أَمْر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
(Added word proximity by QBot)
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
__TOC__
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/أَمْر | آیات شامل این کلمه ]]'''
''' [[ویژه:پیوند_به_این_صفحه/أَمْر | آیات شامل این کلمه ]]'''


خط ۷: خط ۸:
امر دو معنى دارد يكى كار و چيز، جمه آن امور است مثل [بقره:117]، چون چيزى را اراده كند بدان گويد: باش پس مى‏شود، و مثل [آل عمران:159] در كار آنها مشورت كن [نساء:83] چون چيزى از ايمنى و ترس بيايد منتشر مى‏كنند. و مثل [بقره:210]، [حج:41] كارها به خدا برمى‏گردد عاقبت كارها با خدا و براى خداست. ديگرى: دستور و فرمان قاموس گويد [اعراف:29] بگو خدايم به عدل فرمان داده است [يوسف:40] دستور داده كه جز او را نپرستيد. ناگفته نماند: امر به معناى اول اسم مصدر، و به معناى دوم مصدر و اسم مصدر است، در تفسير الميزان :8 ص 154 احتمال داده كه: معناى مصدرى اصل، و اسم مصدر، معناى ثانوى و به عنايت باشد. و به طور خلاصه ميتوان گفت: امر يا قولى است و يا فعلى، قولى به معنى دستور و فعلى به معنى كار و چيز است. در اياتى نظير [هود:97] و غير آن ظاهراً هر دو امر، مراد است. «امّارَة» مبالغه است [يوسف:53] يعنى نفس به بدى، بسيار امر كننده است. ابتمار، يعنى قبول امر و مشورت [قصص:20]، يعنى اشراف قوم درباره تو مشورت مى‏كنند كه تو را بكشند [طلاق:6]، ما بين خوتان به شايستگى مشورت كنيد. راغب گويد: مشورت را از آن جهت، ايتمار گويند كه مشورت كنندگان امر يكديگر را قبول مى‏كنند. (اولى الامر) [نساء:59]، يعنى به خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع و اختلاف كرديد ،آنرا به خدا و رسول بر گردانيد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد. مراد از اولى الامر، اقوال اهل تفسير مختلف است راغب در مفردات گفته: گويند مراد امراء است كه در زمان حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بودند. گفته شده: مراد ائمه اهل بيت‏اند «عليه السلام» و گويند: امر به معروف كنندگانند. ابن عباس گفته: فقهاء و اهل دين اند كه مطيع خدا باشند. در تفسير المنار نيز نزديك به آنچه نقل شد گفته است و نيز گويد: استاد گفت مدّتها درباره اين فكر كردم تا فكرم به اينجا رسيد كه مراد از اولى الامر، اهل حَلّ و عقد اند. آنگاه شرايط زيادى به اهل حَلّ و عقد ذكر مى‏كند، كه به نظر نگارنده، شايد يك دفعه هم آن شرايط جمع نشود، تا به اولى الامر اطاعت شود. بهتر است خود را گيج نكنيم و در خود آيه دقت نمائيم، در آيه براى رسول (ص) و اولى الامر در رديف رسول (ص) ، اگر آيه «اَطيعوا» آمده و اولى الامر در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شمرده شده است، اگر آيه «اَطيعواالرسول و اطيعو اولى الامر» بود، مطلب ديگرى از آن استفاده مى‏شد. از طرف ديگر «اطيعو» مطلق است و قيد و شرطى ندارد و مى‏ترساند كه اولى الامر مانند رسول خدا مطلقا و در هر كار مطاع اند و كسى حق اعتراضى نسبت به آنها ندارد، و عموم اين آيه، نظير عموم آيه [حشر:7]، است. در اينصورت، قهراً بايد اولى الامر كسانى باشند كه مثل رسول «صلى اللّه عليه و آله» داراى علم و عصمت باشند، و گرنه هرگز بدون ثيد و شرط و سر گشاده در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله» نمى‏آمدند و مطاع و مطلق نمى‏شدند، آيه شريفه با زبان خود اين مطلب زا مى‏فهماند و مى‏گويد: اولى الامر اشخاصى ممتاز و تالى رسول اند. اگر گويند: در اين صورت مى‏فرمايد: «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَيْئىٍ فَرُدُّهُ اِلى اللّهِ وَ الرَّسُولِ وَ اولى الامر» حال آنكه فقط رد به خدا و رسول ذكر شده است؟ گوئيم: چون تشريع فقط به خدا و رسول خدا مربوط است و در صورت ردّه اولى الامر، آنها هم قول خدا و رسول را خواهند گفت، از اين سبب فقط ردّ به خدا و رسول«صلى اللّه عليه و آله» ذكر شده است و گرنه در صورت تنازع با نبودن رسول «صلى عليه و آله» بايد به ولى امر كه امام معصوم باشد برگشت. اگر گويند: «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَيئى» قيد اولى الامر است. و مقصود اين است مه به خدا و رسول خدا و اولى الامر اطاعت كنيد و اگر با اولى الامر در چيزى نزاع كرديد آنوقت براى قطع نزاع به خدا و رسول بر گرديد. نتيجه اينكه اطاعت اولى الامربدون قيد و شرط نيست. گوئيم اولا اين سخن مخالف صدر آيه است، ابتدا بدون قيد و شرط به فرمايد: با اولى الامر اطاعت كنيد بعد بفرمايد: در صورت تنازع چنين و چنان كنيد، كسيكه مانند رسول «صلى اللّه عليه و آله» بدون قيد و شرط، اطاعتش واجب است، آيا مى‏شود با او نزاع كرد؟ مثلا آيا در مورد رسول (ص) معقول است كه بعد از اطيعوى مطلق اجازه تنازع و مخالفت با او داشته است اولى الامر كه به حكم آيه، مطاع مطلقند. ثانياً كلمه «تَنازعتم» كه از باب تفاعل و دلالت بر اشتراك دارد احتياج به تقدير ندارد معنايش اين است، اگر اختلاف كرديد، و با صدر آيه چنين مى‏شود: اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر در چيزى اختلاف و نزاع كرديد آنرا به خدا و رسول برگردانيد، اين مطلب خود به خود تمام است و احتياج به تقدير ندارد و گرنه مخالف باب تفاعل خواهد بود و اين كه زمخشرى و بيضاوى گفته‏اند «فانْ تنازعْتمْ وَ اولىِ الْاَمْرِ فى شيئى» اشتباه محض است و با صدر آيه كه اطاعت مطلق را مى‏رساند مخالف است و تفسير براى مى‏باشد،، و اگر مقصود اين بود مى‏فرمايد «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ مَعَهُمْ فى شَيئى» و ضمير «معهم» به اولى الامر بر ميگشت و مطلب تمام مى‏شد. نظير اين آيه [آل عمران:152] و آيه [انفال:43]، است و چنانچه مى‏بينيم احتياج به تقدير ندارد چون تفاعل بين الاثنين را مى‏رساند يعنى «تَنازَعْتُمْ اَنْتُمْ بَيْنَكُمْ فزى الْاَمْرِ» منظور است. چه قدر سبك و خنده آور است كه بگوئيم مراد از آيه، امراء، يا فقهاء و يا امر به معروف كنندگان‏اند يعنى اينها هم در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله»اند و بدون قيد و شرط مطاع مطلق‏اند"" آيا مى‏شود خداوند اينها را مطلق و مانند رسول «صلى اللّه عليه و آله» مفترض الطاعة كند و براى هر دو يك «اطيعوا» بفرمايد؟!! گذشته از دلالت آيه بر ائمه معصومين در تفسير برهان 30 روايت نقل شده كه اولى الامر ائمه معصومين «عليه السلام»اند و در تفسير عياشى 12 حديث در اين زمينه هست. طالب تفضيل بيشتر، به تفسير برهان و غيره رجوع كند.
امر دو معنى دارد يكى كار و چيز، جمه آن امور است مثل [بقره:117]، چون چيزى را اراده كند بدان گويد: باش پس مى‏شود، و مثل [آل عمران:159] در كار آنها مشورت كن [نساء:83] چون چيزى از ايمنى و ترس بيايد منتشر مى‏كنند. و مثل [بقره:210]، [حج:41] كارها به خدا برمى‏گردد عاقبت كارها با خدا و براى خداست. ديگرى: دستور و فرمان قاموس گويد [اعراف:29] بگو خدايم به عدل فرمان داده است [يوسف:40] دستور داده كه جز او را نپرستيد. ناگفته نماند: امر به معناى اول اسم مصدر، و به معناى دوم مصدر و اسم مصدر است، در تفسير الميزان :8 ص 154 احتمال داده كه: معناى مصدرى اصل، و اسم مصدر، معناى ثانوى و به عنايت باشد. و به طور خلاصه ميتوان گفت: امر يا قولى است و يا فعلى، قولى به معنى دستور و فعلى به معنى كار و چيز است. در اياتى نظير [هود:97] و غير آن ظاهراً هر دو امر، مراد است. «امّارَة» مبالغه است [يوسف:53] يعنى نفس به بدى، بسيار امر كننده است. ابتمار، يعنى قبول امر و مشورت [قصص:20]، يعنى اشراف قوم درباره تو مشورت مى‏كنند كه تو را بكشند [طلاق:6]، ما بين خوتان به شايستگى مشورت كنيد. راغب گويد: مشورت را از آن جهت، ايتمار گويند كه مشورت كنندگان امر يكديگر را قبول مى‏كنند. (اولى الامر) [نساء:59]، يعنى به خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع و اختلاف كرديد ،آنرا به خدا و رسول بر گردانيد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد. مراد از اولى الامر، اقوال اهل تفسير مختلف است راغب در مفردات گفته: گويند مراد امراء است كه در زمان حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بودند. گفته شده: مراد ائمه اهل بيت‏اند «عليه السلام» و گويند: امر به معروف كنندگانند. ابن عباس گفته: فقهاء و اهل دين اند كه مطيع خدا باشند. در تفسير المنار نيز نزديك به آنچه نقل شد گفته است و نيز گويد: استاد گفت مدّتها درباره اين فكر كردم تا فكرم به اينجا رسيد كه مراد از اولى الامر، اهل حَلّ و عقد اند. آنگاه شرايط زيادى به اهل حَلّ و عقد ذكر مى‏كند، كه به نظر نگارنده، شايد يك دفعه هم آن شرايط جمع نشود، تا به اولى الامر اطاعت شود. بهتر است خود را گيج نكنيم و در خود آيه دقت نمائيم، در آيه براى رسول (ص) و اولى الامر در رديف رسول (ص) ، اگر آيه «اَطيعوا» آمده و اولى الامر در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شمرده شده است، اگر آيه «اَطيعواالرسول و اطيعو اولى الامر» بود، مطلب ديگرى از آن استفاده مى‏شد. از طرف ديگر «اطيعو» مطلق است و قيد و شرطى ندارد و مى‏ترساند كه اولى الامر مانند رسول خدا مطلقا و در هر كار مطاع اند و كسى حق اعتراضى نسبت به آنها ندارد، و عموم اين آيه، نظير عموم آيه [حشر:7]، است. در اينصورت، قهراً بايد اولى الامر كسانى باشند كه مثل رسول «صلى اللّه عليه و آله» داراى علم و عصمت باشند، و گرنه هرگز بدون ثيد و شرط و سر گشاده در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله» نمى‏آمدند و مطاع و مطلق نمى‏شدند، آيه شريفه با زبان خود اين مطلب زا مى‏فهماند و مى‏گويد: اولى الامر اشخاصى ممتاز و تالى رسول اند. اگر گويند: در اين صورت مى‏فرمايد: «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَيْئىٍ فَرُدُّهُ اِلى اللّهِ وَ الرَّسُولِ وَ اولى الامر» حال آنكه فقط رد به خدا و رسول ذكر شده است؟ گوئيم: چون تشريع فقط به خدا و رسول خدا مربوط است و در صورت ردّه اولى الامر، آنها هم قول خدا و رسول را خواهند گفت، از اين سبب فقط ردّ به خدا و رسول«صلى اللّه عليه و آله» ذكر شده است و گرنه در صورت تنازع با نبودن رسول «صلى عليه و آله» بايد به ولى امر كه امام معصوم باشد برگشت. اگر گويند: «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَيئى» قيد اولى الامر است. و مقصود اين است مه به خدا و رسول خدا و اولى الامر اطاعت كنيد و اگر با اولى الامر در چيزى نزاع كرديد آنوقت براى قطع نزاع به خدا و رسول بر گرديد. نتيجه اينكه اطاعت اولى الامربدون قيد و شرط نيست. گوئيم اولا اين سخن مخالف صدر آيه است، ابتدا بدون قيد و شرط به فرمايد: با اولى الامر اطاعت كنيد بعد بفرمايد: در صورت تنازع چنين و چنان كنيد، كسيكه مانند رسول «صلى اللّه عليه و آله» بدون قيد و شرط، اطاعتش واجب است، آيا مى‏شود با او نزاع كرد؟ مثلا آيا در مورد رسول (ص) معقول است كه بعد از اطيعوى مطلق اجازه تنازع و مخالفت با او داشته است اولى الامر كه به حكم آيه، مطاع مطلقند. ثانياً كلمه «تَنازعتم» كه از باب تفاعل و دلالت بر اشتراك دارد احتياج به تقدير ندارد معنايش اين است، اگر اختلاف كرديد، و با صدر آيه چنين مى‏شود: اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر در چيزى اختلاف و نزاع كرديد آنرا به خدا و رسول برگردانيد، اين مطلب خود به خود تمام است و احتياج به تقدير ندارد و گرنه مخالف باب تفاعل خواهد بود و اين كه زمخشرى و بيضاوى گفته‏اند «فانْ تنازعْتمْ وَ اولىِ الْاَمْرِ فى شيئى» اشتباه محض است و با صدر آيه كه اطاعت مطلق را مى‏رساند مخالف است و تفسير براى مى‏باشد،، و اگر مقصود اين بود مى‏فرمايد «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ مَعَهُمْ فى شَيئى» و ضمير «معهم» به اولى الامر بر ميگشت و مطلب تمام مى‏شد. نظير اين آيه [آل عمران:152] و آيه [انفال:43]، است و چنانچه مى‏بينيم احتياج به تقدير ندارد چون تفاعل بين الاثنين را مى‏رساند يعنى «تَنازَعْتُمْ اَنْتُمْ بَيْنَكُمْ فزى الْاَمْرِ» منظور است. چه قدر سبك و خنده آور است كه بگوئيم مراد از آيه، امراء، يا فقهاء و يا امر به معروف كنندگان‏اند يعنى اينها هم در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله»اند و بدون قيد و شرط مطاع مطلق‏اند"" آيا مى‏شود خداوند اينها را مطلق و مانند رسول «صلى اللّه عليه و آله» مفترض الطاعة كند و براى هر دو يك «اطيعوا» بفرمايد؟!! گذشته از دلالت آيه بر ائمه معصومين در تفسير برهان 30 روايت نقل شده كه اولى الامر ائمه معصومين «عليه السلام»اند و در تفسير عياشى 12 حديث در اين زمينه هست. طالب تفضيل بيشتر، به تفسير برهان و غيره رجوع كند.


===کلمات [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud>
وَ:100, اللّه:55, مِن:48, مَا:26, عَن:22, حَتّى:21, جَاء:21, کَان:20, عَلَى:20, فِرْعَوْن:20, کُل:19, لا:19, أَ:18, أَو:18, إِلاّ:18, الّذِين:17, رَبّهِم:17, فِي:17, رَبّک:17, إِن:17, جَاءَهُم:16, إِلَى:15, يَأْتِي:15, الْأَرْض:15, الرّوح:15, إِذَا:15, أَن:15, قَد:14, مَن:14, مَفْعُولا:14, اتّبَعُوا:14, لَمّا:13, فَاتّبَعُوا:13, يُسْرا:13, قَالُوا:13, مَلَئِه:13, أَمْر:13, بِرَشِيد:13, هُم:13, فِيهَا:13, الْمَاء:13, بِإِذْن:13, بِالْحَق:13, يَقْدُم:13, کَذٰلِک:13, إِنّا:13, کُنّا:13, سَلاَم:12, هٰذَا:12, قَوْمَه:12, غَيْر:12, السّاعَة:12, مَرِيج:12, أَمْرا:12, مُسْتَقِرّ:12, ذٰلِک:12, هِي:12, رَبّهَا:12, حَکِيم:12, الْمُسْرِفِين:12, رَبّي:12, ظَهَر:12, رَبّه:12, جَامِع:12, تُطِيعُوا:12, أَتَى:12, الْمَلاَئِکَة:12, رَبّکُم:12, عَجِلْتُم:12, قُضِي:12, الْأَمْن:12, فَإِذَا:12, إِنّه:12, رَحْمَة:12, أَمْرِه:12, تَفِيء:12, فَلا:12, جَبّار:12, فِيه:12, تَعْجَبِين:12, قَدَرا:12, يَا:12, فَفَسَق:12, عَتَت:12, أَنْزَلَه:12, بِالْفَتْح:12, يَحْفَظُونَه:12, مَعَه:12, بِاللّه:12, بِه:12, فَإِن:12, عِنْدِه:12, لَم:12, عَتَوْا:12, يُفْسِدُون:12, يُفْرَق:12, حِين:12, فَهُم:12, لَقَد:12, کَذّبُوا:12, فَلَم:12, فَعَتَوْا:12, فَأَخَذَتْهُم:12, الْيَوْم:12, قُدِر:12, قَال:12, بَيْنَهُمَا:12, إِلَيْکُم:12, السّبْت:12, غَرّکُم:12, يَذْهَبُوا:12, يَنْظُرُون:12, کَلَمْح:12, أَطِيعُون:12, الصّاعِقَة:12, خَلْفِه:12, کَانُوا:12, فَالْتَقَى:12, الْحَق:12, الْجِن:12, مَطْلَع:12, فَتَتّخِذُونَه:12, شَيْء:12, أَلْقَى:12, قُل:12, أَهْوَاءَهُم:12, الْأَمَانِي:12, کَثِيرا:12, تَسْتَعْجِلُوه:12, مُنْذِرِين:12, بَعْدِي:12, عَنِيد:12, رُسُلِه:12, رُسُلَه:12, فَاءَت:12, عِنْدِنَا:12, وَطَرا:12, فَيُصْبِحُوا:12, إِنّهُم:12, قَبْل:12, حَمَلْنَاه:12, فَعَل:12, يَنْظُرُوا:12, قَرْيَة:12, مَقْدُورا:12, عَاصِم:12, يَتّق:12, تَأْتِيَهُم:11, لَه:11, الْخَوْف:11, فَأَصْلِحُوا:11, تَمَتّعُوا:11, عُيُونا:11, تَبْغِي:11, اخْتِلاَفا:11, غَرّتْکُم:11, مِنْهُن:11, يُبَلّغُون:11, أُوتِيتُم:11, الْبَصَر:11, عَجِيب:11, أُتْبِعُوا:11, عَصَوْا:11, يَوْم:11, زَادُوهُم:11, آتِيهِم:11, الّتِي:11, فَحَاسَبْنَاهَا:11, رَحِم:11, سُبْحَانَه:11, الْأَلْوَاح:11, کَارِهُون:11, أَصْحَاب:11, النّاقَة:11, الْفَجْر:11, النّبِي:11, عَذَاب:11, يَجْعَل:11, فَعَقَرُوا:11, أَذَاعُوا:11, مُبِين:11, رِسَالاَت:11, کَافِرُون:11, قَضَوْا:11, صَالِح:11, يَسْتَأْذِنُوه:11, لَشَيْء:11, السّمَاء:11, يَغْفِر:11, مِنْهُم:11, لَهُم:11, الْأَنْبَاء:11, حِسَابا:11, لَعَنّا:11, ذَات:11, بَرَکَاتُه:11, خَسِر:11, خَلَفْتُمُونِي:11, کَأَيّن:11, خَلَوْا:11, ذُرّيّتَه:11, السّمَاوَات:11, فَالْيَوْم:11, يُغَيّر:11, الْغَرُور:11, الْقِيَامَة:11, مُرْسِلِين:11, فَجّرْنَا:11, فَقَاتِلُوا:11, بِئْسَمَا:11, يَدَيْه:11, هُو:11, رَسُولِه:11, تَتْبِيب:11, هُنَالِک:11, لَوَجَدُوا:11, فَعَسَى:11, هٰذِه:11, بِالْعَدْل:11, أَخَذ:11, قَبْلِهِم:11, تَعَالَى:11, أَسَرّوا:11, قِيل:11, فَمَا:11, فَوْقَهُم:11, کَمَا:11, حَال:11, غَيْب:11, يَسْأَلُونَک:11, شَدِيدا:11, الْأُمُور:11, مُبَارَکَة:11, أَعْرِض:11, سُلْطَان:11, فَاتّقُوا:11, دُون:11, أَوْلِيَاء:11, أَلْوَاح:11, إِبْلِيس:11, ارْتَبْتُم:11, فَأَوْرَدَهُم:11, ائْتِنَا:11, بِآيَة:11, عَلَيْکُم:11, الْعِلْم:11, آمَنْتُم:11, بَيْن:11, النّار:11, يَقُول:11, يُصْلِحُون:11, کَيْف:11, لَک:11, مُنْهَمِر:11, بِرَأْس:11, عَمّا:11, مُسْتَمِرّ:11, اسْتَطَاعُوا:11, بِقَوْم:11, مَرْدُود:11, إِذ:11, أَدْعِيَائِهِم:11, أَقْرَب:11, يُشْرَک:11, إِبْرَاهِيم:11, عُسْر:11, لَيْلَة:11, نَلْعَنَهُم:11, الْمُبْطِلُون:11, أَهْل:11, الدّنْيَا:11, حَفِيظ:11, الْأُخْرَى:11, لِلّه:11, سَبِيلا:11, بَل:11, بِآيَات:11, بِمَا:11, يُؤْخَذ:11, دَائِرَة:11, حَرَج:11, عَذّبْنَاهَا:10, يُکَفّر:10, تَرَبّصْتُم:10, دُونِي:10, يُشْرِکُون:10, هَل:10, يَعْصِمُنِي:10, تُصِيبَنَا:10, الْمَوْج:10, أَنْفُسِهِم:10, الْبَيْت:10, تَعِدُنَا:10, جَحَدُوا:10, يَدْعُون:10, قَلِيلا:10, فَسَجَدُوا:10, يَسْتَأْذِنُونَک:10, أَزْوَاج:10, قَلّبُوا:10, لَو:10, أَخِيه:10, أَقْسِطُوا:10, أَسِفا:10, يَجُرّه:10, فَکَان:10, جَبَل:10, عَذَابا:10, تَنَزّل:10, عَاد:10, غَضْبَان:10, مُعَقّبَات:10, أُولٰئِک:10, آمَنُوا:10, سُنّة:10, لِرَسُول:10, إِحْدَاهُمَا:10, رَدّوه:10, لِآدَم:10, عَنْه:10, أَدْبَارِهَا:10, يُغَيّرُوا:10, ظَلَمَهُم:10, نَادِمِين:10
</qcloud>
===تکرار در هر سال نزول===
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[کلمه غیر ربط::أَمْر]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
[[رده:كلمات قرآن]]
[[رده:كلمات قرآن]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۴:۵۱

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

امر دو معنى دارد يكى كار و چيز، جمه آن امور است مثل [بقره:117]، چون چيزى را اراده كند بدان گويد: باش پس مى‏شود، و مثل [آل عمران:159] در كار آنها مشورت كن [نساء:83] چون چيزى از ايمنى و ترس بيايد منتشر مى‏كنند. و مثل [بقره:210]، [حج:41] كارها به خدا برمى‏گردد عاقبت كارها با خدا و براى خداست. ديگرى: دستور و فرمان قاموس گويد [اعراف:29] بگو خدايم به عدل فرمان داده است [يوسف:40] دستور داده كه جز او را نپرستيد. ناگفته نماند: امر به معناى اول اسم مصدر، و به معناى دوم مصدر و اسم مصدر است، در تفسير الميزان :8 ص 154 احتمال داده كه: معناى مصدرى اصل، و اسم مصدر، معناى ثانوى و به عنايت باشد. و به طور خلاصه ميتوان گفت: امر يا قولى است و يا فعلى، قولى به معنى دستور و فعلى به معنى كار و چيز است. در اياتى نظير [هود:97] و غير آن ظاهراً هر دو امر، مراد است. «امّارَة» مبالغه است [يوسف:53] يعنى نفس به بدى، بسيار امر كننده است. ابتمار، يعنى قبول امر و مشورت [قصص:20]، يعنى اشراف قوم درباره تو مشورت مى‏كنند كه تو را بكشند [طلاق:6]، ما بين خوتان به شايستگى مشورت كنيد. راغب گويد: مشورت را از آن جهت، ايتمار گويند كه مشورت كنندگان امر يكديگر را قبول مى‏كنند. (اولى الامر) [نساء:59]، يعنى به خدا و رسول و صاحبان امر اطاعت كنيد و اگر در چيزى نزاع و اختلاف كرديد ،آنرا به خدا و رسول بر گردانيد اگر به خدا و روز قيامت ايمان داريد. مراد از اولى الامر، اقوال اهل تفسير مختلف است راغب در مفردات گفته: گويند مراد امراء است كه در زمان حضرت رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بودند. گفته شده: مراد ائمه اهل بيت‏اند «عليه السلام» و گويند: امر به معروف كنندگانند. ابن عباس گفته: فقهاء و اهل دين اند كه مطيع خدا باشند. در تفسير المنار نيز نزديك به آنچه نقل شد گفته است و نيز گويد: استاد گفت مدّتها درباره اين فكر كردم تا فكرم به اينجا رسيد كه مراد از اولى الامر، اهل حَلّ و عقد اند. آنگاه شرايط زيادى به اهل حَلّ و عقد ذكر مى‏كند، كه به نظر نگارنده، شايد يك دفعه هم آن شرايط جمع نشود، تا به اولى الامر اطاعت شود. بهتر است خود را گيج نكنيم و در خود آيه دقت نمائيم، در آيه براى رسول (ص) و اولى الامر در رديف رسول (ص) ، اگر آيه «اَطيعوا» آمده و اولى الامر در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شمرده شده است، اگر آيه «اَطيعواالرسول و اطيعو اولى الامر» بود، مطلب ديگرى از آن استفاده مى‏شد. از طرف ديگر «اطيعو» مطلق است و قيد و شرطى ندارد و مى‏ترساند كه اولى الامر مانند رسول خدا مطلقا و در هر كار مطاع اند و كسى حق اعتراضى نسبت به آنها ندارد، و عموم اين آيه، نظير عموم آيه [حشر:7]، است. در اينصورت، قهراً بايد اولى الامر كسانى باشند كه مثل رسول «صلى اللّه عليه و آله» داراى علم و عصمت باشند، و گرنه هرگز بدون ثيد و شرط و سر گشاده در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله» نمى‏آمدند و مطاع و مطلق نمى‏شدند، آيه شريفه با زبان خود اين مطلب زا مى‏فهماند و مى‏گويد: اولى الامر اشخاصى ممتاز و تالى رسول اند. اگر گويند: در اين صورت مى‏فرمايد: «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَيْئىٍ فَرُدُّهُ اِلى اللّهِ وَ الرَّسُولِ وَ اولى الامر» حال آنكه فقط رد به خدا و رسول ذكر شده است؟ گوئيم: چون تشريع فقط به خدا و رسول خدا مربوط است و در صورت ردّه اولى الامر، آنها هم قول خدا و رسول را خواهند گفت، از اين سبب فقط ردّ به خدا و رسول«صلى اللّه عليه و آله» ذكر شده است و گرنه در صورت تنازع با نبودن رسول «صلى عليه و آله» بايد به ولى امر كه امام معصوم باشد برگشت. اگر گويند: «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ فى شَيئى» قيد اولى الامر است. و مقصود اين است مه به خدا و رسول خدا و اولى الامر اطاعت كنيد و اگر با اولى الامر در چيزى نزاع كرديد آنوقت براى قطع نزاع به خدا و رسول بر گرديد. نتيجه اينكه اطاعت اولى الامربدون قيد و شرط نيست. گوئيم اولا اين سخن مخالف صدر آيه است، ابتدا بدون قيد و شرط به فرمايد: با اولى الامر اطاعت كنيد بعد بفرمايد: در صورت تنازع چنين و چنان كنيد، كسيكه مانند رسول «صلى اللّه عليه و آله» بدون قيد و شرط، اطاعتش واجب است، آيا مى‏شود با او نزاع كرد؟ مثلا آيا در مورد رسول (ص) معقول است كه بعد از اطيعوى مطلق اجازه تنازع و مخالفت با او داشته است اولى الامر كه به حكم آيه، مطاع مطلقند. ثانياً كلمه «تَنازعتم» كه از باب تفاعل و دلالت بر اشتراك دارد احتياج به تقدير ندارد معنايش اين است، اگر اختلاف كرديد، و با صدر آيه چنين مى‏شود: اى كسانيكه ايمان آورده‏ايد اگر در چيزى اختلاف و نزاع كرديد آنرا به خدا و رسول برگردانيد، اين مطلب خود به خود تمام است و احتياج به تقدير ندارد و گرنه مخالف باب تفاعل خواهد بود و اين كه زمخشرى و بيضاوى گفته‏اند «فانْ تنازعْتمْ وَ اولىِ الْاَمْرِ فى شيئى» اشتباه محض است و با صدر آيه كه اطاعت مطلق را مى‏رساند مخالف است و تفسير براى مى‏باشد،، و اگر مقصود اين بود مى‏فرمايد «فَاِنْ تَنازَعْتُمْ مَعَهُمْ فى شَيئى» و ضمير «معهم» به اولى الامر بر ميگشت و مطلب تمام مى‏شد. نظير اين آيه [آل عمران:152] و آيه [انفال:43]، است و چنانچه مى‏بينيم احتياج به تقدير ندارد چون تفاعل بين الاثنين را مى‏رساند يعنى «تَنازَعْتُمْ اَنْتُمْ بَيْنَكُمْ فزى الْاَمْرِ» منظور است. چه قدر سبك و خنده آور است كه بگوئيم مراد از آيه، امراء، يا فقهاء و يا امر به معروف كنندگان‏اند يعنى اينها هم در رديف رسول «صلى اللّه عليه و آله»اند و بدون قيد و شرط مطاع مطلق‏اند"" آيا مى‏شود خداوند اينها را مطلق و مانند رسول «صلى اللّه عليه و آله» مفترض الطاعة كند و براى هر دو يك «اطيعوا» بفرمايد؟!! گذشته از دلالت آيه بر ائمه معصومين در تفسير برهان 30 روايت نقل شده كه اولى الامر ائمه معصومين «عليه السلام»اند و در تفسير عياشى 12 حديث در اين زمينه هست. طالب تفضيل بيشتر، به تفسير برهان و غيره رجوع كند.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...