نَحِسَات

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

ریشه کلمه

قاموس قرآن

شوم وشومى. مصدر و اسم هر دو آمده است ارباب لغت گفته‏اند« اَلنَّحْسُ: ضِدُّ السَّعْدِ» راغب نحاس را شعله بى دود معنى كرده و گويد: اصل نحس آن است كه افق مثل شعله بى دود سرخ شود از اين لحاظ نحس مثل شده براى نشان دادن شومى. نُحاس:دود،مس،سرب مذاب وآن فقط يك بار در قرآن مجيدآمده است [رحمن:35]. ظاهرا مراد از آن دود و به قولى سرب مذاب است رجوع شود به «نفذ». [فصّلت:16]. [قمر:19]. اين هر دوآيه در باره هلاكت قوم عاداند كه در «ريح» و «صرصر» توضيح داده شد مراد از «اَيَّامٍ نَحِساتٍ» همان هفت شب و هشت روز است كه باد بطور مداوم بر آنها وزيد چنانكه فرموده: [حاقة:7]. در آيه «فى يَوْمِ نَحْسٍ مَسْتَمِرٍ» به نظرم «مُسْتَمِر» وصف «يَوْم» است و استمرار لازم نيست الى الابد باشد اگر چند روز هم باشد استمرار صادق است ظاهرا مراد از استمرار همان هفت شب و هشت روز باشد در اينصورت با «اَيَّام نَحِسات» كاملا تطبيق مى‏شود يعنى: روز شوميكه يكهفته ادامه داشت و اگر وصف «نَحْس» باشد معنى اين مى‏شود در روزيكه نحوست آن تا هفت شب و هشت روز ادامه داشت لازم نيست «يَوْم» فقط يك روز معنى كنيم راغب گويد: با يوم از زمان تعبير آورند هرقدر كه باشد. اينجا هم وقت مراد است. نحوست ايام ظاهر آن است كه شومى و مباركى روزها در اثر اتفاقاتى است كه در آنها مى‏افتد مثلا گويى: روز بيست و هفتم رجب روز مباركى است كه بعثت خاتم الانبياء «صلى الله‏عليه و اله» در آن بوده و يا بيست و هشتم ماه صفر، شوم است كه آن حضرت از دنيا رفته، و گرنه وقت من حيث وقت، و زمان من حيث زمان به شومى و بركت توصيف نمى‏شود و اينكه فرموده [قدر:3]. از آن جهت است كه قرآن در آن نازل شده و تقديرات سالانه در آن شب است و يا عبادت آن بهتر از هزارماه است چنانكه در «قدر» گذشت على هذا راجع به قوم عاد که «اَیّامٍ نَحِسات» یا «فی یَومِ نَحسٍ» فرموده برای آنست که قوم عاد در آنروزها هلاك شدند و نحوست در اثر عذاب بود نه در زمان من حيث زمان. ايضا احترام ماههاى حرام جعلى است كه ماه تحريم جنگ و ماه عبادت اند نه اينكه از لحاظ واقع مزيت داشته و با ماههاى ديگر فرق دارند. در باره شب قدر فرموده [دخان:3]. مبارك بودن آن در اثر نزول قرآن و در اثر «فيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْرٍ حَكيم» است كه در ذيل آيه فوق آمده و به واسطه [قدر:4]. است در تحف العقول از حسن بن مسعود نقل شده كه گويد: به محضرامام على النقى «عليه السلام» مشرف شدم در راه انگشتم زخم برداشت و سوارى بر من تنه زد و به ميان جمعى انبوه وارد شدم كه قسمتى از لباسم را پاره كردند گفتم:«كَفانِىَ اللهُ شَرَكَ مِنْ يَوْمٍ فَمااَيْشَمَكَ» اى روز، خدا مرا از شر تو كفايت كندچه روز شومى؟! امام «عليه السلام» چون اين بشنيد فرمود: «يا حَسَنُ هذا وَاَنْتَ تَغَشانا تَرْمى بِذَنْبِكَ مَنْ لاذَنْبَ لَهُ» اى حسن پيش ما مى‏آيى و گناه خويش را به كسى بی‏گناه نسبت مى‏دهى؟! گويد: عقل من به خودم برگشت و متوجه خطاى خود شدم گفتم: آقاى من از خدا آمرزش مى‏خواهم فرمود: «يا حَسَنُ ماذَنْبُ الْاَيَّامِ حَتَّى صِرْتُمْ نَتَشَّئَمُونَ بِها اِذا جُوزَيْتُمْ بِاَعْملِكُمْ فيها» اى حسن روزها چه گناهى دارند كه چون با اعمالتان مجازات مى‏شويد روزها را شوم مى‏پنداريد... تا فرمود: «لاتَعْدُ وَلاتَجْعَلْ لِلْاَيَام صُنْعاً فى حُكْمِ اللهِ، قالَ الْحَسَنُ: بَلى يا مَوْلاىَ» ديگر چنين مگو و روزها را در كار خدا دخيل ندان، گفت: چشم مولاى من. حديث صريح است در اينكه زمان و وقت را سعدو نحسى نيست. در وسائل كتاب حج ابواب آداب السفر باب هشتم نقل شده: راوى گويد: بعضى از اهل بغداد بابى الحسن ثانى «عليه‏السلام» نوشت و از مسافرت در آخرين چهارشنبه ماه سوال كرد امام «عليه‏السلام»در جواب نوشت :هر كه در آخرين چهارشنبه ماه بقصد مخالفت با اهل فال بد خارج شود از هر آفت محفوظ بوده و از هر بلا معاف شده و خدا حاجتش را قضا خواهد فرمود. حديث شريف نحس بودن چهار شنبه را نفى مى‏كند. در باب چهارم در ضمن حديثى امام صادق «عليه‏السلام»روز دوشنبه را شوم فرموده كه «فَقَدْنافيهِ نَبِينَّا وَ ارْتَفَعَ الْوَحْىُ عَنَّا» شوم بودن در اثر رحلت آن حضرت و برداشته شدن وحى است. نه اينكه ذات روز شوم باشد رجوع شود به وسائل ابواب آداب سفر... با تدبر در روايات قطع نظر از سند آنها خواهيم ديد نحوست و بركت آنها به ملاحظه واقعاتى است كه در آنها رخ داده است.