البقرة ٦٧

از الکتاب
نسخهٔ قابل چاپ دیگر پشتیبانی نمی‌شود و ممکن است در زمان رندر کردن با خطا مواجه شوید. لطفاً بوکمارک‌های مرورگر خود را به‌روزرسانی کنید و در عوض از عمبکرد چاپ پیش‌فرض مرورگر خود استفاده کنید.
کپی متن آیه
وَ إِذْ قَالَ‌ مُوسَى‌ لِقَوْمِهِ‌ إِنَ‌ اللَّهَ‌ يَأْمُرُکُمْ‌ أَنْ‌ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قَالُوا أَ تَتَّخِذُنَا هُزُواً قَالَ‌ أَعُوذُ بِاللَّهِ‌ أَنْ‌ أَکُونَ‌ مِنَ‌ الْجَاهِلِينَ‌

ترجمه

و (به یاد آورید) هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: «خداوند به شما دستور می‌دهد ماده‌گاوی را ذبح کنید (و قطعه‌ای از بدن آن را به مقتولی که قاتل او شناخته نشده بزنید، تا زنده شود و قاتل خویش را معرفی کند؛ و غوغا خاموش گردد.)» گفتند: «آیا ما را مسخره می‌کنی؟» (موسی) گفت: «به خدا پناه می‌برم از اینکه از جاهلان باشم!»

و آن وقت كه موسى به قوم خود گفت: خدا به شما فرمان مى‌دهد كه گاوى را سر ببريد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مى‌گيرى؟ گفت: پناه مى‌برم به خدا كه از جاهلان باشم
و هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: «خدا به شما فرمان مى‌دهد كه: ماده گاوى را سر ببريد»، گفتند: «آيا ما را به ريشخند مى‌گيرى؟» گفت: «پناه مى‌برم به خدا كه [مبادا] از جاهلان باشم.»
و (به یاد آرید) وقتی که موسی به قوم خود فرمود که به امر خدا گاوی را ذبح کنید، گفتند: ما را به تمسخر گرفته‌ای؟ موسی گفت: پناه می‌برم به خدا از آنکه (سخن به تمسخر گویم و) از مردم نادان باشم.
و [یاد کنید] زمانی که موسی به قومش گفت: خدا به شما فرمان می دهد گاوی را ذبح کنید، گفتند: آیا ما را مسخره می کنی؟! گفت: به خدا پناه می برم از اینکه از نادانان باشم.
و به ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت: خدا فرمان مى دهد كه گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مى‌گيرى؟ گفت: به خدا پناه مى‌برم اگر از نادانان باشم.
و چون موسی به قومش گفت خداوند به شما دستور می‌دهد که ماده‌گاوی بکشید، گفتند آیا ما را ریشخند می‌کنی؟ گفت پناه بر خدا می‌برم که [مبادا] از نادانان باشم‌
و [به ياد آريد] آنگاه كه موسى به قوم خويش گفت: خداوند شما را مى‌فرمايد كه گاوى را سر ببريد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مى‌گيرى؟!- ما از تو مى‌پرسيم فلان را چه كسى كشته؟ و تو مى‌گويى گاوى بكشيد!- گفت: به خدا پناه مى‌برم كه از نادانان باشم.
و (به یاد آورید) آن هنگامی را که موسی به قوم خود (که در میانشان قتلی رخ داده بود و قاتل شناخته نمی‌شد) گفت: خدا به شما دستور می‌دهد که گاوی را سر ببرید (تا کلید شناخت قتل شود. ولی ایشان این کار را عجیب پنداشتند و) گفتند: آیا ما را مسخره می‌کنی؟ گفت: به خدا پناه می‌برم از این که جزو نادانان باشم (و مردم را ریشخند نمایم و به مسخره گیرم).
و چون موسی به قومش گفت: «خدا به‌راستی شما را فرمان می‌دهد که ماده گاوی را سر ببرید»، گفتند: «آیا ما را همواره به مسخره می‌گیری‌؟» گفت: «پناه می‌برم به خدا که از جاهلان باشم.»
و هنگامی که گفت موسی به قوم خود که خدا فرمانتان دهد که بکشید گاوی گفتند ما را به مسخره گیری گفت پناه می‌برم به خدا که باشم از نادانان‌

And recall when Moses said to his people, “Allah commands you to sacrifice a heifer.” They said, “Do you make a mockery of us?” He said, “Allah forbid that I should be so ignorant.”
ترتیل:
ترجمه:
البقرة ٦٦ آیه ٦٧ البقرة ٦٨
سوره : سوره البقرة
نزول : ٥ هجرت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«بَقَرَةً»: گاو. بقرة، واحد بَقَر است که اسم جنس است (نگا: بقره / ). «هُزُواً»: سخریّه. بازیچه. مصدر و به معنی اسم مفعول، یعنی مَهْزُوءً است. مانند خَلْق به معنی مَخْلُوق (نگا: لقمان / ) و صَیْد به معنی مَصید (نگا: مائده / و ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


«67» وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ‌

و (بخاطر بياوريد) هنگامى كه موسى به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان مى‌دهد (براى يافتن قاتل) ماده گاوى را ذبح كنيد، گفتند: آيا ما را به تمسخر مى‌گيرى؟ (موسى) گفت: به خدا پناه مى‌برم از اينكه از جاهلان باشم.

نکته ها

اين سوره را به جهت اين داستان، سوره بقره ناميده‌اند. فرمان ذبح گاو، در تورات‌ «1» به عنوان يك قانون قضايى مطرح شده است و خلاصه‌ى ماجرا از اين قرار بوده كه مقتولى در بين بنى‌اسرائيل پيدا شد كه قاتل آن معلوم نبود. در ميان قوم نزاع و درگيرى شروع شد و هر قبيله، قتل را به طايفه و قبيله‌اى ديگر نسبت مى‌داد و خود را تبرئه مى‌كرد.

آنها براى داورى و حل مشكل، نزد حضرت موسى رفتند. موسى عليه السلام به آنها فرمود: خداوند دستور داده گاوى را ذبح كنيد و قطعه‌اى از بدن آنرا به مقتول بزنيد تا زنده شود و قاتل خود را معرّفى كند. آنها با شنيدن اين جواب به موسى عليه السلام گفتند: آيا ما را مسخره مى‌كنى؟

موسى گفت: مسخره كردن كار جاهلان است و من به خدا پناه مى‌برم كه از جاهلان باشم.

در فرهنگ قرآن و روايات، جهل به معناى بى‌خردى است، نه نادانى. لذا كلمه‌ى «جهل» در برابر «عقل» بكار مى‌رود، نه در برابر علم. وچون مسخره كردن ديگران، نشانه‌ى بى‌خردى است، حضرت موسى از آن به خدا پناه مى‌برد.

پیام ها

1- اگر فرمان خداوند، با ذهن و سليقه‌ى ما مطابق نيامد و راز آن را نفهميديم،


«1». تورات، سِفر تثنيه، فصل 21.

جلد 1 - صفحه 134

نبايد آنرا انكار كنيم. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ ... أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً»

2- موسى عليه السلام دستور ذبح گاو را از سوى خدا معرّفى مى‌كند تا بلكه رعايت ادب نموده وتسليم شوند، ولى آنها باز بهانه گيرى مى‌كنند. «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ»

3- خداوند اگر اراده نمايد، از به هم خوردن دو مرده، مرده‌اى زنده مى‌شود.

«تَذْبَحُوا بَقَرَةً»

4- در كشتن گاو، تقدّس گاو كوبيده مى‌شود. همانند بت‌شكنى ابراهيم عليه السلام و آتش زدن گوساله‌ى طلايى سامرى. «تَذْبَحُوا بَقَرَةً»

5- درجه‌ى ايمان مردم به پيامبرشان، از برخورد آنها در مقابل دستورات وى فهميده مى‌شود. «أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً»

6- استعاذه و پناه بردن به خدا، يكى از راه‌هاى بيمه شدن است. عصمت انبيا در سايه‌ى استعاذه و امثال آن است. «أَعُوذُ ...»

7- مسخره كردن، كار افراد جاهل وبى‌خرد است. «أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»

8- جهل و بى‌خردى، خطرى است كه اولياى خدا، از آن به خدا پناه مى‌برند.

«أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ»

9- خداوند در يك ماجرا، توحيد؛ قدرت نمايى خود، نبوّت؛ معجزه موسى، و معاد؛ زنده شدن مرده را به اثبات مى‌رساند.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (67)

وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ‌: و ياد كنيد اى بنى اسرائيل وقتى را كه گفت موسى عليه السلام مرقوم خود را، زمانى كه در ميان خود كشته‌اى يافتند عاميل نام، و مى‌خواستند قاتل او را معلوم كنند. إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً: بدرستى كه خداوند امر فرمايد شما را اينكه بكشيد گاوى را و بزنيد عضوى از آن را بر اين مرده تا خدا او را زنده فرمايد.

قضيه قتل: در ميان بنى اسرائيل مردى بود عاميل نام. مال بسيار داشت و هيچ وارثى به غير از يك پسر نداشت. برادرزاده‌هاى او مى‌خواستند مال او را به ميراث ببرند. به طمع ميراث پسر عمو را بكشتند و در شب او را به درب مسجدى كه دوازده در داشت به عدد اسباط بنى اسرائيل، انداختند، و چون روز شد اهل آن در، مقتول را به در ديگر كشيدند. ميان اين دو سبط نزاع افتاد، بنى عمّ او آمدند و ادعا نمودند بر سبطى كه در به آنها تعلق داشت. از حضرت صادق عليه السلام مرويست كه كشتن او به جهت آن بود كه پسر برادر او دخترش را خطبه‌ «1» كرده بود، امتناع نموده دختر را به ديگرى تزويج كرد.

خلاصه جدال واقع شد ميان آنان. به حضرت موسى عليه السلام عرض نمودند كه از خدا بخواه تا قاتل معلوم شود «2». بعد از دعا و درخواست فرمود:

خداى تعالى امر فرمايد كه بكشيد گاوى را.


«1» خواستگارى.

«2» تفسير برهان، جلد اوّل، صفحه 111، حديث سوّم.

تفسير اثنا عشرى، ج‌1، ص: 170

قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً: گفتند قوم: آيا فرا مى‌گيرى ما را اهل سخريه و استهزاء؟ يعنى با ما سخريه مى‌كنى؟ ما از تو قاتل را مى‌خواهيم، تو ما را به كشتن گاو امر نمائى! قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ‌: فرمود موسى عليه السلام پناه مى‌برم به خدا از آنكه باشم نادان؛ زيرا سخريه در چنين حالى كه طلب رشد و صلاح كنيد، جهل محض باشد. پس جواب از روى علم و خير خواهد بود.

تبصره: علت امر به ذبح گاو و تخصيص كشتن گاو از ساير حيوانات، به جهت آن بود كه ايشان عبادت گوساله كرده بودند، و آن در نظر آنها وقعى تمام داشت. امر شد به ذبح گاو تا كشتن آن در دست ايشان موجب ذلّت و اهانت آنها باشد و بدانند كه چنين وجودى صلاحيت عبادت و پرستش ندارد.

علم الهدى سيد مرتضى فرمود كه حق تعالى امر فرمود به كشتن گاوى كه جامع صفات آتيه باشد، لكن در اوّل حال، تأخير بيان فرمود و تأخير بيان از وقت خطاب جايز باشد، لكن تأخير بيان از وقت حاجت جايز نيست.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ (67)

ترجمه‌

و هنگاميكه گفت موسى مر قومش را همانا خدا امر ميكند شما را كه بكشيد گاويرا گفتند آيا ما را مسخره ميكنى گفت پناه ميبرم بخدا كه باشم از نادانان.


جلد 1 صفحه 100

تفسير

در زمان حضرت موسى (ع) زنى صاحب جمال و كمال و عفت بود كه سه پسر عم او طالبش بودند و او اختيار نمود انجب و افضل آنها را و آندو بر او حسد بردند و به مهمانى دعوتش نمودند و او را كشتند و در محله بنى اسرائيل انداختند بعد آمدند گريه و زارى نمودند و مطالبه قاتل او را از طائفه بنى اسرائيل كردند حضرت موسى امر فرمود يا قسم ياد كنند كه ما نكشتيم و از كشنده خبر نداريم و ديه بدهند يا آن كه قاتل را پيدا كنند كه اقرار كند يا حبس تنگناى را اختيار نمايند آنها عرض كردند يا نبى اللّه ما كه نكشتيم و از كشنده هم خبر نداريم اين تكاليف شاقه بر ما روا نيست حضرت موسى فرمود حكم خدا اين است و بايد راضى باشيد چون منفعت در رضاى بامر خدا و اطاعت او است آنها عرض كردند ما ايمان آورديم كه جان و مال ما محفوظ باشد تو هم پيغمبرى از خدا بخواه قاتل را بنماياند حضرت موسى فرمود خداوند حكم واقعه را بيان فرموده من جرئت ندارم خواهش نمايم حكمى را غير از آنچه خدا فرموده و اعتراض نمايم بر اوامر او آيا امثال و نظائر اين جرئت و جسارت را ننموديد و پاداش آنرا ديديد و خواست كه همان حكم را انفاذ فرمايد كه خطاب رسيد اجابت كن ملتمس آنها را و بخواه از من كه بيان كنم قاتل كيست تا كشته شود و غير او سالم بماند از تهمت و غرامت من اراده دارم باين وسيله وسعت دهم در رزق كسيكه از امت تو است ولى شغلش ذكر صلوات بر محمد و آل اطهار او است و معتقد است بفضيلت محمد (ص) و بعد از او على (ع) بر تمام طوائف بشر و ميخواهم غنى كنم او را در دنيا در اين واقعه تا بوده باشد بعض ثواب او از تعظيم و تكريم محمد و آل او پس حضرت موسى از خداوند استدعا نمود كه قاتل را بيان فرمايد خداوند فرمود بگو به بنى اسرائيل اگر ميخواهيد قاتل معلوم شود گاوى بكشيد و بزنيد مقتول را بجزئى از آن كشته زنده ميشود و خبر ميدهد كه قاتل او كيست آنها تعجب كردند و گفتند اى موسى ما را استهزا ميكنى چگونه ممكن است گاوى كشت و يك قطعه از ميتى جدا كرد به ميت ديگر زد زنده شود مگر اجتماع دو ميت موجب حيات يكى از آندو است حضرت موسى فرمود منكه از پيش خود اين امر را بشما ابلاغ ننمودم امر خداوند را قياس بكار بنده نبايد كرد و چون و چرا سزاوار نيست آيا منى مرد و منى زن دو بى‌جان نيستند كه خداوند شما جاندارها را از آن دو خلق فرموده و آيا حبه و تخم كه در زمين كاشته ميشود روح دارد كه خداوند از آنها انواع رياحين و گلها و درخت‌


جلد 1 صفحه 101

ها ميروياند كه داراى روح نباتى مى‌باشند و شما از آنها استفاده و ارتزاق مينمائيد استهزاء و سخريه از عمل جهال است يا كسيكه معرفت بعظمت و قدرت حق ندارد ممكن است افترا بخدا به بندد نه كسيكه خداوند او را كليم خود قرار داده و تتمه حكايت در تفسير آيات بعد خواهد آمد انشاء اللّه تعالى و قمى از حضرت صادق (ع) قريب باين مضمون را روايت نموده و ذيلا نگاشته كه در بنى اسرائيل مردى بود كه پسر خوبى داشت و آن پسر داراى متاعى بود كه براى فروش مهيا نموده بود روزى مشتريانى آمدند كه آنمتاع را بخرند پدرش در خواب بود و كليد آنمكان كه متاعش در آنجا بود در زير سر پدرش بود و او نخواست پدرش را از خواب بيدار كند مشتريان را جواب داد وقتى پدرش از خواب بيدار شد سؤال نمود كه آن متاع را فروختى يا نه او گفت خير و سبب را بيان نمود پدر از اين عمل خوشحال شد گاوى داشت باو بخشيد و شكر خدا را نمود كه چنين پسرى دارد پس خداوند مأمور نمود بنى اسرائيل را كه گاوى را بكشند باوصافى كه منحصر در آن گاو بود تا قاتل معلوم شود و بنظر حقير ميان اين روايت و تفسير امام منافاتى نيست زيرا كسيكه چنين طينت پاكى داشته باشد كه براى راحتى و احترام پدرش از منفعت كلى صرف نظر نمايد لابد ذكرش صلوات و اعتقادش بنبوت و ولايت ثابت است و اللّه اعلم و هزو ظاهرا مصدر است و بمعنى مفعول استعمال شده و بسكون زا و ضم ان با همزه و واو بچهار وجه مانند كفو قرائت نموده‌اند.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ قال‌َ مُوسي‌ لِقَومِه‌ِ إِن‌َّ اللّه‌َ يَأمُرُكُم‌ أَن‌ تَذبَحُوا بَقَرَةً قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً قال‌َ أَعُوذُ بِاللّه‌ِ أَن‌ أَكُون‌َ مِن‌َ الجاهِلِين‌َ (67) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّك‌َ يُبَيِّن‌ لَنا ما هِي‌َ قال‌َ إِنَّه‌ُ يَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا فارِض‌ٌ وَ لا بِكرٌ عَوان‌ٌ بَين‌َ ذلِك‌َ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُون‌َ (68) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّك‌َ يُبَيِّن‌ لَنا ما لَونُها قال‌َ إِنَّه‌ُ يَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ صَفراءُ فاقِع‌ٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِين‌َ (69) قالُوا ادع‌ُ لَنا رَبَّك‌َ يُبَيِّن‌ لَنا ما هِي‌َ إِن‌َّ البَقَرَ تَشابَه‌َ عَلَينا وَ إِنّا إِن‌ شاءَ اللّه‌ُ لَمُهتَدُون‌َ (70) قال‌َ إِنَّه‌ُ يَقُول‌ُ إِنَّها بَقَرَةٌ لا ذَلُول‌ٌ تُثِيرُ الأَرض‌َ وَ لا تَسقِي‌ الحَرث‌َ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها قالُوا الآن‌َ جِئت‌َ بِالحَق‌ِّ فَذَبَحُوها وَ ما كادُوا يَفعَلُون‌َ (71)

(و ياد كن‌ زماني‌ ‌را‌ ‌که‌ موسي‌ بقومش‌ ‌گفت‌ خداوند ‌شما‌ ‌را‌ امر ميكند ‌که‌ گاوي‌ بكشيد، قومش‌ گفتند آيا ‌ما ‌را‌ استهزاء ميكني‌! فرمود بخدا پناه‌ ميبرم‌ ‌از‌ اينكه‌ ‌از‌ نادانان‌ باشم‌، گفتند پروردگار ترا بخوان‌ ‌براي‌ ‌ما ‌تا‌ بيان‌ كند ‌که‌ ‌آن‌ گاو چيست‌! ‌گفت‌ پروردگار ‌من‌ ميفرمايد ‌که‌ ‌آن‌ گاوي‌ ‌است‌ ‌که‌ نه‌ پير ‌باشد‌ و نه‌ جوان‌ جوان‌ بلكه‌ ميان‌ ‌اينکه‌ دو ‌باشد‌ ‌پس‌ آنچه‌ مأموريد بجاي‌ آوريد، گفتند پروردگارت‌ ‌را‌ بخوان‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌ما بيان‌ كند ‌که‌ ‌اينکه‌ گاو چه‌ رنگ‌ ‌است‌! موسي‌ ‌گفت‌ پروردگار ‌من‌ ميفرمايد ‌که‌ ‌آن‌ گاو زرد سير ‌است‌ رنگ‌ ‌او‌ بينندگان‌ ‌را‌ بسرور ميآورد، گفتند پروردگارت‌ ‌را‌ بخوان‌ ‌که‌ ‌براي‌ ‌ما بيان‌ كند ‌که‌ ‌اينکه‌ چگونه‌ گاوي‌ ‌است‌! زيرا ‌که‌ ‌اينکه‌ گاو ‌بر‌ ‌ما مشتبه‌ ‌است‌ و بدرستي‌ ‌که‌ ‌ما ‌اگر‌ ‌خدا‌ بخواهد ‌هر‌ آينه‌ هدايت‌ شدگانيم‌ موسي‌ ‌گفت‌ پروردگار ‌من‌

جلد 2 - صفحه 56

ميگويد ‌آن‌ گاوي‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌او‌ زياد كار نگرفته‌اند ‌به‌ اينكه‌ ‌او‌ ‌را‌ بخيش‌ بسته‌ و زمين‌ ‌را‌ شيار نموده‌ باشند و نه‌ ‌با‌ ‌او‌ كشت‌ ‌را‌ آب‌ داده‌ باشند، و ‌آن‌ گاو بي‌عيب‌ ‌است‌ و رنگ‌ مخالف‌ رنگ‌ تنش‌ ‌در‌ ‌او‌ نيست‌، گفتند اكنون‌ حق‌ ‌را‌ آوردي‌، ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ گاو ‌را‌ ذبح‌ نمودند و حال‌ آنكه‌ نزديك‌ ‌بود‌ بجا نياورند).

شرح‌ الفاظ آيات‌

تَذبَحُوا ‌از‌ ذبح‌ ‌است‌ و اصل‌ ‌آن‌ بمعني‌ شق‌ّ و شكافتن‌ ‌باشد‌ و بمعني‌ بريدن‌ حلقوم‌ آيد و ذبح‌ شرعي‌ آنست‌ ‌که‌ شرايطي‌ ‌که‌ ‌در‌ شريعت‌ اسلام‌ ‌براي‌ ‌آن‌ مقرر ‌شده‌ رعايت‌ شود ‌که‌ مسلمان‌ بودن‌ ذبح‌ كننده‌ و نام‌ ‌خدا‌ بردن‌، و رو بقبله‌ بودن‌، و قطع‌ اوداج‌ اربعه‌ ‌با‌ آهن‌ نمودن‌ ‌است‌، و بَقَرَةً گاو ماده‌ ‌باشد‌ و گاو نر ‌را‌ ثور گويند و تاء ‌آن‌ تاء وحدت‌ ‌است‌ نه‌ تاء تأنيث‌ مانند تمر و تمرة و اصل‌ بقر بمعني‌ شكافتن‌ ‌باشد‌ و گاو ‌را‌ ‌براي‌ ‌آن‌ بقر گفتند ‌که‌ ‌براي‌ شخم‌ زمين‌ ‌را‌ ميشكافد و هُزُواً بمعني‌ سخريه‌ و استهزاء ‌باشد‌ و ‌در‌ ‌آن‌ سه‌ لغت‌ ‌است‌ هزو (بضم‌ زاء ‌با‌ واو) و هزء (بسكون‌ زاء ‌با‌ همزه‌) و هزء (بضم‌ زاء ‌با‌ همزه‌) ولي‌ چنانچه‌ ‌در‌ مقدّمه ‌اينکه‌ كتاب‌ متعرض‌ شديم‌ معتبر همان‌ قرائت‌ سياهي‌ ‌است‌ ‌که‌ بتواتر ‌از‌ زمان‌ نبي‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ‌تا‌ ‌اينکه‌ زمان‌ ‌بما‌ رسيده‌ ‌است‌ و قرائت‌ سياهي‌ هُزُواً بضم‌ّ زاء و ‌با‌ واو ‌است‌ و همين‌ گفتار ‌در‌ كفوا جاريست‌.

الجاهِلِين‌َ جهل‌ ‌در‌ اينجا مقابل‌ عقل‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌آن‌ ‌را‌ حمق‌ گويند نه‌ مقابل‌ علم‌ و ‌از‌ ‌اينکه‌ جمله‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ استهزاء و سخره‌ نمودن‌ عمل‌ احمقانه‌ ‌است‌ و ‌از‌ ساحت‌ قدس‌ انبياء دور ‌است‌.

ما هِي‌َ ‌از‌ جواب‌ حضرت‌ موسي‌ استفاده‌ ميشود ‌که‌ ‌اينکه‌ سؤال‌ ‌از‌ سن‌ّ بقره‌ بوده‌ ‌است‌ و ‌در‌ اخبار دارد ‌که‌ ‌اگر‌ بني‌ اسرائيل‌ ‌اينکه‌ سؤالات‌ ‌را‌ ننموده‌ و يك‌ بقره ذبح‌ كرده‌ بودند امتثال‌ امر ‌شده‌ ‌بود‌ ولي‌ ‌هر‌ چه‌ بيشتر سؤال‌ شد حكم‌

جلد 2 - صفحه 57

سخت‌تر شد، و توهم‌ نشود ‌که‌ احكام‌ ثانويه‌ و ثالثيه‌ و رابعيه‌ ناسخ‌ حكم‌ اولي‌ باشند ‌تا‌ اشكال‌ شود ‌که‌ نسخ‌ قبل‌ ‌از‌ عمل‌ جايز نيست‌ بلكه‌ اينها تقييداتي‌ ‌است‌ نسبت‌ باطلاق‌ حكم‌ اول‌، و تأخر بيان‌ ‌از‌ وقت‌ حاجت‌ ‌هم‌ نيست‌ زيرا ‌که‌ وقت‌ عمل‌ موسع‌ بوده‌ و ممكن‌ ‌است‌ حكمت‌ ‌اينکه‌ تقييدات‌ عقوبت‌ ‌آنها‌ ‌در‌ كثرت‌ سؤال‌ و مسامحه‌ ‌در‌ عمل‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ ‌در‌ روايات‌ وارده‌ ‌از‌ نبي‌ اكرم‌ صلّي‌ اللّه‌ ‌عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و حضرت‌ رضا «ع‌» ‌است‌ ‌که‌ «

و لكن‌ شدّدوا فشدّد اللّه‌ ‌عليهم‌

» (و فارض‌) بمعني‌ مسن‌ّ و سالدار ‌است‌ و (بكر) بمعني‌ جوان‌ ‌است‌ ‌که‌ هنوز زايش‌ ننموده‌ و فحل‌ نديده‌ ‌است‌ و فارض‌ و بكر چون‌ ‌از‌ صفات‌ مختصه‌ اناث‌ ‌است‌ ‌از‌ اينجهت‌ احتياج‌ بعلامت‌ تأنيث‌ ندارد ‌با‌ اينكه‌ بقره‌ علامت‌ تأنيث‌ دارد نه‌ ‌از‌ جهت‌ تاء زيرا گذشت‌ ‌که‌ تاء وحدت‌ ‌است‌ بلكه‌ ‌از‌ جهت‌ لفظ بقره‌ مقابل‌ ثور (و عوان‌) بمعني‌ ‌هر‌ چيزي‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ نيمه‌ سن‌ّ ‌باشد‌، و ‌از‌ كلمه‌ فَافعَلُوا ما تُؤمَرُون‌َ ممكن‌ ‌است‌ استفاده‌ شود ‌که‌ ديگر سؤال‌ نكنيد و ‌بر‌ ‌خود‌ كار ‌را‌ مشكل‌ ننمائيد ولي‌ باز ‌آنها‌ ‌از‌ رنگ‌ بقره‌ سؤال‌ نمودند جواب‌ آمد صَفراءُ فاقِع‌ٌ لَونُها تَسُرُّ النّاظِرِين‌َ صفراء بمعني‌ زرد و فاقع‌ بمعني‌ شديد الصفرة و زرد سير ‌است‌ و تأكيد صفراء ‌است‌ (و لونها) فاعل‌ ‌است‌ ‌براي‌ فاقع‌، و ضمير (تسر) راجع‌ ببقره‌ ‌است‌ ‌يعني‌ صفاء ‌آن‌ بقره‌ ناظران‌ ‌را‌ خرّم‌ كند.

باز بني‌ اسرائيل‌ سؤال‌ ‌را‌ ادامه‌ داده‌ و ‌از‌ كار كرده‌ بودن‌ ‌ يا ‌ نبودن‌ ‌آن‌ پرسيدند جواب‌ آمد لا ذَلُول‌ٌ تُثِيرُ الأَرض‌َ وَ لا تَسقِي‌ الحَرث‌َ مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها اصل‌ (ذلول‌) بمعني‌ سهل‌ الانقياد و رام‌ ‌است‌ و مراد اينست‌ ‌که‌ بواسطه‌ كار گرفتن‌ و بار كشيدن‌ ‌از‌ ‌او‌ رام‌ و كار شكسته‌ نشده‌ ‌باشد‌ (و تثير الارض‌) بيان‌ (‌لا‌ ذلول‌) ‌است‌ و اثارة الارض‌ بمعني‌ شيار كردن‌ زمين‌ ‌است‌ و گاو نر ‌را‌ ‌از‌ اينجهت‌ ثور گويند ‌که‌ زمين‌ ‌را‌ ‌با‌ ‌او‌ شيار كنند، وَ لا تَسقِي‌ الحَرث‌َ كشت‌ ‌را‌ آب‌ نداده‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ بوسيله‌ ‌او‌

جلد 2 - صفحه 58

آب‌ كشي‌ ‌براي‌ زراعت‌ نشده‌ ‌باشد‌ و مُسَلَّمَةٌ بمعني‌ سالم‌ و بي‌عيب‌ ‌است‌ و شية ‌از‌ و شي‌ء و بمعني‌ ‌هر‌ رنگي‌ ‌است‌ ‌که‌ مخالف‌ رنگ‌ عمده‌ چيزي‌ ‌باشد‌ مانند خالهاي‌ سفيد ‌که‌ ‌در‌ گاو سياه‌ رنگ‌ ‌باشد‌ و نحو ‌آن‌.

جِئت‌َ بِالحَق‌ِّ ‌يعني‌ حق‌ صفات‌ گاو ‌را‌ بيان‌ فرمودي‌ بطوري‌ ‌که‌ ديگر اشتباهي‌ روي‌ ندهد وَ ما كادُوا يَفعَلُون‌َ بمعني‌ كادوا ‌ان‌ ‌لا‌ يفعلون‌ ‌است‌ ‌يعني‌ نزديك‌ ‌بود‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ كار ‌را‌ نكنند.

و ‌اينکه‌ قضيه‌ تمهيد و مقدمه‌ ‌است‌ ‌براي‌ قصه ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ذكر ميفرمايد و ‌آن‌ قصه‌ ملخص‌ ‌آن‌ بطوري‌ ‌که‌ قمي‌ ره‌ ‌از‌ حضرت‌ صادق‌ ‌عليه‌ السّلام‌ و صدوق‌ ره‌ ‌از‌ حضرت‌ رضا ‌عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌اند اينست‌ ‌که‌ مردي‌ ‌در‌ بني‌ اسرائيل‌ پسر عموي‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌براي‌ امتناع‌ ‌از‌ دادن‌ دخترش‌ ‌را‌ باو ‌از‌ روي‌ خدعه‌ كشت‌ و بني‌ اسرائيل‌ ‌را‌ بقتل‌ ‌او‌ متهم‌ نمود و ‌خود‌ قاتل‌ مقتول‌ ‌را‌ نزد موسي‌ آورد و مطالبه‌ خون‌ ‌او‌ ‌را‌ نمود و ‌اينکه‌ امر ‌در‌ ميان‌ ‌آنها‌ سخت‌ بزرگ‌ شد و ‌هر‌ كدام‌ ‌از‌ ‌خود‌ ‌آن‌ ‌را‌ دفع‌ مينمودند ‌پس‌ ‌در‌ كار ‌خود‌ بحضرت‌ موسي‌ مراجعه‌ نمودند و خداوند خواست‌ ‌که‌ حقيقت‌ امر ‌را‌ مكشوف‌ سازد ‌پس‌ دستور فرمود گاوي‌ ‌را‌ باين‌ اوصاف‌ كشتند و بعض‌ ‌از‌ ‌آن‌ گاو ‌را‌ ‌به‌ مقتول‌ زدند ‌تا‌ زنده‌ شد و خبر داد ‌که‌ همان‌ مدعي‌ خون‌ (پسر عمش‌) قاتل‌ اوست‌.

و سرّ تقديم‌ ‌اينکه‌ قسمت‌ ‌اينکه‌ قصّه‌ ‌بر‌ قسمت‌ اول‌ ‌آن‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ذكر ميشود اينست‌ ‌که‌ مقدمه‌ تمهيديه‌ ‌باشد‌ ‌براي‌ خطابي‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌آن‌ ‌آيه‌ بني‌ اسرائيل‌ ‌را‌ مخاطب‌ قرار ميدهد ‌تا‌ مقصود ‌از‌ جمله‌ فقلنا اضربوه‌ ببعضها مفهوم‌ شود.

59

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 67)- ماجرای گاو بنی اسرائیل! از این آیه به بعد بر خلاف آنچه تا به حال در سوره بقره پیرامون بنی اسرائیل خوانده‌ایم که همه بطور فشرده و خلاصه بود، ماجرایی به صورت مشروح آمده.

ماجرا (آن گونه که از قرآن و تفاسیر بر می‌آید) چنین بود که یکنفر از بنی اسرائیل به طرز مرموزی کشته می‌شود، در حالی که قاتل به هیچ وجه معلوم نیست.

در میان قبایل و اسباط بنی اسرائیل نزاع درگیر می‌شود، داوری را برای فصل خصومت نزد موسی (ع) می‌برند و حل مشکل را از او خواستار می‌شوند.

موسی (ع) با استمداد از لطف پروردگار از طریق اعجاز آمیزی به حل این مشکل چنانکه در تفسیر آیات می‌خوانید می‌پردازد.

نخست می‌گوید: «به خاطر بیاورید هنگامی را که موسی به قوم خود گفت باید گاوی را سر ببرید» (وَ إِذْ قالَ مُوسی لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً).

آنها از روی تعجّب «گفتند: آیا ما را به مسخره گرفته‌ای»؟! (قالُوا أَ تَتَّخِذُنا هُزُواً). «موسی در پاسخ آنان گفت: به خدا پناه می‌برم که از جاهلان باشم» (قالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ).

یعنی استهزا نمودن و مسخره کردن، کار افراد نادان و جاهل است، و پیامبر خدا هرگز چنین نیست.

نکات آیه

۱ - خداوند، قوم موسى را به ذبح گاوى ماده فرمان داد. (إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة) ماده بودن گاو از «بکر» در آیه بعد استفاده مى شود.

۲ - موسى(ع) ابلاغ کننده فرمان خدا (لزوم ذبح گاو) به مردم خویش (إذ قال موسى لقومه إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة)

۳ - تأکید موسى(ع) بر اینکه دستور ذبح گاو، از ناحیه خداست نه صلاحدید وى. (إذ قال موسى لقومه إن اللّه یأمرکم)

۴ - بازیچه قرار دادن و به مسخره گرفتن بنى اسرائیل، پندار و تحلیل قوم موسى از دستور ذبح گاو (أتتخذنا هزواً) «هزواً» یعنى به بازى گرفتن و مسخره کردن. از آیه ۷۲، ۷۳ چنین بر مى آید که فرمان مذکور در ارتباط با قتلى بوده که در میان بنى اسرائیل اتفاق افتاده و هر یک از طایفه ها طایفه دیگر را مسؤول مى شناختند و از آن جا که قوم موسى میان دستور ذبح گاو و کشف معماى قتل ارتباطى نمى دیدند، آن دستور (ذبح گاو) را به تمسخر گرفتن خویش، تحلیل کردند.

۵ - قوم موسى بر این گمان بودند که دستور ذبح گاو از ناحیه موسى(ع) است، نه فرمانى از جانب خداوند (أتتخذنا هزواً) از اینکه بنى اسرائیل با جمله «أتتخذنا هزواً» (آیا ما را به مسخره مى گیرى) موسى(ع) را مورد خطاب قرار دادند، معلوم مى شود که: آنان دستور ذبح گاو را دستورى از ناحیه خداوند نمى پنداشتند.

۶ - موسى(ع) مخالفت و موضع گیرى قومش را درباره دستور ذبح گاو، پیش بینى کرد. (إن اللّه یأمرکم أن تذبحوا بقرة) موسى(ع) فرمان الهى (لزوم ذبح گاو) را با جمله اسمیه «إن اللّه ...» - که قرین به حرف تأکید «إنّ» است - بیان داشت و معمولا بیان معنا با کلامى مؤکّد، حاکى از آن است که مخاطب پذیراى مضمون کلام نیست و یا آن را مورد تردید قرار خواهد داد.

۷ - قوم موسى وى را به دروغ گویى در ابلاغ حکم خدا (فرمان ذبح گاو)، متهم کردند. (إن اللّه یأمرکم ... قالوا أتتخذنا هزواً) با وجود اینکه موسى(ع) با جمله «إن اللّه...» تصریح مى کند که خداوند چنین دستورى داده بنى اسرائیل با خطاب به موسى (ع) (أتتخذنا) او را صادر کننده آن فرمان مى پنداشتند; یعنى، بر این گمان بودند که وى به گزاف آن حکم را به خداوند نسبت مى دهد.

۸ - قوم موسى وى را به استهزا کردن بنى اسرائیل متهم کردند. (أتتخذنا هزواً)

۹ - آزادى ابراز عقیده و بیان اندیشه در جامعه دینى عصر موسى (أتتخذنا هزواً)

۱۰ - استعاذه موسى(ع) به خدا از اینکه در زمره جاهلان باشد. (أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۱۱ - موسى(ع) با جاهلانه خواندن استهزاى مردم، پندار قوم خویش را درباره خود ناروا دانست. (قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۱۲ - قوم موسى، فاقد ایمان راسخ به موسى(ع) (أتتخذنا هزواً)

۱۳ - تلاش براى تبرئه کردن خویش از اتهامات ناروا، امرى نیکو و شایسته (قالوا أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۱۴ - پیامبران، از مسخره کردن و به بازیچه گرفتن مردم، منزهند. (قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۱۵ - پیامبران، منزه از کردارهاى جاهلانه هستند. (قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۱۶ - قوم موسى فاقد معرفت لازم نسبت به مقام شامخ پیامبران(ع) (أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۱۷ - استعاذه موسى(ع) به خدا، از اینکه امرى را به دروغ، به خداوند نسبت دهد. (أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین) جمله «أعوذ باللّه ...» ناظر به اتهاماتى است که جمله «أتتخذنا هزواً» گویاى آن است. این جمله بیانگر دو پندار باطل و اتهام ناروا مى باشد: ۱- موسى(ع) مردم را به بازیچه گرفته است. ۲- دستور ذبح گاو، فرمان خدا نیست بلکه ساخته خود موسى(ع) است.

۱۸ - پیامبران، هرگز حکمى را به دروغ به خداوند نسبت نمى دهند. (أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۱۹ - عصمت پیامبران، در بیان احکام الهى و ارائه آنها به مردم (أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۲۰ - استهزا و مسخره کردن مردم کردارى جاهلانه است. (أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۲۱ - لزوم استعاذه به خدا و یارى جستن از او براى دور ماندن از کردارهاى جاهلانه و لغزشهاى برخاسته از جهل (قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۲۲ - جهل و نادانى خطر آفرین و منشأى براى لغزشهاست. (أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین) پناه بردن، که معناى عیاذ (مصدر أعوذ) است، به هنگامى است که آدمى از شر چیزى در هراس باشد.

۲۳ - استهزاى مردم و به مسخره گرفتن ایشان، برخاسته از جهل و نادانى است. (أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین)

۲۴ - جهل و نادانى منشأ و دلیلى براى نسبت دادن حکم و امرى دروغین به خداست. (أتتخذنا هزواً قال أعوذ باللّه أن أکون من الجهلین) موسى (ع) در پاسخ اتهام قومش، مبنى بر اینکه دستور ذبح گاو دستور خود اوست و او آن را به خدا نسبت مى دهد، بیان داشت که: وى از امور جاهلانه به دور است; یعنى، چنین امرى مقتضاى جهل مى باشد.

روایات و احادیث

۲۵ - از امام صادق(ع) روایت شده که فرموده اند: «ان رجلا من خیار بنى اسرائیل و علمائهم خطب إمراة منهم فانعمت له و خطبها ابن عمّ لذلک الرجل و کان فاسقاً ردیاً فلم ینعموا له فحسد ابن عمّه الذى انعموا له فقعد له فقتله غیلة ثم حمله إلى موسى فقال یا نبى اللّه هذا إبن عمّى قد قتل قال موسى من قتله قال لاادرى ... فعظم ذلک على موسى فاجتمع إلیه بنو اسرائیل فقالوا ماترى یا نبى اللّه ... قال لهم موسى «ان اللّه یأمرکم ان تذبحوا بقرة» ...;[۱] مردى از علما و برگزیدگان بنى اسرائیل از قوم خود زنى را خواستگارى کرد و او پذیرفت; و همان زن را پسر عموى آن عالم - که مردى فاسق و پست بود - خواستگارى کرد و آنان به او جواب رد دادند و این پسر عموى فاسق به آن عالم حسد برد و در کمین او نشست و غافلگیرانه او را کشت و جنازه او را به سوى موسى(ع) برده و گفت: اى پیامبر خدا! این پسر عموى من است که او را کشته اند. موسى(ع) فرمود: چه کسى او را کشته است؟ گفت: نمى دانم ... این واقعه بر موسى(ع) گران آمد و بنى اسرائیل در اطراف موسى(ع) جمع شدند و گفتند نظر و حکم شما اى پیامبر خدا چیست؟ ... موسى(ع) فرمود: خداوند به شما امر مى کند که گاوى را ذبح کنید ...».

موضوعات مرتبط

  • آزادى: آزادى در دوران موسى(ع) ۹
  • آزادى بیان: تاریخ آزادى بیان ۹
  • استعاذه: استعاذه به خدا ۱۰; اهمیّت استعاذه به خدا ۲۱
  • استمداد: اهمیّت استمداد از خدا ۲۱
  • استهزا: زمینه استهزا ۲۳
  • افترا: منشأ افترا به خدا ۲۴
  • انبیا: انبیا و استهزاى مردم ۱۴; انبیا و افترا به خدا ۱۸; انبیا و عمل جاهلانه ۱۵; تبلیغ انبیا ۱۹; تنزیه انبیا ۱۴، ۱۵، ۱۸; صفات انبیا ۱۴، ۱۵; عصمت انبیا ۱۹
  • بنى اسرائیل: استهزاهاى بنى اسرائیل ۴، ۱۱; بنى اسرائیل و انبیا ۱۶; بنى اسرائیل و موسى(ع) ۷، ۸، ۱۲; بى اعتقادى بنى اسرائیل به موسى (ع) ۱۲; پندارهاى بنى اسرائیل ۵; تاریخ بنى اسرائیل ۱، ۴، ۵، ۷، ۸; جهل بنى اسرائیل ۱۱، ۱۶; ذبح گاو بنى اسرائیل ۱، ۳، ۵; عقیده بنى اسرائیل درباره خدا ۱۱; قصه گاو بنى اسرائیل ۲۵; گاو بنى اسرائیل ۴، ۶، ۷
  • جهل: آثار جهل ۲۱، ۲۲، ۲۳، ۲۴
  • خدا: اوامر خدا ۱، ۳
  • خود: تبرئه خود از تهمت ۱۳
  • عقیده: تاریخ آزادى عقیده ۹
  • عمل: اجتناب از عمل جاهلانه ۲۱; عمل پسندیده ۱۳; عمل جاهلانه ۲۰
  • گاو: گاو ماده ۱
  • لغزش: عوامل لغزش ۲۱، ۲۲
  • مردم: استهزاى مردم ۲۰
  • موسى(ع): استعاذه موسى(ع) ۱۰، ۱۷; پیش بینى موسى(ع) ۶; تبلیغ موسى(ع) ۲; تهمت استهزاگرى به موسى(ع) ۸; تهمت دروغگویى به موسى(ع) ۷; قصه موسى(ع) ۶، ۷، ۸، ۱۰، ۱۱; مسؤولیت موسى(ع) ۲; موسى(ع) و افترا به خدا ۱۷; موسى(ع) و تصحیح عقیده ۱۱; موسى(ع) و جاهلان ۱۰

منابع

  1. تفسیر قمى، ج ۱، ص ۴۹; نورالثقلین، ج ۱، ص ۸۸- ، ح ۲۴۰.