الشعراء ٢٠٠

از الکتاب
کپی متن آیه
کَذٰلِکَ‌ سَلَکْنَاهُ‌ فِي‌ قُلُوبِ‌ الْمُجْرِمِينَ‌

ترجمه

(آری،) این گونه (با بیانی رسا) قرآن را در دلهای مجرمان وارد می‌کنیم!

بدين سان قرآن را در دل‌هاى گناهكاران راه داديم [تا حجت تمام شود]
اين گونه در دلهاى گناهكاران، [انكار را] راه مى‌دهيم:
ما این قرآن را این چنین در دل تبهکاران گذراندیم (و بر آنها به این کتاب اتمام حجت کردیم).
این گونه [که آن را به زبان عربی روشن و گویا نازل کردیم] در دل های مجرمان درآوردیم [که آن را بفهمند و به آن ایمان آورند،]
بدين‌سان قرآن را در دلهاى مجرمان راه داديم.
بدین‌سان آن را در دلهای گناهکاران راه داده‌ایم‌
اينچنين آن را در دلهاى آن بزهكاران راه داديم
ما این گونه قرآن را (با بیانی گویا و رسا، و به شیوه‌ی ساده و آسان، توسّط فردی از خودشان) به دلهای بزهکاران وارد می‌گردانیم (و فصاحت و بلاغت و اعجاز آن را بدیشان می‌فهمانیم. امّا ...).
این گونه در دل‌های مجرمان، آن (قرآن) را راهی نفوذی دادیم.
بدینسان راهش دادیم در دلهای گنهکاران‌

Thus We make it pass through the hearts of the guilty.
ترتیل:
ترجمه:
الشعراء ١٩٩ آیه ٢٠٠ الشعراء ٢٠١
سوره : سوره الشعراء
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«سَلَکْنَاهُ»: آن را داخل و وارد می‌گردانیم (نگا: حجر / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ «200» لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ «201» فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ «202»

ما اين گونه قرآن را (با بيانى رسا وروشن) در دلهاى گناهكاران عبور داديم، (ولى آنان) ايمان نمى‌آورند، مگر آنكه عذاب دردناك را مشاهده كنند. كه ناگهان و در حالى كه آگاه نباشند به سراغشان آيد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (200)

كَذلِكَ سَلَكْناهُ‌: همچنانكه نازل كرديم قرآن را به لغت عرب، در مى‌آوريم آن را، فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ‌: در قلبهاى مشركان، يعنى پيغمبر خود را امر


«1». تفسير صافى، ج 4، ص 51، به نقل از قمى، چاپ سعيد مشهد.

«2». تفسير منهج الصّادقين، ج 6، ص 483، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.

جلد 9 - صفحه 503

فرمائيم كه بواسطه تلاوت، آن را در قلوب آنان داخل سازد. يا مى‌شناساند معانى و اعجاز آن را، اما ايشان به جهت فرط عناد و انكار و استكبار،


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعالَمِينَ (192) نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ (193) عَلى‌ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ (194) بِلِسانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ (195) وَ إِنَّهُ لَفِي زُبُرِ الْأَوَّلِينَ (196)

أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ (197) وَ لَوْ نَزَّلْناهُ عَلى‌ بَعْضِ الْأَعْجَمِينَ (198) فَقَرَأَهُ عَلَيْهِمْ ما كانُوا بِهِ مُؤْمِنِينَ (199) كَذلِكَ سَلَكْناهُ فِي قُلُوبِ الْمُجْرِمِينَ (200) لا يُؤْمِنُونَ بِهِ حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِيمَ (201)

فَيَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ (202) فَيَقُولُوا هَلْ نَحْنُ مُنْظَرُونَ (203) أَ فَبِعَذابِنا يَسْتَعْجِلُونَ (204) أَ فَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْناهُمْ سِنِينَ (205) ثُمَّ جاءَهُمْ ما كانُوا يُوعَدُونَ (206)

ما أَغْنى‌ عَنْهُمْ ما كانُوا يُمَتَّعُونَ (207) وَ ما أَهْلَكْنا مِنْ قَرْيَةٍ إِلاَّ لَها مُنْذِرُونَ (208) ذِكْرى‌ وَ ما كُنَّا ظالِمِينَ (209) وَ ما تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّياطِينُ (210) وَ ما يَنْبَغِي لَهُمْ وَ ما يَسْتَطِيعُونَ (211)

إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ (212)

ترجمه‌

و همانا آن فرو فرستاده پروردگار جهانيان است‌

فرود آورد آنرا روح الامين‌

بر دلت تا بوده باشى از بيم دهندگان‌

بزبان تازى واضح‌

و همانا آن در كتب پيشينيان است‌

آيا و نبود براى آنها دليلى آنكه ميدانند آنرا دانايان بنى اسرائيل‌

و اگر فرو فرستاده بوديم آنرا بر بعضى عجمان‌

پس خوانده بود آنرا بر آنها نبودند بآن گروندگان‌

همچنين وارد نموديم آنرا در دلهاى گناهكاران‌

با آنكه ايمان نمى‌آورند بآن تا آنكه به بينند عذاب پر درد را

پس بيايد آنها را ناگاه و آنها ندانند

پس گويند آيا هستيم ما مهلت داده شدگان‌

آيا پس بعذاب ما شتاب ميكنند

آيا پس دانستى كه اگر بهره‌مند سازيمشان سالها

پس آيد آنها را آنچه وعده داده ميشوند

كفايت نكند آنها را آنچه بهره‌مند كرده ميشوند بآن‌

و هلاك نكرديم اهل بلدى را مگر آنكه براى آنها بودند بيم دهندگان‌

براى تذكّر و نباشيم ستمكاران‌

و فرود نياوردند آنرا شيطانها

و سزاوار نباشد آنها را و نميتوانند

همانا آنها از شنيدن بركنار شدگانند.


جلد 4 صفحه 127

تفسير

خداوند متعال بعد از ذكر هفت قصه از قصص انبياء عظام فرموده آنچه ذكر شد از قرآن وحى منزل پروردگار جهانيان است كه نازل نموده است آنرا جبرئيل كه ملقّب بروح الامين است براى آنكه از عالم ارواح و امين وحى الهى است بر قلب تو كه پيغمبر خاتمى تا بوده باشى از بيم دهندگان خلق بزبان تازى واضح المعنى از عذاب الهى و نيست از قبيل حكايات و تواريخى كه قابل شك و ريب باشد و اينكه فرموده نازل نموده بر قلب تو براى افاده اينمعنى است كه چنان قرائت نمود آنرا جبرئيل بر تو كه شنيدى الفاظ آنرا و درك كردى معانى آنرا و قرار گرفت در قلب تو و محتمل است مراد از مبين بيان كننده باشد باين اعتبار كه لسان عربى توسعه دارد چون براى هر خصوصيّتى از خصوصيات معنى در لغت عرب لفظ خاصى است كه ميتوان از آنمعنى بآن لفظ تعبير نمود بخلاف ساير السنه كه اين توسعه را ندارد لذا آنها را بعربى خوب ميشود ترجمه نمود و عربى را بآنها نميشود ترجمه كرد و بنابراين كلمه مبين در مدح لسان عربى ذكر شده و در كافى از يكى از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه پرسيدند مراد از عربى مبين چيست فرمود بيان ميكند آن زبانها را و بيان نميكند زبانها آنرا و در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه خداوند هيچ كتابى و وحيى را نازل ننمود مگر بعربى ولى بگوش انبيا بزبان قومشان ميرسيد و بگوش پيغمبر ما بعربى ميرسيد و چون او با قومش سخن مى‌فرمود بعربى بود و آنها هم بعربى مى‌شنيدند و هر كس با پيغمبر بهر زبانى صحبت ميكرد او بعربى مى‌شنيد و تمام آنها بترجمه جبرئيل عليه السّلام بود و از تشريفاتى بود كه خدا براى او مقرّر فرموده بود و از بعضى روايات مفسّره استفاده ميشود كه آنچه بتوسط روح الامين بر قلب پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نازل شده ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است و بعضى نزّل بتشديد زاى و نصب الرّوح الامين قرائت نموده‌اند و اين قرآن علاوه بر آنكه از حيث فصاحت و بلاغت بحدّ اعجاز رسيده و خود مصدّق خود است از حيث معانى هم شاهد صدق دارد كه اصول معارف و مواعظ و قصص و حكايات آن موافق با كتب انبياء سابق است و ذكر آن و آورنده‌اش در كتب سابقه وجود دارد آيا اين نيست براى كفار دليل‌


جلد 4 صفحه 128

بر صحّت قرآن و نبوّت آورنده‌اش كه ميدانند آنرا دانايان بنى اسرائيل از يهود و نصارى بمراجعه بتورية و انجيل و يافتن اوصاف و نعوت پيغمبر خاتم را در كتب خودشان لذا اسلام ميآورند از قبيل عبد اللّه بن سلام و اصحاب او و اوس و خزرج و ساير دانشمندان از اهل كتاب و تكن بتاء و آية برفع نيز قرائت شده است و يكى از موجبات رواج اسلام در عرب آنستكه خداوند قرآن را بر شريفترين مردى از شريف‌ترين بيتى از بيوت عرب نازل فرمود و لذا مى‌فرمايد و اگر نازل نموده بوديم قرآن را بر غير عرب كه آن بعضى از افراد عجم باشد پس خوانده بود آنرا براى اعراب چنين نبود كه ايمان بياورند بآن چون آنها خيلى متعصّبند و تمكين از عجم نميكنند ولى ما آنرا بشخصى از عرب نازل نموديم پس ايمان آوردند باو عجم و اين خود فضيلتى است براى افراد عجم چنانچه قمى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده و چنانچه ما قرآن را بزبان عربى فصيح نازل نموديم براى استفاده كامل قوم وارد نموديم بقرائت و بيان پيغمبر خودمان آنرا بالفاظ و معانيش در دلهاى كفار ولى با وجود اين چون آنها معاند و لجوجند ايمان نميآورند بآن تا ببينند عذاب اليم الهى را كه ملجأ كند آنها را بايمان پس ميآيد آنعذابى كه بايد بيايد بر آنها ناگهان با آنكه آنها نميدانند چنان عذابى بر آنها وارد ميشود و ملتفت نيستند پس در آنوقت كه ايمان فائده و پشيمانى سودى ندارد از روى حسرت و ندامت ميگويند آيا ما مهلت داده ميشويم كه ايمان بياوريم و تصديق كنيم ولى فعلا كه بآنها مهلت داديم ميگويند اين عذاب را زودتر بر ما نازل كن از روى تمسخر آيا تعجيل در عذاب ما ميكنند با آنكه براى آنها صرفه ندارد آيا دانستى اى حبيب من كه اگر بهره‌مند كنيم ما آنها را ساليان دراز پس وارد شود بر آنها عذاب موعود ما كفايت نكند آنها را و فائده ندارد بحالشان آن نعمتهاى بسيارى كه در آنسالهاى متمادى بآن متنعّم بودند بلكه موجب مزيد طغيان و تكميل استحقاقشان براى عذاب خواهد بود پس نبايد بآن خوشيهاى موّقت مغرور شوند در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و اله در خواب ديد كه بنى اميّه از منبرش بعد از او بالا ميروند و مردم را از راه حق بقهقرى برميگردانند پس خيلى محزون شد و جبرئيل نازل شد و حضرت را بآنحال‌


جلد 4 صفحه 129

مشاهده نمود و از سببش سؤال كرد و او قضيه را بيان فرمود و جبرئيل اظهار بى اطلاعى كرد و عروج نمود و طولى نكشيد كه مراجعت كرد و اين چند آيه را آورد كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم بآنها مأنوس شود و سوره قدر را كه دلالت دارد بر آنكه يك شب قدر براى آنحضرت بهتر از هزار ماه سلطنت بنى اميّه است و بناى ما بر اين بوده كه عذاب بر قومى وارد نمى‌نموديم و اهل هيچ بلدى را بهلاكت نمى‌رسانديم مگر بعد از آنكه براى آنها پيغمبرانى فرستاده باشيم كه بيم دهنده باشند آنها را از عذاب ما براى تذكّر آنها و اتمام حجّت چون ما هيچگاه ستمكار نبوده و نيستيم كه پيش از ارسال رسول منذر قومى را عذاب كنيم ولى وقتى رسول منذر فرستاديم و آنها اطاعت و انقياد ننمودند و مستحق عقوبت شدند معذّب و مستأصل خواهيم نمود آنها را و نبايد تصوّر كنند كه قرآن چون مشتمل بر اخبار غيبيّه است از قبيل القائات شياطين است كه بكاهنان مينمودند و گاهى از غيب خبر ميدادند سزاوار نيست كسى چنين كتابى را كه جامع علوم و معارف و مصالح و مفاسد امور اهل عالم است تا روز قيامت بشياطين نسبت دهد و آنها هرگز قدرت و استطاعت انشاء و ترتيب چنين معانى و الفاظى را نداشته و ندارند و جدّا از مداخله آنها در آسمان و استماع اخبار غيبيّه از ملائكه جلوگيرى ميشود بتوسط شهاب ثاقب و ملائكه‌ئى كه مأمور طرد آنها هستند لذا از ادراك معارف حقّه و علوم دينيّه معزول و محرومند كار آنها فتنه و فساد و اضلال و اخلال است و هدف قرآن موعظه و ارشاد بصلاح و فلاح پس نميشود چنين كتاب مجيدى بالقاء چنين موجودات پليدى باشد يا چيزى از آن بكمك آنان انجام گيرد چون آنها اگر بخواهند كمك كنند با دوستان خودشان ميكنند نه با كسانيكه در نقطه مقابل جاى دارند و گفته شده جهت اين محروميّت و ممنوعيّت آنستكه استفاده از معانى حقّه و استضائه از انوار حقيقيّه منوط و مشروط باشتراك در صفاء ذهن و قابليّت قبول فيض حق است و آنها نفوس خبيثه شريره ظلمانى هستند و سنخيّت با عالم انوار ندارند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


كَذلِك‌َ سَلَكناه‌ُ فِي‌ قُلُوب‌ِ المُجرِمِين‌َ (200)

همين‌ نحو ‌ما راه‌ ميدهيم‌ قرآن‌ ‌را‌ ‌در‌ قلبهاي‌ زيان‌ كاران‌.

(كذلك‌) ‌يعني‌ حجت‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ تمام‌ ميكنيم‌ و آيات‌ قرآن‌ ‌را‌ گوش‌ زد ‌آنها‌ ميكنيم‌.

(سَلَكناه‌ُ) سلوك‌ سير بمحليست‌ سلوك‌ طريق‌ سير ‌در‌ طريق‌ ‌است‌ و جاي‌ گرفتن‌ بمقصد چنانچه‌ ملائكه‌ عذاب‌ ميپرسند ‌از‌ اهل‌ جهنم‌ ما سَلَكَكُم‌ فِي‌ سَقَرَ قالُوا لَم‌ نَك‌ُ مِن‌َ المُصَلِّين‌َ‌-‌ ‌الي‌ ‌قوله‌‌-‌ وَ كُنّا نُكَذِّب‌ُ بِيَوم‌ِ الدِّين‌ِ حَتّي‌ أَتانَا اليَقِين‌ُ (مدثر ‌آيه‌ 43) قرآن‌ ‌را‌ ‌با‌ كمال‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ و بيان‌ واضح‌ و روشن‌ تلاوت‌ كرديم‌.

(فِي‌ قُلُوب‌ِ المُجرِمِين‌َ) فهميدند و درك‌ كردند ولي‌ ‌از‌ روي‌ عناد و نخوت‌ و كبر ايمان‌ نياوردند.

اقول‌: آنهايي‌ ‌که‌ ‌هم‌ اظهار ايمان‌ كردند مثل‌ ايمان‌ بني‌ اسرائيل‌ ‌بود‌ ‌که‌ بموسي‌ آوردند بمجرد اينكه‌ ده‌ روز ‌از‌ آمدن‌ موسي‌ عقب‌ افتاد گفتند موسي‌ مرد و گوساله‌ پرست‌ شدند ‌ يا ‌ ‌از‌ حضرت‌ موسي‌ تقاضا كردند «اجعَل‌ لَنا إِلهاً كَما لَهُم‌ آلِهَةٌ» اينها ‌هم‌ بمجرد رحلت‌ حضرت‌ رسالت‌ گوساله‌ پرست‌ شدند و ‌پس‌ ‌از‌ رحلت‌ ثاني‌ خليفه‌ تراش‌ شدند و شوري‌ تشكيل‌ دادند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 200)- سپس برای تأکید بیشتر می‌افزاید: «این گونه ما قرآن را در دلهای مجرمان وارد می‌کنیم» (کَذلِکَ سَلَکْناهُ فِی قُلُوبِ الْمُجْرِمِینَ).

با بیانی رسا، و با زبان مردی که از میان خودشان برخاسته است و با تمام شرایطی که پذیرش آن را سهل و آسان و مطبوع سازد ولی این دلهای بیمار از پذیرش آن، امتناع می‌کنند.

نکات آیه

۱ - مجرمان متعصب عرب، منکر آسمانى بودن قرآن، على رغم جریان آن درقلب هایشان به زبان عربى روشن (کذلک سلکنه فى قلوب المجرمین) «کذلک» به فرض نزول قرآن به زبان غیر عربى (و لو نزّلناه على بعض الأعجمین...) اشاره دارد. «سلوک» (مصدر «سلکنا») به معناى وارد کردن و راه دادن است. ضمیر مفعول در «سلکناه» به قرآن بازمى گردد;یعنى، «مثل ذلک السلوک سلکنا القرآن فى قلوب المجرمین». مقصود این است که همان طور که اگر قرآن به زبان عجمى نازل مى گردید و بر این مجرمان تلاوت مى شد، از آن چیزى نمى فهمیدند، اکنون هم که به زبان عربى شیوا و روشن نازل شده است، از آن چیزى نمى فهمند و به آن ایمان نمى آورند.

۲ - جرم و گناه، زمینه ساز حق ناپذیرى (کذلک سلکنه فى قلوب المجرمین)

۳ - قلب مجرمان، محروم از درک حقایق قرآن (کذلک سلکنه فى قلوب المجرمین)

۴ - حق ناپذیرى دل هاى مجرمان، کیفرى تعیین شده از جانب خداوند در قبال جرم هایشان (کذلک سلکنه فى قلوب المجرمین) ذکر مشرکان با وصف «المجرمین»، اشعار به علیت حکم دارد; یعنى، «سلکنا القرآن و هو بلسان عربى مبین فى قلوب هؤلاء المشرکین مثل ذلک السلوک جزاء لأجرامهم; ما قرآن را با این که به زبان عربى روشن است در دل هاى مشرکان هم چون زبان عجمى غیر قابل فهم راه دادیم، تاکیفرى باشد در برابر جرم هایشان».

موضوعات مرتبط

  • اعراب: تعصب اعراب ۱
  • جرم: آثار جرم ۴
  • حق: زمینه حق ناپذیرى ۲
  • قرآن: عربیت قرآن ۱; محرومان از فهم قرآن ۳; مکذبان قرآن ۱
  • گناه: آثار گناه ۲
  • گناهکاران: حق ناپذیرى گناهکاران ۴; ختم قلب گناهکاران ۳، ۴; کیفر گناهکاران ۴; محرومیت گناهکاران ۳

منابع