تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۱: خط ۱۵۱:
روزی داوود از خانه بيرون شد تا زبور بخواند، و آن جناب هر وقت زبور مى خواند، هيچ كوهى و سنگى و مرغى نمى ماند، مگر آن كه او را پاسخ مى گفت، و گفتۀ او را، دوباره تكرار مى كرد.
روزی داوود از خانه بيرون شد تا زبور بخواند، و آن جناب هر وقت زبور مى خواند، هيچ كوهى و سنگى و مرغى نمى ماند، مگر آن كه او را پاسخ مى گفت، و گفتۀ او را، دوباره تكرار مى كرد.


و در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه: «أن اعمَل سَابِغَاتٍ» روايت كرده كه امام فرموده: معنايش اين است كه به داوود گفتيم: زره بافى كن. «وَ قَدِّر فِى السَّرد» فرموده: يعنى ميخ ‌ها (سيم ها) ى آن را به يك اندازه ببر (تا وقتى حلقه اش مى كنى، حلقه ها هم قد باشند). «وَ لِسُلَيمَانَ الرِّيح غُدُوُّهَا شَهرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهرٌ» فرمود: باد، تخت سليمان را حمل مى كرد، و آن را صبح تا مسافت يك ماه راه مى برد، و عصر نيز تا مسافت يك ماه.
و در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه: «أن اعمَل سَابِغَاتٍ» روايت كرده كه امام فرموده:  


و در كافى، به سند خود، از داوود بن حصين، و نيز از ابان بن عثمان، از فضل ابى العباس روايت كرده كه گفت: به ابى جعفر عرض كردم: منظور از تمثال در آيه «يَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَحَارِيبَ وَ تَمَاثِيلَ وَ جِفَانٍ كَالجَوَابِ» چيست؟ آيا مجسمه زنان و مردان است؟ فرمود: نه، منظور تماثيل مردان و زنان نيست، بلكه تمثال درخت و امثال آن است.
معنايش اين است كه به داوود گفتيم: زره بافى كن. «وَ قَدِّر فِى السَّرد» فرموده: يعنى ميخ ‌ها (سيم ها) ى آن را به يك اندازه ببر (تا وقتى حلقه اش مى كنى، حلقه ها هم قد باشند). «وَ لِسُلَيمَانَ الرِّيح غُدُوُّهَا شَهرٌ وَ رَوَاحُهَا شَهرٌ» فرمود: باد، تخت سليمان را حمل مى كرد، و آن را صبح تا مسافت يك ماه راه مى برد، و عصر نيز تا مسافت يك ماه.
 
و در كافى، به سند خود، از داوود بن حصين، و نيز از ابان بن عثمان، از فضل ابى العباس روايت كرده كه گفت: به ابى جعفر عرض كردم: منظور از تمثال در آيه «يَعمَلُونَ لَهُ مَا يَشَاءُ مِن مَحَارِيبَ وَ تَمَاثِيلَ وَ جِفَانٍ كَالجَوَابِ» چيست؟ آيا مجسمه زنان و مردان است؟  
 
فرمود: نه، منظور تماثيل مردان و زنان نيست، بلكه تمثال درخت و امثال آن است.


و در همان كتاب، از بعضى از علماى شيعه آمده كه او، بدون ذكر سند، از هشام بن حكم روايت كرده، كه گفت: حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر «عليه السلام» به من فرمود: اى هشام! خداوند اقليت بشر را مدح كرده، كه فرموده: «وَ قَلِيلٌ مِن عِبَادِىَ الشَّكُورُ».
و در همان كتاب، از بعضى از علماى شيعه آمده كه او، بدون ذكر سند، از هشام بن حكم روايت كرده، كه گفت: حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر «عليه السلام» به من فرمود: اى هشام! خداوند اقليت بشر را مدح كرده، كه فرموده: «وَ قَلِيلٌ مِن عِبَادِىَ الشَّكُورُ».
خط ۱۵۹: خط ۱۶۳:
مؤلف: اين معنا در عده اى روايات ديگر نيز آمده، و با يكى از دو معنايى كه در تفسير آيه گفته شد، منطبق است.
مؤلف: اين معنا در عده اى روايات ديگر نيز آمده، و با يكى از دو معنايى كه در تفسير آيه گفته شد، منطبق است.


و در كتاب علل، به سند خود، از حضرت ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: سليمان بن داوود، به جن دستور داد تا قبه اى از شيشه برايش بسازند. روزى در بينى كه در آن قبه تكيه به عصاى خود داده بود، و به لشكر جن خود تماشا مى كرد، كه چطور او را نگاه مى كنند، كه ناگهان نظرش از لشكريان به سويى ديگر افتاد. مردى را ديد كه در قبه اوست. پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من آنم كه نه رشوه مى پذيرم، و نه از ملوك پروايى دارم. من ملك الموتم. پس او را قبض روح كرد، در حالى كه همچنان سر پا ايستاده، و تكيه به عصاى خود داشت، و جن او را تماشا مى كردند.
و در كتاب علل، به سند خود، از حضرت ابى جعفر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: سليمان بن داوود، به جن دستور داد تا قبه اى از شيشه برايش بسازند. روزى در بينى كه در آن قبه تكيه به عصاى خود داده بود، و به لشكر جن خود تماشا مى كرد، كه چطور او را نگاه مى كنند، كه ناگهان نظرش از لشكريان به سويى ديگر افتاد. مردى را ديد كه در قبه اوست.  
 
پرسيد: تو كيستى؟ گفت: من آنم كه نه رشوه مى پذيرم، و نه از ملوك پروايى دارم. من ملك الموتم. پس او را قبض روح كرد، در حالى كه همچنان سر پا ايستاده، و تكيه به عصاى خود داشت، و جن او را تماشا مى كردند.


آنگاه فرمود: يك سال تمام براى او كار كردند، به گمان اين كه او زنده است، تا آن كه خداى عزوجل، حشره موريانه را مأمور كرد، تا عصاى او را خورد. همين كه سليمان به زمين افتاد، آن وقت جن فهميدند كه اگر غيب مى دانستند، يك سال تمام، بيهوده در عذابى خوار كننده نمى ماندند. (تا آخر حديث)
آنگاه فرمود: يك سال تمام براى او كار كردند، به گمان اين كه او زنده است، تا آن كه خداى عزوجل، حشره موريانه را مأمور كرد، تا عصاى او را خورد. همين كه سليمان به زمين افتاد، آن وقت جن فهميدند كه اگر غيب مى دانستند، يك سال تمام، بيهوده در عذابى خوار كننده نمى ماندند. (تا آخر حديث)