النمل ٢٦

از الکتاب
کپی متن آیه
اللَّهُ‌ لاَ إِلٰهَ‌ إِلاَّ هُوَ رَبُ‌ الْعَرْشِ‌ الْعَظِيمِ‌

ترجمه

خداوندی که معبودی جز او نیست، و پروردگار عرش عظیم است!

|خداوندى كه هيچ خدايى جز او نيست، صاحب عرش بزرگ است
خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.»
در صورتی که خدای یکتا که جز او هیچ خدایی نیست پروردگار عرش با عظمت (و ملک بی‌نهایت) است (و تنها سزاوار پرستش اوست).
خدای یکتا که معبودی جز او نیست، پروردگار عرش بزرگ است.
خداى يكتا كه هيچ خدايى جز او نيست. پروردگار عرش عظيم.
خداوند است که خدایی جز او نیست و او پروردگار عرش عظیم است‌
خداى يكتا، خدايى جز او نيست، پروردگار عرش بزرگ است.
جز خدا که صاحب عرش عظیم (و حکمفرمائی بر کائنات) است معبودی نیست. (پس چرا باید جز او را بپرستند؟!).
خدا -هیچ معبودی جز او نیست- پروردگار عرشِ بزرگ است.
خدا که نیست خدائی جز او پروردگار عرش بزرگ‌

Allah—There is no god but He, the Lord of the Sublime Throne.”
ترتیل:
ترجمه:
النمل ٢٥ آیه ٢٦ النمل ٢٧
سوره : سوره النمل
نزول : ٨ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«اللهُ»: خبر مبتدای محذوف است و تقدیر چنین است: هُوَ اللهُ. «الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»: (نگا: اعراف / ). اشاره به این است که: تخت بلقیس کجا و تخت فرماندهی کلّ کائنات کجا؟

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


{{{1}}}

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»

بعد از آن گفت:

اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ: خداى به حق، نيست هيچ معبودى مستحق و سزاوار پرستش و ستايش مگر ذات او، رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ‌: پروردگار عرش عظيم است كه محيط باشد به كرسى و كرسى احاطه دارد به همه آسمانها و زمينها، پس عظمت عرش بلقيس نسبت به اين عرش چه تواند بود؟

تبصره: اين سجده نهم است از سجده‌هاى مستحبه و آن را سجده خفى گويند، و محل سجده اختلاف است: بعضى بعد از قرائت و ما يعلنون دانند، و بعضى بعد از تلاوت‌ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ‌: و اول اصح مى‌باشد. اين منتهاى حكايت است از قول هدهد و محتمل است كه كلام هدهد بقوله‌ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ‌ منتهى شده باشد و بعد آن فرمايش حق تعالى باشد به حضرت سليمان براى مذمت بر ترك سجده او سبحانه.

تنبيه: مخفى بودن ملك و مكان بلقيس بر سليمان با آنكه مسافت در بين مسافت سه روز راه بوده كه ميان صنعا و مآرب باشد، به جهت حكمت و مصلحتى بوده كه حق تعالى مقتضى دانسته، مانند خفاى مكان يوسف بر يعقوب. و معرفت هدهد و اهتداى او به معرفت الهى و وجوب سجده سبحانى و انكار سجود اهل سبا مر آفتاب را، و اضافه آن به شيطان و تزئين او، تمام اينها به الهام حق تعالى بوده چنانكه ساير حيوانات را آنقدر صنايع لطيفه و معارف آموخته كه عقلاء فطن مهتدى به آن نتوانند شد از جمله زنبور عسل است كه در قرآن كريم تذكر به احوال آن فرموده‌ وَ أَوْحى‌ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي ...

جلد 10 - صفحه 36


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ تَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقالَ ما لِيَ لا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كانَ مِنَ الْغائِبِينَ «20» لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذاباً شَدِيداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطانٍ مُبِينٍ «21» فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُكَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ «22» إِنِّي وَجَدْتُ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ لَها عَرْشٌ عَظِيمٌ «23» وَجَدْتُها وَ قَوْمَها يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لا يَهْتَدُونَ «24»

أَلاَّ يَسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي يُخْرِجُ الْخَبْ‌ءَ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَعْلَمُ ما تُخْفُونَ وَ ما تُعْلِنُونَ «25» اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ «26»


جلد 4 صفحه 145

ترجمه‌

و جويا شد پرندگانرا پس گفت چيست مرا كه نمى‌بينم هدهد را يا باشد از غايبان‌

بخدا عذاب كنم آنرا البته عذابى سخت يا بكشم آنرا يا بيايد نزد من با حجّتى روشن‌

پس درنگ نمود كمى پس گفت اطلاع پيدا كردم بچيزى كه اطلاع پيدا نكردى بآن و آوردم برايت از سبا خبرى يقينى‌

همانا من يافتم زنى را كه پادشاهى ميكند بر ايشان و داده شده از همه چيز و او را است تختى بزرگ يافتم‌

او و قومش را كه سجده ميكنند براى خورشيد غير از خدا و زينت داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس بازداشت آنها را از راه حق پس آنها راه نمى‌يابند

براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون ميآورد پنهان شده در آسمانها و زمين را و ميداند آنچه را پنهان ميداريد و آنچه را آشكار ميسازيد

خداوند نيست خدائى مگر او پروردگار تخت بزرگ است.

تفسير

قمى ره فرموده كه حضرت سليمان وقتى كه بر تخت خود مى‌نشست تمام پرندگانى كه خدا مسخّر او فرموده بود ميآمدند و ببالهاى خودشان تخت و بساط آنحضرت را و هر كه با او بود سايه مينمودند پس از ميان پرندگان هدهد كه بفارسى شانه بسر است غائب شد و از جاى او آفتاب بدامن حضرت سليمان افتاد پس سر خود را بلند كرد و فرمود آنچه را خداوند حكايت فرمود و اين معنى را در نفحات از امام باقر عليه السّلام نقل نموده و مستفاد از قول خداوند متعال آنستكه سليمان جستجو از پرندگان نمود و هدهد را در ميان آنها نديد و بدوا فرمود چه روى داده براى من كه هدهد را نمى‌بينم شايد در محلّى قرار گرفته كه از نظر من مخفى گشته و بعد از اندك تأمّلى در اطراف فرمود بلكه او از غايبان درگاه ما است و بايد سياست شود و قسم ياد فرمود كه عذاب كند آنرا بكندن پرش يا قرار دادنش در قفس با ناجنس خود عذاب سختى يا او را ذبح‌


جلد 4 صفحه 146

نمايد براى عبرت ساير پرندگان مگر دليل واضحى اقامه نمايد بر معذور بودن خود بعذر موجّهى و بعضى اوليأ تينّنى بدو نون كه اول آن دو مفتوحه مشدّده است قرائت نموده‌اند و ترديد باعتبار آنستكه يكى از اين سه امر بايد محقّق شود و اين براى آن بود كه حيوانات از طرف خداوند مكلف بودند باطاعت آنحضرت و سياست آنها هم موكول بنظر شريف او بود در مجمع از عياشى ره نقل نموده كه ابو حنيفه از امام صادق عليه السّلام سؤال كرد كه چرا حضرت سليمان از ميان پرندگان جوياى هدهد شد حضرت فرمود براى آنكه هدهد آبرا در زير زمين ميديد مانند آنكه شما روغن را در ميان شيشه مى‌بينيد پس ابو حنيفه باصحابش نگاه كرد و خنديد و حضرت فرمود چرا ميخندى عرضه داشت فدايت شوم بر شما غالب شدم فرمود چرا عرض كرد آنكه آبرا در زير زمين مى‌بيند دام را در آن نمى‌بيند تا بگردنش افتد حضرت فرمود اى نعمان آيا نشنيدى كه چون بيايد قدر كور شود بصر و از روايت كافى از امام سجاد عليه السّلام استفاده ميشود كه جهت غضب نمودن حضرت سليمان هدهد را اين بود كه آن دلالت مينمود او را بر آب و آن پرنده‌ئى بود كه خداوند باو عطا فرموده بود چيزى را كه بسليمان عطا نفرموده بود با آنكه باد و مور و جنّ و انس و متمردين شياطين مطيع او بودند و اين ظاهرا براى آن بود كه آنحضرت مغرور بعلم و دانش خود نشود و به بيند كه حيوان ضعيفى ميداند چيزى را كه او نميداند لذا حضرت سليمان درنگ نمود زمان كمى نه زياد كه هدهد آمد و گفت من واقف و مطّلع شدم و احاطه پيدا كردم بچيزيكه تو احاطه و اطلاع بر آن پيدا نكردى و از شهر سبا كه گفته‌اند در يمن بوده خبر قطعى و محققى براى تو آورده‌ام و بعضى سبأ بفتح همزه و بدون آن قرائت نموده‌اند و مكث بضمّ كاف نيز قرائت شده و بعضى مكث كننده را هدهد دانسته‌اند و گفته‌اند آن كمى يا در جاى نزديكى درنگ نمود و با عذر موجّه خدمت حضرت سليمان رسيد و در هر حال هدهد بعد از اظهار اطلاع عرضه داشت پادشاه اهالى آن ديار زنى است كه بلقيس نام دارد دختر شراحيل بن مالك بن ريّان و خداوند تمام لوازم سلطنت را براى او جمع نموده و داراى تخت يا سلطنت بزرگى است ولى افسوس كه آنها آفتاب پرستند و شيطان اين‌


جلد 4 صفحه 147

عمل قبيح را در نظر آنها جلوه داده و از راه راست بازداشته پس بحق راه نيافته‌اند براى آنكه سجده نكنند براى خداوندى كه بيرون مى‌آورد چيزى را كه مستور است از انظاره در آسمان مانند باران و چيزى را كه مخفى است در زمين مانند گياه و ميداند آنچه را بندگان پنهان ميدارند و آنچه را آشكار مى‌نمايند با آنكه چنين خداوندى مستحق پرستش و ستايش است نه خورشيد كه آنرا هم مانند ساير كواكب خدا از كتم عدم بعرصه وجود آورده و منوّر فرموده است و بعضى يخفون و يعلنون در هر دو بياء قرائت نموده‌اند و بعضى الا يسجدوا بتخفيف قرائت نموده‌اند و گفته‌اند الا براى تنبيه و تقدير كلام يا قوم اسجدوا است و بنظر بعيد ميآيد و بنابر قرائت معروف كه الّا بتشديد است فقط لام مقدّر است يعنى شيطان بازداشت آنها را از راه حق براى آنكه سجده نكنند براى خداوند و كلام مربوط بسابق است بخلاف قرائت تخفيف كه كلام مستقلى است از هدهد براى تبرّى از عمل اهل شرك يا امر خدا بخلق كه بمناسبت مقام ذكر شده و بيان مراد از عرش الهى و بزرگى آن و فرقش با كرسى در آية الكرسى گذشت و البته عظمت و بزرگى آن با تخت بلقيس كه گفته‌اند سى ذراع در سى ذراع در سى ذراع حجم آن بوده و از تخت حضرت سليمان بزرگتر و مزيّن‌تر قابل مقايسه نيست و ظاهرا تا اينجا كلام هدهد است و جاى سجده مستحب محتمل است اينجا باشد و محتمل است در تعلنون باشد و هر دو را فرموده‌اند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


اللّه‌ُ لا إِله‌َ إِلاّ هُوَ رَب‌ُّ العَرش‌ِ العَظِيم‌ِ «26»

اللّه‌ ‌که‌ نيست‌ الهي‌ مگر ‌او‌ پروردگار عرش‌ عظيم‌.

جلد 14 - صفحه 130

‌در‌ موضوع‌ عرش‌ اعظم‌ الهي‌ اخبار بسياري‌ داريم‌ و اقوال‌ زيادي‌ اما اقوال‌ حكما گفتند عرش‌ فلك‌ اطلس‌ ‌است‌ و ‌غير‌ مكوكب‌ ‌يعني‌ ستاره‌اي‌ ‌در‌ ‌او‌ نيست‌ و محيط بكرسي‌ ‌است‌ و كرسي‌ ‌در‌ ‌او‌ ثوابت‌ هستند ‌يعني‌ ستاره‌هاي‌ ثابت‌ و كرسي‌ محيط ‌بر‌ هفت‌ آسمان‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ قرآن‌ ميفرمايد وَسِع‌َ كُرسِيُّه‌ُ السَّماوات‌ِ وَ الأَرض‌َ و سماوات‌ سبع‌ فلك‌ زحل‌ و مشتري‌ و مريخ‌ و شمس‌ و زهره‌ و عطارد و قمر ‌که‌ سيارات‌ ميگويند ‌هر‌ كدام‌ محيط ‌بما‌ دون‌ و آسمان‌ اول‌ ‌که‌ فلك‌ قمر ‌باشد‌ محيط بكره‌ نار و محيط بكره‌ هواي‌ و ‌او‌ محيط بكره‌ ماء و ‌او‌ محيط بكره‌ زمين‌ فقط يك‌ ربع‌ كره‌ زمين‌ ‌از‌ آب‌ خارج‌ ‌است‌ ‌که‌ ربع‌ مسكونش‌ گويند لكن‌ ‌اينکه‌ عقيده‌ امروز كشف‌ خلافش‌ ‌شده‌ ‌که‌ تمام‌ ‌اينکه‌ ستاره‌ها كراتي‌ هستند ‌در‌ جو هوا و بسا چندين‌ برابر كره‌ شمس‌ و ‌از‌ ‌بعد‌ ‌آنها‌ بنظر كوچك‌ نمايانند و ‌در‌ اخبار دارد ‌که‌ عرش‌ بقدري‌ بزرگ‌ ‌است‌ ‌که‌ خداوند ملكي‌ خلق‌ فرمود و مأمور شد نود هزار سال‌ پرواز كرد و ‌از‌ ‌اينکه‌ طرف‌ عرش‌ بآن‌ طرف‌ نرسيد خطاب‌ شد ‌اگر‌ ‌تا‌ نفحه‌ صور پرواز كني‌ نخواهي‌ رسيد و حمله عرش‌ بقدري‌ ‌با‌ عظمت‌ هستند ‌که‌ زمين‌ گنجايش‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ندارد و جميع‌ بركات‌ ‌از‌ عرش‌ نازل‌ ميشود و ملائكه‌ اطراف‌ عرش‌ هستند

«تحف‌ ‌به‌ الملائكة و تنشاء البركات‌ ‌من‌ جهته‌ و ترفع‌ اعمال‌ العباد اليه‌ و ‌هو‌ اعظم‌ ‌من‌ خلق‌ اللّه‌»

و مراد مخلوقات‌ جسمانيست‌ و الا فوق‌ عوالم‌ جسماني‌ عوالميست‌: عالم‌ ارواح‌، عالم‌ ملكوت‌، عالم‌ انوار، عالم‌ جبروت‌ و ‌در‌ عالم‌ انوار اول‌ مخلوق‌ الهي‌ نور مقدس‌ نبوي‌ و انوار مقدسه‌ ائمه‌ طاهرين‌ صلوات‌ اللّه‌ ‌عليهم‌ اجمعين‌ ‌که‌ ‌در‌ زيارت‌ جامعه‌ ميخواني‌

«خلقكم‌ اللّه‌ انوارا فجعلكم‌ بعرشه‌ محدقين‌».

‌تا‌ اينجا كلام‌ هدهد تمام‌ شد حضرت‌ سليمان‌ بهدهد خطاب‌ فرمود:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 26)- و سر انجام سخن خود را چنین پایان می‌دهد: «همان خداوندی که معبودی جز او نیست و پروردگار و صاحب عرش عظیم است» (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ).

و به این ترتیب روی «توحید عبادت» و «توحید ربوبیت» پروردگار، و نفی هر گونه شرک تأکید کرده و سخن خود را به پایان می‌برد.

نکات آیه

۱ - خدا، تنها معبود راستین و شایسته پرستش (ألاّیسجدوا للّه ... اللّه لا إله إلاّ هو)

۲ - خدا، یگانه پروردگار و مدبر نظام آفرینش (ربّ العرش) «عرش» معادل تخت است و مقصود از آن در این جا مرکز تدبیر امور عالم است.

۳ - خورشید و تمام مظاهر آفرینش، خود تحت تدبیر و ربوبیت خداوند قرار دارند و سزاوار الوهیت و پرستش نیستند. (یسجدون للشمس ... اللّه لا إله إلاّ هو ربّ العرش العظیم) بیان توحیدى و استدلالى آیه یاد شده، تعریضى نسبت به عمل نارواى قوم سبا در پرستش خورشید است.

۴ - عرش الهى (مرکز حاکمیت و تدبیر خدا)، بسیار عظیم و گسترده (ربّ العرش العظیم)

۵ - علم و قدرت بى کران خدا، اساس ربوبیت و تدبیر او بر نظام هستى (الذى یخرج الخبء ... و یعلم ماتخفون و ما تعلنون... ربّ العرش العظیم) «یخرج الخبء» - در آیه پیش- بیانگر قدرت بى کران و «یعلم ما تخفون...» بیانگر علم همه جانبه خداوند است. ارتباط این آیه با آیه قبل مى رساند که ربوبیت و تدبیر خدا، بر پایه قدرت و علم همه جانبه است.

۶ - تنها قدرت حاکم بر نظام تدبیر جهان، شایسته الوهیت (اللّه لا إله إلاّ هو ربّ العرش العظیم) در این آیه، به دو حقیقت «الوهیت» و «ربوبیت خدا بر نظام هستى» اشاره شده است. - از ارتباط این دو بخش - مطلب یاد شده استفاده مى شود.

۷ - پادشاهى و فرمانروایى انسان ها، امرى اعتبارى بوده و این مقام در حقیقت تنها از آنِ خدا است. (امرأة تملکهم ... و لها عرش عظیم ...اللّه لا إله إلاّ هو ربّ العرش العظیم) یادآورى الوهیت و ربوبیت مطلق خدا بر جهان و نیز عرش عظیم او (پس از ذکر عرش و فرمانروایى بزرگ ملکه سبا) مى تواند گویاى برداشت یاد شده باشد.

روایات و احادیث

۸ - «حنان بن سدیر قال: سألت أباعبداللّه(ع) عن العرش و الکرسى: فقال إنّ للعرش صفات کثیرة مختلفة... فقوله «ربّ العرش العظیم» یقول الملک العظیم;[۱] حنان بن سدیر مى گوید: از امام صادق(ع) درباره عرش و کرسى پرسیدم، فرمود: براى عرش صفات زیاد و گوناگونى هست ... و در این سخن خداوند «ربّ العرش العظیم» مراد ملک عظیم است».

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: تدبیر آفرینش ۲، ۳; مربى آفرینش ۲، ۳; مرکز تدبیر آفرینش ۴
  • الوهیت: تدبیر در الوهیت ۶; قدرت در الوهیت ۶; ملاک الوهیت ۶
  • انسان: ناپایدارى حاکمیت انسان ها ۷
  • توحید:
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۱، ۲
  • خدا: آثار علم خدا ۵; آثار قدرت خدا ۵; اختصاصات خدا ۷; تدبیر خدا ۳; حاکمیت خدا ۴، ۷; ربوبیت خدا ۳; عظمت عرش خدا ۴; مراد از عرش خدا ۸; ملاک ربوبیت خدا ۵
  • خورشید: مخلوقیت خورشید ۳
  • عرش: نقش عرش ۴
  • معبودراستین :۱

منابع

  1. توحید صدوق، ص ۳۲۱، ب ۵۰، ح ۱; نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۸۷، ح ۴۳۶.