ریشه قصص: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
__TOC__ | __TOC__ | ||
=== قاموس قرآن === | |||
(به فتح ق، ص) سرگذشت و تعقيب و نقل قصه. مصدر و اسم هر دو آمده است. طبرسى ذيل آيه 62 بقره فرموده: قصص به معنى قصه و سرگذشت است و در ذيل آيه 111 يوسف فرموده: قصص خبرى است كه بعضى پشت سر بعضى باشد از اخبار گذشتگان على هذا قصص مفرد است، راغب آن را جمع دانسته و گويد: قصص اخبارى است پى جوئى و پيروى شده. اصل قَصّ و قَصَص به معنى پى جويى است «قَصَّ اَثَرَهُ قَصّاً وَ قَصَصاً: تَبَعَّهُ شَیئاً بَعْدَ شَىْءٍ» سرگذشت را از آن قصص و قصّه گويند كه گوينده آن را تعقيب مىكند و در دنبال آن است. [قصص:25]. چون موسى پيش شعيب آمد و سرگذشت خويش را حكايت كرد گفت نترس از قوم ستمكاران نجات يافتى. در مجمع و اقرب و مصباح گفته: «قَصَّ الْخَبَرَ» يعنى سرگذشت را آنطور كه بود حكايت كرد. * [قصص:11]. مادر موسى به خواهرش گفت: او را بجوى«قصّ» در اينجا به معنى اصلى به كار رفته. * [يوسف:3]. بعضى قصص را در آيه مصدر گرفته و احسن البيان گفتهاند ولى اسم بهتر است يعنى ما بهترين سرگذشت را براى تو حكايت مىكنيم. * [كهف:64]. قصصاً در آيه به معنى پى جويى و اتباع اثر است و آن مصدر است در موضع حال، تقديرش«يَقُصَّانِ الْاَثَرَ قَصَصاً» مىباشد يعنى گفت: آن همان است كه مىجستيم و پى جويانه به نشانه قدمهاى خويش بازگشتند. | |||
== کلمات مشتق شده در قرآن == | == کلمات مشتق شده در قرآن == | ||
{|class="wikitable sortable" | {|class="wikitable sortable" | ||
خط ۲۳: | خط ۲۷: | ||
|يَقُصُ || ۲ | |يَقُصُ || ۲ | ||
|- | |- | ||
| | |يَقُصُّونَ || ۲ | ||
|- | |- | ||
| | |فَلَنَقُصَّنَ || ۱ | ||
|- | |- | ||
|نَقُصُ || ۵ | |نَقُصُ || ۵ | ||
خط ۳۳: | خط ۳۷: | ||
|الْقَصَصَ || ۲ | |الْقَصَصَ || ۲ | ||
|- | |- | ||
| | |نَقُصُّهُ || ۱ | ||
|- | |- | ||
|الْقَصَصِ || ۱ | |الْقَصَصِ || ۱ | ||
خط ۴۵: | خط ۴۹: | ||
|قَصَصاً || ۱ | |قَصَصاً || ۱ | ||
|- | |- | ||
| | |قُصِّيهِ || ۱ | ||
|- | |- | ||
|قَصَ || ۱ | |قَصَ || ۱ |
نسخهٔ ۳۱ تیر ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۱۶
تکرار در قرآن: ۳۰(بار)
قاموس قرآن
(به فتح ق، ص) سرگذشت و تعقيب و نقل قصه. مصدر و اسم هر دو آمده است. طبرسى ذيل آيه 62 بقره فرموده: قصص به معنى قصه و سرگذشت است و در ذيل آيه 111 يوسف فرموده: قصص خبرى است كه بعضى پشت سر بعضى باشد از اخبار گذشتگان على هذا قصص مفرد است، راغب آن را جمع دانسته و گويد: قصص اخبارى است پى جوئى و پيروى شده. اصل قَصّ و قَصَص به معنى پى جويى است «قَصَّ اَثَرَهُ قَصّاً وَ قَصَصاً: تَبَعَّهُ شَیئاً بَعْدَ شَىْءٍ» سرگذشت را از آن قصص و قصّه گويند كه گوينده آن را تعقيب مىكند و در دنبال آن است. [قصص:25]. چون موسى پيش شعيب آمد و سرگذشت خويش را حكايت كرد گفت نترس از قوم ستمكاران نجات يافتى. در مجمع و اقرب و مصباح گفته: «قَصَّ الْخَبَرَ» يعنى سرگذشت را آنطور كه بود حكايت كرد. * [قصص:11]. مادر موسى به خواهرش گفت: او را بجوى«قصّ» در اينجا به معنى اصلى به كار رفته. * [يوسف:3]. بعضى قصص را در آيه مصدر گرفته و احسن البيان گفتهاند ولى اسم بهتر است يعنى ما بهترين سرگذشت را براى تو حكايت مىكنيم. * [كهف:64]. قصصاً در آيه به معنى پى جويى و اتباع اثر است و آن مصدر است در موضع حال، تقديرش«يَقُصَّانِ الْاَثَرَ قَصَصاً» مىباشد يعنى گفت: آن همان است كه مىجستيم و پى جويانه به نشانه قدمهاى خويش بازگشتند.
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
الْقِصَاصُ | ۱ |
الْقِصَاصِ | ۱ |
قِصَاصٌ | ۲ |
الْقَصَصُ | ۱ |
قَصَصْنَاهُمْ | ۱ |
نَقْصُصْهُمْ | ۱ |
يَقُصُ | ۲ |
يَقُصُّونَ | ۲ |
فَلَنَقُصَّنَ | ۱ |
نَقُصُ | ۵ |
فَاقْصُصِ | ۱ |
الْقَصَصَ | ۲ |
نَقُصُّهُ | ۱ |
الْقَصَصِ | ۱ |
تَقْصُصْ | ۱ |
قَصَصِهِمْ | ۱ |
قَصَصْنَا | ۲ |
قَصَصاً | ۱ |
قُصِّيهِ | ۱ |
قَصَ | ۱ |
نَقْصُصْ | ۱ |