الأنبياء ١١١

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ إِنْ‌ أَدْرِي‌ لَعَلَّهُ‌ فِتْنَةٌ لَکُمْ‌ وَ مَتَاعٌ‌ إِلَى‌ حِينٍ‌

ترجمه

و من نمی‌دانم شاید این آزمایشی برای شماست؛ و مایه بهره‌گیری تا مدّتی (معیّن)!

و نمى‌دانم، شايد آن [تأخير عذاب‌] براى شما آزمايشى و [مهلت‌] برخوردارى تا زمانى [معين‌] باشد
و نمى‌دانم، شايد آن براى شما آزمايشى و تا چند گاهى [وسيله‌] برخوردارى باشد.
و خود ندانم شاید این (تأخیر عذاب) برای شما امتحانی باشد و تمتّعی (در دنیا) تا به هنگامی (که مرگ فرا رسد).
و من نمی دانم شاید این [تأخیر عذاب] آزمایشی برای شما و بهره مندی اندکی [از نعمت ها] تا مدتی معین است.
و نمى‌دانم شايد اين آزمايشى براى شما و بهره‌مندى تا به هنگام مرگ باشد.
و نمی‌دانم شاید آن آزمونی برای شما باشد، و برخورداری تا زمانی معین‌
و نمى‌دانم شايد اين [واپس داشتن عذاب و نشتابيدن بدان‌] شما را آزمونى باشد و برخورداريى تا هنگامى- مرگ يا هنگام فرارسيدن عذاب-.
من چه می‌دانم، شاید این (مهلت و تأخیر عذاب) آزمونی برای شما باشد و (شاید خداوند می‌خواهد شما را از لذائذ این جهان برای افزایش گناهان بیشتر) تا مدّتی بهره‌مند سازد (و برابر قانون استدراج، آهسته و آرام مغلوب و مقهورتان گرداند و به دوزختان کشاند).
«و نمی‌دانم؛ شاید آن برای شما آزمایشی آتشین، و تا چند گاهی (‌وسیله‌ی) برخورداری باشد.»
و ندانم شاید آزمایشی باشد برای شما و بهره‌مندیی تا زمانی‌

“And I do not know whether it is perhaps a trial for you, and an enjoyment for a while.”
ترتیل:
ترجمه:
الأنبياء ١١٠ آیه ١١١ الأنبياء ١١٢
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٠
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فِتْنَةٌ»: آزمون و آزمایش. مراد استدراج است تا بر گناهان خود بیفزایند (نگا: آل‌عمران / . «مَتَاعٌ»: بهره‌مند ساختن. تمتّع و بهره‌مندی (نگا: بقره / ، آل‌عمران / ). «إِلَی حِینٍ»: تا مدّتی که روزگار زندگی پایان می‌پذیرد و مرگ فرا می‌رسد.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‌ حِينٍ «111»

و من نمى‌دانم، شايد اين (تأخير در عذاب) براى شما آزمونى باشد و (فرصتى براى) كاميابى تا مدّتى ديگر.

نکته ها

جلد 5 - صفحه 508

اگر گاهى در تحقّق وعده‌هاى الهى تأخيرى ديده مى‌شود، اين به معناى بى‌خبرى وغفلت او نيست كه او طبق صريح آيه‌ى قرآن، همه چيز را مى‌داند و از همه جا آگاه است، بلكه به دلايل مختلف است، از جمله:

الف: تا هر ميزان كه خلافكار مى‌تواند، پيمانه گناه خودرا پر كند. «إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً» «1» همانا به آنان مهلت مى‌دهيم تا گناهانشان زياد شود.

ب: خطاكار توفيقى بيابد و توبه كند.

ج: كارهاى نيك گناهكار مصرف شود و او ديگر در قيامت طلبى نداشته باشد.

پیام ها

1- براى خداوند غيب و شهود تفاوتى ندارد. يَعْلَمُ الْجَهْرَ ... يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ‌

2- وقتى خداوند پنهان‌كارى‌ها را مى‌داند، ديگر توطئه و نفاق براى چيست؟

«يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ»

3- علم پيامبران نسبت به علم خداوند، محدود است. «إِنْ أَدْرِي»

4- تأخير قهر و كيفر الهى يا بخاطر آزمايش است و يا بجهت پر شدن پيمانه مهلت. «فِتْنَةٌ- مَتاعٌ إِلى‌ حِينٍ»

5- كاميابى‌ها و لذّت‌جويى‌هاى دنيا موقت است. «إِلى‌ حِينٍ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‌ حِينٍ (111)

وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ‌: و نمى‌دانم حكمت را در غير عقوبت شما، شايد كه آن تأخير آزمايش باشد مر شما را، و امتحان شما يعنى با شما معامله آزمايندگان كنند. در كيفيت عمل چنانچه در آيه ديگر فرمايد «لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ» «1» مراد آنست كه تا بر اهل عالم واضح شود كه كدام از شما عناد ورزيده در كفر راسخ مى‌شود، و هر كدام از شما بوسيله معجزه بينه و حجت نيّره‌


«1» سوره يونس، آيه 14.

جلد 8 - صفحه 457

از آن رجوع نموده به اسلام و طاعت توجه مى‌كند.

وَ مَتاعٌ إِلى‌ حِينٍ‌: و شايد كه آن تأخير برخوردارى باشد شما را تا هنگامى كه وقت مقرر و اجل مقدر است، و به جهت اين بهره بردن، حجت بر شما لازم گردد، و تا موعود واقع شود در وقتى كه حكمت و مصلحت مقتضى آنست نه در وقت ديگر، كه قبل از آن و بعد از آن باشد.

تذكره: در جلد دهم بحار روايت شده كه بعد از صلح حضرت امام حسن عليه السلام با معاويه، به درخواست معاويه حضرت خطبه‌اى خواند مشتمل بر حمد و ثناى الهى بعد فرمود:

عاقلترين عاقلان، مرد پرهيزكار است، و نادان‌ترين نادانان، مرد بدكار تبه روزگار است. اى مردمان، اگر طلب كنيد بين جابلقا و جابرسا مردى كه جد او رسول خدا باشد، نيابيد غير از من و برادرم حضرت حسين عليه السلام. و بدرستى كه خداوند هدايت فرمود شما را به سبب جدّم حضرت محمد صلّى اللّه عليه و آله، و بتحقيق معاويه منازعه نمود حقى را كه براى من بود، پس واگذاردم آن را به جهت اصلاح امت و محفوظ بودن خونهاى ايشان. و بيعت نموديد مرا بر اينكه مسالمه كنيد هر كه را من مسالمه نمودم، و ديدم من كه مسالمه نمايم و ديدم كه حفظ خون بهتر است از ريختن آن، و خواستم صلاح شما را و اينكه باشد آنچه بجا آوردم حجت بر هر كه تمنا كند اين امر را، بعد تلاوت فرمود «و ان ادرى لعلّه فتنة لكم و متاع الى حين» «1».

تنبيه: از اينجا معلوم مى‌شود كه صلح آن حضرت اولا بر وفق حكمت و مصلحت بوده، و ثانيا امتحان و آزمايش براى مردم و تمتيع آنانى به زمانى، ثالثا پس از تصديق به امامت آن حضرت و اينكه رفتار و گفتار و برخاستن و نشستن ائمه عليهم السلام بر وفق رضاى الهى و به هيج وجه از خود رأى و اختيارى نداشتند، بنابراين چون مدافعه از دين مختلف بوده به اختلاف اغراض مبطلين از


«1» بحار الانوار، ج 44، ص 66- 65، ذيل حديث 13- عوالم العلوم و المعارف، مرحوم شيخ عبد اللّه بحرانى، ج 16، ص 173، حديث، باختصار ترجمه شده است.

جلد 8 - صفحه 458

جهت زيادى مفسده و كمى آن، و همچنين ازمنه جائرين از جهت قوت و ضعف مختلف بوده، لا جرم اختلاف پيدا كرد تكاليف ائمه به فرمان الهيه در سلوك با جائرين براى حفظ دين و متدينين: زمانى به مجاهده و مدافعه، و گاهى به مداهنه و مصالحه، و وقتى به تقيه، و زمانى به غيبت؛ و تمام آنها منطوى بر مصالح باشد، اگرچه هيچكس بر آن اطلاع نيابد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلِينَ (104) وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (105) إِنَّ فِي هذا لَبَلاغاً لِقَوْمٍ عابِدِينَ (106) وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ (107) قُلْ إِنَّما يُوحى‌ إِلَيَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ (108)

فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ آذَنْتُكُمْ عَلى‌ سَواءٍ وَ إِنْ أَدْرِي أَ قَرِيبٌ أَمْ بَعِيدٌ ما تُوعَدُونَ (109) إِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَوْلِ وَ يَعْلَمُ ما تَكْتُمُونَ (110) وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‌ حِينٍ (111) قالَ رَبِّ احْكُمْ بِالْحَقِّ وَ رَبُّنَا الرَّحْمنُ الْمُسْتَعانُ عَلى‌ ما تَصِفُونَ (112)

ترجمه‌

- روز كه در هم پيچيم آسمانرا مانند درهم پيچيدن طومار را براى نوشتجات چنانچه ابتدا نموديم به اوّل آفرينش باز گردانيم آنرا وعده‌ئى بعهده ما است همانا مائيم بجا آورندگان‌

و بتحقيق نوشتيم در زبور بعد از موجب تذكر آنكه زمين را ارث ميبرند بندگان من كه شايستگانند

همانا در اين هر آينه كفايت وصول بمطلوب است براى گروه عبادت كنندگان‌

و نفرستاديم تو را مگر رحمتى براى جهانيان‌

بگو جز اين نيست كه وحى ميشود بسوى من كه نيست خداى شما مگر خداى يگانه پس آيا هستيد شما منقادان‌

پس اگر روى گردانند بگو اعلام كردم بشما يكسان و نميدانم آيا نزديك يا دور است آنچه وعده داده ميشويد

همانا او ميداند آشكار از گفتار را و ميداند آنچه را پنهان ميداريد

و نميدانم شايد آن آزمايشى باشد براى شما و بهره بردنى تا وقت مقرّرى‌

گفت اى پروردگار من حكم كن بحق و پروردگار ما بخشنده است كه يارى خواسته شده بر آنچه وصف ميكنيد..


جلد 3 صفحه 582

تفسير

- خداوند متعال در روز قيامت صفحه آسمانرا كه بمنزله طومارى است كه در آن افعال بندگان نوشته و ثبت شده بهم مى‌پيچد و دفتر اعمال را جمع ميفرمايد و ديگر عملى از كسى پذيرفته نميشود مانند نويسنده‌ئى كه بعد از تمام شدن نوشتنى‌ها براى حفظ آنمطالب صحيفه و طومار و نامه را به پيچد و جمع كند و بنابراين طى اضافه بمفعول خود كه سجلّ است شده و محتمل است سجلّ نام ملكى باشد كه اعمال بندگانرا ثبت ميكند و در وقت مقرّر آنرا جمع نموده و در پيشگاه الهى حاضر مينمايد و بنابراين طى اضافه بفاعل خود شده و در بعضى اخبار و از قمّى ره به اين معنى تصريح شده يا آنكه مراد از طى آسمان، فناء آن و تبديل بدخان و تحوّل زمين به نيران است و يوم ظاهرا ظرف است براى ميعاد الهى كه مستفاد از آيه قبل ميباشد و محتمل است متعلّق بنعيده باشد و خداوند بهمان كيفيّت كه روز اوّل مردم را در شكم مادر برهنه و عريان و بدون همه چيز خلق فرموده بود ثانيا آنها را خلق و وارد صحراى محشر ميفرمايد چنانچه در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل فرموده و تطوى بصيغه مجهول با تاء و السّماء بضمّ و للكتاب بصيغه مفرد نيز قرائت شده و تفاوتى در معناى اصلى ندارد و خدا وعده فرموده چنين روزى را بياورد وعده حتمى كه بر عهده خود قرار داده عمل بآنرا و البته بجا آورنده آن خواهد بود و زبور ظاهرا نام كتاب حضرت داود است و در قرآن و اخبار ائمه اطهار به اين معنى تصريح شده و جاى ترديد نيست و ذكر ظاهرا عبارت از تسميه و تحميد و تمجيد و دعا و ثناى الهى است و البته كتاب آسمانى مشتمل است بر اين معانى و بر احكام و معارف و مواعظ و نصايح كه موجبات ذكرند و طبعا مقدّمند اينها بر اخبار غيبيّه كه نوعا كتب سماوى مشتمل بر آنها است لذا خداوند فرموده ما در زبور بعد از ذكر خدا و معارف حقّه كه موجبات تذكّر خلق است نوشتيم كه روزى بيايد كه زمين در تصرّف بندگان شايسته من در آيد و دولتى جز دولت حقّه اسلاميّه نباشد چنانچه در مجمع از عامّه و خاصه روايت نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه اگر باقى نماند از دنيا مگر يك روز خداوند طولانى ميفرمايد آنروز را تا مبعوث فرمايد مردى را از اهل بيت من كه زمين را پر كند از قسط و عدل چنانچه پر شده باشد از ظلم و جور و اين امر تاكنون روى نداده و البته بعد از اين روى خواهد داد و در


جلد 3 صفحه 583

بعضى از روايات اين باب بعد از ذكر اهل بيت من تصريح شده كه نام او نام من است و در بعضى تصريح شده بآنكه او از اولاد فاطمه عليها السلام است و محتمل است مراد از ذكر لوح محفوظ الهى باشد چنانچه بعضى گفته‌اند خصوصا بمناسبت آنكه در آيه قبل ذكر صحيفه آسمانى و پيچيده شدن آن شده بود و بنابراين مراد از زبور اينجا ممكن است جنس كتب منزله از جانب خدا بر انبياء عظام باشد چون اصل معناى زبور در لغت كتاب است و حاصل مفاد آيه آنستكه ما بعد از ثبت در لوح محفوظ در تمام كتب سماوى از قبيل تورية و انجيل و صحف و زبور و فرقان و غيرها بشارت قدوم مهدى و پيروان او را داديم و ممكن است مراد همان زبور حضرت داود باشد چنانچه در كافى از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پرسيدند از آنحضرت كه مراد از ذكر و زبور در اين آيه چيست فرمود ذكر نزد خدا است و زبور كتاب داود عليه السّلام است و هر كتابيكه نازل شده نزد اهل علم است كه مائيم و محتويات زبور كه در روايات ذكر شده عبارت است از توحيد و تمجيد و تحميد و دعا و اخبار از پيغمبر ما صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امير المؤمنين و ائمه از ذريه آندو و اخبار رجعت و ذكر امام زمان عليه السّلام و قمى ره نقل فرموده كه كتب سماوى تمامى ذكر خدا است و بندگان شايسته خدا قائم آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و اصحاب اويند و اقوال ديگرى هم در تفسير ذكر و زبور در اينمقام نقل شده ولى چون مقبول نبود ذكر نشد و آنچه در قرآن ذكر شده از مواعظ و احكام و قصص و اخبار كافى است براى رسيدن كسانيكه بندگى خدا را مينمايند از روى اخلاص كه شيعيان ائمه اطهار عليهم السلام باشند بنهايت مقصود و منتهاى مأمول خودشان در دنيا و آخرت چنانچه از امام صادق عليه السّلام نقل شده كه مراد از قوم عابدين شيعيان ما ميباشند و رحمت بودن وجود مبارك حضرت ختمى مرتبت براى جهانيان واضح است چون اهل ايمان ببركت وجود او بسعادت دنيا و آخرت رسيدند و اهل كفر و نفاق باحترام بودن آنحضرت در ميان آنان و مدارا نمودن او با آنها از عذابهاى گوناگون امم سابقه از قبيل مسخ و خسف و غرق نجات يافتند و جان و مالشان محفوظ ماند علاوه بر آنكه ميتوان گفت وجود او موجب سعادت دنيا و آخرت تمام جهانيان بود منتهاى امر آنكه كسانيكه محروم از اين سعادت شدند خودشان موجب حرمان خود را فراهم نمودند با آنكه حسن سلوك‌


جلد 3 صفحه 584

او با دوست و دشمن مشهور و مسلّم نزد دوست و دشمن است در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل نموده كه چون اين آيه نازل شد از جبرئيل سؤال فرمود كه آيا از اين رحمت چيزى بتو رسيده عرض كرد بلى من ميترسيدم از عاقبت امر خود و ببركت تو ايمن شدم چون خداوند در قرآن از من تمجيد فرمود بقول خود ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي الْعَرْشِ مَكِينٍ‌ و در احتجاج حديث مفصّلى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه خلاصه‌اش بيان رحمت بودن وجود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است براى كفّار بلحاظ مدارا و حسن سلوك و صبر بر مصائب و تحمّل ناملايمات و تقاضا ننمودن نزول عذاب بر آنها بخلاف ساير انبياء عليهم السلام و مقتضاى رحمة للعالمين بودن پيغمبر اكرم آنستكه يك تكليف سهل مطابق با عقل و فطرت سليم در بدو امر بيشتر بر مردم نفرمايد لذا خداوند دستور فرموده كه بفرمايد جز اين نيست كه وحى شده بمن كه نيست خداى شما مگر خداى يگانه كه بى‌شريك و عديل است چون مقصود اصلى از بعثت تمام انبياء عليهم السلام توحيد خدا بوده و بقيّه معارف و احكام نسبت باين اصل اصيل فرع است و اگر كسى زير بار اين اصل رفت ناچار بايد تمام اصول و فروع را قبول كند لذا شيخ استاد ما رحمه اللّه ميفرمود اگر ميتوانيد خدا را قبول نكنيد و الا مجبور ميشويد تقليد مرا كنيد چون اين فتح باب الزام بتمام معارف و احكام است و پيغمبر اكرم مأمور شده كه از مردم بر اين اصل اقرار بگيرد و بفرمايد آيا شما تسليم داريد اين امر مسلّم را بمقتضاى وحى الهى و عقل سليم خودتان و حاضريد از عبادت بتها صرف نظر نموده با اخلاص بعبادت خدا مشغول شويد و در مناقب از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد آنستكه آيا شما تسليم داريد وصيّت را بعد از من و بنابراين اشاره است بآنكه اگر توحيد را پذيرفتيد تا آخرين وصيّت مرا كه ولايت امير المؤمنين عليه السّلام و موجب كمال دين است بايد بپذيريد پس اگر پذيرفتند و تسليم شدند خوشا باحوال خودشان و اگر قبول نكردند و رو گردان شدند بگو من بتمام مردم از عرب و عجم و وضيع و شريف و سياه و سفيد و دوست و دشمن و خودى و بيگانه يكسان و بدون تفاوت پيغام خدا را اعلام و ابلاغ نمودم و نميدانم وعده خدا كه عذاب است نزديك است يا دور چون نميدانم قيامت چه وقت بر پا ميشود تا بدانم كى وعده عذاب منجز ميگردد ولى در هر حال ميدانم منجز خواهد شد و خدا


جلد 3 صفحه 585

ميداند آنچه شما ناسزا و ناروا ميگوئيد در باره من و پيروان من و آنچه را كتمان ميكنيد و اظهار نمينمائيد از حقّ من و در دل جاى ميدهيد از كينه و الحاد و نفاق با من و پيروانم و نميدانم اين مهلت چند روزه كه خدا در دنيا بشما داده براى آنستكه استحقاق شما براى عذاب كامل گردد يا معلوم شود كه بعد از اين چه ميكنيد چون محتمل است روزى متنبّه و پشيمان شويد و اسلام بياوريد و در هر حال خدا ميخواهد چندى بهره بردارى كنيد از نعم موقت دنيا بعد تكليف شما را معلوم كند كه جهنمى هستيد يا بهشتى و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در اين حال از خداوند مسئلت نمود كه حكم فرمايد ميان او و دشمنانش بحقّ و عدل چون احكم الحاكمين او است و جمعى از قرّاء قل بصيغه امر قرائت نموده‌اند و بنابراين دستور الهى است بآنحضرت كه از خدا بخواهد در باره آنها حكم فرمايد بحق و عدل يا بچيزى كه آشكار كند حقّ را و مؤيّد اينمعنى است كه ميفرمايد پروردگار ما بخشنده است يعنى بمسلمانان نصرت ميدهد و كمك خواسته ميشود از او بر آنچه شما توصيف ميكنيد از غلبه خودتان و محو آثار اسلام چون كفار از اين قبيل دعاوى داشتند علاوه بر زخم زبانها كه ميزدند لذا خداوند نصرت داد اسلام را بدعاى آنحضرت و محو فرمود آثار شرك را از موطن او كه مكّه معظّمه و نواحى آن بود بفاصله كمى كه عادتا براى احدى ميسور نبود چون از خدا كمك خواست و بغير او متوسل نشد و بعضى يصفون بصيغه مغايب قرائت نموده‌اند از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده كه هر كس سوره انبياء را از روى محبّت بآن بخواند مانند كسى است كه رفيق پيغمبران باشد در بهشت و در دنيا بچشم مردم با هيبت و بزرگى زيست نمايد و الحمد للّه رب العالمين.


جلد 3 صفحه 586

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِن‌ أَدرِي‌ لَعَلَّه‌ُ فِتنَةٌ لَكُم‌ وَ مَتاع‌ٌ إِلي‌ حِين‌ٍ (111)

و نمي‌دانم‌ تأخير ‌ما توعدون‌ آيا ‌براي‌ امتحان‌ ‌شما‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ امهال‌ ‌شما‌ ‌تا‌ زماني‌ ‌که‌ ‌او‌ مي‌داند.

خداوند عالم‌ نعم‌ و تفضّلاتي‌ ‌که‌ نسبت‌ ‌به‌ كفّار و مشركين‌ مي‌دهد حكم‌ بسياري‌ دارد يكي‌ ‌براي‌ ازدياد معاصي‌ ‌آنها‌ ‌که‌ مي‌فرمايد: «إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً» آل‌ عمران‌ آيه 172.

يكي‌ امتحان‌ ‌آنها‌ ‌که‌ ‌به‌ فتنه‌ تعبير مي‌فرمايد، يكي‌ ‌براي‌ اجر اعمال‌ خيريّه‌ ‌که‌ ‌از‌ ‌آنها‌ ‌در‌ دنيا بسا ظاهر مي‌شود ‌که‌ مثوبات‌ ‌آنها‌ ‌در‌ دنيا داده‌ شود چون‌ ‌در‌ آخرت‌ لياقت‌ ندارند، و حكم‌ ديگر ‌که‌ ‌خود‌ ميداند لذا مي‌فرمايد: ‌من‌ نمي‌دانم‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ امهال‌ ‌شما‌ حكمتش‌ چيست‌!

(وَ إِن‌ أَدرِي‌ لَعَلَّه‌ُ فِتنَةٌ لَكُم‌): امتحان‌ ‌شما‌ ‌است‌ ‌ يا ‌ ‌براي‌ ازدياد معاصي‌ ‌شما‌ و عقوبت‌ ‌شما‌.

(وَ مَتاع‌ٌ إِلي‌ حِين‌ٍ): ‌تا‌ مدتي‌ ‌که‌ حكمت‌ اقتضا كند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 111)- و نیز اگر می‌بینید مجازات الهی فورا دامن شما را نمی‌گیرد بواسطه آن نیست که او از کار شما آگاه نباشد «و من نمی‌دانم شاید این آزمایشی برای شماست» (وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ).

«و مایه بهره گیری (از لذائذ این جهان) تا مدّتی» معین، سپس با شدت هر چه تمامتر شما را بگیرد و مجازات کند (وَ مَتاعٌ إِلی حِینٍ).

در واقع برای تأخیر مجازات الهی در اینجا دو فلسفه بیان شده است: نخست مسأله امتحان و آزمایش است، خدا هرگز در عذاب عجله نمی‌کند، تا خلق را آزمایش کافی کند و اتمام حجت نماید.

دوم این که افرادی هستند که آزمایش آنها تمام شده و کلمه مجازاتشان قطعی گردیده است، اما برای این که سخت کیفر ببینند نعمت را بر آنها گسترده می‌سازد تا کاملا غرق نعمت شوند، و درست در همان حال که سخت در لذائذ غوطه‌ورند تازیانه عذاب را بر آنها بکوبد تا دردناکتر باشد، و رنج محرومان و ستمدیدگان را به خوبی احساس کنند.

ج3، ص196

نکات آیه

۱- آزمایش کافران و مشرکان حق ناپذیر صدراسلام، فلسفه به تأخیر افتادن عذاب آنان و نامعلوم بودن زمان شکست آنها است. (و إن أدرى لعلّه فتنة لکم ) ضمیر «لعلّه» به نکته اى برمى گردد که از دو آیه قبل استفاده مى شود. آن نکته، مسأله تأخیر عذاب کافران و مشرکان و یا نامعلوم بودن زمان شکست آنان و پیروزى مسلمین است.

۲- تأخیر مجازات مشرکان و کافران، وسیله فتنه و آزمایش آنان است. (إن أدرى أقریب ... إن أدرى لعلّه فتنة لکم)

۳- تأخیر عذاب و کیفر مشرکان و کافران حق ناپذیر، به خاطر بهره بردن ناچیز و موقتى آنان از متاع هاى دنیوى است. (إن أدرى لعلّه ... متع إلى حین)

۴- مهلت ها و امکانات دنیوى، در جهت آزمایش انسان ها است. (و إن أدرى لعلّه فتنة لکم و متع إلى حین)

۵- بهره ها و امکانات دنیوى، محدود و موقتى است. (و متع إلى حین )

موضوعات مرتبط

  • امتحان: ابزار امتحان ۲، ۴; امتحان با امکانات دنیوى ۴; امتحان با مهلت ۴
  • امکانات دنیوى: محدودیت امکانات دنیوى ۵; ویژگیهاى امکانات دنیوى ۵
  • حق: امتحان حق ناپذیران صدراسلام ۱; امکانات دنیوى حق ناپذیران ۳; فلسفه تأخیر عذاب حق ناپذیران صدراسلام ۱; فلسفه تأخیر عذاب حق ناپذیران ۳; وقت شکست حق ناپذیران صدراسلام ۱
  • کافران: امتحان کافران ۲; امتحان کافران صدراسلام ۱; امکانات دنیوى کافران ۳; فلسفه تاخیر عذاب کافران صدراسلام ۱; فلسفه تأخیر عذاب کافران ۲، ۳; وقت شکست کافران صدراسلام ۱
  • مشرکان: امتحان مشرکان ۲; امتحان مشرکان صدراسلام ۱; امکانات دنیوى مشرکان ۳; فلسفه تأخیر عذاب مشرکان ۲، ۳; فلسفه تأخیر عذاب مشرکان صدراسلام ۱; وقت شکست مشرکان صدراسلام ۱

منابع