گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۰: خط ۱۶۰:


==استدلال بر حقيقت معاد و حقانيت دعوت پيامبر«ص»==
==استدلال بر حقيقت معاد و حقانيت دعوت پيامبر«ص»==
اين دو آيه نزول عذاب بر اقوام ستمگر گذشته را توجيه مى كند، همان اقوامى كه قبلا فرمود: ((وكم قصمنا من قريه ...(( و اين دو آيه به طورى كه از سياق قبلى بر مى آيد مشتمل بر يك حجت برهانى و فلسفى بر ثبوت معاد است ، آنگاه در سايه آن برهان ، مساءله نبوت را هم كه غرض اصلى از سياق كلام در سوره است اثبات مى كند.
«'''وَ مَا خَلَقْنَا السمَاءَ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنهُمَا لَاعِبِينَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لهَْواً لاتّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ'''»:


پس حاصل آنچه گذشت اين شد كه براى آينده بشر معادى است كه به زودى در آن عالم به حساب اعمال آنان مى رسند پس ناگزير بايد ميان اعمال نيك و بد فرق بگذارند و آنها را از هم تميز دهند و اين جز با هدايت الهى صورت نمى گيرد و اين هدايت همان دعوت
اين دو آيه، نزول عذاب بر اقوام ستمگر گذشته را توجيه مى كند. همان اقوامى كه قبلا فرمود: «وَ كَم قَصَمنَا مِن قَريَةٍ...». و اين دو آيه، به طورى كه از سياق قبلى بر مى آيد، مشتمل بر يك حجت برهانى و فلسفى بر ثبوت معاد است. آنگاه در سايه آن برهان، مسأله نبوت را هم كه غرض اصلى از سياق كلام در سوره است، اثبات مى كند.
 
پس حاصل آنچه گذشت، اين شد كه براى آينده بشر، معادى است كه به زودى در آن عالَم، به حساب اعمال آنان مى رسند. پس ناگزير بايد ميان اعمال نيك و بد فرق بگذارند و آن ها را از هم تميز دهند و اين جز با هدايت الهى صورت نمى گيرد و اين هدايت، همان دعوت حقی است که مسأله نبوت عهده دار آن است.
و اگر اين دعوت نبود، خلقت بشر عبث و بازيچه مى شد و خدا بازيگر و لاهى، و خداى تعالى، منزه از آن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۶۴ </center>
حقى است كه مساءله نبوت عهده دار آن است و اگر اين دعوت نبود خلقت بشر عبث و بازيچه مى شد و خدا بازيگر و لاهى ، و خداى تعالى منزه از آن است .


پس مقام اين دو آيه - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - مقام احتجاج بر حقيقت معاد است تا با اثبات آن حقانيت دعوت نبوى را هم اثبات كند، براى اينكه دعوت نبوت بنابراين از مقتضيات معاد است ، و نه بر عكس، يعنى معاد از مقتضيات دعوت نبوت نيست .
پس مقام اين دو آيه - به طورى كه ملاحظه مى كنيد - مقام احتجاج بر حقيقت معاد است، تا با اثبات آن، حقانيت دعوت نبوى را هم اثبات كند. براى اين كه دعوت نبوت بنابر اين از مقتضيات معاد است، و نه بر عكس، يعنى معاد از مقتضيات دعوت نبوت نيست.


و حجت اين دو آيه - به طورى كه ملاحظه مى فرماييد - بر مساءله ((لهو(( و ((لعب (( تكيه دارد، كه بايد قبل از هر كار معناى اين دو كلمه روشن شود، كلمه ((لعب (( به معناى عملى است كه با نظمى خاص انجام بشود، ولى غرضى عقلايى بر آن مترتب نگردد، بلكه به منظور غرضى خيالى و غير واقعى انجام شود، مانند بازى هاى بچه ها كه جز مفاهيمى خيالى از تقدم و تاءخر و سود و زيان و رنج و خسارت ، كه همه اش مفاهيمى فرضى و موهوم است ، اثرى ندارد.
و حجت اين دو آيه - به طورى كه ملاحظه مى فرماييد - بر مسأله «لهو» و «لعب» تكيه دارد، كه بايد قبل از هر كار، معناى اين دو كلمه روشن شود.  


و چون لعب چيزى است كه نفس آدمى را به سوى خود جذب نموده ، و از كارهاى عقلايى و واقعى ، و داراى اثر باز مى دارد، در نتيجه همين لعب يكى از مصاديق لهو هم خواهد بود.
كلمۀ «لعب»، به معناى عملى است كه با نظمى خاص انجام بشود، ولى غرضى عقلايى بر آن مترتب نگردد، بلكه به منظور غرضى خيالى و غير واقعى انجام شود. مانند بازى هاى بچه ها كه جز مفاهيمى خيالى از تقدم و تأخّر و سود و زيان و رنج و خسارت، كه همه اش مفاهيمى فرضى و موهوم است، اثرى ندارد.
 
و چون «لعب» چيزى است كه نفس آدمى را به سوى خود جذب نموده، و از كارهاى عقلايى و واقعى، و داراى اثر باز مى دارد، در نتيجه همين «لعب»، يكى از مصاديق «لهو» هم خواهد بود.
<span id='link266'><span>
<span id='link266'><span>
==آفرينش آسمان و زمين عبث و به انگيزه لهو و لعب نبوده است ==
==آفرينش آسمان و زمين عبث و به انگيزه لهو و لعب نبوده است ==
حال كه معناى اين دو كلمه روشن شد مى گوييم : اگر خلقت اين عالم مشهود براى غرضى نبود كه به خاطر آن خلق شده باشد، و خداى سبحان مرتب ايجاد كند و معدوم نمايد، زنده كند و بميراند، آباد كند و خراب نمايد، بدون اينكه غرضى مترتب بر افعال او باشد كه به خاطر آن غرض بكند هر چه را كه مى كند، بلكه صرفا براى سرگرمى باشد كه يكى را پس از ديگرى ببيند، كه از يك نواختى حوصله اش سر نرود و دچار كسالت و ملال نشود، و يا از تنهايى در آيد و از وحشت خلوت رهايى يابد، در اين صورت مثل ما خواهد بود كه از تكرار يك عمل خسته مى شويم ، لذا با آن بازى مى كنيم ، تا ملال و خستگى و كسالت و سستى خود را دفع كنيم .
حال كه معناى اين دو كلمه روشن شد مى گوييم : اگر خلقت اين عالم مشهود براى غرضى نبود كه به خاطر آن خلق شده باشد، و خداى سبحان مرتب ايجاد كند و معدوم نمايد، زنده كند و بميراند، آباد كند و خراب نمايد، بدون اينكه غرضى مترتب بر افعال او باشد كه به خاطر آن غرض بكند هر چه را كه مى كند، بلكه صرفا براى سرگرمى باشد كه يكى را پس از ديگرى ببيند، كه از يك نواختى حوصله اش سر نرود و دچار كسالت و ملال نشود، و يا از تنهايى در آيد و از وحشت خلوت رهايى يابد، در اين صورت مثل ما خواهد بود كه از تكرار يك عمل خسته مى شويم ، لذا با آن بازى مى كنيم ، تا ملال و خستگى و كسالت و سستى خود را دفع كنيم .
۱۴٬۱۱۵

ویرایش