گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۵: خط ۵:


<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۸ </center>
باز از ظاهر كلام بر مى آيد كه جمله «'''ما انابمصرخكم و ما انتم بمصرخى '''» كنايه از اين است كه ميان من و تابعينم رابطه اى نبوده است، چنان كه خداوند اين مطلب را در چند جاى ديگر اشاره مى كند، از آن جمله مثلا مى فرمايد: «'''لقد تقطع بينكم و ضل عنكم ما كنتم تزعمون '''»، و نيز مى فرمايد: «'''فزيلنا بينهم و قال شركاوهم ما كنتم ايانا تعبدون '''».
باز از ظاهر كلام بر مى آيد كه جمله «ما انا بمصرخكم و ما انتم بمصرخى»، كنايه از اين است كه ميان من و تابعينم رابطه اى نبوده است، چنان كه خداوند اين مطلب را در چند جاى ديگر اشاره مى كند، از آن جمله مثلا مى فرمايد: «لقد تقطع بينكم و ضل عنكم ما كنتم تزعمون». و نيز مى فرمايد: «فزيلنا بينهم و قال شركاوهم ما كنتم ايانا تعبدون».


آرى اگر جمله مذكور را كنايه نگيريم، جمله دومى آن زيادى خواهد بود، چون در موقف قيامت ميان شيطان و مريدانش اين بحث نيست كه شيطان گله كند كه چرا مرا نجات نمى دهيد، و پيروانش هم چنين توهمى كه بتوانند او را نجات دهند ندارند، شيطان هم اين چنين توهم و توقعى ندارد، مقام هم چنين مقامى نيست كه چنين توهمى در بين بيايد، پس همان طور كه گفتيم، دو جمله مزبور كنايه است از اين كه ميان من و شما رابطه اى نيست، نه پندار دنيایی تان كه من متبوع شما بودم امروز به درد شما مى خورد، و نه اينكه شما تابع من بوديد به درد من مى خورد، من از شرك شما بيزارم، يعنى من شريك خداى تعالى نيستم، و اگر از شما بيزارى مى جويم براى اين است كه شما ستمكار بوديد، و به خود ستم كرديد، و ستمكاران امروز در عذاب دردناك هستند، و ديگر مجوزى براى حمايت از آنان، و نزديكى به آنان نيست.
آرى اگر جمله مذكور را كنايه نگيريم، جمله دومى آن زيادى خواهد بود، چون در موقف قيامت ميان شيطان و مريدانش اين بحث نيست كه شيطان گله كند كه چرا مرا نجات نمى دهيد، و پيروانش هم چنين توهمى كه بتوانند او را نجات دهند ندارند. شيطان هم اين چنين توهم و توقعى ندارد، مقام هم چنين مقامى نيست كه چنين توهمى در بين بيايد. پس همان طور كه گفتيم، دو جمله مزبور كنايه است از اين كه ميان من و شما رابطه اى نيست. نه پندار دنيایی تان كه من متبوع شما بودم امروز به درد شما مى خورد، و نه اين كه شما تابع من بوديد به درد من مى خورد. من از شرك شما بيزارم، يعنى من شريك خداى تعالى نيستم، و اگر از شما بيزارى مى جويم، براى اين است كه شما ستمكار بوديد، و به خود ستم كرديد، و ستمكاران امروز در عذاب دردناك هستند، و ديگر مجوزى براى حمايت از آنان، و نزديكى به آنان نيست.


در اين سياق به طورى كه ملاحظه مى كنيد شاهد بر اين است كه تابعين شيطان در آن روز، وى را به باد ملامت مى گيرند، كه تو اين مصيبت ها را بر سر ما آوردى، حال بيا با ما شركت كن، او هم در پاسخ مى گويد ميان من و شما رابطه اى نيست، و ملامت شما، همه به خودتان بر مى گردد، و من نمى توانم با شما تماس بگيرم و نزديك شما شوم، زيرا من از عذاب دردناكى كه براى ستمكاران آماده شده است مى ترسم، و شما هم از آنان هستيد. بنا براين آيه مورد بحث، معانى نزديك به معناى آيه «'''كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك انى اخاف الله رب العالمين '''» خواهد داشت.
در اين سياق به طورى كه ملاحظه مى كنيد شاهد بر اين است كه تابعين شيطان در آن روز، وى را به باد ملامت مى گيرند، كه تو اين مصيبت ها را بر سر ما آوردى، حال بيا با ما شركت كن، او هم در پاسخ مى گويد ميان من و شما رابطه اى نيست، و ملامت شما، همه به خودتان بر مى گردد. و من نمى توانم با شما تماس بگيرم و نزديك شما شوم. زيرا من از عذاب دردناكى كه براى ستمكاران آماده شده است مى ترسم، و شما هم از آنان هستيد.  
 
بنابراين آيه مورد بحث، معانى نزديك به معناى آيه «كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برى ء منك انى اخاف الله رب العالمين» خواهد داشت.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۶۹ </center>
و شايد از همين جهت بوده كه بعضى گفته اند: مراد از جمله «'''انى كفرت ...'''» كفر شيطان در دنيا است، و كلمه «'''من قبل'''» هم متعلق به جمله «'''كفرت'''» به تنهايى و يا به آن و به جمله «'''اشركتمون'''» به روش تنازع است، و معنا اين است كه: من قبل از اين (در دنيا) هم به شرك شما كه قبلا (در دنيا) مى ورزيديد، كافر بودم، و معناى تنازع اين است كه كلمه «'''من قبل '''» با اين كه يكى است، اما در دو جا به كار برود.
و شايد از همين جهت بوده كه بعضى گفته اند: مراد از جمله «انى كفرت...»، كفر شيطان در دنيا است، و كلمه «من قبل» هم، متعلق به جمله «كفرت» به تنهايى و يا به آن و به جمله «اشركتمون»، به روش تنازع است.
 
و معنا اين است كه: من قبل از اين (در دنيا) هم به شرك شما كه قبلا (در دنيا) مى ورزيديد، كافر بودم، و معناى تنازع اين است كه كلمه «من قبل» با اين كه يكى است، اما در دو جا به كار برود.
<span id='link48'><span>
<span id='link48'><span>
==انسان مختار است و خود مسؤول نيك و بد اعمال خويش است ==
==انسان مختار است و خود مسؤول نيك و بد اعمال خويش است ==
حال كه بحث پيرامون آيه تمام شد، اينك مى گوييم: منظور عمده از اين آيه، فهماندن اين حقيقت است كه انسان خودش مسؤول كارهاى خويش است (و نبايد اين كاسه را سر ديگرى بشكند) چون هيچ كس بر او مسلط نبوده است ، پس هر وقت خواست كسى را ملامت كند، خودش را ملامت كند، و اما مساله تابع بودن او و متبوع بودن شيطان امر موهومى بيش نيست و حقيقتى ندارد، و بزودى در قيامت، آن جا كه شيطان از انسان بيزارى مى جويد و ملامتش را به خود او بر مى گرداند، اين حقيقت روشن مى شود، همان طورى كه آيه قبلى هم اين معنا را نسبت به ضعفاء و مستكبرين بيان مى كرد، آن جا هم مى فرمود كه رابطه ميان اين دو طبقه موهوم بود نه حقيقى، و رابطه موهومى با موهوم ديگر هم در روز قيامت كه روز انكشاف حقايق است، به هيچ دردى نمى خورد.
حال كه بحث پيرامون آيه تمام شد، اينك مى گوييم:  
 
منظور عمده از اين آيه، فهماندن اين حقيقت است كه انسان خودش مسؤول كارهاى خويش است (و نبايد اين كاسه را سر ديگرى بشكند). چون هيچ كس بر او مسلط نبوده است. پس هر وقت خواست كسى را ملامت كند، خودش را ملامت كند.
 
و اما مساله تابع بودن او و متبوع بودن شيطان امر موهومى بيش نيست و حقيقتى ندارد، و به زودى در قيامت، آن جا كه شيطان از انسان بيزارى مى جويد و ملامتش را به خود او بر مى گرداند. اين حقيقت روشن مى شود، همان طورى كه آيه قبلى هم اين معنا را نسبت به ضعفاء و مستكبرين بيان مى كرد. آن جا هم مى فرمود كه رابطه ميان اين دو طبقه موهوم بود نه حقيقى، و رابطه موهومى با موهوم ديگر هم در روز قيامت كه روز انكشاف حقايق است، به هيچ دردى نمى خورد.


مفسرين در تفسير فقرات آيه شريفه، اقوال مختلفى دارند كه از ايراد آنها خوددارى شد، كسى كه بخواهد از آن ها مطلع شود، بايد به تفاسير بزرگتر مراجعه نمايد.
مفسرين در تفسير فقرات آيه شريفه، اقوال مختلفى دارند كه از ايراد آن ها خوددارى شد، كسى كه بخواهد از آن ها مطلع شود، بايد به تفاسير بزرگتر مراجعه نمايد.


و در آيه اى كه گذشت، دلالت روشنى بر اين معنا بود كه انسان به تمام معنا بر اعمال خود مسلط است، و پاداش و كيفر عمل به خود او مرتبط و از غير او مسلوب است و مدح بر عمل و سرزنش از آن به خودش بر مى گردد، و اما اين كه آيا او خود در داشتن اين تسلط، مستقل است يا نه؟ آيه شريفه بر آن دلالت ندارد، و ما در جلد اول اين كتاب در ذيل آيه «'''و ما يضل به الا الفاسقين'''»، در اين باره بحث كرده ايم.
و در آيه اى كه گذشت، دلالت روشنى بر اين معنا بود كه انسان به تمام معنا بر اعمال خود مسلط است، و پاداش و كيفر عمل به خود او مرتبط و از غير او مسلوب است و مدح بر عمل و سرزنش از آن به خودش بر مى گردد. و اما اين كه آيا او خود در داشتن اين تسلط، مستقل است يا نه؟ آيه شريفه بر آن دلالت ندارد، و ما در جلد اول اين كتاب در ذيل آيه «و ما يضل به الا الفاسقين»، در اين باره بحث كرده ايم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۰ </center>
«'''وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ جَنَّاتٍ'''»:
«'''وَ أُدْخِلَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ جَنَّاتٍ'''»:


اين آيه آن مقصدى را كه سعادتمندان از مؤمنين بدان جا منتهى مى شوند را بيان مى كند، و جمله «'''تحيتهم فيها سلام'''» اين معنا را مى رساند كه حال سعادتمندان در آن عالم، و وضع برخوردشان با يكديگر، درست عكس آن هايى است كه در آيات گذشته مورد سخن بودند و با يكديگر، بگو مگو داشتند. و هر كدام از ديگرى بيزارى مى جستند، اما اين ها با يكديگر تحيت و سلام رد و بدل مى كنند.
اين آيه آن مقصدى را كه سعادتمندان از مؤمنين بدان جا منتهى مى شوند را بيان مى كند، و جمله «تحيتهم فيها سلام» اين معنا را مى رساند كه حال سعادتمندان در آن عالم، و وضع برخوردشان با يكديگر، درست عكس آن هايى است كه در آيات گذشته مورد سخن بودند و با يكديگر، بگو مگو داشتند. و هر كدام از ديگرى بيزارى مى جستند، اما اين ها با يكديگر تحيت و سلام رد و بدل مى كنند.


«'''أَ لَمْ تَرَ كَيْف ضرَب اللَّهُ مَثَلاً كلِمَةً طيِّبَةً كَشجَرَةٍ طيِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فى السمَاءِ تُؤْتى أُكلَهَا كلَّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا'''»:
«'''أَ لَمْ تَرَ كَيْف ضرَب اللَّهُ مَثَلاً كلِمَةً طيِّبَةً كَشجَرَةٍ طيِّبَةٍ أَصلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فى السمَاءِ تُؤْتى أُكلَهَا كلَّ حِينِ بِإِذْنِ رَبِّهَا'''»:


وجوهى كه در مورد تركيب و معناى آيه: «'''الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة ...'''» گفته شده است:
وجوهى كه در مورد تركيب و معناى آيه: «الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة...» گفته شده است


بعضى از علما گفته اند كه: لفظ «كلمه» بدل اشتمال است از لفظ «'''مثلا'''» و لفظ «'''كشجره '''» صفت بعد از صفت است براى «'''كلمه '''»، و يا خبر است براى مبتداى محذوف و تقدير آن «'''هى كشجرة'''» مى باشد.
بعضى از علما گفته اند كه: لفظ «كلمه» بدل اشتمال است از لفظ «مثلا» و لفظ «كشجره»، صفت بعد از صفت است براى «كلمه»، و يا خبر است براى مبتداى محذوف و تقدير آن «هى كشجرة» مى باشد.


بعضى هم گفته اند: «'''كلمه '''» مفعول اول «'''ضرب '''» است كه بعد از مفعول دومش ذكر شده، و لفظ«'''مثلا'''» مفعول دوم است كه جلوتر از مفعول اول آمده است تا از اشكال فاصله شدن ميان «'''كلمه'''» و صفتش كه همان «'''كشجره'''» باشد جلوگيرى شود. و تقدير آن چنين است: «'''ضرب الله كلمه طيبه ...: مثلا - چه كلمه نيكويى را خداوند مثل زده است مانند درخت نيكويى...'''».
بعضى هم گفته اند: «كلمه» مفعول اول «ضرب» است كه بعد از مفعول دومش ذكر شده، و لفظ «مثلا» مفعول دوم است كه جلوتر از مفعول اول آمده است تا از اشكال فاصله شدن ميان «كلمه» و صفتش كه همان «كشجره» باشد، جلوگيرى شود. و تقدير آن چنين است: «ضرب الله كلمه طيبه... : مثلا - چه كلمه نيكويى را خداوند مثل زده است مانند درخت نيكويى...».


و بعضى ديگر گفته اند: لفظ «'''ضرب'''» يك مفعول گرفته و آن «'''مثلا'''» است و «'''كلمه'''» هم اگر منصوب است مفعول است براى فعل ديگرى كه در تقدير است، حال يا آن فعل، «'''جعل'''» است و يا «'''اتخذ'''» و تقدير چنين است: «'''ضرب الله مثلا جعل كلمه طيبه كشجره طيبه'''».
و بعضى ديگر گفته اند: لفظ «ضرب» يك مفعول گرفته و آن «مثلا» است و «كلمه» هم اگر منصوب است مفعول است براى فعل ديگرى كه در تقدير است، حال يا آن فعل، «'''جعل'''» است و يا «اتخذ» و تقدير چنين است: «ضرب الله مثلا جعل كلمه طيبه كشجره طيبه».


و خيال مى كنم اين وجه - البته با توجيهى كه خواهيم گفت - از همه وجوه بهتر باشد و آن توجيه اين است كه «'''كلمه طيبه'''» (به طور بيان جمله اى به جمله ديگر) عطف بيان است براى «'''ضرب الله'''» مثلا كه در اين صورت حتما بايد لفظ «'''جعل'''» و يا «'''اتخذ'''» را در تقدير بگيريم، زيرا مدلول آيه اين مى شود كه خدا كلمه (نيك) را به درخت (نيك) مثل زده و تشبيه كرده است و اين همان معناى «'''اتخذ كلمه طيبه كشجره...'''» است.
و خيال مى كنم اين وجه - البته با توجيهى كه خواهيم گفت - از همه وجوه بهتر باشد و آن توجيه اين است كه «كلمه طيبه» (به طور بيان جمله اى به جمله ديگر) عطف بيان است براى «ضرب الله». مثلا كه در اين صورت حتما بايد لفظ «جعل» و يا «اتخذ» را در تقدير بگيريم. زيرا مدلول آيه اين مى شود كه خدا كلمه (نيك) را به درخت (نيك) مثل زده و تشبيه كرده است و اين همان معناى «اتخذ كلمه طيبه كشجره...» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۱ </center>
و اين كه فرمود: «'''اصلها ثابت'''» معنايش اين است كه: ريشه اش در زمين جاى گرفته و با عروق خود در زمين پنجه زده است و اين كه فرمود: «'''و فرعها فى السماء'''»، معنايش اين است كه شاخه هايى كه متفرع بر اين ريشه هستند، از قسمت بالا از آن جدا شده اند، و «'''آسمان'''» در لغت عرب، به معناى هر بلندى و سايه بان است و جمله «'''توتى اكلها كل حين باذن ربها'''»، يعنى همواره و در هر زمان به اذن خدا ميوه اش را مى چينى، و نهايت درجه بركت يك درخت اين است كه در تمام دوران سال و تا ابد، در هر لحظه ميوه بدهد.
و اين كه فرمود: «اصلها ثابت»، معنايش اين است كه: ريشه اش در زمين جاى گرفته و با عروق خود در زمين پنجه زده است و اين كه فرمود: «و فرعها فى السماء»، معنايش اين است كه شاخه هايى كه متفرع بر اين ريشه هستند، از قسمت بالا از آن جدا شده اند، و «آسمان» در لغت عرب، به معناى هر بلندى و سايه بان است.
 
و جمله «توتى اكلها كل حين باذن ربها»، يعنى همواره و در هر زمان به اذن خدا ميوه اش را مى چينى، و نهايت درجه بركت يك درخت اين است كه در تمام دوران سال و تا ابد، در هر لحظه ميوه بدهد.
<span id='link50'><span>
<span id='link50'><span>
==موارد اختلاف مفسرين در بيان معنى و مفاد مفردات آيه فوق الذكر ==
مفسرين در اين آيه شريفه، از چند جهت اختلاف كرده اند:
مفسرين در اين آيه شريفه، از چند جهت اختلاف كرده اند:


اول اين كه: مقصود از كلمه «'''طيبه'''» چيست؟ يكى گفته: شهادت به وحدانيت خدا است. يكى گفته: ايمان است. يكى گفته: قرآن است، يكى ديگر گفته: تسبيح و تنزيه است. يكى گفته: مطلق ثناى بر خداست. يكى گفته: هر سخن خيرى است. بعضى گفته اند: همه طاعت ها است. يكى هم گفته: مؤمن است.
اول اين كه: مقصود از كلمه «طيبه» چيست؟ يكى گفته: شهادت به وحدانيت خدا است. يكى گفته: ايمان است. يكى گفته: قرآن است، يكى ديگر گفته: تسبيح و تنزيه است. يكى گفته: مطلق ثناى بر خداست. يكى گفته: هر سخن خيرى است. بعضى گفته اند: همه طاعت ها است. يكى هم گفته: مؤمن است.


دوم اين كه: مقصود از «'''شجره طيبه'''» چيست؟ يكى گفته، درخت خرما است، كه اين قول بيشتر مفسرين است، ليكن ديگرى گفته: درخت جوز هندى است. يكى گفته: هر درختى است كه ميوه پاكيزه دهد، از قبيل انجير و انگور و انار، و بعضى گفته اند: درختى است كه داراى اوصافى باشد كه خداى تعالى بيان كرده، هر چند آلان موجود نباشد.
دوم اين كه: مقصود از «شجره طيبه» چيست؟ يكى گفته، درخت خرما است، كه اين قول بيشتر مفسرين است، ليكن ديگرى گفته: درخت جوز هندى است. يكى گفته: هر درختى است كه ميوه پاكيزه دهد، از قبيل انجير و انگور و انار، و بعضى گفته اند: درختى است كه داراى اوصافى باشد كه خداى تعالى بيان كرده، هر چند آلان موجود نباشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۲ </center>
سوم اينكه: مقصود از كلمه حين چيست؟ يكى گفته: دو ماه است، ديگرى گفته: شش ماه است. يكى گفته: يك سال است. آن ديگرى گفته: يك صبح و شام است. يكى هم گفته: اصلا تمامى اوقات است.
سوم اين كه: مقصود از كلمه حين چيست؟ يكى گفته: دو ماه است، ديگرى گفته: شش ماه است. يكى گفته: يك سال است. آن ديگرى گفته: يك صبح و شام است. يكى هم گفته: اصلا تمامى اوقات است.


و اما اگر بخواهيم به اين حرف ها سرگرم بشويم، از مباحث مهمى كه بايد پيرامون معارف كتاب خداوند بكنيم باز مى مانيم، و نيز از وقوف بر مقاصد و اغراض آيات كريمه قرآن باز مى مانيم، لذا به اين حرف ها نمى پردازيم.
و اما اگر بخواهيم به اين حرف ها سرگرم بشويم، از مباحث مهمى كه بايد پيرامون معارف كتاب خداوند بكنيم باز مى مانيم، و نيز از وقوف بر مقاصد و اغراض آيات كريمه قرآن باز مى مانيم، لذا به اين حرف ها نمى پردازيم.


بيان مراد از كلمه طيبه اى كه به شجره طيبه تشبيه شده است
==مراد از كلمه طيبه، كه به شجره طيبه تشبيه شده است==


آنچه كه از دقت در آيات به دست مى آيد اين است كه: مراد از «'''كلمه طيبه'''» كه به «'''درخت طيب'''» تشبيه شده و صفاتى چنين و چنان دارد، عبارت است از عقايد حقى كه ريشه اش در اعماق قلب و در نهاد بشر جاى دارد زيرا خداى تعالى در خلال همين آيات، به عنوان نتيجه گيرى از مثل ها مى فرمايد: «'''يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوه الدنيا و فى الاخره ...'''».
آنچه كه از دقت در آيات به دست مى آيد اين است كه: مراد از «كلمه طيبه» كه به «درخت طيب» تشبيه شده و صفاتى چنين و چنان دارد، عبارت است از: عقايد حقى كه ريشه اش در اعماق قلب و در نهاد بشر جاى دارد. زيرا خداى تعالى در خلال همين آيات، به عنوان نتيجه گيرى از مثل ها مى فرمايد: «يثبت الله الذين آمنوا بالقول الثابت فى الحيوه الدنيا و فى الاخره...».


و مقصود از «'''قول ثابت'''» هم، بيان كلمه است، البته نه هر كلمه اى كه لفظ باشد، بلكه كلمه از اين جهت كه بر اساس اعتقاد و عزم راسخ استوار بوده و صاحبش پاى آن مى ايستد، و عملا از آن منحرف نمى گردد.
و مقصود از «قول ثابت» هم، بيان كلمه است، البته نه هر كلمه اى كه لفظ باشد، بلكه كلمه از اين جهت كه بر اساس اعتقاد و عزم راسخ استوار بوده و صاحبش پاى آن مى ايستد، و عملا از آن منحرف نمى گردد.


و خداى تعالى، نزديك به اين معنا را در آيه ديگرى، در چند جاى از كلامش خاطر نشان ساخته است. از جمله فرموده: «'''ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون'''»، و فرموده: «'''ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لا تخافوا و لا تحزنوا'''»، و نيز فرموده: «'''اليه يصعدكم الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه'''».
و خداى تعالى، نزديك به اين معنا را در آيه ديگرى، در چند جاى از كلامش خاطر نشان ساخته است. از جمله فرموده: «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف عليهم و لا هم يحزنون». و فرموده: «ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكه ان لا تخافوا و لا تحزنوا». و نيز فرموده: «اليه يصعدكم الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۳ </center>
و اين قول كه در دو آيه اول بود، و كلمه طيب كه در آيه سوم قرار دارد، چيزى است كه خداى تعالى ثبات قدم اهل آن را در دنيا و آخرت مترتب بر آن قول دانسته، و اثر آن مى شمرد. همچنان كه مقابل آن، چيزى است كه گمراهى ظالمان و يا شرك مشركين اثر آن چيز است، و به اين بيان روشن مى گردد كه، مراد از آن قول همانا كلمه توحيد، و شهادت از روى حقيقت به يكتايى معبود است.
و اين قول كه در دو آيه اول بود، و كلمه طيب كه در آيه سوم قرار دارد، چيزى است كه خداى تعالى ثبات قدم اهل آن را در دنيا و آخرت مترتب بر آن قول دانسته، و اثر آن مى شمرد. همچنان كه مقابل آن، چيزى است كه گمراهى ظالمان و يا شرك مشركين اثر آن چيز است، و به اين بيان روشن مى گردد كه، مراد از آن قول همانا كلمه توحيد، و شهادت از روى حقيقت به يكتايى معبود است.


پس قول به وحدانيت خدا، و استقامت بر آن، قول حقى است كه داراى اصلى ثابت است، و به همين جهت از هر تغير و زوال و بطلانى محفوظ مى ماند، و آن اصل، خداى عزّ اسمه و يا زمينه حقايق است، و آن اصل داراى شاخه هايى است كه بدون هيچ مانع و عايقى از آن ريشه جوانه مى زند، و آن شاخه ها عبارت است از: معارف حق فرعى و اخلاق پسنديده و اعمال صالح، كه مؤمن، حيات طيبه خود را به وسيله آن ها تامين نموده و عالم بشريت و انسانيت، به وسيله آن ها رونق و عمارت واقعى خود را مى يابد، همين معارف و اخلاق و اعمال هستند كه با سير نظام وجود كه منتهى به ظهور انسان (البته انسان مفطور بر اعتقاد حق و عمل صالح) مى گردد، سازگارى و موافقت دارند و هرچه كه غير اين معارف باشد، از مبدأ عالم، جوانه نزده و با حيات طيبه انسانى و سير نظام وجود سازگار نيست.
پس قول به وحدانيت خدا، و استقامت بر آن، قول حقى است كه داراى اصلى ثابت است، و به همين جهت از هر تغير و زوال و بطلانى محفوظ مى ماند، و آن اصل، خداى عزّ اسمه و يا زمينه حقايق است، و آن اصل داراى شاخه هايى است كه بدون هيچ مانع و عايقى از آن ريشه جوانه مى زند، و آن شاخه ها عبارت است از:  
 
معارف حق فرعى و اخلاق پسنديده و اعمال صالح، كه مؤمن، حيات طيبه خود را به وسيله آن ها تامين نموده و عالم بشريت و انسانيت، به وسيله آن ها رونق و عمارت واقعى خود را مى يابد، همين معارف و اخلاق و اعمال هستند كه با سير نظام وجود كه منتهى به ظهور انسان (البته انسان مفطور بر اعتقاد حق و عمل صالح) مى گردد، سازگارى و موافقت دارند و هرچه كه غير اين معارف باشد، از مبدأ عالم، جوانه نزده و با حيات طيبه انسانى و سير نظام وجود سازگار نيست.


مؤمن هاى كاملى كه گفتند: «'''ربنا الله'''» و پاى آن هم ايستاده، و مصداق مثل مذكور در آيه شدند، همان ها هستند كه هميشه مردم از خيرات وجوديشان بهره مندند و از بركاتشان استفاده مى كنند.
مؤمن هاى كاملى كه گفتند: «ربنا الله» و پاى آن هم ايستاده، و مصداق مثل مذكور در آيه شدند، همان ها هستند كه هميشه مردم از خيرات وجودی شان بهره مندند و از بركاتشان استفاده مى كنند.


و همچنين هر كلمه حق و هر عمل صالحى، مثلش اين مثل است: «'''اصلى ثابت و فروعى پر رشد و نما، و ثمراتى طيب و مفيد و نافع دارد'''».
و همچنين هر كلمه حق و هر عمل صالحى، مثلش اين مثل است: «اصلى ثابت و فروعى پر رشد و نما، و ثمراتى طيب و مفيد و نافع دارد».


و مثل در آيه شريفه شامل همه آن ها مى شود، و شايد نكره (يعنى بدون الف و لام) آمدن «'''كلمه طيبه'''» براى اين بوده كه عموميت را برساند، چيزى كه هست، مقصود از آن در آيه شريفه به طورى كه از سياق استفاده مى شود، عموم نبوده، بلكه همان اصل توحيد است كه سائر عقايد حق بر اساس آن و روى آن تنه بنا مى شوند، و فضايل اخلاقى هم، از آن جوانه ها منشعب شوند و همچنين اعمال صالح به صورت ميوه از آن ها سر مى زند.
و مثل در آيه شريفه شامل همه آن ها مى شود، و شايد نكره (يعنى بدون الف و لام) آمدن «كلمه طيبه» براى اين بوده كه عموميت را برساند، چيزى كه هست، مقصود از آن در آيه شريفه به طورى كه از سياق استفاده مى شود، عموم نبوده، بلكه همان اصل توحيد است كه سائر عقايد حق بر اساس آن و روى آن تنه بنا مى شوند، و فضايل اخلاقى هم، از آن جوانه ها منشعب شوند و همچنين اعمال صالح به صورت ميوه از آن ها سر مى زند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۴ </center>
سپس خداى سبحان، آيه شريفه را با جمله: «'''و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون'''» ختم فرمود، تا اهل تذكر، متذكر اين معنا بشوند كه: براى رسيدن و يا بيشتر رسيدن به سعادت هيچ راهى جز كلمه توحيد و استقامت بر آن نيست.
سپس خداى سبحان، آيه شريفه را با جمله: «و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون» ختم فرمود، تا اهل تذكر، متذكر اين معنا بشوند كه: براى رسيدن و يا بيشتر رسيدن به سعادت هيچ راهى جز كلمه توحيد و استقامت بر آن نيست.


«'''وَ مَثَلُ كلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّت مِن فَوْقِ الاَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ'''»:
«'''وَ مَثَلُ كلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّت مِن فَوْقِ الاَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ'''»:


«'''اجتثاث'''» به معناى از بيخ بركندن است، وقتى مى گوييم: «'''جثثته'''»، معنايش اين است كه آن را از بيخ بر كندم، و كلمه «'''جُث'''» - به ضم جيم - به معناى بلندى هاى زمين مانند تل است، جثه هر چيز، جسد آن است كه خود يكى از برآمدگی هاى زمين است.
«اجتثاث» به معناى از بيخ بركندن است. وقتى مى گوييم: «جثثته»، معنايش اين است كه آن را از بيخ بر كندم، و كلمه «جُث» - به ضم جيم - به معناى بلندى هاى زمين مانند تل است، جثه هر چيز، جسد آن است كه خود يكى از برآمدگی هاى زمين است.
<span id='link52'><span>
<span id='link52'><span>
==مقصود از كلمه خبيثه، شرك به خدا است ==
==مقصود از كلمه خبيثه، شرك به خدا است ==
و كلمه خبيثه در مقابل كلمه طيبه است. و به همين جهت، همان اختلافاتى كه در كلمه طيبه نقل شد، در كلمه خبيثه نيز وجود دارد، و همچنين در شجره خبيثه اختلاف نموده اند، بعضى گفته اند: مقصود، «'''حنظله'''» (هندوانه ابوجهل) است، و بعضى گفته اند: «'''كشوث'''» (سريش) است كه گياهى بدون ريشه است و به درخت و بوته هاى خار و يا گندم و ساير زراعت ها مى پيچد و از ساقه آن ها مواد مورد احتياج خود را جذب كند. بعضى ديگر گفته اند: مقصود از آن سير است. يكى ديگر گفته: بوته خار است، و يكى ديگر گفته خزه آب است. آن ديگرى گفته: مقصود از آن قارچ است. و بالاخره يكى گفته: هر درخت و بوته اى است كه ميوه پاكيزه اى نداشته باشد.
و كلمه خبيثه در مقابل كلمه طيبه است. و به همين جهت، همان اختلافاتى كه در كلمه طيبه نقل شد، در كلمه خبيثه نيز وجود دارد، و همچنين در شجره خبيثه اختلاف نموده اند.
 
بعضى گفته اند: مقصود، «حنظله» (هندوانه ابوجهل) است. و بعضى گفته اند: «كشوث» (سريش) است كه گياهى بدون ريشه است و به درخت و بوته هاى خار و يا گندم و ساير زراعت ها مى پيچد و از ساقه آن ها مواد مورد احتياج خود را جذب كند.  
 
بعضى ديگر گفته اند: مقصود از آن سير است. يكى ديگر گفته: بوته خار است، و يكى ديگر گفته خزه آب است. آن ديگرى گفته: مقصود از آن قارچ است. و بالاخره يكى گفته: هر درخت و بوته اى است كه ميوه پاكيزه اى نداشته باشد.


ولى از اختلافى كه در آيه قبلى گذشت، وضع اين اختلافات هم روشن شده و خواننده محترم اين را نيز متوجه شد، كه تدبر در معناى كلمه طيبه و مثالى كه قرآن كريم براى آن آورد، چه معنائى را مى رساند، و لذا به آسانى مى تواند، معناى كلمه خبيثه و مثال آن را مو به مو پيدا كند، و بفهمد كه مقصود از كلمه خبيثه، شرك به خدا است كه به درخت خبيثى تشبيه شده، كه از جاى كنده شده باشد، و در نتيجه اصل ثابت و قرار و آرام و خلاصه جاى معينى نداشته. و چون خبيث است، جز شر و ضرر اثر ديگرى ببار نياورد.
ولى از اختلافى كه در آيه قبلى گذشت، وضع اين اختلافات هم روشن شده و خواننده محترم اين را نيز متوجه شد، كه تدبر در معناى كلمه طيبه و مثالى كه قرآن كريم براى آن آورد، چه معنائى را مى رساند، و لذا به آسانى مى تواند، معناى كلمه خبيثه و مثال آن را مو به مو پيدا كند، و بفهمد كه مقصود از كلمه خبيثه، «شرك به خدا» است كه به درخت خبيثى تشبيه شده، كه از جاى كنده شده باشد، و در نتيجه اصل ثابت و قرار و آرام و خلاصه جاى معينى نداشته. و چون خبيث است، جز شر و ضرر اثر ديگرى ببار نياورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۷۵ </center>
<span id='link53'><span>
<span id='link53'><span>
۱۳٬۸۷۹

ویرایش