گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱ بخش۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۹۲: خط ۹۲:


==علت سبقت معانى مادى كلمات وضع شده به ذهن ==
==علت سبقت معانى مادى كلمات وضع شده به ذهن ==
توضيح اينكه انس و عادت (همانطورى كه گفته شده باعث ميشود كه ذهن آدمى در هنگام شنيدن يك كلمه ، و يا يك جمله ، به معناى مادى آن سبقت جويد، و قبل از هر معناى ديگر، آن معناى مادى و يا لواحق آن به ذهن در آيد، و ما انسانها از آنجائيكه بدنهايمان ، و قواى بدنيمان ، مادام كه در اين دنياى مادى هستيم ، در ماده غوطه ور است ، و سر و كارش همه با ماده است ، لذا مثلا اگر لفظ حيات ، و علم ، و قدرت ، و سمع ، و بصر، و كلام ، و اراده ، و رضا، و غضب ، و خلق ، و امر، و امثال آنرا مى شنويم ، فورا معناى مادى اينها به ذهن ما در مى آيد، همان معنائى كه از اين كلمات در خود سراغ داريم .
توضيح اين كه: انس و عادت - همان طورى كه گفته شده - باعث می شود كه ذهن آدمى در هنگام شنيدن يك كلمه و يا يك جمله، به معناى مادى آن سبقت جويد، و قبل از هر معناى ديگر، آن معناى مادى و يا لواحق آن به ذهن در آيد. و ما انسان ها از آن جایی كه بدنهايمان و قواى بدنيمان، مادام كه در اين دنياى مادى هستيم، در ماده غوطه ور است و سر و كارش همه با ماده است، لذا مثلا اگر لفظ حيات، و علم، و قدرت، و سمع، و بصر، و كلام، و اراده، و رضا و غضب، و خلق و امر، و امثال آن را مى شنويم، فورا معناى مادى اين ها به ذهن ما در مى آيد. همان معنایى كه از اين كلمات در خود سراغ داريم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۵ </center>
و همچنين وقتى كلمات آسمان ، و زمين ، و لوح ، و قلم ، و عرش ، و كرسى ، و فرشته ، و بال فرشته ، و شيطان ، و لشگريان او، از پياده نظام ، و سواره نظامش را مى شنويم ، مصاديق طبيعى و مادى آن به ذهن ما سبقت ميجويد، و قبل از هر معناى ديگرى داخل در فهم ما مى شود.
و همچنين، وقتى كلمات آسمان و زمين، و لوح و قلم، و عرش و كرسى، و فرشته و بال فرشته، و شيطان و لشگريان او، از پياده نظام و سواره نظامش را مى شنويم، مصاديق طبيعى و مادى آن به ذهن ما سبقت می جويد و قبل از هر معناى ديگرى، داخل در فهم ما مى شود.
و چون مى شنويم كه ميگويند: خدا عالم را خلق كرده ، و يا فلان كار را كرده ، و يا بفلان چيز عالم است ، و يا فلان چيز را اراده كرده ، و يا خواسته ، و يا مى خواهد، همه اينها را مانند خلق ، و علم ، و اراده ، و مشيت ، خودمان مقيد بزمانش ‍ مى كنيم ، چون معهود در ذهن ما اين است كه خواسته ماضى و مربوط به گذشته است ، و ميخواهد مضارع و مربوط به آينده است ، درباره (خواسته و ميخواهد) خدا همين فرق را مى گذاريم .
 
باز وقتى مى شنويم كه خدايتعالى مى فرمايد: (و لدينا مزيد) نزد ما بيشتر هم هست ، و يا مى فرمايد: «'''لاتخذناه من لدنا'''»، (از نزد خود مى گيريم نه از ميان شما) و يا مى فرمايد: «'''و ما عند الله خير'''»، (آنچه نزد خدا است بهتر است ، و يا مى فرمايد) «'''اليه ترجعون '''»، (به نزد او بر مى گرديد)، فورا بذهنمان مى رسد كه كلمه (نزد) همان معنائى را درباره خدا مى دهد، كه درباره ما مى دهد، و آن عبارت است از حضور در مكانى كه ما هستيم .
و چون مى شنويم كه می گويند: خدا عالَم را خلق كرده ، و يا فلان كار را كرده، و يا به فلان چيز عالِم است، و يا فلان چيز را اراده كرده و يا خواسته، و يا مى خواهد؛ همه اين ها را مانند خلق، و علم، و اراده، و مشيّت، خودمان مقيّد به زمانش ‍ مى كنيم. چون معهود در ذهن ما اين است كه خواسته ماضى و مربوط به گذشته است، و می خواهد مضارع و مربوط به آينده است، درباره (خواسته و می خواهد) خدا همين فرق را مى گذاريم.
و چون مى شنويم كه مى فرمايد: «'''و اذا اردنا ان نهلك قريه ، امرنا مترفيها'''» (چون بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم بعياشهايش دستور مى دهيم كه ...، و يا مى شنويم كه مى فرمايد: «'''و نريد ان نمن '''» اراده كرده ايم كه منت نهيم ...، و يا مى شنويم كه مى فرمايد: يريد الله بكم اليسر، خدا آسانى براى شما اراده كرده )، فورا به ذهنمان مى رسد كه اراده خدا هم از سنخ اراده ما است ، و از اين قبيل كلمات را وقتى مى شنويم ، مقيد به آن قيودى مى كنيم كه در خود ما مقيد به آنها است .
 
چاره اى هم نداريم ، براى اينكه از روز اول كه ما ابناء بشر لفظ، (چه فارسى چه عربى و چه هر زبانى ديگر) را وضع كرديم ، براى اين وضع كرديم كه موجودى اجتماعى بوديم ، و ناگزير بوديم ، منويات خود را به يكديگر بفهمانيم ، و فهماندن منويات وسيله اى مى خواهد، لذا با يكديگر قرار گذاشتيم قبلا كه هر وقت من صداى (آب ) را از خود در آوردم ، تو بدان كه من آن چيزى را ميگويم ، كه رفع تشنگى مى كند، و به همين منوال الفاظ ديگر).
باز وقتى مى شنويم كه خدای تعالى مى فرمايد: «و لدينا مزيد»: (نزد ما بيشتر هم هستو يا مى فرمايد: «'''لاتّخذناه من لدنّا'''»: (از نزد خود مى گيريم نه از ميان شما)؛ و يا مى فرمايد: «'''و ما عند الله خير'''»: (آنچه نزد خدا است، بهتر استو يا مى فرمايد: «'''إليه ترجعون'''»: (به نزد او بر مى گرديد)؛ فورا به ذهنمان مى رسد كه كلمه «نزد» همان معنایى را درباره خدا مى دهد كه درباره ما مى دهد، و آن عبارت است از: حضور در مكانى كه ما هستيم.
و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما گذاشت ، چون منظور از آن اين بود كه دست به دست هم داده ، هر يك ، يكى از كارهاى اجتماع را انجام دهيم ، تا به اين وسيله استكمال كرده باشيم ، و كارهاى اجتماعى همه مربوط به امور مادى ، و لوازم آنست ، ناگزير الفاظ را وضع كرديم ، براى مسمى هائى كه غرض ما را تاءمين مى كند، روى اين جهت هر لفظى را كه مى شنويم ، فورا معناى ماديش به ذهنمان مى رسد.
 
و چون مى شنويم كه مى فرمايد: «'''و إذا اردنا أن نهلك قرية، أمرنا مترفيها'''»: (چون بخواهيم قريه اى را هلاك كنيم، به عيّاش هايش دستور مى دهيم كه ...و يا مى شنويم كه مى فرمايد: «'''و نريد أن نمنّ '''»: (اراده كرده ايم كه منّت نهيم ...و يا مى شنويم كه مى فرمايد: «يريد الله بكم اليسر»: (خدا آسانى براى شما اراده كرده)؛ فورا به ذهنمان مى رسد كه اراده خدا هم از سنخ اراده ماست، و از اين قبيل كلمات را وقتى مى شنويم، مقيد به آن قيودى مى كنيم كه در خود ما مقيّد به آنها است.
چاره اى هم نداريم. براى اين كه از روز اول كه ما ابناء بشر، لفظ - چه فارسى چه عربى و چه هر زبانى ديگر- را وضع كرديم، براى اين وضع كرديم كه موجودى اجتماعى بوديم، و ناگزير بوديم منويّات خود را به يكديگر بفهمانيم، و فهماندن منويّات وسيله اى مى خواهد. لذا با يكديگر قرار گذاشتيم قبلا كه هر وقت من صداى (آب) را از خود در آوردم، تو بدان كه من آن چيزى را می گويم كه رفع تشنگى مى كند؛ و به همين منوال الفاظ ديگر).
 
و زندگى اجتماعى را هم حوائج مادى به گردن ما گذاشت، چون منظور از آن اين بود كه دست به دست هم داده، هر يك، يكى از كارهاى اجتماع را انجام دهيم، تا به اين وسيله استكمال كرده باشيم، و كارهاى اجتماعى همه مربوط به امور مادى، و لوازم آن است. ناگزير الفاظ را وضع كرديم، براى مسمّى هایى كه غرض ما را تأمين مى كند. روى اين جهت هر لفظى را كه مى شنويم، فورا معناى ماديش به ذهنمان مى رسد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱ صفحه : ۱۶ </center>
<span id='link11'><span>
<span id='link11'><span>
==دلالت الفاظ موضوعه با تغيير شكل موضوع له تغيير نمى يابد ==
==دلالت الفاظ موضوعه با تغيير شكل موضوع له تغيير نمى يابد ==
لكن بايد اين را هم بدانيم كه اگر ما الفاظ را وضع كرديم ، براى آن چيزى وضع كرديم كه فلان فائده را بما مى دهد، حالا اگر آن چيز شكل و قيافه اش تغيير كرد، مادام كه آن فائده را مى دهد، باز لفظ نام برده ، نام آن چيز هست ، توضيح اينكه : اشيائى كه ما براى هر يك نامى نهاده ايم از آنجا كه مادى هستند، محكوم به تغير و تبدلند، چون حوائج آدمى رو به تبدل است ، و روز به روز تكامل مى يابد، مثلا كلمه چراغ را ما در اولين روزى كه بزبان جارى كرديم ، بعنوان نام يك ظرفى بود، كه روغن در آن مى ريختيم ، و فتيله اى در آن روغن مى انداختيم ، و لبه فتيله را از لبه ظرف بيرون گذاشته ، روشن مى كرديم ، تا در شب هاى تاريك پيش پاى ما را روشن كند، و هر وقت كلمه (چراغ ) به زبان مى آورديم شنونده چنين چيزى از آن مى فهميد، ولى روز بروز در اثر پيشرفت ما، چراغ هم پيشرفت كرد، و تغيير شكل داد، تا امروز كه بصورت چراغ برق در آمد، بصورتى كه از اجزاء چراغ اوليه ما، هيچ چيز در آن وجود ندارد، نه ظرف سفالى آن هست ، نه روغنش ، و نه فتيله اش ، ولى در عين حال باز به لامپ ميگوئيم چراغ ، براى چه ؟ براى اينكه از لامپ همان فائده را مى بريم كه از پيه سوز سابق مى برديم .
لكن بايد اين را هم بدانيم كه اگر ما الفاظ را وضع كرديم ، براى آن چيزى وضع كرديم كه فلان فائده را بما مى دهد، حالا اگر آن چيز شكل و قيافه اش تغيير كرد، مادام كه آن فائده را مى دهد، باز لفظ نام برده ، نام آن چيز هست ، توضيح اينكه : اشيائى كه ما براى هر يك نامى نهاده ايم از آنجا كه مادى هستند، محكوم به تغير و تبدلند، چون حوائج آدمى رو به تبدل است ، و روز به روز تكامل مى يابد، مثلا كلمه چراغ را ما در اولين روزى كه بزبان جارى كرديم ، بعنوان نام يك ظرفى بود، كه روغن در آن مى ريختيم ، و فتيله اى در آن روغن مى انداختيم ، و لبه فتيله را از لبه ظرف بيرون گذاشته ، روشن مى كرديم ، تا در شب هاى تاريك پيش پاى ما را روشن كند، و هر وقت كلمه (چراغ ) به زبان مى آورديم شنونده چنين چيزى از آن مى فهميد، ولى روز بروز در اثر پيشرفت ما، چراغ هم پيشرفت كرد، و تغيير شكل داد، تا امروز كه بصورت چراغ برق در آمد، بصورتى كه از اجزاء چراغ اوليه ما، هيچ چيز در آن وجود ندارد، نه ظرف سفالى آن هست ، نه روغنش ، و نه فتيله اش ، ولى در عين حال باز به لامپ ميگوئيم چراغ ، براى چه ؟ براى اينكه از لامپ همان فائده را مى بريم كه از پيه سوز سابق مى برديم .
۱۴٬۲۱۶

ویرایش