گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
«'''وَ إِسمَاعِيلَ وَ إِدْرِيس وَ ذَا الْكِفْلِ...'''»:
«'''وَ إِسمَاعِيلَ وَ إِدْرِيس وَ ذَا الْكِفْلِ...'''»:


اما ادريس داستانش در سوره مريم گذشت و اما اسماعيل به زودى داستانش در سوره صافات مى آيد و قصه ذوالكفل هم در سوره ((ص (( خواهد آمد.
اما «ادريس»، داستانش در سوره «مريم» گذشت. و اما «اسماعيل»، به زودى داستانش در سوره «صافّات» مى آيد و قصه ذوالكفل هم در سوره «ص» خواهد آمد.


معناى اينكه ذوالفنون (يونس عليه السلام ) ((ذهب مغاضا فظن ان لن نقدر عليه (( واينكه سپس در ظلمات ندا كرد: ((ان لا اله الا انى كنت من الظالمين ((
==داستان یونس «ع» و مناجات او در شکم ماهی ==
«'''وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَاضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَقدِرَ عَلَيْهِ...'''»:


«'''وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَب مُغَضِباً فَظنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَيْهِ...'''»:
كلمۀ «نون»، به معناى ماهى است و ذُوالنون (صاحب ماهى)، يونس پيغمبر، فرزند «متى» است، كه صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار بر اهل نينوا مبعوث شد و ايشان را دعوت كرد، ولى ايمان نياوردند، پس نفرينشان كرد و از خدا خواست تا عذابشان كند. همين كه نشانه هاى عذاب نمودار شد، توبه كردند و ايمان آوردند.  


كلمه ((نون (( به معناى ماهى است و ذوالنون (صاحب ماهى ) يونس پيغمبر فرزند متى است كه صاحب داستان ماهى است و از طرف پروردگار مبعوث بر اهل نينوى شد و ايشان را دعوت كرد ولى ايمان نياوردند پس نفرينشان كرد و از خدا خواست تا عذابشان كند همين كه نشانه هاى عذاب نمودار شد توبه كردند و ايمان آوردند. پس خدا عذاب را از ايشان برداشت و يونس از ميانشان بيرون شد و خداوند صحنه اى به وجود آورد كه در نتيجه يونس به شكم يك ماهى بزرگ فرو رفت و در آنجا زندانى شد تا آنكه خدا آن بليه را از او برداشته دو باره به سوى قومش فرستاد.
پس خدا عذاب را از ايشان برداشت و يونس از ميانشان بيرون شد و خداوند صحنه اى به وجود آورد كه در نتيجه، يونس به شكم يك ماهى بزرگ فرو رفت و در آن جا زندانى شد، تا آن كه خدا آن بليه را از او برداشته، دوباره به سوى قومش فرستاد.


«'''و ذاالنون اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه'''» - يعنى به ياد آر ذوالنون را آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى گيريم ((نقدر عليه (( بطورى كه گفته اند به معناى تنگ گرفتن است .
«'''وَ ذَاالنُّونِ إذ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أن لَن نَقدِرَ عَلَيه'''» - يعنى: به ياد آر ذوالنون را، آن زمان كه با خشم از قومش بيرون رفت و پنداشت كه ما بر او تنگ نمى گيريم. «نَقدِرَ عَلَيه»، به طورى كه گفته اند، به معناى تنگ گرفتن است.


ممكن هم هست جمله ((اذ ذهب مغاضبا فظن ان لن نقدر عليه (( در مورد تمثيل وارد شده باشد و معنايش اين باشد كه : رفتن او و جدائى اش از قومش مانند رفتن كسى بود كه از مولايش قهر كرده باشد و پنداشته باشد كه مولايش بر او دست نمى يابد و او مى تواند با دور شدن از چنگ وى بگريزد و مولايش نمى تواند او را سياست كند. اين احتمال از اين نظر قوى نيست كه پيامبرى چون يونس شانش اجل از اين است كه حقيقتا و واقعا از مولايش قهر كند و به راستى بپندارد كه خدا بر او قادر نيست و او مى تواند با سفر كردن از مولايش بگريزد چون انبياى گرامى خدا ساحتشان منزه از چنين پندارها است ، و به عصمت خدا معصوم از خطا هستند.
ممكن هم هست جملۀ «إذ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أن لَن نَقدِرَ عَلَيه» در مورد تمثيل وارد شده باشد و معنايش اين باشد كه: رفتن او و جدایى اش از قومش، مانند رفتن كسى بود كه از مولايش قهر كرده باشد و پنداشته باشد كه مولايش بر او دست نمى يابد و او مى تواند با دور شدن، از چنگ وى بگريزد و مولايش نمى تواند او را سياست كند.  


پس همانطور كه گفتيم آيه شريفه از باب تمثيل است نه حكايت يك واقعيت خارجى . در جمله ((فنادى فى الظلمات ...(( ايجاز به حذف به كار رفته يعنى جزئياتى كه
اين احتمال از اين نظر قوى نيست كه پيامبرى چون يونس، شأنش اجلّ از اين است كه حقيقتا و واقعا از مولايش قهر كند و به راستى بپندارد كه خدا بر او قادر نيست و او مى تواند با سفر كردن، از مولايش بگريزد. چون انبياى گرامى خدا ساحتشان، منزۀه از چنين پندارها است، و به عصمت خدا، معصوم از خطا هستند.
 
پس همان طور كه گفتيم، آيه شريفه از باب تمثيل است، نه حكايت يك واقعيت خارجى. در جملۀ «فَنَادَى فِى الظُّلُمَات...»، ايجاز به حذف به كار رفته. يعنى جزئياتى كه خواننده خود می داند چیست، از وسط
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۵ </center>
خواننده خود مى داند چيست از وسط افتاده ، و تقدير كلام اين است كه : (پس خداى تعالى او را گرفتار ماهى كرد، و ماهى او را بلعيد پس در شكم ماهى پروردگار خود را بخواند) و ظاهرا مراد از ظلمات - به طورى كه ديگران هم گفته اند - ظلمت دريا، و ظلمت شكم ماهى ، و ظلمت شب است .
افتاده، و تقدير كلام اين است كه: «پس خداى تعالى او را گرفتار ماهى كرد، و ماهى او را بلعيد. پس در شكم ماهى، پروردگار خود را بخواند». و ظاهرا مراد از ظلمات - به طورى كه ديگران هم گفته اند - ظلمت دريا، و ظلمت شكم ماهى، و ظلمت شب است.


«'''ان لا اله الا انت سبحانك'''» - در اين جمله يونس (عليه السلام ) از آنچه كه عملش نمايش مى داد بيزارى مى جويد، چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت بدون اينكه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد، - گر چه او چنين قصدى نداشت - اين معنا را ممثل مى كرد كه غير از خدا مرجع ديگرى هست كه بتوان به او پناه برد. و چون عملش بيانگر چنين معنايى بود از اين معنا بيزارى جست و عرضه داشت ((لا اله الا انت - جز تو معبودى نيست (( و نيز چون اين معنا را ممثل مى كرد كه ممكن است به كارهاى او اعتراض ‍ نمايد، و بر او خشم گيرد، و نيز اين تصور را به وجود مى آورد كه ممكن است كسى از تحت قدرت خدا بيرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت : ((سبحانك ((
«'''أن لَا إله إلّا أنتَ سُبحَانَك'''» - در اين جمله، يونس «عليه السلام» از آنچه كه عملش نمايش مى داد، بيزارى مى جويد. چون عمل او كه راه خود را گرفت و قومش را به عذاب خدا سپرد و رفت، بدون اين كه از ناحيه خدا دستورى داشته باشد، - گرچه او چنين قصدى نداشت - اين معنا را ممثّل مى كرد كه غير از خدا، مرجع ديگرى هست كه بتوان به او پناه برد.  


«'''انى كنت من الظالمين'''» - در اين جمله به ظلم خود اعتراف كرد، چون عملى آورده كه ظلم را ممثل مى كرد، هر چند كه فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصيت نداشت ، چيزى كه هست خداى تعالى در اين پيشامد پيغمبرش را تاءديب و تربيت كرد تا با گامى پاك و مبراى از تمثيل ظلم ، (تا چه رسد به خود ظلم ) شايسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.
و چون عملش بيانگر چنين معنايى بود، از اين معنا بيزارى جست و عرضه داشت: «لَا إله إلّا أنتَ: جز تو معبودى نيست». و نيز چون اين معنا را ممثّل مى كرد كه ممكن است به كارهاى او اعتراض نمايد، و بر او خشم گيرد، و نيز اين تصور را به وجود مى آورد كه ممكن است كسى از تحت قدرت خدا بيرون شود، لذا براى عذرخواهى از آن گفت: «سُبحَانَكَ».
 
«'''إنِّى كُنتُ مِنَ الظَّالِمِين'''» - در اين جمله، به ظلم خود اعتراف كرد. چون عملى آورده كه ظلم را ممثّل مى كرد، هرچند كه فى نفسه ظلم نبود، و خود او هم قصد ظلم و معصيت نداشت. چيزى كه هست، خداى تعالى در اين پيشامد، پيغمبرش را تأديب و تربيت كرد تا با گامى پاك و مبرّاى از تمثيل ظلم، (تا چه رسد به خود ظلم)، شايسته قدم نهادن به بساط قرب گردد.


«'''فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِك نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ'''»:
«'''فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَ كَذَلِك نُنجِى الْمُؤْمِنِينَ'''»:


يونس (عليه السلام ) هر چند كه تصريح به خواسته خود نكرد، و تنها به مساءله توحيد و تنزيه خدا، و اعتراف به ظلم خود اكتفا كرد، ليكن با اين كلماتش حال درونى خود را، و موقفى را كه در آن قرار گرفته بيان داشت ، كه در معنا درخواست نجات و عاقبت را مى رساند، خدا هم درخواست او را اجابت نموده ، از اندوه و غمى كه به وى روى آورده بود نجاتش بداد.
يونس «عليه السلام»، هرچند كه تصريح به خواسته خود نكرد، و تنها به مسأله توحيد و تنزيه خدا، و اعتراف به ظلم خود اكتفا كرد، ليكن با اين كلماتش، حال درونى خود را، و موقفى را كه در آن قرار گرفته، بيان داشت، كه در معنا، درخواست نجات و عاقبت را مى رساند. خدا هم درخواست او را اجابت نموده، از اندوه و غمى كه به وى روى آورده بود، نجاتش بداد.


جمله ((و كذلك ننجى المؤ منين (( وعده به نجات دادن هر مؤ من مبتلاى به اندوه است ، البته مؤ منى كه مانند يونس رو به درگاه وى آورد، و او را چون وى ندا كند، و به زودى در سوره صافات داستان آن جناب خواهد آمد - ان شاء الله .
جملۀ «وَ كَذَلِكَ نُنجِى المُؤمِنِين»، وعده به نجات دادن هر مؤمن مبتلاى به اندوه است. البته مؤمنى كه مانند يونس، رو به درگاه وى آورد، و او را چون وى ندا كند، و به زودى در سوره «صافّات»، داستان آن جناب خواهد آمد - إن شاء الله.


«'''وَ زَكرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَب لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَيرُ الْوَارِثِينَ'''»:
«'''وَ زَكرِيَّا إِذْ نَادَى رَبَّهُ رَبّ لا تَذَرْنى فَرْداً وَ أَنت خَيرُ الْوَارِثِينَ'''»:


اين آيه عطف است بر آنچه آيه قبلش عطف بر آن بود. يعنى : و به ياد آر زكريا را در آن زمان كه پروردگارش را ندا كرد، و از او درخواست فرزندى نمود. و اينكه گفت : ((خدايا مرا تنها مگذار((
اين آيه، عطف است بر آنچه آيه قبلش عطف بر آن بود. يعنى: و به ياد آر زكريا را در آن زمان كه پروردگارش را ندا كرد، و از او درخواست فرزندى نمود. و اين كه گفت: «خدايا!مرا تنها مگذار»،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۶ </center>
بيان نداى او است ، و منظور از ((تنها گذاشتن (( اين است كه فرزندى نداشته باشد كه از او ارث ببرد. و جمله ((و انت خير الوارثين (( ثنا و حمد خداى تعالى است كه لفظش آن را افاده مى كند و مقامى كه اين كلمات را گفته تنزيه خدا را مى رساند، چون وقتى گفت ((خدايا مرا تنها مگذار(( خود كنايه از طلب وارث است و چون خداى سبحان وارث حقيقى است كه همه عالم را ارث مى برد لذا براى اينكه خدا را از داشتن شريك در وراثت تنزيه كرده باشد اضافه كرد كه ((تو بهترين وارثانى ((
بيان نداى او است، و منظور از «تنها گذاشتن»، اين است كه فرزندى نداشته باشد كه از او ارث ببرد.  
 
و جملۀ «وَ أنتَ خَيرُ الوَارِثِين»، ثنا و حمد خداى تعالى است كه لفظش آن را افاده مى كند و مقامى كه اين كلمات را گفته، تنزيه خدا را مى رساند. چون وقتى گفت: «خدايا مرا تنها مگذار»، خود كنايه از طلب وارث است و چون خداى سبحان وارث حقيقى است كه همه عالَم را ارث مى برد، لذا براى اين كه خدا را از داشتن شريك در وراثت تنزيه كرده باشد، اضافه كرد كه: «تو بهترين وارثانى».


«'''فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيى وَ أَصلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ...'''»:
«'''فَاستَجَبْنَا لَهُ وَ وَهَبْنَا لَهُ يَحْيى وَ أَصلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ...'''»:


ظاهر كلام مى رساند كه منظور از اصلاح همسرش اين باشد كه او را شايسته براى فرزنددار شدن كرده بعد از آنكه مدتها اين شايستگى را نداشت و زنى عقيم و نازا بود. همچنان كه خودش در دعايش به اين نكته تصريح كرده و گفته بود: ((و كانت امرءتى عاقرا((
ظاهر كلام مى رساند كه منظور از اصلاح همسرش اين باشد كه او را شايسته براى فرزنددار شدن كرده، بعد از آن كه مدت ها اين شايستگى را نداشت و زنى عقيم و نازا بود. همچنان كه خودش در دعايش به اين نكته تصريح كرده و گفته بود: «وَ كَانَت امرَأتِى عَاقِراً».


«'''انهم كانوا يسارعون فى الخيرات و يدعوننا رغبا و رهبا و كانوا لنا خاشعين'''» - از ظاهر سياق چنين بر مى آيد كه ضمير جمع به خاندان زكريا برگردد و گويا تعليلى است براى جمله مقدرى كه از سابقه كلام فهميده مى شود و تقدير كلام نظير اين است كه فرموده باشد: اگر ما به ايشان انعام كرديم بدين جهت بوده كه آنها به سوى خيرات مى شتافتند.
«'''إنَّهُم كَانُوا يُسَارِعُونَ فِى الخَيرَاتِ وَ يَدعُونَنَا رَغَباً وَ رَهَباً وَ كَانُوا لَنَا خَاشِعِين'''» - از ظاهر سياق چنين بر مى آيد كه ضمير جمع به خاندان زكريا برگردد و گويا تعليلى است براى جملۀ مقدرى كه از سابقه كلام فهميده مى شود. و تقدير كلام، نظير اين است كه فرموده باشد: اگر ما به ايشان انعام كرديم، بدين جهت بوده كه آن ها به سوى خيرات مى شتافتند.


كلمه ((رغب (( و ((رهب (( دو مصدرند مانند ((رغبت (( و ((رهبت (( كه يكى به معناى طمع و ديگرى به معناى ترس است و از نظر تركيب بندى جمله هر دو تميزند، البته در صورتى كه به معناى مصدرى باقى مانده باشند و اما اگر به معناى فاعل يعنى راغب و راهب باشند در آن صورت حال خواهند بود. و كلمه ((خشوع (( به معناى تاءثر قلب از مشاهده عظمت و كبريا است .
كلمۀ «رَغَب» و «رَهَب»، دو مصدرند، مانند «رغبت» و «رهبت»، كه يكى به معناى «طمع» و ديگرى به معناى «ترس» است و از نظر تركيب بندى جمله، هر دو تميزند. البته در صورتى كه به معناى مصدرى باقى مانده باشند. و اما اگر به معناى فاعل، يعنى راغب و راهب باشند، در آن صورت حال خواهند بود. و كلمۀ «خُشُوع»، به معناى تأثر قلب از مشاهده عظمت و كبريا است.


و معناى آيه اين است كه : ما برايشان انعام كرديم چونكه آنها به سوى خيرات مى شتافتند و ما را به خاطر رغبت در رحمت و يا به خاطر ثواب ، و رهبت از غضب و يا عقاب مى خواندند، و يا در حال رغبت و رهبت مى خواندند و دلهايشان در برابر ما خضوع داشت .
و معناى آيه اين است كه: ما بر ايشان انعام كرديم، چون كه آن ها به سوى خيرات مى شتافتند و ما را به خاطر رغبت در رحمت و يا به خاطر ثواب، و رهبت از غضب و يا عقاب مى خواندند. و يا در حال رغبت و رهبت مى خواندند و دل هايشان در برابر ما خضوع داشت.


داستان زكريا و يحيى در اوايل سوره مريم گذشت .
داستان زكريا و يحيى، در اوايل سوره «مريم» گذشت.


«'''وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَاهَا وَ ابْنَهَا ءَايَةً لِّلْعَالَمِينَ'''»:
«'''وَ الَّتى أَحْصنَت فَرْجَهَا فَنَفَخْنَا فِيهَا مِن رُّوحِنَا وَ جَعَلْنَاهَا وَ ابْنَهَا آيَةً لِلْعَالَمِينَ'''»:


منظور از ((آن زن كه فرجش را حصن كرد(( مريم دختر عمران است . اين جمله مدح او به داشتن عفت و صيانت است و نيز تبرئه او از تهمتى است كه يهود به وى نسبت دادند.
منظور از «آن زن كه فرجش را حصن كرد»، مريم، دختر عمران است. اين جمله، مدح او به داشتن عفت و صيانت است و نيز تبرئه او از تهمتى است كه يهود به وى نسبت دادند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴۷ </center>
«'''فنفخنا فيها من روحنا'''» - ضمير به مريم بر مى گردد. و ((نفخ روح (( در مريم كنايه است از اينكه ولادت فرزندش عيسى مستند به جريان عادى نيست كه مانند ساير فرزندان نطفه اى باشد، كه پس از طى دوره اى روح در آن دميده شده باشد. و وقتى نطفه اى نباشد ديگر جز اين باقى نمى ماند كه تنها نفخ روح باشد و اين نفخ روح همان كلمه الهى است كه در سوره آل عمران فرموده : ((ان مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (( و معنايش اين است كه مثل آن دو يكى است و در اينكه از خلق شدن از نطفه بى نيازند مثل هم اند.
«'''فَنَفَخنَا فِيهَا مِن رُوحِنَا'''» - ضمير به مريم بر مى گردد. و «نفخ روح» در مريم، كنايه است از اين كه ولادت فرزندش عيسى، مستند به جريان عادى نيست كه مانند ساير فرزندان، نطفه اى باشد كه پس از طى دوره اى، روح در آن دميده شده باشد. و وقتى نطفه اى نباشد، ديگر جز اين باقى نمى ماند كه تنها نفخ روح باشد و اين نفخ روح، همان كلمه الهى است كه در سوره «آل عمران» فرموده: «إنَّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّه كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُون». و معنايش اين است كه مَثَل آن دو، يكى است و در اين كه از خلق شدن از نطفه بى نيازند، مثل هم اند.


«'''و جعلناها و ابنها آيه للعالمين'''» - در اين جمله عيسى و مادرش يك آيت به شمار آمده اند، چون منظور از آيت در اينجا تولد اينطورى است و اين آيت قائم به هر دو است و چون مريم در اقامه اين آيت مقدم بر عيسى است لذا اول نام مريم را برده فرموده : ((ما او و فرزندش را(( و نفرموده ((ما فرزندش را و خودش (( را آيت قرار داديم و همين افتخار براى مريم بس است كه در قرآن نامش در زمره و در رديف انبيا (عليهم السلام ) آمده و حال آنكه خودش از انبيا نبوده است .
«'''وَ جَعَلنَاهَا وَ ابنَهَا آيَةً لِلعَالَمِين'''» - در اين جمله، عيسى و مادرش يك آيت به شمار آمده اند. چون منظور از آيت در اين جا، تولد اين طورى است و اين آيت، قائم به هر دو است. و چون مريم در اقامه اين آيت، مقدم بر عيسى است، لذا اول نام مريم را برده، فرموده: «ما او و فرزندش را». و نفرموده: «ما فرزندش را و خودش را» آيت قرار داديم. و همين افتخار براى مريم بس است كه در قرآن، نامش در زمره و در رديف انبيا «عليهم السلام» آمده و حال آن كه خودش از انبيا نبوده است.
<span id='link316'><span>
<span id='link316'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
۱۴٬۱۱۵

ویرایش