تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۵: خط ۷:
كلمه «'''ممنون '''» از ماده «'''من '''» و اسم مفعول آن است ، و مصدر «'''من '''» به معناى قطع است ، وقتى گفته مى شود: «'''منه السير منا'''» معنايش اين است كه پياده روى او را از رفتن قطع و ناتوان كرد، البته بايد توجه داشت كه كلمه «'''ممنون '''» اسم مفعول از منت نيز مى آيد، و منت به معناى آن است كه نعمتى را كه به كسى داده اى با زبان خود آن را بر آن شخص سنگين سازى ، كلمه مذكور در آيه مورد بحث به معناى اول است . و مراد از «'''اجر'''»، اجرى است كه رسالت نزد خدا دارد، و جمله در مقام دلخوش ساختن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، مى فرمايد: تو زحمات رسالت خدا را تحمل كن ، كه اجرت نزد پروردگار قطع نمى شود، و زحماتت هدر نمى رود.
كلمه «'''ممنون '''» از ماده «'''من '''» و اسم مفعول آن است ، و مصدر «'''من '''» به معناى قطع است ، وقتى گفته مى شود: «'''منه السير منا'''» معنايش اين است كه پياده روى او را از رفتن قطع و ناتوان كرد، البته بايد توجه داشت كه كلمه «'''ممنون '''» اسم مفعول از منت نيز مى آيد، و منت به معناى آن است كه نعمتى را كه به كسى داده اى با زبان خود آن را بر آن شخص سنگين سازى ، كلمه مذكور در آيه مورد بحث به معناى اول است . و مراد از «'''اجر'''»، اجرى است كه رسالت نزد خدا دارد، و جمله در مقام دلخوش ساختن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، مى فرمايد: تو زحمات رسالت خدا را تحمل كن ، كه اجرت نزد پروردگار قطع نمى شود، و زحماتت هدر نمى رود.
و چه بسا كه كلمه «'''من '''» را به معناى همان منت نهادن گرفته اند، به اين بيان كه آنچه خداى تعالى به رسول گراميش به عنوان پاداش ‍ مى دهد، در حقيقت اجرتى است در مقابل زحماتى كه كشيده ، پس ‍ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مستحق آن اجرت و طلبكار آن از خداى تعالى است ، و خداى تعالى منتى بر او ندارد. ولى اين معنا درست نيست ، زيرا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم مانند همه خلائق بنده و مملوك خدا است ، آن هم مملوك به حقيقت معناى ملك ، هم ذاتش بملوك او است و هم صفاتش و هم اعمالش ، پس اگر خداى عزوجل چيزى از آنچه ذكر شد به بنده اش مى دهد عطيه اى از ناحيه او، نه اينكه دينى است كه پرداخت مى كند، و بنده خدا آنچه را كه دارد موهبت و عطيه خدا است ، و به تمليك خدا مالك شده است ، و در همان حال كه او مالك شده باز مالك حقيقى خود او و آنچه فعلا مالك است و آنچه قبلا مالك بوده ، و يا بعدا مالك مى شود، خدا است ، پس ‍ آنچه خدا به بنده اش مى دهد تفضلى است از ناحيه او، و اگر تفضل و عطايى را كه در مقابل عمل بنده اش اجر و پاداش ناميده ، و قرارى را كه بين اجر خود و عمل بنده اش دارد، معامله ناميده ، اين نيز تفضل ديگرى است از او، پس منت تنها براى خدا است ، او است كه بر تمامى خلائق خود از انبيا گرفته تا پايين تر منت دارد، وانبيا و پائين تر از انبيا در اين معنا برابرند.
و چه بسا كه كلمه «'''من '''» را به معناى همان منت نهادن گرفته اند، به اين بيان كه آنچه خداى تعالى به رسول گراميش به عنوان پاداش ‍ مى دهد، در حقيقت اجرتى است در مقابل زحماتى كه كشيده ، پس ‍ رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مستحق آن اجرت و طلبكار آن از خداى تعالى است ، و خداى تعالى منتى بر او ندارد. ولى اين معنا درست نيست ، زيرا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هم مانند همه خلائق بنده و مملوك خدا است ، آن هم مملوك به حقيقت معناى ملك ، هم ذاتش بملوك او است و هم صفاتش و هم اعمالش ، پس اگر خداى عزوجل چيزى از آنچه ذكر شد به بنده اش مى دهد عطيه اى از ناحيه او، نه اينكه دينى است كه پرداخت مى كند، و بنده خدا آنچه را كه دارد موهبت و عطيه خدا است ، و به تمليك خدا مالك شده است ، و در همان حال كه او مالك شده باز مالك حقيقى خود او و آنچه فعلا مالك است و آنچه قبلا مالك بوده ، و يا بعدا مالك مى شود، خدا است ، پس ‍ آنچه خدا به بنده اش مى دهد تفضلى است از ناحيه او، و اگر تفضل و عطايى را كه در مقابل عمل بنده اش اجر و پاداش ناميده ، و قرارى را كه بين اجر خود و عمل بنده اش دارد، معامله ناميده ، اين نيز تفضل ديگرى است از او، پس منت تنها براى خدا است ، او است كه بر تمامى خلائق خود از انبيا گرفته تا پايين تر منت دارد، وانبيا و پائين تر از انبيا در اين معنا برابرند.
وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ
وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ
كلمه «'''خلق '''» به معناى ملكه نفسانى است ، كه افعال بدنى مطابق اقتضاى آن ملكه به آسانى از آدمى سر مى زند، حال چه اينكه آن ملكه از فضائل باشد، مانند عفت و شجاعت و امثال آن ، و چه از رذائل مانند حرص و جبن و امثال آن ، ولى اگر مطلق ذكر شود، فضيلت و
كلمه «'''خلق '''» به معناى ملكه نفسانى است ، كه افعال بدنى مطابق اقتضاى آن ملكه به آسانى از آدمى سر مى زند، حال چه اينكه آن ملكه از فضائل باشد، مانند عفت و شجاعت و امثال آن ، و چه از رذائل مانند حرص و جبن و امثال آن ، ولى اگر مطلق ذكر شود، فضيلت و
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۹ </center>
خط ۱۲: خط ۱۴:
و اين آيه شريفه هر چند فى نفسها و به خودى خود حسن خلق رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را مى ستايد، و آن را بزرگ مى شمارد، ليكن با در نظر گرفتن خصوص سياق ، به خصوص اخلاق پسنديده اجتماعيش نظر دارد، اخلاقى كه مربوط به معاشرت است ، از قبيل استوارى بر حق ، صبر در مقابل آزار مردم و خطاكاريهاى اراذل و عفو و اغماض از آنان ، سخاوت ، مدارا، تواضع و امثال اينها، و ما قبلا در آخر جلد ششم اين كتاب احاديثى را كه محاسن اخلاقى آن جناب را مى شمارد نقل كرديم .
و اين آيه شريفه هر چند فى نفسها و به خودى خود حسن خلق رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را مى ستايد، و آن را بزرگ مى شمارد، ليكن با در نظر گرفتن خصوص سياق ، به خصوص اخلاق پسنديده اجتماعيش نظر دارد، اخلاقى كه مربوط به معاشرت است ، از قبيل استوارى بر حق ، صبر در مقابل آزار مردم و خطاكاريهاى اراذل و عفو و اغماض از آنان ، سخاوت ، مدارا، تواضع و امثال اينها، و ما قبلا در آخر جلد ششم اين كتاب احاديثى را كه محاسن اخلاقى آن جناب را مى شمارد نقل كرديم .
و از آنچه گذشت روشن گرديد اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از كلمه «'''خلق '''» دين - اسلام - است . تفسير درستى نيست ، مگر اينكه منظور خود را طورى توجيه كنند كه به بيان ما برگشت كند.
و از آنچه گذشت روشن گرديد اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از كلمه «'''خلق '''» دين - اسلام - است . تفسير درستى نيست ، مگر اينكه منظور خود را طورى توجيه كنند كه به بيان ما برگشت كند.
فَستُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ
فَستُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ
اين جمله به خاطر اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش آمده ، نتيجه گيرى از خلاصه مطالب گذشته است ، مى فرمايد: حال كه معلوم شد تو ديوانه نبودى ، بلكه داراى مقام نبوت و متخلق به خلق عظيمى هستى ، و از ناحيه پروردگارت اجرى عظيم خواهى داشت ، اينك بدان كه به زودى اثر دعوتت روشن خواهد گشت ، و براى ديدگان ظاهرى و باطنى خلق معلوم خواهد شد كه مفتون به جنون كيست ، آيا تويى و يا تكذيب گران تو كه تهمت ديوانگى به تو مى زنند؟
اين جمله به خاطر اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش آمده ، نتيجه گيرى از خلاصه مطالب گذشته است ، مى فرمايد: حال كه معلوم شد تو ديوانه نبودى ، بلكه داراى مقام نبوت و متخلق به خلق عظيمى هستى ، و از ناحيه پروردگارت اجرى عظيم خواهى داشت ، اينك بدان كه به زودى اثر دعوتت روشن خواهد گشت ، و براى ديدگان ظاهرى و باطنى خلق معلوم خواهد شد كه مفتون به جنون كيست ، آيا تويى و يا تكذيب گران تو كه تهمت ديوانگى به تو مى زنند؟
بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه «'''مفتون '''» مصدرى است كه وزن اسم مفعول دارد، نظير كلمات معقول ، ميسور و معسور كه وقتى مى گويند: فلان ليس له معقول معنايش اين است كه فلانى عقل ندارد.
بعضى از مفسرين گفته اند: كلمه «'''مفتون '''» مصدرى است كه وزن اسم مفعول دارد، نظير كلمات معقول ، ميسور و معسور كه وقتى مى گويند: فلان ليس له معقول معنايش اين است كه فلانى عقل ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۰ </center>
و عبارت «'''خذ ميسوره و دع معسوره '''» به معناى اين است كه از فلان كار، آنچه آسان است انجام بده ، و مقدار دشوارش را رها كن . و حرف «'''باء'''» در كلمه «'''بايكم '''» به معناى حرف «'''فى '''» است ، و معناى جمله اين است كه به زودى تو مى بينى و ايشان هم مى بينند كه فتنه در كدام يك از دو طرف مخالف است .
و عبارت «'''خذ ميسوره و دع معسوره '''» به معناى اين است كه از فلان كار، آنچه آسان است انجام بده ، و مقدار دشوارش را رها كن . و حرف «'''باء'''» در كلمه «'''بايكم '''» به معناى حرف «'''فى '''» است ، و معناى جمله اين است كه به زودى تو مى بينى و ايشان هم مى بينند كه فتنه در كدام يك از دو طرف مخالف است .
إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضلَّ عَن سبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ
بعد از آنكه با بيانات قبلى فهماند كه بالاخره در اين ميان ضلالت و هدايتى هست ، و اشاره مى كند به اينكه تهمت زنندگان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به اينكه او ديوانه است خودشان مفتون و گمراهند، و به زودى گمراهيشان روشن گشته ، و نيز معلوم مى شود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هدايت يافته است و هدايت او و گمراهى آنان به بيانى از خداى سبحان ثابت شد، اينك در اين جمله مطلب را چنين مى كند كه خدا بهتر مى داند چه كسى از راه او به بيراهه رفته ، و چه كسى راه او را يافته است ، چون راه ، راه او است و امر هدايت هم به دست او است ، و معلوم است كه صاحب راه و راهنما بهتر مى داند چه كسى در راه او است ، و چه كسى در آن نيست .
بعد از آنكه با بيانات قبلى فهماند كه بالاخره در اين ميان ضلالت و هدايتى هست ، و اشاره مى كند به اينكه تهمت زنندگان به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به اينكه او ديوانه است خودشان مفتون و گمراهند، و به زودى گمراهيشان روشن گشته ، و نيز معلوم مى شود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هدايت يافته است و هدايت او و گمراهى آنان به بيانى از خداى سبحان ثابت شد، اينك در اين جمله مطلب را چنين مى كند كه خدا بهتر مى داند چه كسى از راه او به بيراهه رفته ، و چه كسى راه او را يافته است ، چون راه ، راه او است و امر هدايت هم به دست او است ، و معلوم است كه صاحب راه و راهنما بهتر مى داند چه كسى در راه او است ، و چه كسى در آن نيست .
فَلا تُطِع الْمُكَذِّبِينَ
فَلا تُطِع الْمُكَذِّبِينَ
اين جمله به دليل اينكه فاى تفريع در آغاز آن در آمده نتيجه گيرى از خلاصه معناى آيات سابق است ، و الف و لام در «'''المكذبين '''» الف و لام عهد است ، و منظور از كلمه «'''لا تطع '''» مطلق موافقت است ، چه عملى و چه زبانى ، و معناى جمله اين است كه حال كه معلوم شد تكذيب گران سابق الذكر مفتون و گمراهند، پس با ايشان به هيچ وجه نه زبانى و نه عملى موافقت مكن .
اين جمله به دليل اينكه فاى تفريع در آغاز آن در آمده نتيجه گيرى از خلاصه معناى آيات سابق است ، و الف و لام در «'''المكذبين '''» الف و لام عهد است ، و منظور از كلمه «'''لا تطع '''» مطلق موافقت است ، چه عملى و چه زبانى ، و معناى جمله اين است كه حال كه معلوم شد تكذيب گران سابق الذكر مفتون و گمراهند، پس با ايشان به هيچ وجه نه زبانى و نه عملى موافقت مكن .
<span id='link423'><span>
<span id='link423'><span>
==نهى خداوند پيامبر را از مداخله و مماشات با كفار و اطاعت از آنان ==
==نهى خداوند پيامبر را از مداخله و مماشات با كفار و اطاعت از آنان ==
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ
وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ
كلمه «'''يدهنون '''» از مصدر «'''ادهان '''» است كه مصدر باب افعال از ماده «'''دهن '''» است ، و «'''دهن '''» به معناى روغن ، و ادهان و مداهنه به معناى روغن مالى ، و به اصطلاح فارسى ماست مالى است ، كه كنايه است از نرمى و روى خوش نشان دادن . و معناى آيه است كه اين تكذيب گران دوست مى دارند تو با نزديك شدن به دين آنان روى خوش ‍ به ايشان نشان دهى ، ايشان هم با نزديك شدن به دين تو روى خوش به تو نشان دهند، و خلاصه اينكه دوست دارند كمى تو از دينت مايه بگذارى ، كمى هم آنان از دين خودشان مايه بگذارند، و هر يك درباره دين ديگرى مسامحه روا بداريد، همچنان كه نقل شده كه كفار به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پيشنهاد كرده بودند از تعرض به خدايان ايشان كوتاه ماند،
كلمه «'''يدهنون '''» از مصدر «'''ادهان '''» است كه مصدر باب افعال از ماده «'''دهن '''» است ، و «'''دهن '''» به معناى روغن ، و ادهان و مداهنه به معناى روغن مالى ، و به اصطلاح فارسى ماست مالى است ، كه كنايه است از نرمى و روى خوش نشان دادن . و معناى آيه است كه اين تكذيب گران دوست مى دارند تو با نزديك شدن به دين آنان روى خوش ‍ به ايشان نشان دهى ، ايشان هم با نزديك شدن به دين تو روى خوش به تو نشان دهند، و خلاصه اينكه دوست دارند كمى تو از دينت مايه بگذارى ، كمى هم آنان از دين خودشان مايه بگذارند، و هر يك درباره دين ديگرى مسامحه روا بداريد، همچنان كه نقل شده كه كفار به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) پيشنهاد كرده بودند از تعرض به خدايان ايشان كوتاه ماند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۱ </center>
و ايشان هم متقابلا متعرض پروردگار او نشوند.
و ايشان هم متقابلا متعرض پروردگار او نشوند.
با آنچه گذشت روشن گرديد كه متعلق مودت كفار مجموع «'''لو تدهن فيدهنون '''» بوده ، و حرف «'''فاء'''» در كلمه دوم فاى نتيجه گيرى است ، نه سببيت .
با آنچه گذشت روشن گرديد كه متعلق مودت كفار مجموع «'''لو تدهن فيدهنون '''» بوده ، و حرف «'''فاء'''» در كلمه دوم فاى نتيجه گيرى است ، نه سببيت .
وَ لا تُطِعْ كلَّ حَلافٍ مَّهِينٍ ... زَنِيمٍ
وَ لا تُطِعْ كلَّ حَلافٍ مَّهِينٍ ... زَنِيمٍ
كلمه «'''حلاف '''» به معناى كسى است كه بسيار سوگند مى خورد، و لازمه بسيار سوگند خوردن در هر امر مهم و غير مهم و هر حق و باطل ، اين است كه سوگند خورنده احترامى براى صاحب سوگند قائل نباشد، و چون سوگندها به نام خدا بوده ، پس معلوم مى شود سوگند خورنده ، عظمتى براى خداى عزوجل قائل نيست ، و همين بس است براى رذلى او، و رذالت اين صفت .
كلمه «'''حلاف '''» به معناى كسى است كه بسيار سوگند مى خورد، و لازمه بسيار سوگند خوردن در هر امر مهم و غير مهم و هر حق و باطل ، اين است كه سوگند خورنده احترامى براى صاحب سوگند قائل نباشد، و چون سوگندها به نام خدا بوده ، پس معلوم مى شود سوگند خورنده ، عظمتى براى خداى عزوجل قائل نيست ، و همين بس است براى رذلى او، و رذالت اين صفت .
و كلمه «'''مهين '''» از مصدر مهانت يعنى حقارت است ، و منظور از آن ، حقارت راى و كوتاهى فكر است . ولى بعضى گفته اند: به معناى كسى است كه بسيار شرارت كند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى كذاب است .
و كلمه «'''مهين '''» از مصدر مهانت يعنى حقارت است ، و منظور از آن ، حقارت راى و كوتاهى فكر است . ولى بعضى گفته اند: به معناى كسى است كه بسيار شرارت كند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى كذاب است .
خط ۴۶: خط ۴۸:
بعضى گفته اند: كلمه «'''ان '''» متعلق به جمله «'''لا تطع '''» است ، و معنايش اين است كه اى پيامبر او را به خاطر اينكه مالدار است اطاعت مكن ، و خلاصه مال و اولادش تو را به اطاعت واندارد. ولى معناى قبلى عمومى تر و به ذهن نزديك تر است .
بعضى گفته اند: كلمه «'''ان '''» متعلق به جمله «'''لا تطع '''» است ، و معنايش اين است كه اى پيامبر او را به خاطر اينكه مالدار است اطاعت مكن ، و خلاصه مال و اولادش تو را به اطاعت واندارد. ولى معناى قبلى عمومى تر و به ذهن نزديك تر است .
بعضى ديگر گفته اند: نمى تواند متعلق به كلمه «'''قال '''» در جمله شرطيه «'''اذا تتلى ...'''» باشد، براى اينكه از نظر علماى نحو هيچ وقت ما بعد شرط در ماقبل آن عمل نمى كند.
بعضى ديگر گفته اند: نمى تواند متعلق به كلمه «'''قال '''» در جمله شرطيه «'''اذا تتلى ...'''» باشد، براى اينكه از نظر علماى نحو هيچ وقت ما بعد شرط در ماقبل آن عمل نمى كند.
إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ
إِذَا تُتْلى عَلَيْهِ ءَايَتُنَا قَالَ أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ
كلمه «'''اساطير'''» جمع اسطوره است ، و اسطوره به معناى داستانهاى خرافى است ، و آيه شريفه جنبه تعليل دارد و كلمه «'''لا تطع '''» را تعليل مى كند.
كلمه «'''اساطير'''» جمع اسطوره است ، و اسطوره به معناى داستانهاى خرافى است ، و آيه شريفه جنبه تعليل دارد و كلمه «'''لا تطع '''» را تعليل مى كند.
سنَسِمُهُ عَلى الخُْرْطومِ
سنَسِمُهُ عَلى الخُْرْطومِ
مصدر «'''وسم '''» و همچنين «'''سمه '''» به معناى علامت گذارى است ، و كلمه «'''خرطوم '''» به معناى بينى است .
مصدر «'''وسم '''» و همچنين «'''سمه '''» به معناى علامت گذارى است ، و كلمه «'''خرطوم '''» به معناى بينى است .
بعضى گفته اند: اطلاق خرطوم بر بينى آن شخص كافر، با اينكه خرطوم تنها بينى فيل و خوك است ، در حقيقت نوعى توبيخ و ملامت است ، و در اين آيه تهديدى است به آن شخص ، به خاطر عداوت شديدى كه با خدا و رسول او و دينى كه بر رسولش نازل كرده ، مى ورزيده است .
بعضى گفته اند: اطلاق خرطوم بر بينى آن شخص كافر، با اينكه خرطوم تنها بينى فيل و خوك است ، در حقيقت نوعى توبيخ و ملامت است ، و در اين آيه تهديدى است به آن شخص ، به خاطر عداوت شديدى كه با خدا و رسول او و دينى كه بر رسولش نازل كرده ، مى ورزيده است .
و ظاهرا منظور از علامت گذارى در بينى او اين باشد كه بى نهايت او را خوار مى كنيم ، و ذلتى نشاندار به او مى دهيم ، به طورى كه هر كس او را ببيند با آن علامت او را بشناسد، چون بينى در قيافه و صورت انسان يكى از مظاهر عزت و ذلت است ، هم مى گوييم فلانى باد به دماغش ‍ انداخته ، و هم مى گوييم من دماغ فلانى را به خاك ماليدم ، و يا دماغش ‍ را خرد كردم ، و ظاهرا عمل علامت گذارى در دماغ آن شخص در قيامت واقع مى شود نه در دنيا. هر چند كه بعضى از مفسرين آن را حمل بر رسوايى در دنيا كرده ، و براى توجيه اين نظريه خود را به زحمت انداخته است .
و ظاهرا منظور از علامت گذارى در بينى او اين باشد كه بى نهايت او را خوار مى كنيم ، و ذلتى نشاندار به او مى دهيم ، به طورى كه هر كس او را ببيند با آن علامت او را بشناسد، چون بينى در قيافه و صورت انسان يكى از مظاهر عزت و ذلت است ، هم مى گوييم فلانى باد به دماغش ‍ انداخته ، و هم مى گوييم من دماغ فلانى را به خاك ماليدم ، و يا دماغش ‍ را خرد كردم ، و ظاهرا عمل علامت گذارى در دماغ آن شخص در قيامت واقع مى شود نه در دنيا. هر چند كه بعضى از مفسرين آن را حمل بر رسوايى در دنيا كرده ، و براى توجيه اين نظريه خود را به زحمت انداخته است .
إِنَّا بَلَوْنَهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصحَب الجَْنَّةِ ... كالصرِيمِ
إِنَّا بَلَوْنَهُمْ كَمَا بَلَوْنَا أَصحَب الجَْنَّةِ ... كالصرِيمِ
كلمه «'''بلاء'''» كه مصدر «'''بلونا'''» است به معناى امتحان ، و نيز به معناى پيش آوردن مصيبت است ،
كلمه «'''بلاء'''» كه مصدر «'''بلونا'''» است به معناى امتحان ، و نيز به معناى پيش آوردن مصيبت است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۴ </center>
خط ۷۵: خط ۷۷:
و معناى آيه اين است كه «'''فتنادوا'''» يكديگر را صدا زدند، «'''مصبحين '''»در حالى كه داشتند داخل صبح مى شدند «'''ان اغدوا على حرثكم '''» - اين جمله نداى طرفينى را معنا مى كند، و مى فهماند كه در ندا چه مى گفتند؟ - مى گفتند: صبح شد برخيزيد به سوى باغ خود روان شويد، و بنابر اين كلمه «'''اغدوا'''» كه صيغه امر و به معناى صبح زود به طرف كار و كسب رفتن است ، متضمن معناى «'''اقبلوا - روى آوريد'''» نيز هست ، و به همين جهت بود كه با حرف على متعدى شده ، و گرنه با حرف «'''الى '''» متعدى مى شد - همچنان كه زمخشرى نيز به اين نكته اشاره كرده است - «'''ان كنتم صارمين '''» يعنى اگر قصد و تصميم بر صرم و چيدن ميوه داريد.
و معناى آيه اين است كه «'''فتنادوا'''» يكديگر را صدا زدند، «'''مصبحين '''»در حالى كه داشتند داخل صبح مى شدند «'''ان اغدوا على حرثكم '''» - اين جمله نداى طرفينى را معنا مى كند، و مى فهماند كه در ندا چه مى گفتند؟ - مى گفتند: صبح شد برخيزيد به سوى باغ خود روان شويد، و بنابر اين كلمه «'''اغدوا'''» كه صيغه امر و به معناى صبح زود به طرف كار و كسب رفتن است ، متضمن معناى «'''اقبلوا - روى آوريد'''» نيز هست ، و به همين جهت بود كه با حرف على متعدى شده ، و گرنه با حرف «'''الى '''» متعدى مى شد - همچنان كه زمخشرى نيز به اين نكته اشاره كرده است - «'''ان كنتم صارمين '''» يعنى اگر قصد و تصميم بر صرم و چيدن ميوه داريد.
«'''فانطلقوا'''» - يعنى روانه شدند و به سوى باغشان رفتند، «'''و هم يتخافتون '''» در حالى كه به طور آهسته و مخفيانه با يكديگر مشورت مى كردند، و مى گفتند: «'''ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين '''»، امروز رفتنتان به باغ را از انظار مخفى بداريد، تا فقرا و مساكين خبردار نشوند، و گرنه آنها هم داخل باغ مى شوند، و ناچارتان مى كنند سهمى از ميوه ها را به آنان اختصاص دهيد، و غدوا صبح زود به طرف باغ روان شدند، «'''على حرد'''» در حالى كه قرارشان بر اين بود كه مسكينان را منع كنند، «'''قادرين '''»، در دلهاى خود چنين فرض و تقدير مى كردند كه به زودى ميوه ها را خواهند چيد، و حتى يك دانه آن را به مسكينان نخواهند داد.
«'''فانطلقوا'''» - يعنى روانه شدند و به سوى باغشان رفتند، «'''و هم يتخافتون '''» در حالى كه به طور آهسته و مخفيانه با يكديگر مشورت مى كردند، و مى گفتند: «'''ان لا يدخلنها اليوم عليكم مسكين '''»، امروز رفتنتان به باغ را از انظار مخفى بداريد، تا فقرا و مساكين خبردار نشوند، و گرنه آنها هم داخل باغ مى شوند، و ناچارتان مى كنند سهمى از ميوه ها را به آنان اختصاص دهيد، و غدوا صبح زود به طرف باغ روان شدند، «'''على حرد'''» در حالى كه قرارشان بر اين بود كه مسكينان را منع كنند، «'''قادرين '''»، در دلهاى خود چنين فرض و تقدير مى كردند كه به زودى ميوه ها را خواهند چيد، و حتى يك دانه آن را به مسكينان نخواهند داد.
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضالُّونَ بَلْ نحْنُ محْرُومُونَ
فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضالُّونَ بَلْ نحْنُ محْرُومُونَ
ولى همينكه باغ را بدان وضع مشاهده كردند، و ديدند كه چون صريم شده ، و طائفى از ناحيه خدا دور آن طواف كرده و نابودش ‍ ساخته ،
ولى همينكه باغ را بدان وضع مشاهده كردند، و ديدند كه چون صريم شده ، و طائفى از ناحيه خدا دور آن طواف كرده و نابودش ‍ ساخته ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۷ </center>
خط ۸۱: خط ۸۳:
بعضى اينطور معنا كرده اند كه : نكند راه باغمان را گم كرده ايم .
بعضى اينطور معنا كرده اند كه : نكند راه باغمان را گم كرده ايم .
«'''بل نحن محرومون '''» - اين جمله اعراض از جمله سابق است ، و معنايش است كه نه تنها گمراهيم بلكه از رزق هم محروم شديم .
«'''بل نحن محرومون '''» - اين جمله اعراض از جمله سابق است ، و معنايش است كه نه تنها گمراهيم بلكه از رزق هم محروم شديم .
قَالَ أَوْسطهُمْ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ لَوْ لا تُسبِّحُونَ ...رَغِبُونَ
قَالَ أَوْسطهُمْ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ لَوْ لا تُسبِّحُونَ ...رَغِبُونَ
«'''قال اوسطهم '''»، آنكه از سايرين ميانه روتر و معتدل تر بود چون او همواره مردم خود را به حق يادآورى مى كرد، هر چند كه در مقام عمل از آنان پيروى مى نمود بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اوسط كسى است كه سن و سال متوسطى داشته . ليكن اين حرف درست نيست - «'''الم اقل لكم '''» آيا به شما نگفتم - معلوم مى شود قبلا به آنان نصيحت كرده بود، و اگر قرآن كريم آن را نقل نكرده ، براى بود كه جمله مورد بحث به خواننده مى فهمانيد كه چنين نصيحتى قبلا شده بوده ، ديگر احتياج به ذكر آن نبود - «'''لو لا تسبحون '''»، چرا تسبيح خدا نمى گوييد، و او را از داشتن شريكها منزه نمى داريد؟ و چرا بر قدرت خود و ساير اسباب ظاهرى اعتماد مى كنيد و سوگند مى خوريد، كه حتما فردا ميوه ها را مى چينيم ، و ان شاء اللّه نمى گوييد و خدا را به كلى از دخالت و سببيت و تاثير معزول مى كنيد و همه تاثيرها را به خود و ساير اسباب ظاهرى منسوب مى كنيد؟ اين همان شرك است ، كه شما را از ارتكابش زنهار دادم .
«'''قال اوسطهم '''»، آنكه از سايرين ميانه روتر و معتدل تر بود چون او همواره مردم خود را به حق يادآورى مى كرد، هر چند كه در مقام عمل از آنان پيروى مى نمود بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اوسط كسى است كه سن و سال متوسطى داشته . ليكن اين حرف درست نيست - «'''الم اقل لكم '''» آيا به شما نگفتم - معلوم مى شود قبلا به آنان نصيحت كرده بود، و اگر قرآن كريم آن را نقل نكرده ، براى بود كه جمله مورد بحث به خواننده مى فهمانيد كه چنين نصيحتى قبلا شده بوده ، ديگر احتياج به ذكر آن نبود - «'''لو لا تسبحون '''»، چرا تسبيح خدا نمى گوييد، و او را از داشتن شريكها منزه نمى داريد؟ و چرا بر قدرت خود و ساير اسباب ظاهرى اعتماد مى كنيد و سوگند مى خوريد، كه حتما فردا ميوه ها را مى چينيم ، و ان شاء اللّه نمى گوييد و خدا را به كلى از دخالت و سببيت و تاثير معزول مى كنيد و همه تاثيرها را به خود و ساير اسباب ظاهرى منسوب مى كنيد؟ اين همان شرك است ، كه شما را از ارتكابش زنهار دادم .
آرى اگر گفته بودند «'''ليصرمنها مصبحين الا ان يشاء اللّه '''» معنايش ‍ اين مى شد كه خدا هيچ شريكى ندارد، اگر به چيدن ميوه موفق مى شدند به اذن خدا شده بودند، و اگر نمى شدند باز به مشيت خدا نشده بودند، پس همه امور به دست خداست ، و او را شريكى نيست .
آرى اگر گفته بودند «'''ليصرمنها مصبحين الا ان يشاء اللّه '''» معنايش ‍ اين مى شد كه خدا هيچ شريكى ندارد، اگر به چيدن ميوه موفق مى شدند به اذن خدا شده بودند، و اگر نمى شدند باز به مشيت خدا نشده بودند، پس همه امور به دست خداست ، و او را شريكى نيست .
بعضى گفته اند: منظورشان از تسبيح خدا ياد خدا و توبه به درگاه او بوده ، چون گناهى از ايشان سر زده بود، و آن اين بود كه نيت كردند مسكينان را از ميوه هاى چيده شده محروم سازند،وجه بد نيست البته در صورتى كه منظور از استثناء كنار گذاشتن سهمى از ميوه براى فقراء باشد.
بعضى گفته اند: منظورشان از تسبيح خدا ياد خدا و توبه به درگاه او بوده ، چون گناهى از ايشان سر زده بود، و آن اين بود كه نيت كردند مسكينان را از ميوه هاى چيده شده محروم سازند،وجه بد نيست البته در صورتى كه منظور از استثناء كنار گذاشتن سهمى از ميوه براى فقراء باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۸ </center>
قَالُوا سبْحَنَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظلِمِينَ
قَالُوا سبْحَنَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظلِمِينَ
اين جمله حكايت تسبيح صاحبان باغ مذكور است كه بعد از ملامت آن شخص ميانه رو متوجه خطاى خود شده ، خدا را تسبيح كردند، و گفتند: خدا را از شركايى كه در سوگند خود برايش اثبات كرديم منزه مى داريم ، تنزيهى نگفتنى ، و اعتراف داريم كه يگانه رب ما اوست و او است كه با مشيت خود امور ما را تدبير مى كند، آرى ما در اثبات شريكها براى او ستمكار بوديم .
اين جمله حكايت تسبيح صاحبان باغ مذكور است كه بعد از ملامت آن شخص ميانه رو متوجه خطاى خود شده ، خدا را تسبيح كردند، و گفتند: خدا را از شركايى كه در سوگند خود برايش اثبات كرديم منزه مى داريم ، تنزيهى نگفتنى ، و اعتراف داريم كه يگانه رب ما اوست و او است كه با مشيت خود امور ما را تدبير مى كند، آرى ما در اثبات شريكها براى او ستمكار بوديم .
بنابر اين ، جمله مورد بحث ما هم تسبيح خدا است ، و هم اعترافشان است به اينكه در اثبات شركا برنفس خود ستم كرده اند.
بنابر اين ، جمله مورد بحث ما هم تسبيح خدا است ، و هم اعترافشان است به اينكه در اثبات شركا برنفس خود ستم كرده اند.
خط ۱۱۱: خط ۱۱۳:
مؤ لف : در معناى اين حديث رواياتى ديگر نيز هست و اينكه در حديث فرمود: «'''جريان يافته '''»، منظور اين است كه آنچه از حوادث در متن كائنات رخ مى دهد، مطابق همان چيزى است كه در آن كتاب نوشته شده . نظير اين تعبير تعبيرى است كه در روايت ابو هريره آمده ، كه فرمود: «'''سپس بر دهان قلم مهر نهاد، در نتيجه ديگر سخن نگفت ، و تا قيامت هم سخن نخواهد گفت '''».
مؤ لف : در معناى اين حديث رواياتى ديگر نيز هست و اينكه در حديث فرمود: «'''جريان يافته '''»، منظور اين است كه آنچه از حوادث در متن كائنات رخ مى دهد، مطابق همان چيزى است كه در آن كتاب نوشته شده . نظير اين تعبير تعبيرى است كه در روايت ابو هريره آمده ، كه فرمود: «'''سپس بر دهان قلم مهر نهاد، در نتيجه ديگر سخن نگفت ، و تا قيامت هم سخن نخواهد گفت '''».


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]