلقت انسانى است.


پس خداوند، هم در خلق كردن انسانها غرض داشته و هم در امر و نهيش ، هر چند كه اغراض خداوند مانند اغراض ما از باب استكمال نيست ، آرى ما هر كارى كه مى كنيم به اين منظور است كه يا نقصى از خود برطرف سازيم و يا كمالى را كه نداريم به دست آوريم، ولى خداى سبحان چنين نيست. اغراض او و حكمتها و مصالحى كه در كارهايش ‍ هست ، در خود او اثر نمى گذارد و مانند ما نيست كه تصور مصالح و منافع عمل، تحريكمان كند تا آن عمل را انجام داده ، و انجام آن را بر تركش ترجيح دهيم ، زيرا خداى سبحان ، قاهرى است كه در هيچ فرضى مقهور نمى شود، و غالبى است كه در هيچ وصفى مغلوب نمى گردد، او مالك هر چيزى است، و چيزى مالك او نمى شود، او بر هر چيزى حكومت مى كند و هيچ چيز بر او حكم نمى راند، براى او شريكى در ملك نيست و سرپرستى بخاطر ذليل بودن ندارد، پس مانند ما محكوم به عقل نمى شود، بلكه او است كه هر عقلى را به آنچه كه تعقل مى كند راهنمايى مى نمايد.
پس خداوند، هم در خلق كردن انسان ها غرض داشته و هم در امر و نهيش، هرچند كه اغراض خداوند مانند اغراض ما از باب استكمال نيست.
 
آرى ما هر كارى كه مى كنيم به اين منظور است كه يا نقصى از خود برطرف سازيم و يا كمالى را كه نداريم به دست آوريم، ولى خداى سبحان چنين نيست. اغراض او و حكمت ها و مصالحى كه در كارهايش ‍ هست، در خود او اثر نمى گذارد و مانند ما نيست كه تصور مصالح و منافع عمل، تحريكمان كند تا آن عمل را انجام داده، و انجام آن را بر تركش ترجيح دهيم.
 
زيرا خداى سبحان، قاهرى است كه در هيچ فرضى مقهور نمى شود، و غالبى است كه در هيچ وصفى مغلوب نمى گردد، او مالك هر چيزى است، و چيزى مالك او نمى شود، او بر هر چيزى حكومت مى كند و هيچ چيز بر او حكم نمى راند، براى او شريكى در ملك نيست و سرپرستى بخاطر ذليل بودن ندارد. پس مانند ما محكوم به عقل نمى شود، بلكه او است كه هر عقلى را به آنچه كه تعقل مى كند راهنمايى مى نمايد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۱۰ </center>
اين ما هستيم كه وجود مصلحت ، ناگزيرمان مى كند تا عمل داراى مصلحت را انجام دهيم ، و وجود مفسده، ما را بر آن وا مى دارد كه عمل داراى مفسده را ترك نماييم ، ولى خداوند را هيچ مصلحتى ناگزير نمى كند تا فعلى را انجام دهد و هيچ مفسده اى وا نمى دارد تا آن را ترك كند بلكه او است كه مصلحت و مفسده را داراى چنين اثرى كرده است كه يكى ما را وا بدارد و ديگرى بازمان دارد.  
اين ما هستيم كه وجود مصلحت ، ناگزيرمان مى كند تا عمل داراى مصلحت را انجام دهيم، و وجود مفسده، ما را بر آن وا مى دارد كه عمل داراى مفسده را ترك نماييم، ولى خداوند را هيچ مصلحتى ناگزير نمى كند تا فعلى را انجام دهد و هيچ مفسده اى وا نمى دارد تا آن را ترك كند بلكه او است كه مصلحت و مفسده را داراى چنين اثرى كرده است كه يكى ما را وا بدارد و ديگرى بازمان دارد.
 
پس غرض و مصلحت، امورى هستند كه از مقام فعل او انتزاع مى شوند، به اين معنا كه فعل او مشروط و موقوف بر مصلحت است، ولى مصلحت در ذات او حكومت و اثرى ندارد و او را مجبور و مضطر به انجام فعل نمى كند، عينا نظير ايجاد و وجود است.
 
وقتى خداى تعالى انسانى را با امر «كن» ايجاد مى كند، عقل، از همان انسان خارجى اين حكم را انتزاع مى كند كه هم ايجاد است و هم وجود، ايجاد خداست و وجود او، و حكم مى كند به اين كه وجودش متوقف بر ايجاد خدا است.  


پس غرض و مصلحت ، امورى هستند كه از مقام فعل او انتزاع مى شوند، به اين معنا كه فعل او مشروط و موقوف بر مصلحت است، ولى مصلحت در ذات او حكومت و اثرى ندارد و او را مجبور و مضطر به انجام فعل نمى كند، عينا نظير ايجاد و وجود است، وقتى خداى تعالى انسانى را با امر «'''كن '''» ايجاد مى كند عقل ، از همان انسان خارجى اين حكم را انتزاع مى كند كه هم ايجاد است و هم وجود، ايجاد خداست و وجود او، و حكم مى كند به اينكه وجودش متوقف بر ايجاد خدا است .همچنين از فعل خدا با در نظر گرفتن حكمت و ساير صفات كمال او، اين حكم را انتزاع مى كند كه وجود فلان شخص ، هم فعل خداست و هم داراى مصلحتى مورد نظر است ، آنگاه حكم مى كند به اينكه فعل خدا وقتى صورت خارجى به خود مى گيرد، و خداوند وقتى فعلى را انجام مى دهد كه داراى مصلحت باشد.
همچنين از فعل خدا با در نظر گرفتن حكمت و ساير صفات كمال او، اين حكم را انتزاع مى كند كه وجود فلان شخص، هم فعل خداست و هم داراى مصلحتى مورد نظر است. آنگاه حكم مى كند به اين كه فعل خدا وقتى صورت خارجى به خود مى گيرد، و خداوند وقتى فعلى را انجام مى دهد كه داراى مصلحت باشد.
<span id='link8'><span>
<span id='link8'><span>


۱۳٬۷۸۶

ویرایش