۱۴٬۱۱۵
ویرایش
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
==اشاره به تفاسير ديگرى كه براى اين آيه بيان شده است == | ==اشاره به تفاسير ديگرى كه براى اين آيه بيان شده است == | ||
اين بود آن مطالبى كه از آيه شريفه به نظر ما | اين بود آن مطالبى كه از آيه شريفه به نظر ما رسيد. و از جمله حرف هاى عجيبى كه در تفسير اين آيه گفته اند و آن را به حسن و قتاده نسبت داده اند، اين است كه: منظور از «عطاء» و بخشش، «عطاء دنيوى» است، كه مشترك بين مؤمن و كافر است، نه «عطاء اخروى». | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۳ </center> | ||
چون عطاى اخروى مخصوص مؤمنان است. بنابراين، معناى آيه چنين مى شود: ما هر دو فريق و گروه را با عطاياى دنيوى خود مدد مى كنيم. چه آن فريق كه عاجله را مى خواهند و چه آن فريق كه آخرت را، و عطاياى دنيوى ما، از هيچ يك از ايشان محظور و ممنوع نيست. | |||
وليكن اين تفسير صحيح نيست زيرا مقيد كردن | |||
علاوه بر | وليكن اين تفسير صحيح نيست. زيرا مقيد كردن «عطاء» به «عطاء دنيوى»، بدون دليل و مقيد است، آن هم با اين كه اين مورد، صلاحيت اطلاق را دارد. | ||
آنگاه بحث را در آن قسم كه اراده آخرت ارجح | و اما اين دليلى كه آورده اند كه: «عطاء اخروى، مخصوص مؤمنان است و كفار در آن شركت ندارند»، اصلا از محل بحث خارج و نسبت به زمينه گفتار اجنبى و بى ربط است. چون زمينه گفتار در آيه شريفه، عبارت است از امدادى كه اعمال (كه منتهى به جزاء و پاداش مى شوند)، منتهى و مستند به آن امدادند، نه خود پاداش، و مسأله عطاياى مؤمنان در آخرت، از قبيل جزا و پاداش است، نه از قبيل اعمال. | ||
علاوه بر اين، چه كسى به شما گفته است كه عطاياى اخروى، مخصوص به مؤمنان و ممنوع از كفار است؟ آن عطايا نيز، همچنان كه قبلا هم گفتيم، از احدى ممنوع نيست، و منع هر چه هست، از ناحيه خود كفار است، نه از ناحيه خداوند. مانند عطاياى دنيوى، كه گفتيم هر چه محدوديت در آن ها هست، از ناحيه محدود بودن استعداد مستفيض است، نه از ناحيه مفيض. | |||
آلوسى، در روح المعانى گفته: | |||
تقسيمى كه در اين آيه شده است، حاصر (جامع افراد) و مانع اغيار نيست، و حاصر نبودنش ضررى به معنا نمى زند. اما اين كه گفتيم حاصر نيست، براى اين كه وقتى حاصر بود كه هر صاحب عملى، از عمل خود، يا عاجله تنها را بخواهد و يا آخرت تنها را، و يا هر دو را، و يا هيچ يك را، و آيه شريفه، تنها متعرض دو قسم اول از اين چهار قسم شده است. پس جامع افراد نيست، و تازه قسم سوم به تنهایى، سه قسم مى شود. زيرا آن كس كه از عمل خود، هم دنيا را مى خواهد و هم آخرت را، يا آخرت در نظرش رجحان دارد و يا دنيا، و يا نظرش نسبت به هر دو مساوى است. | |||
آنگاه بحث را در آن قسم كه اراده آخرت ارجح باشد، طول داده و اختلاف علما را در اين كه آيا چنين عملى قبول است يا نه، نقل كرده. در باره قبول نشدن عمل آن كس كه دنيا در نظرش ارجح و يا مساوى باشد، از علماء نقل كرده كه متفقا گفته اند عملش قبول نيست. | |||
و در باره قسم چهارم كه: «نه دنيا را بخواهد و نه آخرت را»، گفته است: چنين فرضى به نظر كسانى كه معتقدند صدور فعل از قادر متوقف بر وجود داعى است، محال است، ولى كسانى كه عمل را متوقف بر داعى نمى دانند، چنين فرضى را ممكن دانسته و گفته اند عملى كه نه داعى دنيوى در آن باشد و نه اخروى، اثرى در باطن ندارد و در ظاهر حرام است. | |||
اين بود گفتار آلوسى، كه البته قبل از او، ديگران هم اين تقسيم را كرده اند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۹۴ </center> | ||
ولى خواننده عزيز توجه دارد كه آيه شريفه در مقام بيان حكم قبول شدن | ولى خواننده عزيز توجه دارد كه آيه شريفه در مقام بيان حكم قبول شدن و نشدن اعمال و اين كه از چه عاملى قبول و از چه عاملى مردود است، نمى باشد، بلكه آيه شريفه، در باره هدف و غايت انسان و تعيين غايت او، به حسب نشانه زندگی اش نظر دارد، كه يا متعلق به زندگى دنيایى است، و از آنچه مى كند، جز مزاياى زندگى مادى دنيا منظورى ندارد و به كلى از آخرت اعراض دارد. و يا آن كه غايت و هدفش زندگى آخرت است، كه لازمه اش آن است كه براى خود يك زندگى جاودانه و هميشگى سراغ داشته باشد، كه اين زندگى دائم، يك طرفش مقدمه طرف ديگر است. ابتداى آن، كه زندگى دنيا است، مقدمه زندگى آخرت است، و مقصود از زندگى دنيا، همان سعادت اخروى است. | ||
و با اين حال معلوم است كه آيه شريفه، از آن اقسامى كه وى تصور كرده، جز دو قسمش را نتيجه نمى دهد. البته اين هست كه هر يك از اين دو قسم، براى خود چند قسم دارد. چون كسى كه آخرت را مى خواهد، يك وقت براى آن عمل هم مى كند، و يك وقت نمى كند. مانند گنهكاران و اهل بدعت. | |||
تازه اين دو طايفه، يك وقت ايمان هم دارند و يك وقت ندارند، وليكن آيات قرآنى، متعرض احكام يك يك آن اقسام نيست. چون مقصود بيان آن احكام نبوده، بلكه مقصود تشخيص ملاك سعادت از ملاك شقاوت بوده است. | |||
«''' | «'''انظُرْ كَيْفَ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ لَلآخِرَةُ أَكْبرُ دَرَجَاتٍ وَ أَكْبرُ تَفْضِيلاً'''»: | ||
اين | اين جمله، اشاره است به «تفاوت درجات»، كه از سعى و كوشش انسان ناشى مى شود، تا كسى توهم نكند كه سعى بسيار و سعى اندك، هر دو يكى است، و در آخرت فرقى با هم ندارند. | ||
آرى، اگر خداوند فرقى ميان عمل كم و عمل بسيار و عمل خوب و خوبتر نگذارد، در حقيقت آن مازاد را كه بيشتر و خوبتر است، شكرگزارى نكرده و مورد قبول درگاهش ننموده است. بنابراين، معناى «بَعضَهُم»، «بَعضَ النَّاس» خواهد بود. | |||
<span id='link62'><span> | <span id='link62'><span> | ||
==توضيح اينكه درجات اخروى بزرگتر از درجات دنيوى است == | ==توضيح اينكه درجات اخروى بزرگتر از درجات دنيوى است == | ||
واز قرينه ((وللاخرة اكبر(( مى فهميم كه تفضيل بعض النّاس در دنيا مى باشد يعنى ما بعضى از مردم را در دنيا بر بعضى ديگر برترى داديم و برترى در دنيا به اين است كه مال ومتاع وجاه وفرزند ونيرووشهرت و رياست وآقائى ومقبوليت در بين مردم كه متاعهاى دنيايند در بعضى بيشتر از بعضى ديگر باشد. | واز قرينه ((وللاخرة اكبر(( مى فهميم كه تفضيل بعض النّاس در دنيا مى باشد يعنى ما بعضى از مردم را در دنيا بر بعضى ديگر برترى داديم و برترى در دنيا به اين است كه مال ومتاع وجاه وفرزند ونيرووشهرت و رياست وآقائى ومقبوليت در بين مردم كه متاعهاى دنيايند در بعضى بيشتر از بعضى ديگر باشد. |
ویرایش