گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۶}}
__TOC__
__TOC__


خط ۴: خط ۶:
<span id='link371'><span>
<span id='link371'><span>
==آنچه گريبانگير عاد و ثمود به سبب كفرشان شد ==
==آنچه گريبانگير عاد و ثمود به سبب كفرشان شد ==
فَأَمَّا عَادٌ فَاستَكبرُوا فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ ...
فَأَمَّا عَادٌ فَاستَكبرُوا فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ ...
در اين آيه شريفه حال هر يك از دو طايفه را جداگانه شرح مى دهد كه در اثر كفر چه وزر و وبالى گريبانشان را گرفت . و كلمه ((بغير الحق (( قيدى توضيحى است ، چون استكبار در زمين دو جور نيست ، يكى به حق و يكى به غير حق ، پس آوردن آن جز براى توضيح نمى تواند باشد. و بقيه الفاظ آيه روشن است .
در اين آيه شريفه حال هر يك از دو طايفه را جداگانه شرح مى دهد كه در اثر كفر چه وزر و وبالى گريبانشان را گرفت . و كلمه ((بغير الحق (( قيدى توضيحى است ، چون استكبار در زمين دو جور نيست ، يكى به حق و يكى به غير حق ، پس آوردن آن جز براى توضيح نمى تواند باشد. و بقيه الفاظ آيه روشن است .
فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ رِيحاً صرْصراً فى أَيَّامٍ نحِساتٍ ....
فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ رِيحاً صرْصراً فى أَيَّامٍ نحِساتٍ ....
كلمه ((صرصر(( هم به باد سخت و سمى تفسير شده و هم به باد بسيار سرد، و هم به باد پر سر و صدا، كه قهرا مستلزم سخت وزيدن نيز هست . و كلمه ((نحسات (( - به كسره حاء - صفت مشبهه از ماده ((نحس (( است ، كه ضد ((سعد(( است . و ((ايام نحسات (( يعنى ايام شوم .
كلمه ((صرصر(( هم به باد سخت و سمى تفسير شده و هم به باد بسيار سرد، و هم به باد پر سر و صدا، كه قهرا مستلزم سخت وزيدن نيز هست . و كلمه ((نحسات (( - به كسره حاء - صفت مشبهه از ماده ((نحس (( است ، كه ضد ((سعد(( است . و ((ايام نحسات (( يعنى ايام شوم .
بعضى هم گفته اند: ((ايام نحسات (( به معناى روزهاى غبارى و خاك آلود است ، به طورى كه مردم يكديگر را نبينند. آيه شريفه ((فلما راوه عارضا مستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ريح فيها عذاب اليم ((.
بعضى هم گفته اند: ((ايام نحسات (( به معناى روزهاى غبارى و خاك آلود است ، به طورى كه مردم يكديگر را نبينند. آيه شريفه ((فلما راوه عارضا مستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا بل هو ما استعجلتم به ريح فيها عذاب اليم ((.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۲ </center>
((و هم لا ينصرون (( - يعنى هيچ نجات دهنده اى نيست كه نجاتشان دهد، و هيچ شفيعى نيست تا شفاعتشان كند. و بقيه الفاظ جمله روشن است .
((و هم لا ينصرون (( - يعنى هيچ نجات دهنده اى نيست كه نجاتشان دهد، و هيچ شفيعى نيست تا شفاعتشان كند. و بقيه الفاظ جمله روشن است .
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَهُمْ فَاستَحَبُّوا الْعَمَى عَلى الهُْدَى ...
وَ أَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَهُمْ فَاستَحَبُّوا الْعَمَى عَلى الهُْدَى ...
مراد از هدايت ثمود، نشان دادن راه سعادت و دلالتشان بر حق است ، به اينكه اعتقاد حق و عمل به آن اعتقاد را برايشان بيان كرد. و مراد از اينكه فرمود: ((كورى را بر هدايت استحباب كردند(( اين است كه آن را بر اين مقدم داشتند و از بين اين دو، كورى را اختيار كردند. و بعيد نيست كه كلمه ((استحباب (( متضمن اين معانى باشد و به همين جهت به وسيله كلمه ((على (( مفعول دوم را گرفته و گرنه اگر متضمن نبود، كلمه ((استحباب (( معناى اختيار و ايثار را افاده نمى كرد.
مراد از هدايت ثمود، نشان دادن راه سعادت و دلالتشان بر حق است ، به اينكه اعتقاد حق و عمل به آن اعتقاد را برايشان بيان كرد. و مراد از اينكه فرمود: ((كورى را بر هدايت استحباب كردند(( اين است كه آن را بر اين مقدم داشتند و از بين اين دو، كورى را اختيار كردند. و بعيد نيست كه كلمه ((استحباب (( متضمن اين معانى باشد و به همين جهت به وسيله كلمه ((على (( مفعول دوم را گرفته و گرنه اگر متضمن نبود، كلمه ((استحباب (( معناى اختيار و ايثار را افاده نمى كرد.
و مراد از ((عمى ((، گمراهى است ، كه به استعاره آن را كورى ناميده . و در اينكه در مقابل كورى هدايت را قرار داده ، اشاره اى است كه هدايت خود براى انسان بينايى است ، همچنان كه ضلالت كورى است . و كلمه ((هون (( مصدر و به معناى ذلت است ، و اگر عذاب را با اين كلمه وصف كرد، با اينكه بايد مى فرمود: ((عذاب المهين : عذاب خوار كننده ((، براى اين است كه مبالغه در خوارى را افاده كند. ممكن هم هست كلمه ((ذى (( در تقدير گرفته ، بگوييم تقدير آيه ((فاخذتهم صاعقة العذاب ذى الهون : پس صاعقه عذاب داراى مذلت ايشان را بگرفت (( مى باشد.
و مراد از ((عمى ((، گمراهى است ، كه به استعاره آن را كورى ناميده . و در اينكه در مقابل كورى هدايت را قرار داده ، اشاره اى است كه هدايت خود براى انسان بينايى است ، همچنان كه ضلالت كورى است . و كلمه ((هون (( مصدر و به معناى ذلت است ، و اگر عذاب را با اين كلمه وصف كرد، با اينكه بايد مى فرمود: ((عذاب المهين : عذاب خوار كننده ((، براى اين است كه مبالغه در خوارى را افاده كند. ممكن هم هست كلمه ((ذى (( در تقدير گرفته ، بگوييم تقدير آيه ((فاخذتهم صاعقة العذاب ذى الهون : پس صاعقه عذاب داراى مذلت ايشان را بگرفت (( مى باشد.
و معناى آيه اين است كه : اما قوم ثمود، پس ما ايشان را بر طريق حق دلالت كرديم و هدايت را با جدا كردنش از ضلالت به ايشان شناسانديم ، پس ايشان ضلالت را كه در حقيقت كورى است بر هدايت كه خود بينايى براى انسانهاست ، ترجيح دادند، پس صيحه عذاب داراى مذلت ايشان را گرفت ، و يا عذاب ايشان را گرفت - البته در صورتى كه ((صاعقه (( به معناى عذاب و اضافه آن بر كلمه ((عذاب (( بيانيه باشد - و اين عذاب به خاطر اعمال و كفرى است كه مرتكب شدند.
و معناى آيه اين است كه : اما قوم ثمود، پس ما ايشان را بر طريق حق دلالت كرديم و هدايت را با جدا كردنش از ضلالت به ايشان شناسانديم ، پس ايشان ضلالت را كه در حقيقت كورى است بر هدايت كه خود بينايى براى انسانهاست ، ترجيح دادند، پس صيحه عذاب داراى مذلت ايشان را گرفت ، و يا عذاب ايشان را گرفت - البته در صورتى كه ((صاعقه (( به معناى عذاب و اضافه آن بر كلمه ((عذاب (( بيانيه باشد - و اين عذاب به خاطر اعمال و كفرى است كه مرتكب شدند.
وَ نجَّيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ
وَ نجَّيْنَا الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ
ضميمه نمودن تقوى به ايمان و تعبير از تقوى به عبارت ((و كانوا يتقون (( كه به خاطر كلمه ((كانوا(( استمرار را مى رساند، براى آن است كه بفهماند اين دسته بين عمل صالح و ايمان جمع مى كردند، هم آن را داشتند و هم اين را، و اين جمع كردن سبب نجاتشان از عذاب انقراض شد،
ضميمه نمودن تقوى به ايمان و تعبير از تقوى به عبارت ((و كانوا يتقون (( كه به خاطر كلمه ((كانوا(( استمرار را مى رساند، براى آن است كه بفهماند اين دسته بين عمل صالح و ايمان جمع مى كردند، هم آن را داشتند و هم اين را، و اين جمع كردن سبب نجاتشان از عذاب انقراض شد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۷۳ </center>
خط ۲۱: خط ۲۳:
<span id='link372'><span>
<span id='link372'><span>
==مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش ==
==مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش ==
وَ يَوْمَ يُحْشرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
وَ يَوْمَ يُحْشرُ أَعْدَاءُ اللَّهِ إِلى النَّارِ فَهُمْ يُوزَعُونَ
كلمه ((يحشر(( مضارع مجهول از ((حشر(( است و - به طورى كه راغب گفته - به معناى آن است كه جمعيتى را از خانه و يا قرارگاهشان به زور بيرون كنند براى رفتن به جنگ و يا امثال آن . و كلمه ((يوزعون (( نيز مضارع مجهول است ، از ماده ((وزع (( و اين كلمه به معناى آن است كه جلو جمعيت را بگيرى تا آخرش به آن ملحق شود، و همه يكجا جمع شوند.
كلمه ((يحشر(( مضارع مجهول از ((حشر(( است و - به طورى كه راغب گفته - به معناى آن است كه جمعيتى را از خانه و يا قرارگاهشان به زور بيرون كنند براى رفتن به جنگ و يا امثال آن . و كلمه ((يوزعون (( نيز مضارع مجهول است ، از ماده ((وزع (( و اين كلمه به معناى آن است كه جلو جمعيت را بگيرى تا آخرش به آن ملحق شود، و همه يكجا جمع شوند.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش اين است كه ايشان را از قبرها به سوى محشر بيرون كنند تا در آنجا بازخواست شوند و به حسابشان رسيدگى شود. و اگر آتش را هدف اين حشر قرار داده ، براى اين است كه عاقبت بازخواست و حسابشان آتش ‍ است ، (و خلاصه از اعمالى كه كرده اند معلوم است كه چه سرانجامى دارند) و دليل بر معناى مزبور اين است كه دنبالش مساءله شهادت دادن اعضاى بدن ايشان را آورده ، و گواهى خواستن از اعضاى بدن كفار قبل از دستور به داخل شدن در آتش است .
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از حشر دشمنان خدا به سوى آتش اين است كه ايشان را از قبرها به سوى محشر بيرون كنند تا در آنجا بازخواست شوند و به حسابشان رسيدگى شود. و اگر آتش را هدف اين حشر قرار داده ، براى اين است كه عاقبت بازخواست و حسابشان آتش ‍ است ، (و خلاصه از اعمالى كه كرده اند معلوم است كه چه سرانجامى دارند) و دليل بر معناى مزبور اين است كه دنبالش مساءله شهادت دادن اعضاى بدن ايشان را آورده ، و گواهى خواستن از اعضاى بدن كفار قبل از دستور به داخل شدن در آتش است .
خط ۴۸: خط ۵۰:
<span id='link375'><span>
<span id='link375'><span>
==پاسخ اعضاء و پوست بدن در جواب گنكاران ==
==پاسخ اعضاء و پوست بدن در جواب گنكاران ==
قَالُوا أَنطقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطقَ كلَّ شىْءٍ ...
قَالُوا أَنطقَنَا اللَّهُ الَّذِى أَنطقَ كلَّ شىْءٍ ...
برگرداندن ضمير عقلاء به اعضاء و جوارح ، براى اين است كه مقام ، مقامى است كه اعضاء و جوارح جزء عقلاء حساب شده اند، چون نسبت شهادت و نطق به آنها داده و اين دو از شؤ ون عقلاء است ، و بدين جهت فرموده : ((قالوا : گفتند((، و گرنه بايد مى فرمود ((قالت ((.
برگرداندن ضمير عقلاء به اعضاء و جوارح ، براى اين است كه مقام ، مقامى است كه اعضاء و جوارح جزء عقلاء حساب شده اند، چون نسبت شهادت و نطق به آنها داده و اين دو از شؤ ون عقلاء است ، و بدين جهت فرموده : ((قالوا : گفتند((، و گرنه بايد مى فرمود ((قالت ((.
حال ببينيم معناى ((نطق (( چيست ؟ آنچه از معناى اين كلمه قدر متيقن است ، اين است كه هر جا بطور حقيقت استعمال شود، نه بطور مجاز، معنايش اظهار ما فى الضمير است از راه زبان و سخن گفتن . و چنين معنايى محتاج به اين است كه ناطق علمى داشته باشد و بخواهند آن را براى غير خود فاش سازد. راغب مى گويد كلمه ((نطق (( هيچ وقت در غير انسان استعمال نمى شود، مگر به طور تبعى و به نوعى از تشبيه . و از ظاهر سياق آيات و الفاظ ((قول ((، ((تكلم ((، ((شهادت ((، ((نطق (( كه در آنها آمده ، اين است كه مراد از اين الفاظ نطق به معناى حقيقى كلمه است ، نه به معناى مجازى .
حال ببينيم معناى ((نطق (( چيست ؟ آنچه از معناى اين كلمه قدر متيقن است ، اين است كه هر جا بطور حقيقت استعمال شود، نه بطور مجاز، معنايش اظهار ما فى الضمير است از راه زبان و سخن گفتن . و چنين معنايى محتاج به اين است كه ناطق علمى داشته باشد و بخواهند آن را براى غير خود فاش سازد. راغب مى گويد كلمه ((نطق (( هيچ وقت در غير انسان استعمال نمى شود، مگر به طور تبعى و به نوعى از تشبيه . و از ظاهر سياق آيات و الفاظ ((قول ((، ((تكلم ((، ((شهادت ((، ((نطق (( كه در آنها آمده ، اين است كه مراد از اين الفاظ نطق به معناى حقيقى كلمه است ، نه به معناى مجازى .
خط ۱۱۰: خط ۱۱۲:
از آيه شريفه مورد بحث استفاده مى شود كه شهادت شهود به وجهى شهادت خداى تعالى نيز هست ، و اين معنا صريح آيه شريفه ((و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه (( مى باشد.
از آيه شريفه مورد بحث استفاده مى شود كه شهادت شهود به وجهى شهادت خداى تعالى نيز هست ، و اين معنا صريح آيه شريفه ((و لا تعملون من عمل الا كنا عليكم شهودا اذ تفيضون فيه (( مى باشد.
مفسرين در توجيه معناى آيه اقوال ديگرى دارند كه سياق آيات مساعد با آن نيست . علاوه بر اين ، توجيهاتى است كه با تكلف و زحمت تمام مى شود، و بدين جهت متعرض نقل آن نشديم .
مفسرين در توجيه معناى آيه اقوال ديگرى دارند كه سياق آيات مساعد با آن نيست . علاوه بر اين ، توجيهاتى است كه با تكلف و زحمت تمام مى شود، و بدين جهت متعرض نقل آن نشديم .
وَ ذَلِكمْ ظنُّكمُ الَّذِى ظنَنتُم بِرَبِّكمْ أَرْدَاشْ فَأَصبَحْتُم مِّنَ الخَْسِرِينَ
وَ ذَلِكمْ ظنُّكمُ الَّذِى ظنَنتُم بِرَبِّكمْ أَرْدَاشْ فَأَصبَحْتُم مِّنَ الخَْسِرِينَ
كلمه ((ارديكم (( از مصدر ((ارداء(( است كه باب افعال از ((ردى (( به معناى هلاكت است . جمله ((ذلكم ظنكم (( مبتدا و خبر است ، و جمله ((ارديكم (( خبر دوم آن مبتدا است . ممكن هم هست جمله ((ظنكم (( بدل باشد از كلمه ((ذلكم ((.
كلمه ((ارديكم (( از مصدر ((ارداء(( است كه باب افعال از ((ردى (( به معناى هلاكت است . جمله ((ذلكم ظنكم (( مبتدا و خبر است ، و جمله ((ارديكم (( خبر دوم آن مبتدا است . ممكن هم هست جمله ((ظنكم (( بدل باشد از كلمه ((ذلكم ((.
و معناى آيه شريفه بنابر احتمال اول اين است كه : اين ظنى كه گفتيم شما داشته ايد، ظنى بود كه شما آن را پنداشتيد، ظنى بود كه شما را به هيچ مقدارى از حق بى نياز نمى كرد، و جلو علم و شهادت خدا را نگرفت ، و همين ظن شما را هلاك كرد، يك وقت به خود آمديد و فهميديد كه زيانكار شده ايد.
و معناى آيه شريفه بنابر احتمال اول اين است كه : اين ظنى كه گفتيم شما داشته ايد، ظنى بود كه شما آن را پنداشتيد، ظنى بود كه شما را به هيچ مقدارى از حق بى نياز نمى كرد، و جلو علم و شهادت خدا را نگرفت ، و همين ظن شما را هلاك كرد، يك وقت به خود آمديد و فهميديد كه زيانكار شده ايد.
خط ۱۱۸: خط ۱۲۰:
در مفردات مى گويد: كلمه ثواء كه كلمه مثوى اسم مكان از آن است ، به معناى اقامت بطور استقرار است ، در نتيجه كلمه مثوى ، به معناى محل چنين اقامتى خواهد بود اين بود گفتار راغب ، و در مجمع در معناى جمله يستعتبوا گفته مصدر استعتاب به معناى طلب عتبى يعنى رضايت است ، در نتيجه استعتاب به معناى استرضا، و اعتاب كه كلمه معتبين جمع اسم فاعل از آن است به معناى ارضا است ، و اصل اعتاب در نزد عرب به اين معنا بوده كه پوستى را كه درست دباغى نشده ، دو باره دباغى كنند، تا اصلاح شود، سپس اين كلمه را بطور استعاره در هر عملى كه باعث عطف نظر و توجه و علاقه و الفت كسى انجام شود استعمال كردند، اين بود گفتار صاحب مجمع .
در مفردات مى گويد: كلمه ثواء كه كلمه مثوى اسم مكان از آن است ، به معناى اقامت بطور استقرار است ، در نتيجه كلمه مثوى ، به معناى محل چنين اقامتى خواهد بود اين بود گفتار راغب ، و در مجمع در معناى جمله يستعتبوا گفته مصدر استعتاب به معناى طلب عتبى يعنى رضايت است ، در نتيجه استعتاب به معناى استرضا، و اعتاب كه كلمه معتبين جمع اسم فاعل از آن است به معناى ارضا است ، و اصل اعتاب در نزد عرب به اين معنا بوده كه پوستى را كه درست دباغى نشده ، دو باره دباغى كنند، تا اصلاح شود، سپس اين كلمه را بطور استعاره در هر عملى كه باعث عطف نظر و توجه و علاقه و الفت كسى انجام شود استعمال كردند، اين بود گفتار صاحب مجمع .
و معناى آيه شريفه اين است كه اگر به همين حال صبر كنند، كه آتش ‍ منزلگاه و قرارگاهشان است ، و اگر هم از خدا بخواهند تا از ايشان راضى شود، و اعتذار جويند، تا از عذاب رهايى يابند، از آنهايى كه خدا از ايشان راضى شود نخواهند بود، و اعتاب و اعتذارشان پذيرفته نخواهد شد، در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه اصلوها فاصبروا أ و لا تصبروا سواء عليكم خواهد بود.
و معناى آيه شريفه اين است كه اگر به همين حال صبر كنند، كه آتش ‍ منزلگاه و قرارگاهشان است ، و اگر هم از خدا بخواهند تا از ايشان راضى شود، و اعتذار جويند، تا از عذاب رهايى يابند، از آنهايى كه خدا از ايشان راضى شود نخواهند بود، و اعتاب و اعتذارشان پذيرفته نخواهد شد، در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه اصلوها فاصبروا أ و لا تصبروا سواء عليكم خواهد بود.
وَ قَيَّضنَا لهَُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لهَُم مَّا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ...
وَ قَيَّضنَا لهَُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لهَُم مَّا بَينَ أَيْدِيهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ ...
كلمه قيضنا از مصدر تقييض است ، و تقييض به طورى كه در مجمع البيان آمده ، در اصل به معناى تبديل بوده ، و كلمه قرناء جمع قرين است ، كه معنايش معروف است .
كلمه قيضنا از مصدر تقييض است ، و تقييض به طورى كه در مجمع البيان آمده ، در اصل به معناى تبديل بوده ، و كلمه قرناء جمع قرين است ، كه معنايش معروف است .
پس جمله : قيضنا لهم قرناء اشاره به اين است كه كفار استعداد اين را داشتند كه ايمان بياورند، و تقوا پيشه كنند، و در نتيجه خداى تعالى قرينهايى برايشان معين كند، كه ايشان را بيش از پيش تسديد و هدايت كنند، همچنان كه آيه : اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ، از اين تاءييد خبر مى دهد.
پس جمله : قيضنا لهم قرناء اشاره به اين است كه كفار استعداد اين را داشتند كه ايمان بياورند، و تقوا پيشه كنند، و در نتيجه خداى تعالى قرينهايى برايشان معين كند، كه ايشان را بيش از پيش تسديد و هدايت كنند، همچنان كه آيه : اولئك كتب فى قلوبهم الايمان و ايدهم بروح منه ، از اين تاءييد خبر مى دهد.
خط ۱۲۵: خط ۱۲۷:
بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه ما به جاى آن قرينهاى صدق ، كه ماءمور بودند با آنها همنشين باشند، و نشدند، قرينهاى بدى از جن و انس برايشان معين كرديم ولى شايد معنايى كه ما كرديم بهتر باشد.
بعضى از مفسرين گفته اند: معناى آيه اين است كه ما به جاى آن قرينهاى صدق ، كه ماءمور بودند با آنها همنشين باشند، و نشدند، قرينهاى بدى از جن و انس برايشان معين كرديم ولى شايد معنايى كه ما كرديم بهتر باشد.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش