۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۶}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۴: | خط ۶: | ||
<span id='link371'><span> | <span id='link371'><span> | ||
==آنچه گريبانگير عاد و ثمود به سبب كفرشان شد == | ==آنچه گريبانگير عاد و ثمود به سبب كفرشان شد == | ||
فَأَمَّا عَادٌ فَاستَكبرُوا فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ ... | |||
در اين آيه شريفه حال هر يك از دو طايفه را جداگانه شرح مى دهد كه در اثر كفر چه وزر و وبالى گريبانشان را گرفت . و كلمه ((بغير الحق (( قيدى توضيحى است ، چون استكبار در زمين دو جور نيست ، يكى به حق و يكى به غير حق ، پس آوردن آن جز براى توضيح نمى تواند باشد. و بقيه الفاظ آيه روشن است . | در اين آيه شريفه حال هر يك از دو طايفه را جداگانه شرح مى دهد كه در اثر كفر چه وزر و وبالى گريبانشان را گرفت . و كلمه ((بغير الحق (( قيدى توضيحى است ، چون استكبار در زمين دو جور نيست ، يكى به حق و يكى به غير حق ، پس آوردن آن جز براى توضيح نمى تواند باشد. و بقيه الفاظ آيه روشن است . | ||
فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ رِيحاً صرْصراً فى | فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ رِيحاً صرْصراً فى أَيَّامٍ نحِساتٍ .... | ||
كلمه ((صرصر(( هم به باد سخت و سمى تفسير شده و هم به باد بسيار سرد، و هم به باد پر سر و صدا، كه قهرا مستلزم سخت وزيدن نيز هست . و كلمه ((نحسات (( - به كسره حاء - صفت مشبهه از ماده ((نحس (( است ، كه ضد ((سعد(( است . و ((ايام نحسات (( يعنى ايام شوم . | كلمه ((صرصر(( هم به باد سخت و سمى تفسير شده و هم به باد بسيار سرد، و هم به باد پر سر و صدا، كه قهرا مستلزم سخت وزيدن نيز هست . و كلمه ((نحسات (( - به كسره حاء - صفت مشبهه از ماده ((نحس (( است ، كه ضد ((سعد(( است . و ((ايام نحسات (( يعنى ايام شوم . | ||
بعضى هم گفته اند: ((ايام نحسات (( به معناى روزهاى غبارى و خاك آلود است ، به طورى كه مردم يكديگر را نبينند. آيه شريفه ((فلما راوه عارضا مستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ريح فيها عذاب اليم ((. | بعضى هم گفته اند: ((ايام نحسات (( به معناى روزهاى غبارى و خاك آلود است ، به طورى كه مردم يكديگر را نبينند. آيه شريفه ((فلما راوه عارضا مستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ريح فيها عذاب اليم ((. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۲ </center> | ||
((و هم لا ينصرون (( - يعنى هيچ نجات دهنده اى نيست كه نجاتشان دهد، و هيچ شفيعى نيست تا شفاعتشان كند. و بقيه الفاظ جمله روشن است . | ((و هم لا ينصرون (( - يعنى هيچ نجات دهنده اى نيست كه نجاتشان دهد، و هيچ شفيعى نيست تا شفاعتشان كند. و بقيه الفاظ جمله روشن است . | ||
وَ | وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَهُمْ فَاستَحَبُّوا الْعَمَى عَلى الهُْدَى ... | ||
مراد از هدايت ثمود، نشان دادن راه سعادت و دلالتشان بر حق است ، به اينكه اعتقاد حق و عمل به آن اعتقاد را برايشان بيان كرد. و مراد از اينكه فرمود: ((كورى را بر هدايت استحباب كردند(( اين است كه آن را بر اين مقدم داشتند و از بين اين دو، كورى را اختيار كردند. و بعيد نيست كه كلمه ((استحباب (( متضمن اين معانى باشد و به همين جهت به وسيله كلمه ((على (( مفعول دوم را گرفته و گرنه اگر متضمن نبود، كلمه ((استحباب (( معناى اختيار و ايثار را افاده نمى كرد. | مراد از هدايت ثمود، نشان دادن راه سعادت و دلالتشان بر حق است ، به اينكه اعتقاد حق و عمل به آن اعتقاد را برايشان بيان كرد. و مراد از اينكه فرمود: ((كورى را بر هدايت استحباب كردند(( اين است كه آن را بر اين مقدم داشتند و از بين اين دو، كورى را اختيار كردند. و بعيد نيست كه كلمه ((استحباب (( متضمن اين معانى باشد و به همين جهت به وسيله كلمه ((على (( مفعول دوم را گرفته و گرنه اگر متضمن نبود، كلمه ((استحباب (( معناى اختيار و ايثار را افاده نمى كرد. | ||
و مراد از ((عمى ((، گمراهى است ، كه به استعاره آن را كورى ناميده . و در اينكه در مقابل كورى هدايت را قرار داده ، اشاره اى است كه هدايت خود براى انسان بينايى است ، همچنان كه ضلالت كورى است . و كلمه ((هون (( مصدر و به معناى ذلت است ، و اگر عذاب را با اين كلمه وصف كرد، با اينكه بايد مى فرمود: ((عذاب المهين : عذاب خوار كننده ((، براى اين است كه مبالغه در خوارى را افاده كند. ممكن هم هست كلمه ((ذى (( در تقدير گرفته ، بگوييم تقدير آيه ((فاخذتهم صاعقة العذاب ذى الهون : پس صاعقه عذاب داراى مذلت ايشان را بگرفت (( مى باشد. | و مراد از ((عمى ((، گمراهى است ، كه به استعاره آن را كورى ناميده . و در اينكه در مقابل كورى هدايت را قرار داده ، اشاره اى است كه هدايت خود براى انسان بينايى است ، همچنان كه ضلالت كورى است . و كلمه ((هون (( مصدر و به معناى ذلت است ، و اگر عذاب را با اين كلمه وصف كرد، با اينكه بايد مى فرمود: ((عذاب المهين : عذاب خوار كننده ((، براى اين است كه مبالغه در خوارى را افاده كند. ممكن هم هست كلمه ((ذى (( در تقدير گرفته ، بگوييم تقدير آيه ((فاخذتهم صاعقة العذاب ذى الهون : پس صاعقه عذاب داراى مذلت ايشان را بگرفت (( مى باشد. | ||
و معناى آيه اين است كه : اما قوم ثمود، پس ما ايشان را بر طريق حق دلالت كرديم و هدايت را با جدا كردنش از ضلالت به ايشان شناسانديم ، پس ايشان ضلالت را كه در حقيقت كورى است بر هدايت كه خود بينايى براى انسانهاست ، ترجيح دادند، پس صيحه عذاب داراى مذلت ايشان را گرفت ، و يا عذاب ايشان را گرفت - البته در صورتى كه ((صاعقه (( به معناى عذاب و اضافه آن بر كلمه ((عذاب (( بيانيه باشد - و اين عذاب به خاطر اعمال و كفرى است كه مرتكب شدند. | و معناى آيه اين است كه : اما قوم ثمود، پس ما ايشان را بر طريق حق دلالت كرديم و هدايت را با جدا كردنش از ضلالت به ايشان شناسانديم ، پس ايشان ضلالت را كه در حقيقت كورى است بر هدايت كه خود بينايى براى انسانهاست ، ترجيح دادند، پس صيحه عذاب داراى مذلت ايشان را گرفت ، و يا عذاب ايشان را گرفت - البته در صورتى كه ((صاعقه (( به معناى عذاب و اضافه آن بر كلمه ((عذاب (( بيانيه باشد - و اين عذاب به خاطر اعمال و كفرى است كه مرتكب شدند. | ||
وَ | وَ نجَّيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ | ||
ضميمه نمودن تقوى به ايمان و تعبير از تقوى به عبارت ((و كانوا يتقون (( كه به خاطر كلمه ((كانوا(( استمرار را مى رساند، براى آن است كه بفهماند اين دسته بين عمل صالح و ايمان جمع مى كردند، هم آن را داشتند و هم اين را، و اين جمع كردن سبب نجاتشان از عذاب انقراض شد، | ضميمه نمودن تقوى به ايمان و تعبير از تقوى به عبارت ((و كانوا يتقون (( كه به خاطر كلمه ((كانوا(( استمرار را مى رساند، براى آن است كه بفهماند اين دسته بين عمل صالح و ايمان جمع مى كردند، هم آن را داشتند و هم اين را، و اين جمع كردن سبب نجاتشان از عذاب انقراض شد، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۳ </center> | ||
خط ۲۱: | خط ۲۳: | ||
<span id='link372'><span> | <span id='link372'><span> | ||
==مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش == | ==مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش == | ||
وَ يَوْمَ يُحْشرُ أَعْدَاءُ | وَ يَوْمَ يُحْشرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ | ||
كلمه ((يحشر(( مضارع مجهول از ((حشر(( است و - به طورى كه راغب گفته - به معناى آن است كه جمعيتى را از خانه و يا قرارگاهشان به زور بيرون كنند براى رفتن به جنگ و يا امثال آن . و كلمه ((يوزعون (( نيز مضارع مجهول است ، از ماده ((وزع (( و اين كلمه به معناى آن است كه جلو جمعيت را بگيرى تا آخرش به آن ملحق شود، و همه يكجا جمع شوند. | كلمه ((يحشر(( مضارع مجهول از ((حشر(( است و - به طورى كه راغب گفته - به معناى آن است كه جمعيتى را از خانه و يا قرارگاهشان به زور بيرون كنند براى رفتن به جنگ و يا امثال آن . و كلمه ((يوزعون (( نيز مضارع مجهول است ، از ماده ((وزع (( و اين كلمه به معناى آن است كه جلو جمعيت را بگيرى تا آخرش به آن ملحق شود، و همه يكجا جمع شوند. | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش اين است كه ايشان را از قبرها به سوى محشر بيرون كنند تا در آنجا بازخواست شوند و به حسابشان رسيدگى شود. و اگر آتش را هدف اين حشر قرار داده ، براى اين است كه عاقبت بازخواست و حسابشان آتش است ، (و خلاصه از اعمالى كه كرده اند معلوم است كه چه سرانجامى دارند) و دليل بر معناى مزبور اين است كه دنبالش مساءله شهادت دادن اعضاى بدن ايشان را آورده ، و گواهى خواستن از اعضاى بدن كفار قبل از دستور به داخل شدن در آتش است . | بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش اين است كه ايشان را از قبرها به سوى محشر بيرون كنند تا در آنجا بازخواست شوند و به حسابشان رسيدگى شود. و اگر آتش را هدف اين حشر قرار داده ، براى اين است كه عاقبت بازخواست و حسابشان آتش است ، (و خلاصه از اعمالى كه كرده اند معلوم است كه چه سرانجامى دارند) و دليل بر معناى مزبور اين است كه دنبالش مساءله شهادت دادن اعضاى بدن ايشان را آورده ، و گواهى خواستن از اعضاى بدن كفار قبل از دستور به داخل شدن در آتش است . | ||
خط ۴۸: | خط ۵۰: | ||
<span id='link375'><span> | <span id='link375'><span> | ||
==پاسخ اعضاء و پوست بدن در جواب گنكاران == | ==پاسخ اعضاء و پوست بدن در جواب گنكاران == | ||
قَالُوا أَنطقَنَا | قَالُوا أَنطقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطقَ كلَّ شىْءٍ ... | ||
برگرداندن ضمير عقلاء به اعضاء و جوارح ، براى اين است كه مقام ، مقامى است كه اعضاء و جوارح جزء عقلاء حساب شده اند، چون نسبت شهادت و نطق به آنها داده و اين دو از شؤ ون عقلاء است ، و بدين جهت فرموده : ((قالوا : گفتند((، و گرنه بايد مى فرمود ((قالت ((. | برگرداندن ضمير عقلاء به اعضاء و جوارح ، براى اين است كه مقام ، مقامى است كه اعضاء و جوارح جزء عقلاء حساب شده اند، چون نسبت شهادت و نطق به آنها داده و اين دو از شؤ ون عقلاء است ، و بدين جهت فرموده : ((قالوا : گفتند((، و گرنه بايد مى فرمود ((قالت ((. | ||
حال ببينيم معناى ((نطق (( چيست ؟ آنچه از معناى اين كلمه قدر متيقن است ، اين است كه هر جا بطور حقيقت استعمال شود، نه بطور مجاز، معنايش اظهار ما فى الضمير است از راه زبان و سخن گفتن . و چنين معنايى محتاج به اين است كه ناطق علمى داشته باشد و بخواهند آن را براى غير خود فاش سازد. راغب مى گويد كلمه ((نطق (( هيچ وقت در غير انسان استعمال نمى شود، مگر به طور تبعى و به نوعى از تشبيه . و از ظاهر سياق آيات و الفاظ ((قول ((، ((تكلم ((، ((شهادت ((، ((نطق (( كه در آنها آمده ، اين است كه مراد از اين الفاظ نطق به معناى حقيقى كلمه است ، نه به معناى مجازى . | حال ببينيم معناى ((نطق (( چيست ؟ آنچه از معناى اين كلمه قدر متيقن است ، اين است كه هر جا بطور حقيقت استعمال شود، نه بطور مجاز، معنايش اظهار ما فى الضمير است از راه زبان و سخن گفتن . و چنين معنايى محتاج به اين است كه ناطق علمى داشته باشد و بخواهند آن را براى غير خود فاش سازد. راغب مى گويد كلمه ((نطق (( هيچ وقت در غير انسان استعمال نمى شود، مگر به طور تبعى و به نوعى از تشبيه . و از ظاهر سياق آيات و الفاظ ((قول ((، ((تكلم ((، ((شهادت ((، ((نطق (( كه در آنها آمده ، اين است كه مراد از اين الفاظ نطق به معناى حقيقى كلمه است ، نه به معناى مجازى . | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۱۲: | ||
از آيه شريفه مورد بحث استفاده مى شود كه شهادت شهود به وجهى شهادت خداى تعالى نيز هست ، و اين معنا صريح آيه شريفه ((و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه (( مى باشد. | از آيه شريفه مورد بحث استفاده مى شود كه شهادت شهود به وجهى شهادت خداى تعالى نيز هست ، و اين معنا صريح آيه شريفه ((و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه (( مى باشد. | ||
مفسرين در توجيه معناى آيه اقوال ديگرى دارند كه سياق آيات مساعد با آن نيست . علاوه بر اين ، توجيهاتى است كه با تكلف و زحمت تمام مى شود، و بدين جهت متعرض نقل آن نشديم . | مفسرين در توجيه معناى آيه اقوال ديگرى دارند كه سياق آيات مساعد با آن نيست . علاوه بر اين ، توجيهاتى است كه با تكلف و زحمت تمام مى شود، و بدين جهت متعرض نقل آن نشديم . | ||
وَ ذَلِكمْ | وَ ذَلِكمْ ظنُّكمُ الَّذِى ظنَنتُم بِرَبِّكمْ أَرْدَاشْ فَأَصبَحْتُم مِّنَ الخَْسِرِينَ | ||
كلمه ((ارديكم (( از مصدر ((ارداء(( است كه باب افعال از ((ردى (( به معناى هلاكت است . جمله ((ذلكم ظنكم (( مبتدا و خبر است ، و جمله ((ارديكم (( خبر دوم آن مبتدا است . ممكن هم هست جمله ((ظنكم (( بدل باشد از كلمه ((ذلكم ((. | كلمه ((ارديكم (( از مصدر ((ارداء(( است كه باب افعال از ((ردى (( به معناى هلاكت است . جمله ((ذلكم ظنكم (( مبتدا و خبر است ، و جمله ((ارديكم (( خبر دوم آن مبتدا است . ممكن هم هست جمله ((ظنكم (( بدل باشد از كلمه ((ذلكم ((. | ||
و معناى آيه شريفه بنابر احتمال اول اين است كه : اين ظنى كه گفتيم شما داشته ايد، ظنى بود كه شما آن را پنداشتيد، ظنى بود كه شما را به هيچ مقدارى از حق بى نياز نمى كرد، و جلو علم و شهادت خدا را نگرفت ، و همين ظن شما را هلاك كرد، يك وقت به خود آمديد و فهميديد كه زيانكار شده ايد. | و معناى آيه شريفه بنابر احتمال اول اين است كه : اين ظنى كه گفتيم شما داشته ايد، ظنى بود كه شما آن را پنداشتيد، ظنى بود كه شما را به هيچ مقدارى از حق بى نياز نمى كرد، و جلو علم و شهادت خدا را نگرفت ، و همين ظن شما را هلاك كرد، يك وقت به خود آمديد و فهميديد كه زيانكار شده ايد. | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۲۰: | ||
در مفردات مى گويد: كلمه ثواء كه كلمه مثوى اسم مكان از آن است ، به معناى اقامت بطور استقرار است ، در نتيجه كلمه مثوى ، به معناى محل چنين اقامتى خواهد بود اين بود گفتار راغب ، و در مجمع در معناى جمله يستعتبوا گفته مصدر استعتاب به معناى طلب عتبى يعنى رضايت است ، در نتيجه استعتاب به معناى استرضا، و اعتاب كه كلمه معتبين جمع اسم فاعل از آن است به معناى ارضا است ، و اصل اعتاب در نزد عرب به اين معنا بوده كه پوستى را كه درست دباغى نشده ، دو باره دباغى كنند، تا اصلاح شود، سپس اين كلمه را بطور استعاره در هر عملى كه باعث عطف نظر و توجه و علاقه و الفت كسى انجام شود استعمال كردند، اين بود گفتار صاحب مجمع . | در مفردات مى گويد: كلمه ثواء كه كلمه مثوى اسم مكان از آن است ، به معناى اقامت بطور استقرار است ، در نتيجه كلمه مثوى ، به معناى محل چنين اقامتى خواهد بود اين بود گفتار راغب ، و در مجمع در معناى جمله يستعتبوا گفته مصدر استعتاب به معناى طلب عتبى يعنى رضايت است ، در نتيجه استعتاب به معناى استرضا، و اعتاب كه كلمه معتبين جمع اسم فاعل از آن است به معناى ارضا است ، و اصل اعتاب در نزد عرب به اين معنا بوده كه پوستى را كه درست دباغى نشده ، دو باره دباغى كنند، تا اصلاح شود، سپس اين كلمه را بطور استعاره در هر عملى كه باعث عطف نظر و توجه و علاقه و الفت كسى انجام شود استعمال كردند، اين بود گفتار صاحب مجمع . | ||
و معناى آيه شريفه اين است كه اگر به همين حال صبر كنند، كه آتش منزلگاه و قرارگاهشان است ، و اگر هم از خدا بخواهند تا از ايشان راضى شود، و اعتذار جويند، تا از عذاب رهايى يابند، از آنهايى كه خدا از ايشان راضى شود نخواهند بود، و اعتاب و اعتذارشان پذيرفته نخواهد شد، در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه اصلوها فاصبروا أ و لا تصبروا سواء عليكم خواهد بود. | و معناى آيه شريفه اين است كه اگر به همين حال صبر كنند، كه آتش منزلگاه و قرارگاهشان است ، و اگر هم از خدا بخواهند تا از ايشان راضى شود، و اعتذار جويند، تا از عذاب رهايى يابند، از آنهايى كه خدا از ايشان راضى شود نخواهند بود، و اعتاب و اعتذارشان پذيرفته نخواهد شد، در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه اصلوها فاصبروا أ و لا تصبروا سواء عليكم خواهد بود. | ||
وَ | وَ قَيَّضنَا لهَُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لهَُم مَّا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ... | ||
كلمه قيضنا از مصدر تقييض است ، و تقييض به طورى كه در مجمع البيان آمده ، در اصل به معناى تبديل بوده ، و كلمه قرناء جمع قرين است ، كه معنايش معروف است . | كلمه قيضنا از مصدر تقييض است ، و تقييض به طورى كه در مجمع البيان آمده ، در اصل به معناى تبديل بوده ، و كلمه قرناء جمع قرين است ، كه معنايش معروف است . | ||
پس جمله : قيضنا لهم قرناء اشاره به اين است كه كفار استعداد اين را داشتند كه ايمان بياورند، و تقوا پيشه كنند، و در نتيجه خداى تعالى قرينهايى برايشان معين كند، كه ايشان را بيش از پيش تسديد و هدايت كنند، همچنان كه آيه : اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ، از اين تاءييد خبر مى دهد. | پس جمله : قيضنا لهم قرناء اشاره به اين است كه كفار استعداد اين را داشتند كه ايمان بياورند، و تقوا پيشه كنند، و در نتيجه خداى تعالى قرينهايى برايشان معين كند، كه ايشان را بيش از پيش تسديد و هدايت كنند، همچنان كه آيه : اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ، از اين تاءييد خبر مى دهد. | ||
خط ۱۲۵: | خط ۱۲۷: | ||
بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه ما به جاى آن قرينهاى صدق ، كه ماءمور بودند با آنها همنشين باشند، و نشدند، قرينهاى بدى از جن و انس برايشان معين كرديم ولى شايد معنايى كه ما كرديم بهتر باشد. | بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه ما به جاى آن قرينهاى صدق ، كه ماءمور بودند با آنها همنشين باشند، و نشدند، قرينهاى بدى از جن و انس برايشان معين كرديم ولى شايد معنايى كه ما كرديم بهتر باشد. | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۶}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش