البلد ٢

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ أَنْتَ‌ حِلٌ‌ بِهٰذَا الْبَلَدِ

ترجمه

شهری که تو در آن ساکنی،

شهرى كه تو ساكن آن هستى
و حال آنكه تو در اين شهر جاى دارى؛
و حال آنکه تو (ای رسول گرامی) در این بلد منزل داری.
در حالی که تو در آن جای داری
و تو در اين شهر سكنا گرفته‌اى.
و تو [یکچند] در این شهر [حکمروای مطلق و] دست گشاده‌ای‌
در حالى كه تو به اين شهر فرود آمده‌اى- تو در آن اقامت دارى و زيست مى‌كنى-.
شهری که تو ساکن آنجا هستی (و وجود پرفیض و پربرکت تو، بر شرافت و عظمت آن افزوده است).
حال آنکه تو در این شهر جای داری، یا حرمتت در آن هتک شده.
و توئی جای گزین در این شهر

And you are a resident of this land.
ترتیل:
ترجمه:
البلد ١ آیه ٢ البلد ٣
سوره : سوره البلد
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«وَ أَنتَ»: در حالی که تو. و تو. حرف واو، حالیّه یا اعتراضیه است و جمله بعد از آن معترضه. «حِلٌّ»: نازل و ساکن. مصدر و به معنی اسم فاعل، یعنی حال است. برخی آن را به معنی حَلال ضدّ حرام می‌دانند (نگا: مائده / که اشاره به توطئه آینده قریشیان برای کشتن پیغمبر در منزل خود است که منتهی به هجرت نبوی گردید. یا اشاره به مدّتی از روز فتح مکّه است که جنگیدن در مکّه برای پیغمبر حلال و مباح گشت. «أَنتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ»: تو ساکن این شهری. خون تو در این شهر حلال می‌گردد. جنگیدن در این شهر برای تو حلال و مباح می‌شود.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7»

«1» به اين شهر (مكّه) سوگند. «2» در حالى كه تو در اين شهر ساكن هستى. «3» به پدر، و فرزندى كه پديدآورد، سوگند. «4» همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفريديم. «5» آيا مى‌پندارد كه هرگز احدى بر او قدرت ندارد؟ «6» مى‌گويد: مال فراوانى تباه كردم «7» آيا گمان مى‌كند احدى او را نديده است؟

نکته ها

در قرآن سه بار جمله‌ «لا أُقْسِمُ» به كار رفته است و اهل تفسير آن را دو گونه معنا كرده‌اند.

گروهى حرف لا را زائد دانسته و آن را (قسم مى‌خورم) معنا كرده‌اند و گروهى آن را (سوگند نمى‌خورم) ترجمه كرده‌اند، به اين معنا كه مسئله به قدرى روشن است كه نيازى به سوگند خوردن نيست.

منظور از «بلد»، مكّه است كه قبل از اسلام هم مورد احترام بوده است. مكّه حَرَم امن الهى و اولين خانه‌اى است كه براى انسان قرار داده شد.

جمله‌ «وَ أَنْتَ حِلٌّ» چند گونه تفسير شده است كه يك معنى را در ترجمه آورديم و معناى دوم آن است كه مردم مكّه اهانت تو را در آن حلال مى‌دانند، پس به شهرى كه اهانت تو را

جلد 10 - صفحه 484

حلال مى‌شمرند سوگند نمى‌خورم. «1» و معناى سوم آن است كه دست تو در مورد اين شهر باز است و در فتح مكّه هر تصميمى كه درباره مخالفان بخواهى مى‌توانى بگيرى.

«كَبَدٍ» به معناى سختى و «لبد» به معناى پشم متراكم است. البتّه بعضى كبد را به معناى راست قامت و معتدل گرفته‌اند. «2»

اينكه انسان در دل رنج و سختى آفريده شده، يعنى كاميابى‌هاى دنيوى آميخته با رنج و زحمت است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ» حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: دنيا خانه‌اى است كه با سختى‌ها عجين شده است. «دار بالبلاء محفوفة» «3»

گرچه بعضى مفسران به مناسبت عبارت‌ «بِهذَا الْبَلَدِ» كه مكّه است، مراد از «والِدٍ وَ ما وَلَدَ» را حضرت ابراهيم و فرزندش حضرت اسماعيل دانسته‌اند، ولى همان گونه كه در تفسير مجمع البيان آمده است، مراد از آن، حضرت آدم و اولياء از نسل او است.

در حديث آمده است كه گوينده اين كلام‌ «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً» عمرو بن عبدود در جنگ خندق بوده كه گفت: سرمايه زيادى را در مبارزه با اسلام تباه كردم ولى موفق نشدم. «4»

پیام ها

1- سرزمين‌ها مى‌توانند داراى قداست باشند و شهر مكّه نيز از قديم مورد احترام و سوگند بوده است. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»

2- تكرار گاهى نشانه عظمت و عنايت است. بِهذَا الْبَلَدِ .... بِهذَا الْبَلَدِ

3- ارزش زمين‌ها به ارزش ساكنان آنهاست. «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» (سوگند به مكّه‌


«1». اين معنا در حديثى در كتاب بحار، ج 24، ص 284 آمده است.

«2». لسان العرب (به نقل از تفسير راهنما).

«3». نهج‌البلاغه، خطبه 226.

«4». تفسير نور الثقلين.

جلد 10 - صفحه 485

به خاطر حضور پيامبر)

4- در مقام فرزندى، دختر يا پسر تفاوتى ندارد. «وَ ما وَلَدَ»

5- زندگى بشر در متن مشقت‌ها و سختى‌ها قرار دارد. «فِي كَبَدٍ»

6- هر مالى كه در مسير حق صرف نشود مايه حسرت است. «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً»

7- انسان تحت سيطره قدرت و علم الهى است. أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ ...

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ

8- نتيجه هر محاسبه‌اى كه جاى خدا در آن خالى باشد، پوچى و زيانكارى است. أَ يَحْسَبُ‌ ... أَ يَحْسَبُ‌

9- خود بزرگ بينى در برابر خدا چه معنايى دارد؟ «أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ»

10- كسانى كه در انفاق به راه درست نروند يا مصرف آنها نابجا باشد يا نيّتشان خالص نباشد و همراه با ريا و خودنمايى و دروغ باشد، در آينده شرمنده و پشيمان خواهند شد. «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2»

وَ أَنْتَ حِلٌ‌: و حال آنكه تو اى پيغمبر فرود آمده‌اى، بِهذَا الْبَلَدِ: بدين شهر.

بيان- با آنكه مكّه معظّمه محل امن و مثاب خلق و ميقات حج و مكان بيت الحرام و محل حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السّلام است، سوگند را مقيّد ساخت به فرود آمدن حضرت رسالت در او، به جهت اظهار مرتبه فضل آن حضرت و اشعار بر آنكه مرتبه و مزيّت شرف مكان به سبب مرتبه و شرف اهل آن است. يعنى اين شهر به جهت آنكه تولد تو در اينجاست و در آن نزول اجلال نموده‌اى، شايسته آن است كه به آن سوگند خورند.

تفسير 1- نزد بعضى معنى آنكه قسم به اين بلد در حالى كه تو حلالى به اين، يعنى بر تو حلال است آنچه ديگران را حلال نبوده و نيست از كشتن و اسيرى. و اين در ساعتى از روز فتح مكّه بود كه حق تعالى به آن امر نمود كه كافران مكه را بكشد و اسير كند، چنانچه اين كار را نمود. بعد فرمود: به درستى كه خدا حرام گردانيد مكّه را از روزى كه بيافريد آسمان و زمين را، پس مكّه حرام است تا قيامت، و حلال نبوده هيچ كس را كه پيش از من بوده، و هرگز حلال نشود كسى را بعد از من، و مرا حلال نيست مگر يك ساعت آن روز كه حلال بود. پس درخت او را نبايد قطع كرد و گياه او را نبايد بريد و صيد او را نتوان‌

جلد 14 - صفحه 213

رمانيد و لقطه آن حلال نيست، مگر براى كسى كه تعريف كند.

تفسير 2- آيه آنكه (لا) نافيه يعنى سوگند نمى‌خورم به اين بلد و حال آنكه تو حلال در آن و منتهك الحرمه و مستباح العرض و غير محترم بودى. و از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه قريش تعظيم اين بلد مى‌كردند و استحلال عرض پيغمبر مى‌نمودند. حق تعالى اين آيه نازل فرمود: اى پيغمبر با وجود عظم حرمت تو، ايشان استحلال قصد تو كنند در آن و اخراج تو را از آن حلال مى‌دانند چنانچه صيد در خارج حرم حلال مى‌دانند. و حال آنكه در آن قاتل پدر خود را مؤاخذه نكنند و پوست درخت حرم را به گردن خود مى‌آويزند، پس ايمن شوند از قصاص و هيچ كس متعرض كسى نشود، با وجود بر اين عرض تو را حلال دانند. حق تعالى ايشان را عتاب و عيب فرمود. «1»


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4»

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7» أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9»

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «10» فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَكُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ «14»

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ «16» ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ «17» أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ «18» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ «19»

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ «20»

ترجمه‌

سوگند ميخورم باين شهر

با آنكه تو اقامت دارنده‌اى در اين شهر

و بپدر و آنچه تولّد نموده است‌

بتحقيق آفريديم آدمى را در مشقّت و تعب‌

آيا گمان ميكند كه قدرت پيدا نميكند بر او احدى‌

ميگويد ضايع كردم مال بسيارى را

آيا گمان ميكند كه نميبيند او را احدى‌

آيا قرار نداديم براى او دو چشم‌

و يك زبان و دو لب‌

و ارائه داديم باو دو راه روشن را

پس در نيامد و وارد نشد در راه پر زحمت خيرات‌

و چه مى‌دانى تو چيست راه پر زحمت خيرات‌

آزاد نمودن بنده‌اى است‌

يا طعام دادنى در روز گرسنگى و سختى‌

يتيمى خويشاوند

يا فقيرى خاك نشين را

پس بوده باشد از آنانكه ايمان آوردند و توصيه نمودند ببردبارى و توصيه نمودند بمهربانى‌

آن جماعت ياران دست راست ميباشند

و آنانكه كافر شدند بآيتهاى ما آنان ياران دست چپند

كه بر آنها آتشى است محيط و در بسته.

تفسير

گفته‌اند خداوند قسم ياد فرموده ببلد و شهر مكّه براى وجود و توقف و حلول پيغمبر آخر الزّمان در آن شهر تا اشاره باشد كه اين موجب مزيد شرافت آن شده و بنابر اين كلمه لا زائده است كه مكرّر ذكر شده كه گفته‌اند


جلد 5 صفحه 390

معمول در كلام عرب است ولى مستفاد از چند روايت معتبر در اين مقام آنستكه خداوند فرموده قسم نميخورم باين بلد مكّه براى آنكه اهالى آن ظلم و ستم و تهمت و شتم و آزار تو را در آن حلال قرار دادند با آنكه آنرا براى ديگران مأمن و پناه ميدانستند و هر كس هر گونه جرم و جنايتى نموده بود مادامى كه در آن شهر بود متعرّض او نميشدند و قسم ياد فرموده بوالد و اولادش كه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد حضرت آدم و اولاد او از انبياء و اوصياء و اتباع ايشان است و قمّى ره نيز اين معنى را نقل نموده و در كافى نقل نموده كه مراد امير المؤمنين عليه السّلام و اولاد او كه ائمه اطهارند ميباشد و بنظر حقير اگر خداوند قسم ببلد مكّه ياد فرموده باشد چنانچه مفسرين گفته‌اند اظهر آنست كه مراد از والد حضرت اسمعيل و از ما ولد پيغمبر خاتم و ائمه اطهار باشد يا مراد از والد حضرت ابراهيم و مراد از ما ولد حضرت اسمعيل و اولاد او باشد چون عرب عدنانى و پيغمبر ما از نسل آن حضرتند و اين دو پيغمبر در بناى كعبه و آبادى مكّه پيش قدم بودند و ذكر آن دو اينجا مناسب است و جواب قسم آنست كه خدا ميفرمايد بتحقيق خلق نموديم ما انسان را در تعب و مشقّت چون از وقت تولّد بأنواع زحمات و صدمات دنيا مبتلا ميشود تا دم مرگ بسختى آن و بعدا بوحشت برزخ و سختيهاى قيامت و گفته‌اند براى تسليت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده و بعضى گفته‌اند مراد از كبد استوا و استقامت است چون خداوند از بين حيوانات فقط انسان را مستقيم و مستوى القامه خلق فرموده و اين معنى مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات اين مقام است كه بانتصاب انسان بر خلاف حيوانات تفسير فرموده‌اند آيا گمان ميكند كه احدى بر او قدرت پيدا نميكند كه مجازات نمايد او را براى ستمى كه از او بكسى رسيده و تخلّفى كه از فرمان خالق خود نموده چنين نيست خداوند قادر بر انتقام از او است و قمّى ره نقل نموده از امام باقر عليه السّلام كه فرمود مراد آنست كه كشته ميشود در مقابل كشتن او دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و بعيد نيست اشاره بدومى يا سوّمى باشد و بر سبيل تطبيق تفسير شده كه معمول در تفاسير ائمه اطهار است و با كمال افتخار ميگويد من مال فراوان و مجتمعى در راه جلوگيرى از پيشرفت اسلام صرف نمودم چنانچه از


جلد 5 صفحه 391

امام باقر عليه السّلام نقل شده كه عمرو بن عبد ود در جنگ خندق بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام اسلام را بر او عرضه داشت گفت پس اين همه مالى كه من در جلوگيرى از رواج اسلام خرج نمودم چه ميشود پس حضرت او را كشت آيا كينه مسلمانان و ساير عقائد و اخلاق فاسده كه در ضمير خود جاى ميدهد و اعمال قبيحه را كه در خلوت مرتكب ميشود گمان ميكند كسى او را نميبيند خدا ميبيند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميداند آيا ما براى او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار نداديم كه ببيند و سخن بگويد و دهانش پوشيده باشد و بآسانى بخورد و بياشامد و شكر كند چرا نميكند آيا راه روشن خير و شرّ را باو نشان نداديم چنانچه در روايات تصريح بآن شده چرا راه خير را نميپيمايد پس اين انسان با اين همه وسائلى كه ما برايش فراهم نموديم و اين همه قدرت و تمكّنى كه براى خود فرض ميكند و ميپندارد بزحمت وارد در طى طريق پر زحمتى از طرق خيرات كه براى او مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن است نميشود و چه ميدانى تو اى پيغمبر كه چيست مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن آزاد كردن بنده‌اى است از قيد رقيّت يا طعام دادن است در روز مجاعه و گرسنگى مردم بيكى از اقارب يتيم خود يا بيك فقير خاك نشين با آنكه اگر تمام اينكارها را هم بكند هزار يك حقّ شكر نعمت حقّ را بجا نياورده در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه وقتى مشغول بصرف طعام ميشد ميفرمود قدحى بياورند و نزديك خوان طعام بگذارند پس هر خوراك خوبى كه ميآوردند مقدارى از آن را در آن قدح ميگذارد و امر ميفرمود بفقراء بدهند و اين آيه را تلاوت ميفرمود يعنى فلا اقتحم تا آخر پس ميفرمود خدا ميدانست هر كس قدرت بر عتق رقبه پيدا نميكند پس راه بهشت را براى آنها باز كرد و از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه اطعام كند مؤمنين را بقدريكه سير شود نميداند از خلق خدا ثواب او را در آخرت احدى نه ملك مقرّبى و نه نبى مرسلى مگر خدا و از موجبات مغفرت اطعام مسلمان گرسنه است پس تلاوت فرمود او اطعام تا آخر و نيز از آن حضرت نقل شده كه بعضى از اصحاب سؤال نمود از اين آيه پس فرمود كسيكه اكرام كرده است او را خدا بولايت ما بتحقيق عبور نموده است از عقبه‌


جلد 5 صفحه 392

و مائيم آن عقبه‌اى كه هر كس وارد در آن شود نجات يافته و بعد فرمود مردم تمامى گرفتار آتش ميباشند غير از تو و اصحابت كه خداوند آزاد نموده است رقبه شما را از آتش بولايت ما اهل بيت و قريب باين مضامين روايات بسيار است و اخيرا خداوند شرط قبول كليّه اعمال خيريّه را بيان فرموده كه ميفرمايد آنكه اين قبيل اعمال خير را بجا بياورد پس بوده باشد از كسانيكه ايمان آوردند و توصيه نمودند يكديگر را بصبر بر طاعت و از معصيت و توصيه نمودند يكديگر را بترحّم و مهربانى و احسان بفقراء و ايتام بلكه به كليّه بندگان خدا اين اشخاص صاحبان ميمنت و مباركى باشند و آنانند كه در محشر نامه اعمالشان بدست راستشان است و شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام ميباشند كه ببهشت ميروند و مستغرق در نعم آنند و آنانكه كافر شدند بآيات خداوند و منكر شدند ولايت اولياء او را كه اعظم آيات الهى هستند آنان صاحبان شئامت و نحوستند كه نامه اعمالشان را بدست چپشان ميدهند از اعداء آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه آتش جهنّم بر آنها احاطه خواهد نمود در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائتش در نماز واجبش لا اقسم بهذا البلد باشد در دنيا شناخته شود از شايستگان و در آخرت شناخته شود بمنزلت نزد خدا و باشد در روز قيامت از رفقاء پيغمبران و شهدا و شايستگان و الحمد للّه ربّ العالمين.


جلد 5 صفحه 393

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ أَنت‌َ حِل‌ٌّ بِهذَا البَلَدِ «2»

‌که‌ يكي‌ ‌از‌ فضائل‌ ‌اينکه‌ مكه‌ ‌اينکه‌ ‌که‌ محل‌ اقامت‌ و سكونت‌ حضرت‌ رسالت‌ بوده‌ ‌که‌ گفتند: شرف‌ المكان‌ بالمكين‌. چون‌ ‌اينکه‌ سوره‌ مباركه‌ ‌در‌ مكه‌ نازل‌ ‌شده‌ قبل‌ ‌از‌ هجرت‌ حضرت‌ رسالت‌ و ‌آن‌ حضرت‌ متجاوز ‌از‌ پنجاه‌ سال‌ ‌در‌ مكه‌ تشريف‌ داشت‌ بلكه‌ ولادت‌ امير المؤمنين‌ (ع‌) ‌در‌ جوف‌ كعبه‌ معظمه‌ و ولادت‌ صديقه طاهره‌ ‌هم‌ ‌در‌ مكه‌ بوده‌، بعثت‌ حضرت‌ رسالت‌ ‌که‌ اصل‌ غرض‌ ‌از‌ خلقت‌ عالم‌ بوده‌ ‌در‌ مكه‌ مبعوث‌ شد نزول‌ قرآن‌ ‌در‌ مكه‌ بوده‌ ‌که‌ تمام‌ اينها باعث‌ شرافت‌ مكه‌ ميشود چنانچه‌ شرافت‌ بقاع‌ ائمه‌ اطهار ‌هم‌ بواسطه ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ مدفن‌ ‌آنها‌ ‌شده‌ مثل‌ نجف‌ كربلا مدينه‌ كاظمين‌ مشهد سرّ ‌من‌ ‌را‌ ‌که‌ ميفرمايد:

(وَ أَنت‌َ حِل‌ٌّ) ‌يعني‌ حلول‌ ‌شما‌ و محل‌ ‌شما‌ و سكونت‌ ‌شما‌ ‌در‌ ‌اينکه‌:

(بِهذَا البَلَدِ) بوده‌ چنانچه‌ شرافت‌ مساجد بواسطه‌ معبد مسلمين‌ ‌است‌ بلكه‌ يكي‌ ‌از‌ اموري‌ ‌که‌ باعث‌ شرافت‌ مكه‌ و موجب‌ مزيد ‌بر‌ شرافت‌ ‌او‌ ميشود ظهور حضرت‌ بقية اللّه‌ ابتداء ‌در‌ مكه‌ معظمه‌ ‌است‌ ‌که‌ ريشه‌ فساد كنده‌ ميشود.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 2)- «شهری که تو در آن ساکن هستی» (و انت حل بهذا البلد).

البته شرافت و عظمت سرزمین «مکّه» ایجاب می‌کند خداوند به آن سوگند یاد نماید، چرا که نخستین مرکز توحید و عبادت پروردگار در اینجا ساخته شده، و انبیای بزرگ گرد این خانه طواف کرده‌اند، ولی جمله «و انت حل بهذا البلد» مطلب تازه‌ای در بر دارد، می‌گوید: این شهر به خاطر وجود پر فیض و برکت تو چنان عظمتی به خود گرفته که شایسته این سوگند شده است.

ای کعبه را ز یمن قدوم تو صد شرف وی مرده را ز مقدم پاک تو صد صفا

بطحا ز نور طلعت تو یافته فروغ یثرت ز خاک تو با رونق و نوا

نکات آیه

۱ - شهر مکه، داراى محرّماتى ویژه و احکامى خاص است. (لا أُقسم ... و أنت حلّ بهذا البلد) جمله «و أنت حلّ ...»، یکى از خصایص پیامبراکرم(ص) را بیان کرده است و آن اباحه برخى از امورى است که بر دیگران مباح نبود. بنابراین شهر مکه براى غیر پیامبر(ص)، احکامى ویژه و محرّماتى خاص دارد.

۲ - تکلیف پیامبر(ص) درباره محرّمات شهر مکه، با دیگر مردم یکسان نبود. (و أنت حلّ بهذا البلد) «حِلٌّ» و «حَلالٌ»، به یک معنا است و به مردى که از احرام بیرون آمده و یا از حرم خارج شده باشد، «حَلال» و «مُحِلّ» گفته مى شود(مفردات راغب). بر این مبنا «حِلّ» بودن پیامبر(ص); یعنى، آنچه درباره مکه بر دیگران تحریم شده، براى آن حضرت مباح است. در این معنا جمله «و أنت حلّ»، مستأنفه خواهد بود. مشهور گفته اند: محرمات مکه براى حضرت رسول(ص)، تنها در «لحظه اى از روز فتح مکه» مباح شد و در غیر آن زمان با دیگران یکسان بوده است.

۳ - مردم مکه، حرمت پیامبر(ص) را پاس نداشته، به ساحت آن حضرت اسائه ادب مى کردند. (و أنت حلّ بهذا البلد) «حِلّ» نقطه مقابل «حرمت» است; اطلاق آن بر امور حلال، از باب توصیف به مصدر است(مصباح). حلال شمرده شدن پیامبر(ص)، به این معنا است که آن حضرت را از حقوق اجتماعى خود در مکه محروم کرده و او را همسان دیگر ساکنان مکه، گرامى نمى داشتند.

۴ - پیامبر(ص)، هنگام نازل شدن سوره «بلد»، در شهر مکه سکونت داشت. (و أنت حلّ بهذا البلد) این احتمال وجود دارد که «حِلّ» به معناى اقامت کننده باشد، آن گونه که در البحرالمحیط آمده است. بر این مبنا این کلمه یا مرادف «حالٌّ» و یا مصدر و به معناى «حلول» است و توصیف پیامبر(ص) به آن، براى مبالغه در استقرار آن حضرت در مکه خواهد بود.

۵ - سکونت پیامبر(ص) در مکه، مایه عظمت و ارجمندى آن شهر بود. (لا أُقسم ... و أنت حلّ) جمله «و أنت حِلّ»، حالیّه و بیانگر علت سوگند یادکردن خداوند است.

۶ - تجویز آزار رسانى به پیامبر(ص) از سوى ساکنان مکه، هتک حرمت آن سرزمین و اقدامى شگفت انگیز است. (لا أُقسم بهذا البلد . و أنت حلّ بهذا البلد) جمله «و أنت حلّ» - در سومین معناى «حلّ» (حلال شمردن نقض حریم پیامبر(ص) - بیانگر نمونه اى براى آیات بعد است که انسان را با رنج و زحمت، همراه خوانده است. خداوند با بیان آزار رسانى مردم مکه، به پیامبر(ص) و ابراز تعجب از رفتار آنان، رسول اکرم را براى شکیبایى و مقاومت در برابر آزارهاى آنان، آماده مى سازد.

روایات و احادیث

۷ - «عن ابراهیم بن ابى یحیى قال: سئل أبوعبداللّه(ع) عن قول اللّه تعالى «لااُقسم بهذا البلد و أنت حلّ بهذا البلد» قال إنّ قریشاً کانوا یُحرّمون البلد ... فاستحلّوا من نبىّ اللّه(ص) الشتم و التکذیب فقال: لا أُقسم بهذا البلد و أنت حلّ بهذا البلد «إنّهم عظّموا البلد و استحلّوا ما حرّم اللّه تعالى;[۱] از ابراهیم بن ابى یحیى روایت شده که گفت: از امام صادق(ع) از سخن خداى تعالى «لا اُقسم بهذا البلد . و أنت حلّ بهذا البلد» سؤال شد، امام فرمود: قریش احترام شهر [مکه] را نگه مى داشتند ... ولى ناسزاگویى و تکذیب پیامبرخدا(ص) را حلال شمردند[و حرمت مکه را درباره ایشان رعایت نکردند]. پس خدا فرمود: «لا اُقسم بهذا البلد. و أنت حلّ بهذا البلد» آنان براى این شهر عظمت قائل شدند، ولى حرام خداى تعالى را حلال شمردند».

موضوعات مرتبط

  • احکام :۱، ۲
  • اسلام: تاریخ صدر اسلام ۳، ۶
  • حرم: محرمات حرم ۱، ۲
  • قریش: بى احترامى قریش ۷
  • محمد(ص): اختصاصات محمد(ص) ۲; بى احترامى به محمد(ص) ۳، ۷; سکونت محمد(ص) در مکه ۵; شگفتى اذیت محمد(ص) ۶; فضایل محمد(ص) ۵; محمد(ص) در مکه ۴; محمد(ص) هنگام نزول سوره بلد ۴
  • مکه: احکام مکه ۱، ۲; اذیتهاى اهل مکه ۶; بى احترامى اهل مکه ۳، ۶; شگفتى بى احترامى به مکه ۶; عصیان اهل مکه ۳; عوامل عظمت مکه ۵; هتک قداست مکه۷

منابع

  1. تفسیرفرات کوفى، ص ۵۵۷; بحارالأنوار، ج ۲۴- ، ص ۲۸۴، ح ۱۰.