تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
<span id='link273'><span>
<span id='link273'><span>


==وجه اينكه ابراهيم عليه السّلام فرمود به مغفرت خدا طمع دارم ، و مراد از خطيئه اى كهبه خود نسبت دارد ==
«'''وَ الَّذِى أطمَعُ أن يَغفِرَ لِى خَطِيئَتِى يَومَ الدِّين'''» - «يَومَ الدّين»، يعنى روز جزاء، كه همان روز قيامت است. و مسأله آمرزش را مثل ساير نعمت هاى مذكور، به طور قطعى ذكر نكرد و نگفت: «و كسى كه مرا مى آمرزد»، بلكه گفت: «و كسى كه اميدوارم مرا بيامرزد».  
«'''و الذى اطمع ان يغفرلى خطيئتى يوم الدين '''» - «'''يوم الدين '''» يعنى روز جزاء كه همان روز قيامت است ، و مساءله آمرزش را مثل ساير نعمتهاى مذكور به طور قطعى ذكر نكرد و نگفت : «'''و كسى كه مرا مى آمرزد'''» بلكه گفت : و «'''كسى كه اميدوارم مرا بيامرزد'''»، دليلش ‍ اين است كه مساءله آمرزش به استحقاق نيست ، تا اگر كسى خود را مستحق آن بداند قطع به آن پيدا كند، بلكه فضلى است از ناحيه خدا و بطور كلى هيچ كس از خدا هيچ چيز طلبكار نيست ، بلكه چيزى كه هست اين خداى سبحان است كه بر خود واجب كرده كه خلق را هدايت كند و رزق دهد و بميراند و زنده كند، ولى بر خود واجب نكرده كه هر گنهكارى را بيامرزد.


درباره رزق فرموده : «'''فو رب السّماء و الارض انه لحق '''» و درباره مرگ فرموده : «'''كل نفس ذائقة الموت '''» و درباره احياء بعد از مرگ فرموده : «'''اليه مرجعكم جميعا وعد اللّه حقا'''» ولى درباره مغفرت نفرموده : «'''يغفركم جميعا - همه شما را مى آمرزد'''» بلكه فرموده : «'''ان اللّه لا يغفر ان يشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء'''»
دليلش اين است كه مسأله آمرزش به استحقاق نيست، تا اگر كسى خود را مستحق آن بداند، قطع به آن پيدا كند، بلكه فضلى است از ناحيه خدا. و به طور كلّى، هيچ كس از خدا هيچ چيز طلبكار نيست، بلكه چيزى كه هست، اين خداى سبحان است كه بر خود واجب كرده كه خلق را هدايت كند و رزق دهد و بميراند و زنده كند، ولى بر خود واجب نكرده كه هر گنهكارى را بيامرزد.


در جمله مورد بحث ، ابراهيم (عليه السلام ) به خود نسبت خطا و گناه داده با اينكه آن جناب از گناه معصوم بود و اين خود دليل بر آن است كه مرادش از خطيئه ، مخالفت اوامر مولوى الهى نبوده ، چون خطيئه و گناه مراتبى دارد و هر كس به حسب مرتبه اى كه از عبوديت خدا دارد، در همان مرتبه خطيئه اى دارد،همچنان كه فرموده اند: «'''حسنات الابرار سيات المقربين - خوبيهاى نيكان براى مقربين درگاه حق ، بدى و گناه بشمار مى رود'''» و به همين جهت است كه خداى تعالى به رسول گرامى خود (صلى اللّه عليه و آله ) دستور مى دهد: «'''و استغفر لذنبك '''»
درباره رزق فرموده: «فَوَ رَبِّ السَّمَاءِ وَ الأرضِ إنَّهُ لَحَقٌّ». و درباره مرگ فرموده: «كُلُّ نَفسٍ ذَائِقَةُ المَوتِ». و درباره احياء بعد از مرگ فرموده: «إلَيهِ مَرجِعُكُم جَمِيعاً وَعدَ اللّهِ حَقّاً»، ولى درباره مغفرت نفرموده: «يَغفِرُكُم جَمِيعاً: همه شما را مى آمرزد»، بلكه فرموده: «إنَّ اللّهَ لَا يَغفِرُ أن يُشرَكَ بِهِ وَ يَغفِرُ مَا دُونَ ذَلِكَ لِمَن يَشَاءُ».
 
در جمله مورد بحث، ابراهيم «عليه السلام»، به خود نسبت خطا و گناه داده، با اين كه آن جناب از گناه معصوم بود و اين، خود دليل بر آن است كه مرادش از «خطيئه»، مخالفت اوامر مولوى الهى نبوده. چون خطيئه و گناه مراتبى دارد و هر كس به حسب مرتبه اى كه از عبوديت خدا دارد، در همان مرتبه، خطيئه اى دارد. همچنان كه فرموده اند: «حَسَنَاتُ الأبرَار سَيِّئَاتُ المُقَرَّبِين: خوبی هاى نيكان براى مقربان درگاه حق، بدى و گناه به شمار مى رود». و به همين جهت است كه خداى تعالى، به رسول گرامى خود «صلى اللّه عليه و آله» دستور مى دهد: «وَ استَغفِر لِذَنبِكَ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۳۹۹ </center>
آرى خطيئه از مثل ابراهيم (عليه السلام ) عبارت است از اينكه به خاطر ضروريات زندگى از قبيل خواب و خوراك و آب و امثال آن نتواند در تمامى دقائق زندگى به ياد خدا باشد هر چند كه همين خواب و خوراك و ساير ضروريات زندگى اطاعتى است و چگونه ممكن است خطيئه غير اين معنا را داشته باشد؟ و حال آنكه خداى تعالى تصريح كرده به اينكه آن جناب مخلص خداست و غير خدا احدى از آن جناب سهم ندارد و شريك نيست و در اين باره فرموده : «'''انا اخلصناهم بخالصه ذكرى الدار'''» و ما در آخر جزء ششم اين كتاب و نيز در جلد هفتم آن در ذيل داستانهاى ابراهيم بحثى گذرانديم كه با اين مقام نيز ارتباط دارد.
آرى، «خطيئه» از مثل ابراهيم «عليه السلام»، عبارت است از اين كه به خاطر ضروريات زندگى، از قبيل خواب و خوراك و آب و امثال آن نتواند در تمامى دقائق زندگى، به ياد خدا باشد، هرچند كه همين خواب و خوراك و ساير ضروريات زندگى، اطاعتى است. و چگونه ممكن است «خطيئه»، غير اين معنا را داشته باشد؟ و حال آن كه خداى تعالى تصريح كرده به اين كه آن جناب، مخلص خداست و غير خدا، احدى از آن جناب سهم ندارد و شريك نيست. و در اين باره فرموده: «إنَّا أخلَصنَاهُم بِخَالِصَةٍ ذِكرَى الدَّار»، و ما در آخر جزء ششم اين كتاب، و نيز در جلد هفتم آن، در ذيل داستان هاى ابراهيم بحثى گذرانديم، كه با اين مقام نيز ارتباط دارد.


«'''رَب هَب لى حُكماً وَ أَلْحِقْنى بِالصالِحِينَ'''»:
«'''رَبِّ هَب لِى حُكماً وَ أَلْحِقْنى بِالصّالِحِينَ'''»:


بعد از آنكه ابراهيم (عليه السلام ) نعمتهاى مستمره و متوالى و متراكم خداى تعالى را نسبت به خود ياد آور شد كه از روزى كه خلق شده تا بى نهايت به وى ارزانى داشت و با ذكر اين نعمت ها و تصور لطف و مرحمت الهى حالتى به او دست داد، آميخته از جاذبه رحمت و فقر عبوديت و اين حالت ، او را واداشت تا به درگاه خدا اظهار حاجت نموده ، باب سؤ ال را مفتوح دارد، ناگزير سياق سخن خود را كه تا اينجا سياق غيبت بود(و مى فرمود: رب العالمين كسى است كه مرا خلق كرده و هدايت مى كند...) به سياق خطاب برگرداند و روى سخن به خداى تعالى نموده ، عرض حاجت كند.
بعد از آن كه ابراهيم «عليه السلام»، نعمت هاى مستمره و متوالى و متراكم خداى تعالى را نسبت به خود يادآور شد كه از روزى كه خلق شده تا بى نهايت، به وى ارزانى داشت و با ذكر اين نعمت ها و تصور لطف و مرحمت الهى، حالتى به او دست داد، آميخته از جاذبه رحمت و فقر عبوديت و اين حالت، او را واداشت تا به درگاه خدا اظهار حاجت نموده، باب سؤال را مفتوح دارد، ناگزير سياق سخن خود را كه تا اين جا سياق غيبت بود (و مى فرمود: ربُّ العالَمين، كسى است كه مرا خلق كرده و هدايت مى كند...)، به سياق خطاب برگرداند و روى سخن به خداى تعالى نموده، عرض حاجت كند.


پس در جمله «'''رب - پروردگار من '''» كلمه «'''رب '''» را به ضمير «'''ياء'''» يعنى به خودش نسبت داد، بعد از آنكه در چند جمله رب را به عنوان رب العالمين ستود و اين بدان جهت بود كه خواست رحمت الهى را بر انگيخته و عنايت ربانى را براى اجابت دعا و در خواستش به هيجان در آورد.
پس در جملۀ «رَبِّ: پروردگار من»، كلمۀ «ربّ» را به ضمير «ياء»، يعنى به خودش نسبت داد، بعد از آن كه در چند جمله «رب» را به عنوان ربّ العالمين ستود و اين، بدان جهت بود كه خواست رحمت الهى را برانگيخته و عنايت ربانى را براى اجابت دعا و در خواستش، به هيجان در آورد.


مقصود از «'''حكم '''» و الحاق به صالحين كه ابراهيم عليه السّلام (از پروردگار خودتقاضا كرد (رب هب لى حكما والحقتى بالصالحين )
==مقصود از «حكم» و الحاق به صالحان كه ابراهيم «ع»، از پروردگار خود تقاضا كرد==


و در جمله «'''هب لى حكما'''» منظورش از «'''حكم '''»، همان است كه در كلام گذشته موسى (عليه السلام ) كه فرمود: «'''فوهب لى ربى حكما'''»، گفتيم كه حكم به معناى اصابه نظر و داشتن راى مصاب در مسائل كلى اعتقادى و عملى است و نيز در تطبيق عمل بر آن معارف كلى است ، همچنان كه آيه «'''و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه لا اله الا انا فاعبدون '''» درباره معارف اعتقادى و عملى است كه جامع همه آنها توحيد و تقوى است ، و
و در جمله «'''هب لى حكما'''» منظورش از «'''حكم '''»، همان است كه در كلام گذشته موسى (عليه السلام ) كه فرمود: «'''فوهب لى ربى حكما'''»، گفتيم كه حكم به معناى اصابه نظر و داشتن راى مصاب در مسائل كلى اعتقادى و عملى است و نيز در تطبيق عمل بر آن معارف كلى است ، همچنان كه آيه «'''و ما ارسلنا من قبلك من رسول الا نوحى اليه انه لا اله الا انا فاعبدون '''» درباره معارف اعتقادى و عملى است كه جامع همه آنها توحيد و تقوى است ، و
خط ۱۷۷: خط ۱۷۸:
پس اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: «'''گفتار ابراهيم در جمله ((يبعثون '''» تمام مى شود و از جمله «'''يوم لا ينفع '''» تا پانزده آيه بعد جزء كلام خدا است ، صحيح نيست .
پس اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: «'''گفتار ابراهيم در جمله ((يبعثون '''» تمام مى شود و از جمله «'''يوم لا ينفع '''» تا پانزده آيه بعد جزء كلام خدا است ، صحيح نيست .
<span id='link276'><span>
<span id='link276'><span>
==بيان اينكه سود نداشتن مال و فرزندان در قيامت نتيجه انحلال اجتماع مدنى و بطلان اسباب اعتبارى در آن روز است ==
==بيان اينكه سود نداشتن مال و فرزندان در قيامت نتيجه انحلال اجتماع مدنى و بطلان اسباب اعتبارى در آن روز است ==
در اين جمله سود داشتن مال و فرزندان در روز قيامت بكلى نفى شده ، و اين بدان جهت است كه رابطه مال و فرزندان كه در دنيا مناط در يارى و مساعدت طرفينى است ، رابطه اى است و همى و خيالى ، كه تنها در نظام اجتماعى بشر معتبر شمرده مى شود و در خارج از ظرف اجتماع مدنى هيچ اثرى ندارد، ( مال كه يا كاغذى است به نام اسكناس و يا فلزى است به نام طلا و امثال آن و نيز يك انسان به نام فرزند كه موجودى است مستقل ، چه ارتباطى به زندگى من كه نيز انسانى هستم مستقل مى تواند داشته باشد؟) و روز قيامت كه روز انكشاف حقايق و جدا شدن آنها از موهومات است و روزى است كه ديگر اسباب و مؤ ثرات اعتبارى ، از سببيت مى افتد، مال به ماليتش و فرزند به عنوان فرزنديش ، و خويشاوند به عنوان قرابتش نيز از اعتبار مى افتد، همچنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «'''و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اول مرة و تركتم ما خولناكم وراء ظهوركم '''» و نيز فرموده : «'''فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون '''»
در اين جمله سود داشتن مال و فرزندان در روز قيامت بكلى نفى شده ، و اين بدان جهت است كه رابطه مال و فرزندان كه در دنيا مناط در يارى و مساعدت طرفينى است ، رابطه اى است و همى و خيالى ، كه تنها در نظام اجتماعى بشر معتبر شمرده مى شود و در خارج از ظرف اجتماع مدنى هيچ اثرى ندارد، ( مال كه يا كاغذى است به نام اسكناس و يا فلزى است به نام طلا و امثال آن و نيز يك انسان به نام فرزند كه موجودى است مستقل ، چه ارتباطى به زندگى من كه نيز انسانى هستم مستقل مى تواند داشته باشد؟) و روز قيامت كه روز انكشاف حقايق و جدا شدن آنها از موهومات است و روزى است كه ديگر اسباب و مؤ ثرات اعتبارى ، از سببيت مى افتد، مال به ماليتش و فرزند به عنوان فرزنديش ، و خويشاوند به عنوان قرابتش نيز از اعتبار مى افتد، همچنان كه قرآن كريم مى فرمايد: «'''و لقد جئتمونا فرادى كما خلقناكم اول مرة و تركتم ما خولناكم وراء ظهوركم '''» و نيز فرموده : «'''فاذا نفخ فى الصور فلا انساب بينهم يومئذ و لا يتسائلون '''»