تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
<span id='link101'><span>
<span id='link101'><span>


==رجال اعراف از طايفه جن يا ملك نيستند ==
==رجال اعراف، از طايفه جن يا ملك نيستند ==
و اين سياق بدون ترديد اين معنا را افاده ميكند كه رجال اعراف منحاز و متمايز از دو طايفه نامبرده هستند، و خلاصه اينكه نه از اهل بهشتند و نه از اهل دوزخ . حال يا از اين جهت است كه اصلا انسان نيستند، و يا از اين جهت است كه از حيث سؤ ال و جواب و ساير شؤ ون و خصوصيات قيامت از آن دو طايفه بيرونند.  
و اين سياق بدون ترديد اين معنا را افاده ميكند كه «رجال اعراف»، منحاز و متمايز از دو طايفه نامبرده هستند، و خلاصه اين كه نه از اهل بهشت اند، و نه از اهل دوزخ. حال يا از اين جهت است كه اصلا انسان نيستند، و يا از اين جهت است كه از حيث سؤال و جواب و ساير شؤون و خصوصيات قيامت از آن دو طايفه بيرون اند.  


و در حقيقت اهل محشر سه طايفه هستند: دوزخيان ، اهل بهشت و اهل اعراف ، همچنانكه در دنيا هم به سه طايفه تقسيم مى شدند: مؤ منين ، كفار و مستضعفين ، يعنى كسانى كه از جهت ضعف عقل حجت بر ايشان تمام نيست مانند برخى از زنان و اطفال و پيران ناتوان و ديوانگان و سفهاء و امثال آنان . و يا از اين جهت است كه مقام و مرتبه آنان مافوق مقام اين دو طايفه است ، پس در اصحاب اعراف سه احتمال هست:
و در حقيقت اهل محشر، سه طايفه هستند: دوزخيان، اهل بهشت و اهل اعراف. همچنان كه در دنيا هم به سه طايفه تقسيم مى شدند: مؤمنان، كفار و مستضعفان. يعنى كسانى كه از جهت ضعف عقل، حجت بر ايشان تمام نيست. مانند برخى از زنان و اطفال و پيران ناتوان و ديوانگان و سفهاء و امثال آنان. و يا از اين جهت است كه مقام و مرتبه آنان، مافوق مقام اين دو طايفه است.


اما احتمال اول كه انسان نباشند، و از يكى از دو طايفه جن و ملك بوده باشند، احتمالى است كه نمى توان به آن اعتناء نمود، زيرا اطلاق لفظ رجال شامل ملك نمى شود، چون اين دو طايفه متصف به رجوليت و انوثيت نمى گردند. اگر چه گاهى به شكل مردانى ظاهر شوند، و ليكن صرف تمثل به صورت انسان مصحح اطلاق نيست ، علاوه بر اينكه دليل معتبرى هم بر اين معنا نداريم .
پس در اصحاب اعراف، سه احتمال هست:


ناگفته نگذاريم كه تعبير به (( رجال (( آنهم بطور نكره و بدون الف و لام به حسب عرف لغت دلالت بر احترام و اعتنا به شان اشخاصى كه مقصود از آن هستند دارد، چون عادتا كلمه (( رجل (( دلالت بر انسان قوى در اراده و تعقل دارد، همچنانكه در امثال آيات : (( رجال لا تلهيهم تجاره و لا بيع عن ذكر الله (( و (( فيه رجال يحبون ان يتطهروا(( و (( رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه (( و (( و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم (( و حتى در مثل آيه (( ما لنا لا نرى رجالا كنا نعدهم من الاشرار(( و آيه (( و انه كان رجال من الانس يعوذون برجال من الجن (( اين معنا بخوبى مشاهده مى شود.  
اما احتمال اول كه انسان نباشند، و از يكى از دو طايفه جن و ملك بوده باشند، احتمالى است كه نمى توان به آن اعتناء نمود. زيرا اطلاق لفظ «رجال»، شامل ملك نمى شود. چون اين دو طايفه، به رجوليت و انوثيت متصف نمى گردند. اگرچه گاهى به شكل مردانى ظاهر شوند، وليكن صرف تمثل به صورت انسان مصحح اطلاق نيست، علاوه بر اين كه دليل معتبرى هم بر اين معنا نداريم.


پس منظور از (( رجال (( افرادى هستند كه در انسانيت خود در سر حد كمال مى باشند، و اگر در ميان آنان افرادى از زنان فرض شود از باب تغليب ، لفظ رجال در مورد مجموع ايشان به كار مى رود.
ناگفته نگذاريم كه تعبير به «رجال»، آن هم به طور نكره و بدون الف و لام، به حسب عرف لغت دلالت بر احترام و اعتنا به شأن اشخاصى كه مقصود از آن هستند، دارد. چون عادتا كلمه «رجل»، دلالت بر انسان قوى در اراده و تعقل دارد. همچنان كه در امثال آيات: «رجال لا تلهيهم تجارة و لا بيع عن ذكر الله»، و «فيه رجال يحبون أن يتطهروا»، و «رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه»، و «و ما أرسلنا من قبلك إلا رجالا نوحى إليهم، و حتى در مثل آيه «ما لنا لا نرى رجالا كنا نعدهم من الأشرار»، و آيه «و أنه كان رجال من الإنس يعوذون برجال من الجن»، اين معنا به خوبى مشاهده مى شود.
 
پس منظور از «رجال»، افرادى هستند كه در انسانيت خود، در سر حد كمال مى باشند. و اگر در ميان آنان افرادى از زنان فرض شود، از باب تغليب، لفظ رجال در مورد مجموع ايشان به كار مى رود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۵۴ </center>
<span id='link102'><span>
<span id='link102'><span>
==مراد از رجال اعراف ، مستضعفين نيستند ==
==مراد از رجال اعراف، مستضعفان نيستند ==
اما مستضعفين ، چون مزيت قابل اعتنايى ندارند، و غالبا از جنس زنان و يا اطفال و يا مردان ديوانه و خرف هستند، لذا نمى توانيم مراد از (( رجال يعرفون (( را چنين كسانى بدانيم زيرا اگر مراد چنين كسانى بود نمى فرمود: (( رجال يعرفون (( بلكه مى فرمود: (( قوم يعرفون (( يا (( طائفه يعرفون (( و يا (( اناس يعرفون (( و يا تعبيرات ديگرى كه از قرآن كريم معهود است ، مانند: (( لم تعظون قوما الله مهلكهم او معذبهم (( و (( انهم اناس يتطهرون (( و (( فامنت طائفه من بنى اسرائيل و كفرت طائفه ((.
اما مستضعفان: چون مزيت قابل اعتنايى ندارند، و غالبا از جنس زنان و يا اطفال و يا مردان ديوانه و خرف هستند، لذا نمى توانيم مراد از «رجال يعرفون» را چنين كسانى بدانيم. زيرا اگر مراد چنين كسانى بود، نمى فرمود: «رجال يعرفون»، بلكه مى فرمود: «قوم يعرفون»، يا «طائفة يعرفون»، و يا «أناس يعرفون»، و يا تعبيرات ديگرى كه از قرآن كريم معهود است، مانند: «لم تعظون قوما الله مهلكهم أو معذبهم»، و «إنهم أناس يتطهرون»، و «فآمنت طائفة من بنى إسرائيل و كفرت طائفة».


علاوه بر اينكه اوصافى كه خداى تعالى در آيات بعد براى رجال مزبور ذكر مى كند و تذكراتى كه به آنان مى دهد امورى است كه جز به اهل منزلت و مقربين درگاه خدا نمى تواند قائم باشد تا چه رسد به اينكه مردم متوسط و مستضعفين را هم شامل شود.
علاوه بر اين كه اوصافى كه خداى تعالى در آيات بعد براى رجال مزبور ذكر مى كند و تذكراتى كه به آنان مى دهد، امورى است كه جز به اهل منزلت و مقربان درگاه خدا نمى تواند قائم باشد، تا چه رسد به اين كه مردم متوسط و مستضعفان را هم شامل شود.


خلاصه كلام اينكه از چند جهت نمى توان گفت مراد از رجال اعراف مردم مستضعفند:
خلاصه كلام اين كه: از چند جهت نمى توان گفت مراد از «رجال اعراف»، مردم مستضعف اند:


يكى اينكه اين رجال در محلى قرار دارند به نام اعراف ، و در مقامى هستند كه از خصوصياتى كه در سيماى فرد فرد اهل محشر است به جميع امتيازات نفسانى و تفاصيل اعمال آنان پى مى برند و حتى اهل دوزخ و بهشت را پس از رفتن به دوزخ و بهشت نيز مى بينند، و اين مقام بدون شك مقام و منزلت رفيعى است مخصوص آنان ، نه دوزخيان داراى چنان خصوصيتى هستند و نه اهل بهشت ، به شهادت اينكه قرآن كريم از زبان اهل دوزخ مى فرمايد: (( ما لنا لا نرى رجالا كنا نعدهم من الاشرار(( و نيز مى فرمايد: (( ربنا ارنا الذين اضلانا من الجن و الانس ‍ نجعلهما تحت اقدامنا ليكونا من الاسفلين (( و نيز مى فرمايد: (( لكل امرء منهم يومئذ شان يغنيه (( .
يكى اين كه اين رجال در محلى قرار دارند به نام اعراف، و در مقامى هستند كه از خصوصياتى كه در سيماى فرد فرد اهل محشر است، به جميع امتيازات نفسانى و تفاصيل اعمال آنان پى مى برند و حتى اهل دوزخ و بهشت را پس از رفتن به دوزخ و بهشت نيز مى بينند. و اين مقام، بدون شك مقام و منزلت رفيعى است مخصوص آنان. نه دوزخيان داراى چنان خصوصيتى هستند و نه اهل بهشت، به شهادت اين كه قرآن كريم، از زبان اهل دوزخ مى فرمايد: «ما لنا لا نرى رجالا كنا نعدهم من الأشرار»، و نيز مى فرمايد: «ربنا أرنا الذين أضلانا من الجن و الإنس نجعلهما تحت أقدامنا ليكونا من الأسفلين». و نيز مى فرمايد: «لكل امرء منهم يومئذ شأن يغنيه».


معناى (( سيما(( اين نيست كه در قيامت اهل بهشت را به علامتى و اهل دوزخ را به علامتى ديگر از قبيل رو سفيدى و رو سياهى نشان كرده باشند تا هر كس بتواند از آن علامت پى به بهشتى بودن و يا دوزخى بودن اشخاص ببرد،
معناى «سيما» اين نيست كه در قيامت، اهل بهشت را به علامتى، و اهل دوزخ را به علامتى ديگر، از قبيل روسفيدى و روسياهى نشان كرده باشند، تا هر كس بتواند از آن علامت، به بهشتى بودن و يا دوزخى بودن اشخاص پی ببرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۵۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۵۵ </center>
چون از آيه (( و نادى اصحاب الاعراف رجالا يعرفونهم بسيماهم قالوا ما اغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون اهولاء الذين اقسمتم لا ينالهم الله برحمه (( استفاده مى شود كه اصحاب اعراف نه تنها از سيماى اشخاص كفر و ايمان و بهشتى بودن و دوزخى بودن آنان را درك مى كنند بلكه از قيافه ها به جميع خصوصيات احوال و اعمال آنان پى مى برند، حتى از ديدن سيماى شخص مى فهمند كه اين شخص از آنهايى است كه در دنيا همش همگى صرف جمع آورى مال دنيا مى شده ، و ناگفته پيدا است كه مردم مستضعف هرگز داراى چنين قدرتى نيستند.
چون از آيه «و نادى أصحاب الأعراف رجالا يعرفونهم بسيماهم قالوا ما أغنى عنكم جمعكم و ما كنتم تستكبرون أهؤلاء الذين أقسمتم لا ينالهم الله برحمة» استفاده مى شود كه اصحاب اعراف، نه تنها از سيماى اشخاص كفر و ايمان و بهشتى بودن و دوزخى بودن آنان را درك مى كنند، بلكه از قيافه ها به جميع خصوصيات احوال و اعمال آنان پى مى برند. حتى از ديدن سيماى شخص مى فهمند كه اين شخص از آن هايى است كه در دنيا، همّش، همگى صرف جمع آورى مال دنيا مى شده، و ناگفته پيدا است كه مردم مستضعف، هرگز داراى چنين قدرتى نيستند.


دوم اينكه رجال اعراف هم با دوزخيان محاوره دارند و هم با بهشتيان ، محاوره آنان با اهل دوزخ به اين است كه آنان را كه همان پيشوايان كفر و ضلالت و طغيانند به احوال و اقوال شان بى پروا شماتت و سرزنش ‍ مى كنند. و محاوره آنان با اهل بهشت به اين است كه آنان را با تحيت هاى بهشتى درود مى گويند، با اين حال و با اينكه به مقتضاى آيه (( لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا(( مى دانيم كه در روز قيامت هر كسى مجاز به حرف زدن نيست ، و تنها بندگان حق گوى خدا حق تكلم را دارند، چگونه مى توان گفت مراد از رجال اعراف مردم مستضعفند؟
دوم اين كه: رجال اعراف هم با دوزخيان محاوره دارند و هم با بهشتيان ، محاوره آنان با اهل دوزخ به اين است كه آنان را كه همان پيشوايان كفر و ضلالت و طغيانند به احوال و اقوال شان بى پروا شماتت و سرزنش ‍ مى كنند. و محاوره آنان با اهل بهشت به اين است كه آنان را با تحيت هاى بهشتى درود مى گويند، با اين حال و با اينكه به مقتضاى آيه (( لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا(( مى دانيم كه در روز قيامت هر كسى مجاز به حرف زدن نيست ، و تنها بندگان حق گوى خدا حق تكلم را دارند، چگونه مى توان گفت مراد از رجال اعراف مردم مستضعفند؟


سوم اينكه از سياق آيه بعد استفاده مى شود كه اصحاب اعراف آنقدر مقامشان بلند است كه سلام شان به اهل بهشت باعث ايمنى آنان مى شود، و به فرمان آنها وارد بهشت مى شوند، چنين مقامى چطور ممكن است براى مستضعفين دست دهد؟
سوم اينكه از سياق آيه بعد استفاده مى شود كه اصحاب اعراف آنقدر مقامشان بلند است كه سلام شان به اهل بهشت باعث ايمنى آنان مى شود، و به فرمان آنها وارد بهشت مى شوند، چنين مقامى چطور ممكن است براى مستضعفين دست دهد؟