الْبَحْر

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«بحر» در اصل، به معناى محل وسیعى است که آب زیاد در آن مجتمع باشد; و معمولاً به دریاها و گاهى به نهرهاى عظیم نیز گفته مى شود. بعضى گفته اند: «بحر» به معناى شهرهایى است که در کنار دریا است; و بعضى گفته اند: «بحر» به معناى مناطق حاصل خیز و پر باغ و زراعت است! ما دلیلى بر این گونه، تکلفات نمى بینیم، چرا که «بحر» معناى معروفى دارد، که همان «دریا» است و فساد در آن، ممکن است به صورت کمبود مواهب دریایى و یا ناامنى ها و جنگ هایى که در دریاها به وقوع مى پیوست، باشد.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

دريا. آب وسيع [اعراف:138] بنى اسرائيل را از دريا عبور داديم در قاموس گويد: «البحر: الماء الكثير» راغب گويد: آن در اصل هر محل وسيعى است كه شامل آب زياد باشد، و به اعتبار سعه در معانى ديگر نيز به كار رفته است مثلاً به اسب تندر و به اعتبار سعه سيرش گويند: «فَرَسٌ بَحْرٌ» نقل است كه حضرت رسول «صلى اللّه عليعه و آله و سلم» به اسبى سوار شد و فرمود «وَجَدْتُهُ بَحْراً» و به آن كه معلوماتش وسيع است گويند: «بحر و متّبحر» و به شترى كه گوش آنرا مى‏شكافند به جهت سعه شكاف مى‏گفتند: «بحيرة». زمخشرى در فائق نقل كرده: سعدبن عباده درباره عبداللّه ابن ابىّ به حضزت رسول «صلى اللّه عليه وآله و سلم» گفت: «... جاءَ اللّهذ بِالْحَقِّ وَ لَقْدَ اِصْطَلَحَ اَهْلذ البَحرَة على اَنْ يَعصِبوهُبِالْعِصابَةِ» يعنى خدا حق را آورد در حاليكه اهل مدينه توافق كرده بودند عمامه (تاج) حكومت را به سر او ببندند. در اين سخن مراد از بحر، مدينه است در نهايه به جاى بحر، بحيرة آمده است و نيز در نهايه گويد: عرب شهرها و دهات را بحار گويند. لازم است در اينجا چند آيه را بررسى كنيم: 1- [مائده:103]، مراد از بحيره شترى است كه گوش او را وسيعاً مى‏شكافند در مجمع البيان از زجاج نقل شده: چون ناقه‏اى پنج بار مى‏زائيد و بچّه پنجمى نر مى‏بود، گوش آن ناقه را مى‏شكافتند ديگر به آن سوار نمى‏شدند و ذبح نمى‏كردند و در چراگاه و آبشخور مزاحم آن نمى‏شدند و اگر درمانده‏اى آنرا مى‏ديد سوار نمى‏شد. سلئبه شتريست كه نذر مى‏كردند در صورت آمدن مسافر و شفاى آن را به سر خود رها كنند. در تفسير اين دو كلمه، اقوال ديگرى نيز هست. 2- [روم:41]، ظاهر آيه، چنان كه در تبيان و در الميزان گفته مى‏رساند كه مراد از بَرّ مطلق خشكى و از بحر درياست و ظهور فساد در آن دو عبارت است از نا امنى، سيل‏ها و قتل و غارتها و امثال اينها. اعمّ از طبيعى و غير طبيعى. و از مسلّميّات قرآن است كه همه اينها مربوط به اعمال آدمى است لذا فرموده «بِما كَسَبَتْ اَيْدِى النّاس». ولى بسيارى از مفسّران بحر را در آيه فوق به معنى شهر يا آباديهاى كنار دريا گرفته‏اند. گويند: مراد از برّ صحرا و مسكن قبائل و از بحر شهرها يا آباديهائى است كه در كنار دريا واقع اند. به نظر مى‏آيد: چون تصوّر ظهور فساد در دريا برايشان مشكل بوده بحر را به معناى شهر گرفته‏اند. ولى تصوّر فساد در دريا آسان است مخصوصاً در اين زمان. گرچه مى‏شود بحر را به معنى شهر گرفت ولى از ظهور آيه نمى‏توان صرف نظر نمود. 3- [رحمن:19]، مَرَجَ فعل، فاعل آن خداست و بحرين مفعول آن است: يعنى خدا دو دريا را فرستاد مخلوط كرد كه پيوسته به هم مى‏پيوندند ميانشان حايلى است كه به هم تجاوز نمى‏كنند. (مزرج به معنى ارسال و تخليط هر دو آمده است) دو دريا كدام‏اند؟ تجاوز نمى‏كنند يعنى چه؟ برزخ چيست؟. نظير اين آيه، آيه: 61 از سوره نمل است «وَجَعَلَ بَيْنَ الْبَحْرَنِ حاجِزاً» ميان دو دريا مانعى قرار داد. نا گفته نماند: بسيارى از درياها در محل مخصوصى به هم مى‏پيوندند مثل بحر احمر و اقيانوس هند كه در باب المندب به هم متصل مى‏شوند و مانند اقيانوس اطلس و درياى مديترانه كه به وسيله تنگه جبل الطارق به هم مى‏پيوندند و همچون درياى سرخ و عقبه، و نيز رنگ آب درياها مختلف است بعضى لاجوردى، بعضى مايل به سبزى، بعضى زرد، اين اختلاف بجهت املاح و مواد شيميايى است كه در آب دريا محلول است. مثلاً ملاحظه مى‏شود رنگ ديگرى سياه و در محل التفاء هر چند طوفانها و امواج آنها را به هم مى‏زند باز مى‏بينيم رنگ مخصوص هر دو باقى است و از بين نمى‏رود و اين در اثر مواد شيميايى مخصوص است كه به يكديگر تجاوز نمى‏كنند و يكى به آن ديگرى مبدّل نمى‏شود مثل نفت و آب، كه مخلوط نمى‏شود. بنابراين مى‏شود گفت: مراد از دو دريا در آيات فوق مثلاً اقيانوس هند و بحر احمر است و مراد از برزخ، اختلاف مواد و املاح اين دو درياست كه در نتيجه، به يكديگر تجاوز نمى‏كنند و اثر هم ديگر را از بين نمى‏برند. ولى اصل مطلب در آيه بعدى خواهد آمد. طنطاوى و مراغى در تفسير خود راجع به آيه :19 سوره رحمن، محلّ التفاء رود نيل و مديترانه را مثل زده و گويند: نه آب تلخ و شور دريا آب شيرين را شور مى‏كند و نه بالعكس. آقاى صدر بلاغى در فرهنگ قصص قرآن ص 46 ميگويد: يكى از محققين مى‏نويسد: چندى پيش هيأت علمى (سرجون امرى) به اتفاق هيئت اكتشافى دانشگاه مصر...دريافت كه آبهاى خليج عقبه از جهت خواص و تركيب طبيعى و شيميايى از بقيه آبهاى بحر احمر تفاوت دارد... و بوسيله دستگاه سنجش اعماق كشف كرد كه در محل التقاء دو دريا سدّ و حاجزى در زير دريا هزار متر مى‏گذرد و مرتفع‏ترين قسمت آن حدود سيصر متر با سطح دريا فاصله دارد همچنين كشتى (باحث) در اولين سياحت خود در اقيانوس هند و بحر احمر از وجود اين حاجز اطلاع يافت و آزمايشهاى علمى آن هيئت كه در آن كشتى بودند ثابت كرد كه آبهاى اقيانوس هند از حهت خواص طبيعى و شيميايى با آبهاى بحر احمر متفاوت است. علم (اقيانوگرافى) اين اختلاف را مربوط به همان حاجزى مى‏داند كه در نقطه التفاء آن دو دريا وجود دارد . آنگاه آقاى بلاغى اين كشف را از معجزات قرآن مجيد شمرده و آيه 19 سوره رحمن را با آن تفسير مى‏كنند. ولى مشكل است بگوييم كه: اختلاف خواصّ شيميايى دو دريا در اثر وجود اين ديوار و حايل سنگى است مثلا اگر در وسط ظرفى حايلى قرار بدهيم و يك طرف آنرا با آب شور و طرف ديگر را با آب شيرين پر كنيم بطوريكه سطح آب بالاتر از حايل باشد و دو آب در بالا به هم متّصل شوند در اين صورت به تدريج هم ديگر را از اثر مياندازند مخصوصاً كه ظرف را حركت بدهيم، على هذا دو دريا كه بوسيله امواج آبشان روى هم مى‏ريزند چطود ممكن است حايل حايل پايينى سبب اختلاف خواصّ باشد، اگر گويند: امواج دريا هر چند هم بزرگ باشند در سطح آب اند و در عمق بيست مترى از امواج خبرى نيست. گوئيم: در اين صورت لااقل در سطح آب اثر يكديگر را از بين مى‏برند. و محلّى به جمله (لا يَبغيان) نمى‏ماند، پس ناچار بايد گفت كه اختلاف و عدم تجاوز آبها، در اثر اختلاف املاح معدنى ومواد شيميائى است. ناگفته نماند در دو آيه فوق، شورى و شيرينى دو دريا مطرح نيست و فقط وجود حايل و عدم تجاوز در ميان است و آيه اوّلى در بيان مطلب روشنتر از دوّمى است. 4- [فرقان: 53]، دراين آيه، رودخانه‏بزرگ به جهت وسعت و كثرت آبش بحر شمرده شده چون در روى زمين دريائى نيست كه آبش عَذْب و فرات (شيرين و گوارا) باشد و همه شور و تلخ اند در مجمع ذيل آيه 96 مائده فرموده: عرب نهر را بحر مى‏نامند، آنجا كه دو دريا به هم مى‏پيوندد مراد از برزخ و مانع نفوذناپذير چيست ؟در الميزان ذيل آيه 19 سوره رحمن فرموده: بهترين چيزيكه در اين باره گفته شده آنست كه مراد از بحرين در آيه جنس درياى شور است كه تقزيباًسه ربع كره زمين را گرفته و مطلق درياى شيرين كه در مخازن زمين ذخيره شده كه چشمه‏ها از آن شكافته و نهرها از آن جارى مى‏شود و در درياى شور مى‏ريزد. اين دو پيوسته به هم مخلوط مى‏شود ولى حايلى كه خود مخازن و مجارى زمين باشد ميان آندو هست كه نمى‏كذارند درياى شور گرداند و زندگى از بين برود. و مانع از انست كه آب شيرين به آب شور ريخنه و آن را شيرين گرداند و اثرش را از بين ببرد. نگارنده گويد: اين سخن كه مراد از برزخ تكه‏هاى زمين است به نظر قانع كننده مى‏آيد. نهرهاى دريائى‏ 5- [رحمن:24]، يعنى براى خداست آنها كه جارى‏اند و در دريا به وجود آمده‏اند كه مانند مرزهااند، جوار جمع جاريه است يعنى جارى شونده‏ها، منشأت از نشاء است يعنى به وجود آمده‏ها و پيدا شده‏ها، اعلام جمع علم است و آن چنانكه راغب در مفردات گويد علامت شيئى است مثل علامت راه و علامت لشگر. و كوه را از آن علم گويند كه نشانه وجود خودش است. در اقرب الموارد آمده: عَلَم، شكاف لب بالا، يا شكاف يك طرف آن، مرز ميان زمينها، نشانه راه و كوه طويل و گويند شامل هر كوه است. پس اعلام به معنى مرزها و نشانه هاست.مفسّران گويند: مراد از اين آيه كشتيهاست كه در ياها روان‏اند منشأت را مرتفعات و اعلام را كوهها معنى كرده و گفته‏اند: يعنى براى خداست كشتيهائى كه مانند كوهها، در دريا حركت مى‏كنند. اين معنى بسيار سخيف و نابجا و خروج از مدلول لفظ است، زيرا «المشأت فى البحر» صريح است كه اين حركت كننده‏ها در دريا بوجود آمده‏اند، چه طور مى‏توان نشأ را ارتفاع معنى كرد؟! آيا معنى آيه [مؤمنون:78]، آنست كه: براى شما گوش بلند كرد يا براى شما گوش به وجود آورد؟! وانگهى اعلام را چه طور به معنى كوهها مى توان گرفت حال آنكه كشتيهاى آن روز جز كشتيهاى بادى و ناچيز نبودند وانگهى كوه معناى اصلى اعلام نيست بلكه معناى كنايه‏اى آنست و معنى اصلى آن نشانه است و مرزها را اعلام گويند كه نشانه انفصال زمين‏هايند. پس مراد از آيه شريفه چيست؟ مراد از آيه بى شكّ، رودهائى است كه در وسط درياها و اقيانوسها روانند و اين رودهاى عظيم از خود درياها به وجود مى‏آيند و در آنها حركت مى‏كنند و مانند مرزها، روشن و محسوس‏اند و معنى آيه اين است: براى اوست رودهايى كه دريا پديد گشته و مانند مرزها در آن روانند، و اين از حقائق عجيب قرآن مجيد است، اين مطلب از تراوش افكار نگارنده است و تابه حال در جائى نديده‏ام. مخفى نماند رودهاى عظيمى در سطح درياها روانند و جريان آنها آبهاى گرم استوا را به طرف قطبين و آبهاى سرد قطبى را به طرف استوا حركت مى‏دهد علّت توليد اين رودهاى دريائى اختلاف درجه حرارت مناطق استوا و قطبين مى‏باشد و عامل مهمّى كه در حركت آبها تأثير دارد وزش بادهاست مخصوصاً بادهاى منظّم آليزه است كه در جريانهاى دريائى دخالت دارند.چون رنگ و غلظت و املاح و حرارت رودهاى دريائى با آب اقيانوسها تفاوت دارد حركت آنها در اقيانوس كاملاً آشكار است. مهمترين رودهاى گرم كه در اقيانوس جارى است يكى گلف استِريِم است كه از خليج مكزيك واقع در غرب اقيانوس اطلس و جنوب كشورهاى متحده امريكا شروع و از جنوب به طرف شمال شرقى جريان مى‏يابد سپس به سواحل غربى اروپا مى‏رسد و از كنار جزائر انگلستان و كشور نروژ مى‏گذرد پهناى آن در حدود 145 كيلومتر و گودى آن در بعضى نقاط بيش از 800 متر مى‏باشد. در هر دقيقه دو بليون تن آب در امتداد ساحل فلوريدا مى‏خزد. از مهمترين جريانهاى آب سرد، جريان آب سرد گروئنلند است كه از كنار شبه جزيره لابرادر گذشته به سواحل شرقى آمريكا مى‏رود، رجوع شود به كتاب دريا ديار عجائب فصل رودهاى عظيم دريا، و ساير كتابهاى جغرافيا. به موجب حساب دانشمندان آبهاى اقيانوس منجمد شمالى مثل يك استخر شنا، در هر 165 سال يك مرتبه عوض مى‏شود. در اقيانوسهاى ديگر نيز وضع همين است. 6- [شورى:32-34] يعنى از جمله آيه‏هاى وى جارى شوندهاست كه مانند مرزها به دريا روانند اگر خواهد باد را آرام كند بر پشت دريا بى حركت مانند، در آنها بر هر بردبار و شكور آياتى است از قدرت خدا، يا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف كند. اين سه آيه نيز درباره رودهاى دريائى است. جمله «اِنْ يَشأ يُسْكِنِ الرّيحَ فّيَظْلَلْنَ الخ» قابل دقّت است، زيرا عامل مهم جريان آنها چنان كه گفته شد بادهاى منظّم آليزه و كنتر آليزه (مخالف آليزه) است كه به طور مداوم از قطبين به استوا و بالعكس مى‏وزند و اگر اين بادها نباشند جريانهاى دريائى متوقّف مى‏گردند، راجع به علّت جريانهاى دريائى به كتاب دريا ديار عجائب ص 45- 53 رجوع شود «اِنَّ فى ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكور» آرى بردبارى و تأمل لازم است تا به اين حقائق پى برده شود و پس از پى بردن شكرگزارى لازم است و بدون تأمل و سپاسگذارى، اينها به صورت نشانه‏هاى قدرت خدائى تجلّى نخواهند كرد. «اَوْيُو بِقْهُنَّ بِما كَسَبوا» اين كلمه از «وبق» به معنى حبس است در قاموس گويد «اَوْبَقَهُ اَىْ حَبَسَهُ» در سوره كهف آمده «وَ جَعَلْنا بَيْنَهُمْ مَوْبِقاً»(آيه‏52)، يعنى ميان‏ها محبسى قرار داديم. پس معناى آيه اين مى‏شود: يا آنها را به سبب اعمال مردم حبس و متوقّف كند، و اين عبارت اخراى «يَظْلَلْنَ رَواكِد» مى‏باشد. و خلاصه آنكه خدا، جارى شونده‏ها را يك دفعه به خواست خود متوقّف مى‏كند زيرا آنها در اختيار خدايند و يك دفعه براى اعمال نا شايست مردم تا از منافع آنها بى بهره شوند. مفسّرين آيات فوق را درباره كشتى‏ها معنى كرده و گفته‏اند: مراد كشتى هاست كه مانند كوه‏اند و اگر باد نيايد از حركت مى‏مانند و «يو بِقْهُنَّ» را به معنى هلاكت و غرق شدن كشتيها گرفته‏اند، ولى حق همان است كه گفتيم. در ردّ قول مفسّران و اين كه كلمات آيه‏هامخالف فرموده آنهاست سخن را به درازا نمى‏كشانيم و الحمدالله رب العالمين گفتار ما درباره دريا در اين كتاب مانند دريا و سيع و مفصّل شد.

کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...