گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۸۵: خط ۸۵:


==گفتارى درباره معناى روح و مراتب آن در قرآن ==
==گفتارى درباره معناى روح و مراتب آن در قرآن ==
در قرآن كريم كلمه «'''روح'''» كه متبادر از آن مبداء حيات است - مكرر آمده، و آن را منحصر در انسان و يا انسان و حيوان به تنهايى ندانسته، بلكه در مورد غير اين دو طايفه نيز اثبات كرده، مثلا در آيه «'''فارسلنا اليها روحنا'''»، و در آيه «'''و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا'''»، و در آياتى ديگر در غير مورد انسان و حيوان استعمال كرده پس معلوم مى شود روح يك مصداق در انسان دارد، و مصداقى ديگر در غير انسان.
در قرآن كريم، كلمه «روح» - كه متبادر از آن مبدأ حيات است - مكرر آمده، و آن را منحصر در انسان و يا انسان و حيوان به تنهايى ندانسته، بلكه در مورد غير اين دو طايفه نيز اثبات كرده. مثلا در آيه «فَأرسَلنَا إلَيها رُوحَنَا»، و در آيه «وَ كَذلِكَ أوحَينَا إلَيكَ رُوحاً مِن أمرِنَا»، و در آياتى ديگر در غير مورد انسان و حيوان استعمال كرده. پس معلوم مى شود «روح»، يك مصداق در انسان دارد، و مصداقى ديگر در غير انسان.


و در قرآن چيزى كه صلاحيت دارد معرف روح باشد نكته اى است كه در آيه «'''يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى'''» است، كه مى بينيم آن را به طور مطلق و بدون هيچ قيدى آورده، و در معرفی اش ‍ فرموده: روح از امر خداست، آنگاه امر خدا را در جاى ديگر معرفى كرده كه «'''انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون فسبحان الذى بيده ملكوت كل شئ'''»، و فرموده كه امر او همان كلمه و فرمان ايجاد است، كه عبارت است از هستى اما نه از اين جهت كه (هستى فلان چيز و) مستند به فلان علل ظاهرى است، بلكه از اين جهت كه منتسب به خداى تعالى است و قيامش به اوست.
و در قرآن، چيزى كه صلاحيت دارد معرّف روح باشد، نكته اى است كه در آيه «يَسئَلُونَكَ عَنِ الرّوح قُل الرُّوح مِن أمرِ رَبّى» است، كه مى بينيم آن را به طور مطلق و بدون هيچ قيدى آورده، و در معرفی اش ‍ فرموده: «روح از امر خداست»؛ آنگاه امر خدا را در جاى ديگر معرفى كرده كه: «إنّما أمرُهُ إذا أرادَ شَيئاً أن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ فَسُبحَانَ الّذِى بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلّ شَئ»، و فرموده كه» «امر او»، همان كلمه و فرمان ايجاد است، كه عبارت است از «هستى»، امّا نه از اين جهت كه (هستى فلان چيز و) مستند به فلان علل ظاهرى است، بلكه از اين جهت كه منتسب به خداى تعالى است و قيامش به اوست.


و به اين عنايت است كه مسيح (عليه السلام) را به خاطر اين كه از غير طرق عادى و بدون داشتن پدر به مريم داده شده كلمه او و روحى از او معرفى نموده، فرموده: «'''و كلمته القيها الى مريم و روح منه'''» و قريب به همين عنايت است آيه زير كه مى فرمايد: «'''ان مثل عيسى عند اللّه كمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون'''» چون در اين آيه داستان عيسى را تشبيه كرده به داستان پيدايش آدم.
و به اين عنايت است كه مسيح «عليه السلام» را به خاطر اين كه از غير طرق عادى و بدون داشتن پدر به مريم داده شده، «كلمۀ او» و «روحى از او» معرفى نموده، فرموده: «وَ كَلِمَتُهُ ألقيها إلى مَريَم وَ رُوحٌ مِنهُ» و قريب به همين عنايت است آيه زير كه مى فرمايد: «إنّ مَثَلَ عِيسَى عِندَ اللّه كَمَثلِ آدَم خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمّ قَالَ لَهُ كُن فَيَكُون»، چون در اين آيه داستان، «عيسى» را تشبيه كرده به داستان پيدايش «آدم».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۱ </center>
و خداى تعالى هر چند اين كلمه را در اغلب موارد كلامش با اضافه و قيد ذكر كرده، مثلا فرموده: «'''و نفخت فيه من روحى'''»، و يا فرمود: «'''و نفخ فيه من روحه'''»، و يا فرموده: «'''فارسلنا اليها روحنا'''»، و يا فرموده: «'''و روح منه'''»، و يا فرموده: «'''و ايدناه بروح القدس'''»، و آياتى ديگر (كه در آن ها تعبير كرده به «'''روحم'''»، «'''روح خود'''»، «'''روحمان'''»، «'''روحى از او'''»، «'''روح القدس '''» و غيره).
و خداى تعالى، هرچند اين كلمه را در اغلب موارد كلامش با اضافه و قيد ذكر كرده، مثلا فرموده: «وَ نَفَختُ فِيه مِن رُوحِى»، و يا فرمود: «وَ نَفَخَ فِيه مِن رُوحِهِ»، و يا فرموده: «فَأرسَلنَا إلَيهَا رُوحَنا»، و يا فرموده: «و رُوح مِنهُ»، و يا فرموده: «وَ إيّدنَاهُ بِرَوح القُدُس»، و آياتى ديگر (كه در آن ها، تعبير كرده به «روحم»، «روح خود»، «روحمان»، «روحى از او»، «روح القدس» و غيره).


ليكن در بعضى از موارد هم بدون قيد ذكر كرده، مثلا فرموده: «'''تنزل الملئكه و الروح فيها باذن ربهم من كل امر'''»، كه از ظاهر آن بر مى آيد روح موجودى مستقل و مخلوقى آسمانى و غير ملائكه است. و نظير اين آيه به وجهى آيه زير است كه مى فرمايد: «'''تعرج الملائكه و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنه '''».
ليكن در بعضى از موارد هم بدون قيد ذكر كرده، مثلا فرموده: «تَنَزّلُ المَلائكَةُ وَ الرّوحَ فِيها بِإذنِ رَبّهم مِن كُلّ أمر»، كه از ظاهر آن بر مى آيد: «روح»، موجودى مستقل و مخلوقى آسمانى و غير ملائكه است. و نظير اين آيه به وجهى آيه زير است كه مى فرمايد: «تَعرُجُ المَلائِكَةُ وَ الرّوحُ إلَيه فِى يَومٍ كَانَ مِقدَارُهُ خَمسِينَ ألف سَنَة».


و اما روحى كه متعلق به انسان مى شود از آن تعبير كرده به «'''من روحى - از روح خودم'''» و يا «'''من روحه - از روح خودش'''»، و در اين تعبير كلمه «'''من '''» را آورده كه بر مبدئيت دلالت دارد، و نيز از تعلق آن به بدن انسان تعبير به نفخ كرده، و از روحى كه مخصوص به مومنينش ‍ كرده به مثل آيه «'''و ايدهم بروح منه'''» و يا تعبير نموده و در آن حرف «'''باء'''» را به كار برده كه بر سببيت دلالت دارد، و روح را تأييد و تقويت خوانده، و از روحى كه خاص انبيائش كرده به مثل جمله «'''و ايدناه بروح القدس'''»، تعبير نموده، روح را به كلمه «'''قدس '''» اضافه نموده كه به معناى نزاهت و طهارت است، و اين را هم تأييد انبياء خوانده.
و اما روحى كه متعلق به انسان مى شود، از آن تعبير كرده به «مِن رُوحِى - از روح خودم» و يا «مِن رُوحِهِ - از روح خودش»، و در اين تعبير كلمۀ «مِن» را آورده كه بر مبدئيت دلالت دارد، و نيز از تعلق آن به بدن انسان تعبير به نفخ كرده، و از روحى كه مخصوص به مؤمنينش ‍كرده به مثل آيه «وَ أيّدَهُم بِرُوحٍ مِنه» و يا تعبير نموده و در آن حرف «باء» را به كار برده كه بر سببيت دلالت دارد، و روح را تأييد و تقويت خوانده، و از روحى كه خاص انبيائش كرده، به مثل جمله «وَ أيّدنَاهُ بِرُوحِ القُدُس»، تعبير نموده، روح را به كلمه «قُدس» اضافه نموده كه به معناى نزاهت و طهارت است، و اين را هم تأييد انبياء خوانده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۲ </center>
و اگر آيه سوره قدر را ضميمه اين آيات كنيم معلوم مى شود نسبتى كه روح مضاف در اين آيات با روح مطلق در سوره قدر دارد، نسبتى است كه افاضه به مفيض و سايه به چيزى كه به اذن خدا صاحب سايه شده است دارد.
و اگر آيه سوره «قدر» را ضميمه اين آيات كنيم، معلوم مى شود نسبتى كه «روح مضاف» در اين آيات با «روح مطلق» در سوره قدر دارد، نسبتى است كه افاضه به مفيض و سايه به چيزى كه به اذن خدا صاحب سايه شده است، دارد.


و همچنين روحى كه متعلق به ملائكه است، از افاضه روح به اذن خداست، و اگر در مورد روح ملك تعبير به تاءييد و نفخ نفرموده، و در مورد انسان اين دو تعبير را آورده، در مورد ملائكه فرموده : «'''فارسلنا اليها روحنا'''» و يا فرموده: «'''قل نزله روح القدس '''»، و يا فرموده: «'''نزل به الروح الامين'''»، براى اين بود كه ملائكه با همه اختلافى كه در مراتب قرب و بعد از خداى تعالى دارند، روح محض اند، و اگر احيانا به صورت جسمى به چشم اشخاصى در مى آيند تمثلى است كه به خود مى گيرند، نه اين كه به راستى جسم و سر و پايى داشته باشند، همچنان كه مى بينيم در داستان مريم (عليهاالسلام) مى فرمايد: «'''فارسلنا اليها روحنا فتمثل لها بشرا سويا'''»، و ما در سابق يعنى در ذيل همين آيه بحثى درباره تمثيل داشتيم.
و همچنين روحى كه متعلق به ملائكه است، از افاضه روح به اذن خداست، و اگر در مورد روح ملك تعبير به تأييد و نفخ نفرموده، و در مورد انسان اين دو تعبير را آورده، در مورد ملائكه فرموده: «فَأرسَلنَا إلَيها رُوحَنا» و يا فرموده: «قُل نَزّلَهُ رُوحُ القُدُس»، و يا فرموده: «نَزَل بِه الرّوحُ الأمين»، براى اين بود كه ملائكه - با همه اختلافى كه در مراتب قرب و بُعد از خداى تعالى دارند - روح محض اند، و اگر احيانا به صورت جسمى به چشم اشخاصى در مى آيند، تمثّلى است كه به خود مى گيرند، نه اين كه به راستى جسم و سر و پايى داشته باشند. همچنان كه مى بينيم در داستان مريم «عليها السلام» مى فرمايد: «فَأرسَلنَا إلَيها رُوحَنا فَتَمَثّلَ لَها بَشَراً سَوِيّا»، و ما در سابق، يعنى در ذيل همين آيه، بحثى درباره تمثيل داشتيم.
به خلاف انسان كه روح محض نيست بلكه موجودى است مركب از جسمى مرده، و روحى زنده، پس در مورد او مناسب همان است كه تعبير به نفخ (دميدن) بكند، همچنان كه در مورد آدم فرمود: «'''فاذا سويته و نفخت فيه من روحى'''».


و همان طور كه اختلاف روح در خلقت فرشته و انسان باعث شد تعبير مختلف شود، و در مورد فرشته به نفخ تعبير نياورد، همچنين اختلافى كه در اثر روح يعنى حيات هست كه از نظر شرافت و خست مراتب مختلفى دارد، باعث شده كه تعبير از تعلق آن مختلف شود، يكجا تعبير به نفخ كند، و جاى ديگر تعبير به تأييد نمايد، و روح را داراى مراتب مختلفى از نظر اختلاف اثرش بداند.
به خلاف انسان كه روح محض نيست، بلكه موجودى است مركب از جسمى مرده و روحى زنده. پس در مورد او، مناسب همان است كه تعبير به نفخ (دميدن) بكند، همچنان كه در مورد آدم فرمود: «فَإذَا سَوّيتُهُ وَ نَفَختُ فِيه مِن رُوحِى».
 
و همان طور كه اختلاف «روح» در خلقت فرشته و انسان باعث شد تعبير مختلف شود، و در مورد فرشته به نفخ تعبير نياورد، همچنين اختلافى كه در اثر روح يعنى حيات هست - كه از نظر شرافت و خست مراتب مختلفى دارد - باعث شده كه تعبير از تعلق آن مختلف شود. يكجا تعبير به «نفخ» كند، و جاى ديگر تعبير به «تأييد» نمايد، و روح را داراى مراتب مختلفى از نظر اختلاف اثرش بداند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۳ </center>
آرى يك روح است كه در آدميان نفخ مى شود، و درباره اش مى فرمايد: «'''و نفخت فيه من روحى'''»، و روحى ديگر به نام روح تاءييد كننده است، كه خاص مؤمن است، و در باره اش فرموده: «'''اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه'''»، كه از نظر شرافت در ماهيت و از نظر مرتبت و قوت اثرش شريف تر و قوى تر از روحى است كه در همه انسان هاى زنده است، به شهادت اين كه در آيه زير كه در معناى آيه سوره مجادله است مى فرمايد: «'''او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها'''».
آرى، يك روح است كه در آدميان نفخ مى شود، و درباره اش مى فرمايد: «وَ نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحى»، و روحى ديگر به نام «روح تأييد» كننده است كه خاص مؤمن است، و در باره اش فرموده: «أولئكَ كَتَبَ فِى قُلُوبِهِم الإيمَانَ وَ أيّدَهُم بِرُوحٍ مِنهُ»، كه از نظر شرافت در ماهيت و از نظر مرتبت و قوّت، اثرش شريف تر و قوى تر از روحى است كه در همۀ انسان هاى زنده است. به شهادت اين كه در آيه زير - كه در معناى آيه سوره مجادله است - مى فرمايد: «أوَ مَن كَانَ مَيّتاً فَأحيَينَاهُ وَ جَعَلنَا لَهُ نُوراً يَمشِى بِهِ فِى النّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِى الظُلُماتِ لَيسَ بِخَارجٍ مِنهَا».


ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه مؤمن را زنده به حياتى داراى نور دانسته، و كافر را با اينكه جان دارد مرده و فاقد آن نور مى داند، پس معلوم مى شود مؤمن روحى دارد كه كافر آن را ندارد، و روح مؤمن اثرى دارد كه در روح كافر نيست.
ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه، مؤمن را زنده به حياتى داراى نور دانسته، و كافر را با اين كه جان دارد، مُرده و فاقد آن نور مى داند. پس معلوم مى شود مؤمن روحى دارد كه كافر آن را ندارد، و روح مؤمن، اثرى دارد كه در روح كافر نيست.


از اين جا معلوم مى شود روح مراتب مختلفى دارد، يك مرحله از روح آن مرحله اى است كه در گياهان سبز هست، و اثرش اين است كه گياه و درخت را رشد مى دهد، و آيات داله بر اين كه زمين مرده بود، و ما آن را زنده كرديم درباره اين روح سخن مى گويد.
از اين جا معلوم مى شود: روح مراتب مختلفى دارد. يك مرحله از روح، آن مرحله اى است كه در گياهان سبز هست و اثرش اين است كه گياه و درخت را رشد مى دهد، و آيات دالّه بر اين كه زمين مُرده بود، و ما آن را زنده كرديم، درباره اين روح سخن مى گويد.


مرحله اى ديگر از روح آن روحى است كه به وسيله آن انبيا تاءييد مى شوند، و جمله «'''و ايدناه بروح القدس'''» از آن خبر مى دهد، و سياق آيات دلالت دارد بر اين كه اين روح شريف تر است و مرتبه اى عالى تر از روح انسان دارد.
مرحله اى ديگر از روح، آن روحى است كه به وسيلۀ آن انبيا تأييد مى شوند، و جملۀ «وَ أيّدنَاهُ بِرُوحِ القُدُس» از آن خبر مى دهد، و سياق آيات دلالت دارد بر اين كه اين روح، شريف تر است و مرتبه اى عالى تر از روح انسان دارد.


و اما آيه «'''يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم التلاق '''»، و آيه «'''و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا'''»، هم مى تواند باروح ايمان تطبيق شود، و هم با روح القدس. و خدا داناتر است.
و اما آيه «يُلقِى الرُّوح مِن أمرِهِ عَلى مَن يَشَاءُ مِن عِبَادِهِ لِيُنذِرَ يَومَ التّلاق»، و آيه «وَ كَذلِكَ أوحَينَا إلَيكَ رُوحاً مِن أمرِنَا'''»، هم مى تواند با روح ايمان تطبيق شود، و هم با روح القدس. و خدا داناتر است.


اين را هم يادآورى كنيم كه ما در تفسير هر يك از اين آيات كريمه مطالبى در باره روح گذرانديم كه به درد اين جا مى خورد.
اين را هم يادآورى كنيم كه ما در تفسير هر يك از اين آيات كريمه، مطالبى در باره روح گذرانديم كه به درد اين جا مى خورد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۴ </center>
«'''ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ'''»:
«'''ذَلِك الْيَوْمُ الحَْقُّ'''»:
۱۴٬۱۱۵

ویرایش