الأحزاب ٢

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۵:۵۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می‌شود پیروی کن که خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است.

و آنچه را كه از جانب پروردگارت به تو وحى مى‌شود، پيروى كن. به يقين خداوند به آنچه مى‌كنيد آگاه است
و آنچه را كه از جانب پروردگارت به سوى تو وحى مى‌شود، پيروى كن كه خدا همواره به آنچه مى‌كنيد آگاه است.
و تنها از آنچه به تو از جانب خدایت وحی می‌شود پیروی کن (و بدان و به امت بگو) که خدا به هر چه می‌کنید کاملا آگاه است.
و آنچه را که از سوی پروردگارت به تو وحی می شود پیروی کن؛ قطعاً خدا به آنچه انجام می دهید، آگاه است.
از هر چه از پروردگارت به تو وحى مى‌شود اطاعت كن. زيرا خدا بدانچه مى‌كنيد آگاه است.
و از آنچه از پروردگارت به تو وحی می‌شود پیروی کن، که خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است‌
و آنچه را كه از پروردگارت به تو وحى مى‌شود پيروى كن، كه خدا بدانچه مى‌كنيد آگاه است
از چیزی پیروی کن که از سوی پروردگارت به تو وحی می‌شود. بی‌گمان خداوند از کارهائی که انجام می‌دهید بس آگاه است.
و آنچه را که از پروردگارت سویت وحی می‌شود، پیروی کن. خدا همواره به آنچه می‌کنید بسی آگاه بوده است.
و پیروی کن آنچه وحی شود بسویت از پروردگار خویش همانا خدا است بدانچه می‌کنید آگاه‌


الأحزاب ١ آیه ٢ الأحزاب ٣
سوره : سوره الأحزاب
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِتَّبِعْ»: پیروی کن.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‌ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «2»

و از آنچه از سوى پروردگارت به تو وحى مى‌شود پيروى كن كه خداوند به آنچه انجام مى‌دهيد آگاه است.

پیام ها

1- هرگاه راه انحرافى را مى‌بنديد، راه روشنى را باز بگذاريد. «لا تُطِعِ‌- وَ اتَّبِعْ»

2- راه رسيدن به تقوا، تنها پيروى از وحى است. (در آيه‌ى قبل فرمود: «اتَّقِ اللَّهَ»، در اين آيه مى‌فرمايد: «اتَّبِعْ ما يُوحى‌ إِلَيْكَ»)

3- وحى، از شئون ربوبيّت خداوند است. «مِنْ رَبِّكَ» (پيروى از وحى، وسيله‌ى رشد و تربيت شماست.) «رَبِّكَ»

4- ايمان به علم الهى، قوى‌ترين اهرم براى پيروى از وحى است. وَ اتَّبِعْ‌ ... إِنَّ اللَّهَ‌ ... خَبِيراً

تفسير نور(10جلدى)، ج‌7، ص: 328

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‌ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «2»

وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‌ إِلَيْكَ‌: و پيروى كن آنچه وحى كرده مى‌شود به تو، مِنْ رَبِّكَ‌: از جانب پروردگار تو مانند نهى از طاعت كفّار و غير آن، إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً: بدرستى كه خداى تعالى هست به آنچه را شما مى‌كنيد از خير و شر و صلاح و فساد، دانا و آگاه، پس وحى نازل فرمايد به تو آنچه صلاح تو در آن است و نهى فرمايد تو را از استماع قول كفار كه موجب فساد است و مستغنى سازد تو را از ايشان، زيرا ذات سبحانى كافى است در تدبير امورات و


«1» تفسير قمى، ج 2، ص 171.

جلد 10 - صفحه 402

مصالح.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

يا أَيُّهَا النَّبِيُّ اتَّقِ اللَّهَ وَ لا تُطِعِ الْكافِرِينَ وَ الْمُنافِقِينَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلِيماً حَكِيماً «1» وَ اتَّبِعْ ما يُوحى‌ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «2» وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‌ بِاللَّهِ وَكِيلاً «3» ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَيْنِ فِي جَوْفِهِ وَ ما جَعَلَ أَزْواجَكُمُ اللاَّئِي تُظاهِرُونَ مِنْهُنَّ أُمَّهاتِكُمْ وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبِيلَ «4»

ادْعُوهُمْ لِآبائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ فَإِنْ لَمْ تَعْلَمُوا آباءَهُمْ فَإِخْوانُكُمْ فِي الدِّينِ وَ مَوالِيكُمْ وَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ فِيما أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَ لكِنْ ما تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «5»

ترجمه‌

اى پيغمبر بپرهيز از خدا و اطاعت مكن كافران و منافقانرا همانا خدا داناى درست كردار است‌

و پيروى كن آنچه را كه وحى ميشود بتو از پروردگارت همانا خدا بآنچه ميكنيد آگاه است‌

و واگذار كارت را بخدا و كافيست كه باشد خدا كارگزار

قرار نداد خدا براى مردى دو دل در درونش و قرار نداد جفتهاى شما را كه ظهار ميكنيد از آنها مادرانتان و قرار نداد پسر خوانده‌هاى شما را پسرانتان اين گفتار شما است بدهانهاتان و خدا ميگويد سخن راست را و ارائه ميكند راه را

بخوانيد آنانرا بپدرانشان آن راست و درست‌تر است نزد خدا پس اگر ندانيد پدرانشان را پس برادران شما در دين و دوستان شمايند و نيست بر شما گناهى در آنچه بخطا كرديد ولى هست آنچه قصد كند دلهاتان و باشد خدا آمرزنده مهربان.

تفسير

قمى ره نقل نموده از امام صادق عليه السّلام كه خداوند مبعوث فرمود پيغمبر خود را بنحو تو را قصد ميكنم و بشنو اى همسايه پس مخاطبه با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله است و مقصود مردمند حقير عرض ميكنم اين مثلى است در عرب مانند آنكه در فارسى ميگويند در بنو ميگويم ديوار تو گوش كن و حكمت آن در اينجا ظاهرا قطع طمع‌


جلد 4 صفحه 300

كفار از موافقت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله با آنها است و اهمّيت حكم در نظر مردم كه خداوند پيغمبر معصوم خود را امر بپرهيزكارى و نهى از پيروى كفار و منافقين فرموده چه رسد بسائر خلق كه بايد باو تأسّى نمايند و خداوند عالم بمصالح و مفاسد امور است و اوامر و نواهيش بر طبق مصلحت و حكمت است و در مجمع شأن نزولى ذكر فرموده كه حاصلش آنستكه ابو سفيان پدر معاويه با جمعى از كفار مكه و منافقين مدينه بعد از گرفتن امان خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم رسيدند و تقاضا نمودند حضرت بتهاى آنها را واگذارد و قائل بشفاعت آنها از پرستش كنندگانشان شود آنانهم آنحضرت را واگذارند بعبادت خدايش و اين سؤال بقدرى بر حضرت گران آمد كه عمر از آن سرور اجازه خواست كه حكم قتل آنها را صادر فرمايد و حضرت فرمود من بآنان امان دادم و آنها را از مدينه اخراج فرمود و اين آيه نازل شد و مفادش آنستكه اطاعت آن كفار مكه و منافقين مدينه را منما كه منافى با تقوى و پرهيزكارى است و بنظر حقير اطاعت كليه كفار و منافقين خواه از اهل مكه و مدينه باشند خواه از اهل بلاد ديگر و خواه تقاضاى قول بشفاعت بتها را نموده باشند خواه تقاضاى نقض امان منافات با تقوى دارد و مفاد آيه عام است اگر چه مورد خاص باشد و كافر آنستكه ظاهرا و باطنا ايمان ندارد و منافق آنستكه ظاهرا مؤمن و باطنا كافر است و آن بدتر است از كافر چون تكليف مسلمانان با كافر معلوم و با منافق نامعلوم است لذا خداوند جاى آنها را در درك اسفل از آتش قرار داده است و خداوند بعد از نهى از اطاعت خلق امر فرموده پيغمبر خود را بمتابعت و پيروى از احكام الهى كه بطريق وحى بآنحضرت ميرسد و فرموده خداوند از اعمال بندگان آگاه است و در مقابل آنها پاداش خواهد داد و آنكه از مخالفت خلق بيم و هراس نداشته باش و توكّل كن و تفويض نما امرت را بخدا و اميد بغير او نداشته باش خدا كافى است كه حافظ و نگهدار و معين و كارگزار تو باشد و دفع شرّ كفار را از مسلمانان بنمايد و چون اعراب بشخص خردمند زيرك كه مى‌توانست با دو دسته مخالف سازگار باشد و هر دو را از خود راضى نگهدارد مرد دو دله ميگفتند و بزنى كه با او ظهار نموده بودند كه يك نوع جدائى مرد از زن است و احكام مخصوصى دارد مادر ميگفتند و پسرى را كه مردى بفرزندى قبول نموده بود پسر او ميخواندند و اين اقوال بر خلاف حق و دور از حقيقت بود خداوند


جلد 4 صفحه 301

در دو آيه اخيره آنها را ردّ و منع فرموده و بمناسبت سبق ذكر امر بتوكل بر خدا و نهى از موافقت با كفار بدوا فرموده كه قرار نداده است خدا براى مردى دو دل در جوفش تا بيكدل متوجه بحق و بيكدل متوجه بخلق و بيكدل دوست و مطيع خدا و بيكدل دوست و مطيع دشمنان خدا باشد پس اگر كسى مطيع وحى الهى و دوست خدا و اميدوار باو است نميشود مطيع دشمنان خدا و دوست آنها و متوجه بغير خدا باشد و بعدا فرموده و قرار نداده است خدا زنانى را كه بصيغه ظهار و گفتن تو بر من مانند پشت مادر منى از آنها جدائى مينمائيد مادران شما و نيز قرار نداده است پسر خوانده‌هاى شما را پسران شما اين قبيل سخنان ناحق بيرون از حقيقت گفتار زبانى شما است كه خودتان هم ميدانيد خلاف واقع است و خدا حق است و بحق و حقيقت و راستى سخن ميگويد و براه حق و حقيقت و راستى شما را هدايت مينمايد نسبت دهيد پسرها را بپدر حقيقى آنها آن بعدالت و حقيقت و راستى نزديكتر است نزد خدا و در حكم او و گفته‌اند اقسط در اينمقام از معناى تفضيل تجريد و در مطلق زياده استعمال شده يعنى بسيار راست و درست است نزد خدا و بنظر حقير اراده تفضيل هم مانعى ندارد چون اين نسبتها مجازا صحيح است لذا جائز است كسيرا كه حق پدرى دارد پدر بخوانند مجازا ولى چون در بعضى از موارد كه از آن جمله مورد نزول بوده و ذكر ميشود انشاء اللّه تعالى اين نسبتها خالى از مفسده نيست خداوند نسبت بپدران را نزديكتر بعدالت اجتماعى و صلاح واقعى در علم حق خوانده و در حكم خود از غير آن منع فرموده است در هر حال دستور فرموده كه اگر پدران آنها را نمى‌شناسيد و نميدانيد كيست پس آنان برادران دينى و دوست و يا معين و ناصر و رفيق و خويش و قوم و آقا و بنده و همسايه و هم سوگند شمايند ميتوانيد آنها را برادر بخوانيد و دينى قصد كنيد و ميتوانيد مولى بخوانيد و يكى از معانى مذكوره يا غير آنها را كه در لغت عرب براى مولى ثابت است قصد نمائيد و نيست گناهى براى شما هرگاه تا كنون از روى جهالت و نادانى يا بعد از اين بخطا و نسيان چنين نسبتى بكسى داده يا بدهيد بلى اگر بعد از اين كسيرا بغير پدر واقعى يا شرعى او نسبت دهيد گناهكار خواهيد بود در صورتى كه قاصد بدل و عامد بزبان باشيد و خداوند آمرزنده و مهربان است بر عمد سابق و خطاى لاحق مؤاخذه نخواهد فرمود و از عمد لاحق هم بعد از


جلد 4 صفحه 302

توبه خواهد گذشت و يعملون بياء و الّلاى بدون همزه و تظاهرون بفتح تاء و بتشديد ظاء و بحذف الف و تشديد ظاء و هاء نيز قرائت شده است و راجع بشأن نزول اين آيه مجمع اقوالى نقل نموده كه اجمالش آنستكه جمعى گفته‌اند نازل شده در باره ابو معمر كه مردى با هوش و زيرك و پر حافظه بود و ميگفت من دو دل دارم كه بهر يك از آن دو ميفهمم بيش از فهم محمد صلى اللّه عليه و اله و قريش هم او را دو دله ميخواندند و در جنگ بدر حاضر بود و بعد از هزيمت كفار ابو سفيان او را ديد كه يك لنگه كفش در پا و يك لنگه در دست دارد و ميدود باو گفت چرا به اين فرار ميكنى ابو معمر گفت متوجه نبودم كه باينحالم تصوّر ميكردم هر دو را در پاى دارم پس مردم دانستند كه او دو دل نداشته و بعضى گفته‌اند مردم پيغمبر صلى اللّه عليه و اله را بواسطه كثرت عقل و هوش داراى دو دل ميدانستند و او را باين عنوان ميخواندند و بعضى گفته‌اند مردى مدّعى بود كه من دو نفس دارم كه يكى امر ميكند مرا و ديگرى نهى ميكند و آيه در ردّ او است و اقوال ديگرى هم كه حاجت بذكر آنها نيست نقل نموده و آيه اخيره مسلّما ناظر و راجع بزيد بن حارثه كلبى است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلم قبل از بعثت در بازار عكاظ او را خريده بود و بعد از بعثت مسلمان شد و چون پدرش خبر دار شد بمكه آمد و از حضرت رسول بتوسط حضرت ابو طالب خواهش نمود كه او را بپدرش بفروشد يا آزاد كند و حضرت او را آزاد كرد و پدرش خواست او را با خود ببرد حاضر نشد و گفت من ملازمت پيغمبر صلى اللّه عليه و اله را از دست نميدهم و پدرش متغيّر گرديد و او را از پسرى خود نفى نمود و حضرت او را بفرزندى قبول فرمود و باين عنوان معروف شد و پيغمبر صلى اللّه عليه و اله او را دوست ميداشت لذا بعد از نزول بمدينه زينب بنت جحش دختر عمه خود را بعقد او در آورد و پس از چندى زيد از سوء خلق او نزد پيغمبر صلى اللّه عليه و اله شكايت كرد و طلاقش داد و حضرت او را بزنيت اختيار فرمود و ياوه گويان گفتند پيغمبر زن پسر را بر پدر حرام مؤبّد نموده و خودش زوجه پسرش را گرفته است و شرح اين قصّه بيايد در آيات اين سوره انشاء اللّه تعالى و از صادقين عليهما السلام راجع بآيه قبل رواياتى نقل شده كه دلالت دارد بر آنكه مراد از قرار ندادن خداوند دو دل را در درون مرد آنستكه دو محبت متضادّ در يكدل جمع نميشود محبت پيغمبر و اهل بيت اطهارش با محبت دشمنان ايشان نمى‌سازد خدا براى كسى دو دل قرار نداده تا


جلد 4 صفحه 303

بيكى خدا و اولياء او را دوست داشته باشد و بيكى دشمنان ايشانرا محبت اولياء خدا مانند محبّت خدا بايد خالص باشد و شركت پذير نيست اگر كسى به بيند محبت كفار و منافقين را در دل دارد بايد بداند كه دوست خدا نيست و خدا و تمام ملائكه او را دشمن دارند و همچنين كسيكه دشمنان اهل بيت را دوست داشته باشد از دوستان ايشان محسوب نخواهد شد و ايشان از چنين دوستى بيزارند چون دوست دشمن و دشمن دوست دشمن است.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ اتَّبِع‌ ما يُوحي‌ إِلَيك‌َ مِن‌ رَبِّك‌َ إِن‌َّ اللّه‌َ كان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خَبِيراً «2»

و متابعت‌ كن‌ آنچه‌ وحي‌ ‌شده‌ ‌است‌ بسوي‌ تو ‌از‌ جانب‌ پروردگار تو محققا خداوند هست‌ ‌به‌، آنچه‌ عمل‌ ميكنيد آگاه‌ و ‌با‌ خبر.

نكته لطيفه‌: ‌اينکه‌ سوره مباركه‌ ‌در‌ مدينه‌ نازل‌ ‌شده‌ و پيغمبر (ص‌) ‌پس‌ ‌از‌ مدتي‌ قريب‌ سيزده‌ سال‌ ‌در‌ مكه‌ تشريف‌ داشته‌ و مدتي‌ ‌هم‌ ‌در‌ مدينه‌ ‌تا‌ ‌اينکه‌ سوره‌ نازل‌ شد شايد قريب‌ بيست‌ سال‌ ‌بعد‌ ‌از‌ بعثت‌ و ‌در‌ مدت‌ ‌اينکه‌ بيست‌ سال‌ پيغمبر نه‌ خردلي‌ ‌در‌ تقوي‌ كوتاهي‌ داشت‌ و نه‌ سر سوزني‌ متابعت‌ كفار و منافقين‌ نمود و ‌اينکه‌ دو ‌آيه‌ مناسب‌ ‌با‌ اول‌ بعثت‌ ‌است‌ و آنچه‌ ‌به‌ نظر مي‌رسد راجع‌ ‌به‌ خلافت‌ امير المؤمنين‌ ‌است‌ زيرا كفار و مشركين‌ و منافقين‌ كلّا ‌با‌ امير المؤمنين‌ كمال‌ عداوت‌ ‌را‌ داشتند اما كفار و مشركين‌ ‌براي‌ آنكه‌ ‌علي‌ (ع‌) چه‌ بسيار ‌از‌ ‌آنها‌ ‌را‌ كشته‌ ‌بود‌ و ‌در‌ جميع‌ فتوحات‌ بدست‌ مبارك‌ ‌او‌ فتح‌ ‌شده‌ و شكست‌ فاحش‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ وارد فرمود و اما منافقين‌ ‌از‌ ترس‌ شمشير ‌علي‌ و حفظ جان‌ ‌خود‌ اظهار اسلام‌ ميكردند و پيغمبر (ص‌) ‌هم‌ ‌اينکه‌ معني‌ ‌را‌ كاملا ميدانست‌ و چون‌ مأمور شد ‌به‌ نصب‌ امير المؤمنين‌ ‌بر‌ خلافت‌ حضرتش‌ خائف‌ شد ‌که‌ يك‌ مرتبه‌ ‌اينکه‌ منافقين‌ ‌با‌ ‌آن‌ كفار و مشركين‌ همدست‌ شوند و اساس‌ اسلام‌ ‌را‌ بكلي‌ ‌بر‌ چينند لذا خداوند ‌براي‌ تقويت‌ قلب‌ مبارك‌ ‌آن‌ حضرت‌ ميفرمايد ‌شما‌ ‌به‌ آنچه‌ وحي‌ ‌شده‌ و دستور داده‌ ‌شده‌ عمل‌

جلد 14 - صفحه 473

فرما حفظ ايمان‌ و اسلام‌ ‌در‌ عهده‌ ‌ما ‌است‌ لذا ميفرمايد:

وَ اتَّبِع‌ ما يُوحي‌ إِلَيك‌َ مِن‌ رَبِّك‌َ ‌في‌ امر الخلافة و نصب‌ الخليفة.

إِن‌َّ اللّه‌َ كان‌َ بِما تَعمَلُون‌َ خطاب‌ ‌به‌ جميع‌ افراد ‌است‌ مؤمن‌ و كافر و منافق‌.

خَبِيراً آگاه‌ ‌است‌ ‌به‌ آنچه‌ ميكنند و شاهد ‌بر‌ ‌اينکه‌ دعوي‌ آيه ‌بعد‌ ‌است‌ ‌که‌ ميفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 2)- در سومین دستور مسأله بذر افشانی توحید و تبعیت از وحی الهی را مطرح کرده، می‌گوید: «و از آنچه از سوی پروردگارت به تو وحی می‌شود پیروی کن» (وَ اتَّبِعْ ما یُوحی إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ).

و مراقب باش و بدان «که خداوند به آنچه انجام می‌دهید آگاه است» (إِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً).

ج3، ص586

بنا بر این نخست باید دیو را از درون جان بیرون راند تا فرشته در آید.

باید طاغوت زدایی کرد تا حکومت اللّه و نظام الهی جانشین آن گردد.

نکات آیه

۱ - پیامبر(ص)، موظف بود از تعالیمى که از ناحیه خداوند بر او وحى مى شد، تبعیت کند. (و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک)

۲ - پیامبر(ص)، دریافت کننده وحى (و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک)

۳ - ربوبیت الهى، مقتضى ارسال وحى به پیامبر(ص) است. (و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک)

۴ - نزول وحى بر پیامبر(ص)، براى پرورش و تنظیم جهت گیرى صحیح او بود. (و لاتطع الکفرین ... و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک)

۵ - پیامبر(ص) موظف بود تا جهت گیرى هاى رسالى خویش را بر اساس تعالیم وحى قرار دهد. (یأیّها النبىّ ... و لاتطع الکفرین ... و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک)

۶ - چون سرمنشأ صدور وحى، ربوبیت خداوند است، پس باید از آن تبعیت کرد. (و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک)

۷ - پیامبر(ص) از عنایت ویژه خداوند، برخوردار بود. (ما یوحى إلیک من ربّک) اضافه شدن «ربّ» به ضمیر مخاطب مفرد - که مرجع آن پیامبر(ص) است - با توجه به این که خداوند، ربّ همه مؤمنان و انسان ها است، از عنایت ویژه خداوند به آن حضرت حکایت مى کند.

۸ - همه، به تبعیت از تعالیم نازل شده از جانب خداوند، موظف اند. (و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک إنّ اللّه کان بما تعملون خبیرًا) اگرچه فرمان به تبعیت، به پیامبر(ص) است، اما ذیل آیه، عام است و دلالت بر عمومى بودن فرمان مى کند.

۹ - خداوند، بر همه اعمال انسان ها، آگاهى کامل دارد. (إنّ اللّه کان بما تعملون خبیرًا)

۱۰ - خداوند، به مؤمنان براى رعایت فرمان به تبعیت از تعالیم وحیانى اش، هشدار داده است. (و اتّبع ما یوحى ... إنّ اللّه کان بما تعملون خبیرًا) جمله «إنّ اللّه...» پس از امرِ «اتّبع»، مى تواند هشدارى باشد به مخاطبان این فرمان، تا مراقب عمل به آن فرمان باشند، چون خداوند آگاه است و خبر دارد.

۱۱ - پیش گامان، موظف اند که پیش از دیگران، به رسالت الهى خویش، پابند بوده و به آن عمل کنند. (و اتّبع ما یوحى إلیک من ربّک إنّ اللّه کان بما تعملون خبیرًا) از آن جا که ذیل آیه، قرینه است براین که همه موظف اند که از تعالیم وحى تبعیت کنند، ذکر پیامبر(ص)، به عنوان دریافت کننده وحى، مى تواند اشاره به نکته یاد شده داشته باشد.

۱۲ - خداوند، «خبیر» (آگاه و باخبر) است. (إنّ اللّه ... خبیرًا)

موضوعات مرتبط

  • اسماء و صفات: خبیر ۱۲
  • انسان: عمل انسان ۹
  • پیشگامان: مسؤولیت پیشگامان ۱۱
  • خدا: آثار ربوبیت خدا ۳; علم خدا ۹; هشدارهاى خدا ۱۰
  • دین: اهمیت پیروى از دین ۸; پیروى از دین ۱۰
  • لطف خدا: مشمولان لطف خدا ۷
  • مؤمنان: هشدار به مؤمنان ۱۰
  • محمد(ص): پیروى محمد(ص) از وحى ۱، ۵; تربیت محمد(ص) ۴; مسؤولیت محمد(ص) ۱، ۵; مقامات محمد(ص) ۷; وحى به محمد(ص) ۲، ۳، ۴
  • وحى: پیروى از وحى ۶; منشأ وحى ۳، ۶

منابع