الحاقة ٢٩

از الکتاب
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
کپی متن آیه
هَلَکَ‌ عَنِّي‌ سُلْطَانِيَهْ‌

ترجمه

قدرت من نیز از دست رفت!»

|قدرتم از دستم برفت
قدرت من از [كف‌] من برفت.
همه قدرت و حشمتم نابود گردید.
قدرت و توانم از دست رفت.
قدرت من از دست من برفت.
دستگاه من از دستم برفت‌
حجت- يا نيروى- من از دستم برفت.
قدرت من، از دست من برفت! (و دلیل و برهان من، پوچ و نادرست از آب درآمد!).
«از من سلطه و توانم [:حال و مالم] ناچیز و نابود شد.»
برفت از من فرمانروائیم‌

My power has vanished from me.”
ترتیل:
ترجمه:
الحاقة ٢٨ آیه ٢٩ الحاقة ٣٠
سوره : سوره الحاقة
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«سُلْطَانِیَهْ»: سلطان، عبارت از سُلطه و قدرت است. مراد، هم صحّت بدنی و هم قدرت مقام و هم نفوذ کلام است. دلیل و برهان. در این صورت مراد این است که حجّت و برهان دنیوی او باطل بوده و هم اینک عکس آن ثابت شده است.


تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ «25» وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ «26» يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ «27» ما أَغْنى‌ عَنِّي مالِيَهْ «28» هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ «29» خُذُوهُ فَغُلُّوهُ «30» ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ «31» ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ «32» إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ «33» وَ لا يَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكِينِ «34»

جلد 10 - صفحه 202

و امّا كسى كه نامه عملش به دست چپش داده شود، مى‌گويد: اى كاش نامه‌ام به من داده نشده بود. و نمى‌دانستم حسابم چيست؟ اى كاش مرگ پايان كارم بود (و ديگر زنده نمى‌شدم). دارائى من رفع نيازى از من نكرد. قدرتم از دستم برفت.

(گفته مى‌شود:) او را بگيريد و در غل بكشيد. سپس او را در آتش شعله‌ور وارد بيندازيد. سپس در زنجيرى كه هفتاد ذراع باشد درآوريد. همانا او به خداى بزرگ ايمان نمى‌آورد و بر طعام دادن به نيازمندان ترغيب نمى‌كرد.

نکته ها

«ذراع» فاصله آرنج تا نوك انگشتان است و در قديم معيارى براى اندازه‌گيرى بوده است و كلمه «هفتاد» يا به معناى حقيقى است و يا كنايه از زنجير طولانى مى‌باشد.

«جحيم» از «جحمة»، به آتش شعله ور گويند.

امام صادق عليه السلام فرمود: اگر يك حلقه از آن زنجيرى كه دوزخيان را با آن به بند مى‌كشند، بر دنيا نهاده شود، دنيا از شدّت حرارت، ذوب مى‌شود. «1»

در اين آيه، كفر و بخل و بى‌تفاوتى نسبت به محرومان در كنارهم آمده است. لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ‌ ... لا يَحُضُ‌

گرفتن و بستن و كشاندن و به دوزخ پرتاب كردن، بيانگر نهايت حقارت و ذلت دوزخيان است. خُذُوهُ فَغُلُّوهُ‌ ... صَلُّوهُ‌ ... فَاسْلُكُوهُ‌

پیام ها

1- مقايسه ميان عاقبت خوبان و بدان، شيوه‌اى قرآنى براى شناخت بهتر حقايق است. أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ‌ ... أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ‌

2- در تربيت و هدايت، بشارت و هشدار در كنار هم لازم است. أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمِينِهِ‌ ... أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ‌

3- آگاهى از آينده، گامى براى تصميم‌گيرى صحيح امروز است. «فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي»


«1». تفسير نورالثقلين.

جلد 10 - صفحه 203

4- روزنه اميد براى خلافكاران در آخرت بسته مى‌شود. تا قبل از ديدن نامه عمل اميدى داشت ولى بعد از آن فقط حسرت مى‌خورد. يا لَيْتَنِي‌ ... يا لَيْتَها

5- ثروت و قدرت، در قيامت كارآيى ندارد. «ما أَغْنى‌ عَنِّي مالِيَهْ هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ»

6- ثروت‌اندوزى در دنيا، سبب حسرت در قيامت است. «ما أَغْنى‌ عَنِّي مالِيَهْ»

7- كيفر دستهايى كه در دنيا براى هرگونه فساد و ستم باز بود، غل و زنجير قيامت است. «فَغُلُّوهُ»

8- انسانى كه در قلبش نور معرفت خدا و در عملش، خدمت به مردم نباشد، بهتر كه بسوزد. لا يُؤْمِنُ‌ ... وَ لا يَحُضُ‌

9- توجه به گرسنگان، در كنار ايمان به خدا مطرح است. لا يُؤْمِنُ‌ ... وَ لا يَحُضُ‌

10- بر فرض كه خود، توان كمك نداشته باشيم، بايد ديگران را براى كمك به گرسنگان تشويق كنيم. «وَ لا يَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكِينِ»

11- رسيدگى به فقرا شرط ندارد كه فقير، مؤمن باشد. «وَ لا يَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكِينِ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ «29»

هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ‌: نابود شد از من فرمانفرمائى من بر مردمان، و ذليل و خوار و حقير و بى‌مقدار شدم. يا معدوم شد از من حجتى كه به زعم خود در دنيا تصور مى‌كردم. اين تأسف و تحسر فايده‌اى براى او نخواهد داشت، خطاب شود:


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِشِمالِهِ فَيَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُوتَ كِتابِيَهْ «25» وَ لَمْ أَدْرِ ما حِسابِيَهْ «26» يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَةَ «27» ما أَغْنى‌ عَنِّي مالِيَهْ «28» هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ «29»

خُذُوهُ فَغُلُّوهُ (30) ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ (31) ثُمَّ فِي سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُكُوهُ (32) إِنَّهُ كانَ لا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ (33) وَ لا يَحُضُّ عَلى‌ طَعامِ الْمِسْكِينِ (34)

فَلَيْسَ لَهُ الْيَوْمَ هاهُنا حَمِيمٌ (35) وَ لا طَعامٌ إِلاَّ مِنْ غِسْلِينٍ (36) لا يَأْكُلُهُ إِلاَّ الْخاطِؤُنَ (37)

ترجمه‌

و اما كسيكه داده شد نامه‌اش بدست چپش پس ميگويد اى كاش من داده نميشدم نامه‌ام را

و نميدانستم كه چيست حساب من‌

اى كاش مرگ بود حكم كننده بفناء ابدى من‌

بى‌نياز نكرد مرا مال من‌

زائل شد از من تسلّط من‌

بگيريد او را پس غل كنيدش‌

پس در دوزخ اندازيدش‌

پس در زنجيرى كه درازاى آن هفتاد گز است درآوريد او را

همانا او بود كه ايمان نميآورد بخداى بزرگ‌

و ترغيب نميكرد بر طعام دادن به فقير

پس نيست براى او امروز اينجا خويش و ياورى‌

و نه طعامى مگر از چرك و خون دوزخيان‌

نميخورند آنرا مگر گناهكاران.

تفسير

خداوند سبحان بعد از ذكر احوال كسانيكه نامه اعمالشان بدست راستشان داده ميشود متعرّض احوال كسانيكه نامه اعمالشان بدست چپشان داده ميشود شده ميفرمايد چنين كس ميگويد از روى تأسف بر حال خود اى كاش نامه اعمال من بدستم نميرسيد و نميدانستم حساب من چيست اى كاش مرگ قاطع امر و حاكم بفناء ابدى من بود و ديگر زنده نميشدم كه چنين روزى را به‌بينم هر چه در دنيا از اموال و اتباع تهيّه نمودم ابدا بحال من نفعى نداشت و كمترين بدبختى و عذابى را از من دفع ننموداى افسوس كه تسلّط و زورگوئى و حكم‌فرمائى من هم از دستم رفت و قمّى ره فرموده مراد زوال حجّت او است و بعد از اين خطاب مستطاب از جانب ربّ الارباب بملائكه غلاظ و شداد صادر ميشود كه بگيريد و


جلد 5 صفحه 264

غل بگردن و دست و پايش اندازيد پس در آتش عظيم جهنّم درآوريد او را پس در زنجيرى كه بحسب گز درازاى آن هفتاد گز است بكشيد او را چون او در دنيا ايمان بخداوند عظيم الشّأن نداشت و كسيرا ترغيب و تحريص باطعام فقراء و مساكين و اداء حقوق واجبه الهيّه نمى‌نمود چه رسد بآنكه خودش ادا نمايد و قمّى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه اگر يك حلقه از حلقه‌هاى آنزنجير كه هفتاد گز است نهاده شود بر دنيا تمام آن از حرارت آنحلقه آب شود و در كافى از آنحضرت نقل نموده است كه صاحب آن زنجير كه خدا فرموده هفتاد گز است معاويه ميباشد كه فرعون اين امّت است و در روايات ديگرى از ائمه اطهار اينمعنى تأييد شده و نيز خدا ميفرمايد كه پس نيست براى او در امروز و اينجا ياورى از خويشان و اصدقاء و نه خوراكى كه خوراك معمولى انسان باشد ولى چرك و خونى كه از جراحت زخمهاى اهل جهنّم ميآيد و آب جوشى كه بفرقشان ريخته ميشود و با كثافت بدنشان مخلوط ميگردد خوراك آنها است و نميخورند آنرا مگر كفّاريكه ميدانستند حقّ را و ميشناختند آنرا و با وجود اين منكر و معارض بودند و همچنين كسانيكه عمدا مرتكب معصيت خدا شدند چون خاطى بر چنين كسى اطلاق ميشود و معاويه با آن عمر دراز و سلطنت ممتدّ و خوردن و آشاميدن بى‌حدّ كه معروف است خيلى مناسبت با آن زنجير و اين خوراك دارد و شايد هفتاد كه در لغت عرب بمعناى زياد استعمال ميشود و زنجير كنايه از سلسله ساعات عمر طويل گناه‌كاران باشد و غلّ اشاره بپاى بندهاى غرور و تعصّبات جاهلانه كه گردن‌گير آنها ميشود باشد و قمّى ره نقل فرموده كه مراد از سلسله هفتاد ذراعى در باطن هفتاد جبّارند و آنكه غسلين عرق كفّار است و بتقريبى كه ذكر شد چون استثناء غسلين از طعام منقطع است كلام مفهوم ندارد تا اشكال شود كه خدا در جاى ديگر فرموده ليس لهم طعام الّا من ضريع و نيز فرموده انّ شجرة الزّقوم طعام الاثيم و جواب داده شود كه هر كدام مخصوص به اهل طبقه‌اى از طبقات جهنّم است يا آنكه بعضى طعام است و بعضى شراب و جوابهاى ديگرى كه حاجت بذكر آنها نيست و اللّه اعلم.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


هَلَك‌َ عَنِّي‌ سُلطانِيَه‌ «29»

‌از‌ ‌بين‌ رفت‌ و ‌از‌ دستم‌ گرفته‌ شد ‌آن‌ سلطنت‌ و رياست‌ و عده‌ و عده‌ ‌که‌ داشتم‌ بلكه‌ ‌آنها‌ كمال‌ عداوت‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌من‌ دارند تقاضاي‌ عذاب‌ مرا مضاعف‌ ميكنند: الأَخِلّاءُ يَومَئِذٍ بَعضُهُم‌ لِبَعض‌ٍ عَدُوٌّ إِلَّا المُتَّقِين‌َ زخرف‌ آيه 67، و ميگويند: رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم‌ عَذاباً ضِعفاً مِن‌َ النّارِ اعراف‌ آيه 38.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 29)- نه تنها اموالم مرا بی‌نیاز نکرد و حل مشکلی از من ننمود بلکه «قدرت من نیز از دست رفت»! (هلک عنی سلطانیه).

خلاصه نه مال به کار آمد، و نه مقام، و امروز با دست تهی، و در نهایت ذلت و شرمساری، در دادگاه عدل الهی حاضرم، همه اسباب نجات قطع شده، قدرتم بر باد رفته، و امیدم از همه جا بریده است.

یک داستان عبرت انگیز! در اینجا سرگذشتهای بسیاری نقل شده که همه تأکیدی است بر محتوای آیات فوق و درس عبرتی است برای آنها که تکیه بر مال و مقام کرده، سر تا پا آلوده غرور و غفلت و گناهند، از جمله:

در «سفینة البحار» از کتاب «نصائح» چنین نقل شده: «هنگامی که بیماری هارون الرشید در خراسان شدید شد دستور داد طبیبی از طوس حاضر کنند، و سپس سفارش کرد که ادرار او را با ادرار جمع دیگری از بیماران و از افراد سالم بر طبیب عرضه کنند، طبیب شیشه‌ها را یکی بعد از دیگری وارسی می‌کرد تا به شیشه هارون رسید، و بی‌اینکه بداند مال کیست، گفت: به صاحب این شیشه بگوئید وصیتش را بکند، چرا که نیرویش مضمحل شده و بنیه‌اش فرو ریخته است! هارون از شنیدن این سخن از حیات خود مأیوس شد، و شروع به خواندن این اشعار کرد:

انّ الطّبیب بطبّه و دوائه لا یستطیع دفاع نحب قد أتی

ما للطّبیب یموت بالدّاء الّذی قد کان یبرء مثله فیما مضی

«طبیب با طبابت و داروی خود- قدرت ندارد در برابر مرگی که فرا رسید دفاع کند».

اگر قدرت دارد پس چرا خودش با همان بیماری می‌میرد- که سابقا آن را درمان می‌کرد»؟

در این هنگام به او خبر دادند که مردم شایعه مرگ او را پخش کرده‌اند، برای این که این شایعه برچیده شود دستور داد چهارپائی آوردند و گفت: مرا بر آن سوار

ج5، ص268

کنید، ناگهان زانوی حیوان سست شد.

گفت: مرا پیاده کنید که شایعه پراکنان راست می‌گویند! سپس سفارش کرد کفنهائی برای او بیاورند، و از میان آنها یکی را پسندید و انتخاب کرد، و گفت در کنار همین بسترم قبری برای من آماده کنید.

سپس نگاهی در قبر کرد و این آیه را تلاوت نمود: (ما اغنی عنی مالیه- هلک عنی سلطانیه) و در همان روز از دنیا رفت.

نکات آیه

۱ - کارساز نبودن قدرت کافران دوزخى (اصحاب الشمال)، در رهایى آنان از عذاب قیامت (هلک عنّى سلطنیه)

۲ - کارساز نبودن قدرت منهاى ایمان، در سعادت اخروى بشر (هلک عنّى سلطنیه)

۳ - کافران دوزخى (اصحاب الشمال)، از قشر قدرتمندان و توانگران جامعه اند. (هلک عنّى سلطنیه)

۴ - تأسف و حسرت شدید کافران دوزخى، از بهره مناسب نبردن از قدرت و توانمندى خویش و ذخیره نکردن آن براى سعادت اخروى (هلک عنّى سلطنیه)

۵ - قدرت و توانمندى بدون ایمان و مصرف آن در مسیر سعادت اخروى، مایه حسرت و تأسف در قیامت (هلک عنّى سلطنیه)

موضوعات مرتبط

  • اصحاب شمال: بى تأثیرى قدرت اصحاب شمال ۱; ثروتمندى اصحاب شمال ۳; حتمیت عذاب اصحاب شمال ۱; قدرتمندى اصحاب شمال ۳
  • اندوه: عوامل اندوه اخروى ۵
  • ایمان: آثار ایمان ۲; نقش ایمان ۵
  • حسرت: عوامل حسرت اخروى ۵
  • سعادت: موانع سعادت اخروى ۲، ۵
  • قدرت: آثار قدرت ۲، ۵
  • کافران: بى تأثیرى قدرت کافران ۱; ثروتمندى کافران ۳; حتمیت عذاب کافران ۱; شدت اندوه کافران ۴; شدت حسرت کافران۴; قدرتمندى کافران ۳; کافران در قیامت ۴; کافران و قدرت ۴

منابع