ریشه سخر: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
(Added root proximity by QBot)
 
(۲ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۴: خط ۴:


__TOC__
__TOC__
{{#ask:[[رده:آیات قرآن]] [[نازل شده در سال::+]] [[ریشه غیر ربط::سخر]]
|?نازل شده در سال
|mainlabel=-
|headers=show
|limit=2000
|format=jqplotchart
|charttype=line
|charttitle=نمودار تکرار در هر سال نزول
|labelaxislabel=سال نزول
|smoothlines=yes
|numbersaxislabel=دفعات تکرار
|distribution=yes
|min=0
|datalabels=value
|distributionsort=none
|ticklabels=yes
|colorscheme=rdbu
|chartlegend=none
}}
=== قاموس قرآن ===
ريشخند كردن. در اقرب گويد «سخرمنه:هزء به» [هود:38]. اگر ما را مسخره بكنيد ما هم شما را مسخره و ريشخند خواهيم كرد. اين كلمه در همه جاى قرآن با «من» تعديه شده است در اقرب الموارد با «باء» نيز گفته سپس مى‏گويد: فراء تعديه با باء را منع كرده و جوهرى گويد ابوزيد حكايت كرده كه آن پست‏ترين دو استعمال است و در تاج العروس آمده كه «سخريه» براى در ضمن گرفتن «هزأ» است. ساخر: مسخره كننده [زمر:56]. به عقيده طبرسى سخر و اسنسخر هر دو به يك معنى است و بعضى استفعال را طلب اظهار مسخره گفته‏اند على هذا معنى [صافات:14]. آن است چون آيه‏اى بينند مسخره و ريشخند كنند يا يكديگر را به اظهار ريشخند و اميدوارند در اقرب نيز هر دو به يك معنى است ولى مى‏شود گفت كه اضافه مبانى كثرت و مبالغه را مى‏رساند. تسخير: يعنى وادار كردن به عمل با قهر و اجبار. راغب گويد: تسخير آن است كه شى‏ء را به غرض مخصوصى با قهر سوق كنند. طبرسى آن را رام كردن گويد كه عبارت اخراى سوق به قهر است. ديگران نيز چنين گفته‏اند [رعد:2]. يهنى خورشيد و ماه را رام كرد و به حركت و نظم مقهور نمود [لقمان :20]. «لكم» در اين ايه و ايات ديگر نشان مى‏دهد كه اين تسخير براى بندگان و براى منافع آنهاست. [اعراف:54]. سخرّى. به ضمّ سين و كسر آن به معنى مسخره شده يا تسخير شده است طبرسى ذيل آيه 110 مؤأمنون نقل كرده كه آن به معنى مسخره شده و با ضمّ و كسر هر دو آيد ولى به معنى تسخير شده فقط با ضمّ آيد و نيز گويد: آن را در آيه [زخرف:32]. بالاتفاق به ضمّ خوانده‏اند ولى در آيه [مؤمنون:110]، [ص:63]. به ضمّ وكسر هر دو خوانده‏اند. ناگفته نماند: «سَخْرِيّاً» در مؤمنون 110 و ص 63 در قرآنها به كسر سين است گرچه قراء با هر دو خوانده‏اند به نظر مى‏آيد كه مراد از آن در دو آيه فوق مسخره گرفتن است مخصوصاً در سوره‏مؤمنونكه ما بعد آن «وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ» است. ولى در آيه 32 زخرف مراد از آن تسخير شده است كه ذيلاً آن را بررسى ميكنيم : * [زخرف:32]. «سُخْرِيّاً» در اين آيه چنانكه گفتيم بالاتفاق با ضمّ قرائت شده است. و مراد از آنه تسخير كردن است كه مردمان يكديگر را مسخر مى‏كنند. مراد از رحمت ظاهراً نبوت است كه آيه قبل مى‏گويد «وِ قالوا لَوْ لا نُزِّلَ هذا الْقةرْآنُ على رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتينِ عَظيمٍ» در جواب آمده: آيا آنها رحمت خدا را قسمت مى‏كنند و مى‏خواهند نبوّت روى دلخواه آنها باشد گذشته از نبوّت معيشتهاى آنها را نيز ما قسمت كرده‏ايم تا يكديگر را تسخير كنند و هر كس از ديگرى فرمان برد و دست به هم دهند تا كار دنيا اداره شود. نا گفته نماند چنانكه در «رزق» گذشت خداوند استعدادهاى بشر را مختلف قرار داده تا هر يك در كارى متخصّص باشند و هر يك كارى پيش گيرند و هر متخصّص آن ديگرى را تسخير كند تا اطاعت و فرمانبردارى در جريان افتاده كارها روبه راه شوند. اگر مردم در يك استعداد آفريده مى‏شدند و يكسان مى‏بودند يكديگر را مسخّر نمى‏كردند و امور دنيا پيش نمى‏رفت به نظر نگارنده مراد از «قَسَمْنا» و «رَفَعْنا» راجع به اختلاف استعدادها است نه به ثروت و مال دنيا گرچه نتيجه آن از اختلاف در ثروت نيز هست و اللّه اعلم.
===ریشه‌های [[راهنما:نزدیک مکانی|نزدیک مکانی]]===
<qcloud htmlpre='ریشه_'>
ل:100, من:85, کم:76, ه:63, هم:51, ف:42, شمس:39, فى:38, ب:38, نهر:37, قمر:37, ما:36, سخر:34, انن:32, ليل:32, ک:31, قول:30, الله:28, اله:28, ان:27, وله:27, ها:27, جرى:26, الذين:26, سمو:26, نا:25, قوم:25, کلل:25, امر:23, على:23, ذکر:23, کون:23, رئى:22, بحر:20, ايى:20, لا:19, الذى:19, ذلک:19, الا:18, ارض:18, اذا:18, اوى:18, ائى:18, علم:18, رحم:18, روح:17, نجم:17, لعل:17, اخذ:17, سبح:17, اجل:16, اتى:16, شکر:16, بعض:16, ذا:16, ا:16, طير:16, فلک:16, مع:16, امن:15, ولج:15, جبل:15, خير:15, سوف:15, لم:15, خلق:15, انت:15, دئب:15, الى:14, حيق:14, جهد:14, بين:14, هذا:14, داود:14, ى:14, لو:14, سوى:14, او:13, فکر:13, عتو:13, وهب:13, وقى:13, عذب:13, عجب:13, صرصر:13, سحب:13, ربب:13, دنو:13, اکل:13, عرش:13, ام:13, حتى:13, جوو:12, حکم:12, وسم:12, زيغ:12, کور:12, حيى:12, اوب:12, قبل:12, بل:12, لزب:12, وجد:12, هو:12, کفر:12, طين:12, عن:12, شرر:12, نسى:12, عرر:12, ملء:12, الم:12, صرف:12, رزق:12, ثمر:12, دبب:12, فوق:12, هزء:12, سبع:12, ثم:12, عسى:12, حثث:12, هلک:12, قنع:12, فضل:12, نيل:12, کبر:12, طعم:11, بصر:11, نن:11, ايد:11, مسک:11, رجز:11, يوم:11, بعد:11, سليمان:11, عشو:11, حقق:11, رسل:11, درج:11, يا:11, زين:11, عقب:11, جمع:11, عدد:11, ثمن:11, هن:11, سئل:11, لحم:11, طلب:11, عاد:11, سحر:11, لن:11, مرر:11, طرو:11, ن:11, حمر:11, فهم:11, حمد:11, أما:11, بغى:11, وحد:11, شرق:11, خزى:11, خرج:11, فعل:11, عمد:11, شدد:11, صدق:11, حسم:10, لکن:10, جنب:10, غير:10, دبر:10, بثث:10, برک:10, ضحک:10, رخو:10, ذلکم:10, سبغ:10, غشى:10
</qcloud>
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
== کلمات مشتق شده در قرآن ==
{|class="wikitable sortable"
{|class="wikitable sortable"
خط ۹: خط ۴۰:
!style="background-color:#cfcfcf;"  align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن
!style="background-color:#cfcfcf;"  align="center" |کلمه!!تعداد تکرار در قرآن
|-
|-
|الْمُسَخَّرِ || ۱  
|الْمُسَخَّرِ || ۱  
|-
|-
|يَسْخَرُونَ‌ || ۲  
|يَسْخَرُونَ‌ || ۲  
خط ۱۵: خط ۴۶:
|سَخِرُوا || ۳  
|سَخِرُوا || ۳  
|-
|-
|مُسَخَّرَاتٍ‌ || ۲  
|مُسَخَّرَاتٍ‌ || ۲  
|-
|-
|فَيَسْخَرُونَ‌ || ۱  
|فَيَسْخَرُونَ‌ || ۱  
خط ۲۷: خط ۵۸:
|تَسْخَرُونَ‌ || ۱  
|تَسْخَرُونَ‌ || ۱  
|-
|-
|سَخَّرَ || ۱۶  
|سَخَّرَ || ۱۶  
|-
|-
|مُسَخَّرَاتٌ‌ || ۱  
|مُسَخَّرَاتٌ‌ || ۱  
|-
|-
|سَخَّرْنَا || ۲  
|سَخَّرْنَا || ۲  
|-
|-
|سَخَّرْنَاهَا || ۱  
|سَخَّرْنَاهَا || ۱  
|-
|-
|سَخَّرَهَا || ۲  
|سَخَّرَهَا || ۲  
|-
|-
|سِخْرِيّاً || ۲  
|سِخْرِيّاً || ۲  
خط ۴۱: خط ۷۲:
|يَسْتَسْخِرُونَ‌ || ۱  
|يَسْتَسْخِرُونَ‌ || ۱  
|-
|-
|فَسَخَّرْنَا || ۱  
|فَسَخَّرْنَا || ۱  
|-
|-
|السَّاخِرِينَ‌ || ۱  
|السَّاخِرِينَ‌ || ۱  
|-
|-
|سُخْرِيّاً || ۱  
|سُخْرِيّاً || ۱  

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۱ دی ۱۳۹۵، ساعت ۱۸:۰۰

تکرار در قرآن: ۴۲(بار)

لیست کلمات مشتق شده


در حال بارگیری...


قاموس قرآن

ريشخند كردن. در اقرب گويد «سخرمنه:هزء به» [هود:38]. اگر ما را مسخره بكنيد ما هم شما را مسخره و ريشخند خواهيم كرد. اين كلمه در همه جاى قرآن با «من» تعديه شده است در اقرب الموارد با «باء» نيز گفته سپس مى‏گويد: فراء تعديه با باء را منع كرده و جوهرى گويد ابوزيد حكايت كرده كه آن پست‏ترين دو استعمال است و در تاج العروس آمده كه «سخريه» براى در ضمن گرفتن «هزأ» است. ساخر: مسخره كننده [زمر:56]. به عقيده طبرسى سخر و اسنسخر هر دو به يك معنى است و بعضى استفعال را طلب اظهار مسخره گفته‏اند على هذا معنى [صافات:14]. آن است چون آيه‏اى بينند مسخره و ريشخند كنند يا يكديگر را به اظهار ريشخند و اميدوارند در اقرب نيز هر دو به يك معنى است ولى مى‏شود گفت كه اضافه مبانى كثرت و مبالغه را مى‏رساند. تسخير: يعنى وادار كردن به عمل با قهر و اجبار. راغب گويد: تسخير آن است كه شى‏ء را به غرض مخصوصى با قهر سوق كنند. طبرسى آن را رام كردن گويد كه عبارت اخراى سوق به قهر است. ديگران نيز چنين گفته‏اند [رعد:2]. يهنى خورشيد و ماه را رام كرد و به حركت و نظم مقهور نمود [لقمان :20]. «لكم» در اين ايه و ايات ديگر نشان مى‏دهد كه اين تسخير براى بندگان و براى منافع آنهاست. [اعراف:54]. سخرّى. به ضمّ سين و كسر آن به معنى مسخره شده يا تسخير شده است طبرسى ذيل آيه 110 مؤأمنون نقل كرده كه آن به معنى مسخره شده و با ضمّ و كسر هر دو آيد ولى به معنى تسخير شده فقط با ضمّ آيد و نيز گويد: آن را در آيه [زخرف:32]. بالاتفاق به ضمّ خوانده‏اند ولى در آيه [مؤمنون:110]، [ص:63]. به ضمّ وكسر هر دو خوانده‏اند. ناگفته نماند: «سَخْرِيّاً» در مؤمنون 110 و ص 63 در قرآنها به كسر سين است گرچه قراء با هر دو خوانده‏اند به نظر مى‏آيد كه مراد از آن در دو آيه فوق مسخره گرفتن است مخصوصاً در سوره‏مؤمنونكه ما بعد آن «وَ كُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَكُونَ» است. ولى در آيه 32 زخرف مراد از آن تسخير شده است كه ذيلاً آن را بررسى ميكنيم : * [زخرف:32]. «سُخْرِيّاً» در اين آيه چنانكه گفتيم بالاتفاق با ضمّ قرائت شده است. و مراد از آنه تسخير كردن است كه مردمان يكديگر را مسخر مى‏كنند. مراد از رحمت ظاهراً نبوت است كه آيه قبل مى‏گويد «وِ قالوا لَوْ لا نُزِّلَ هذا الْقةرْآنُ على رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتينِ عَظيمٍ» در جواب آمده: آيا آنها رحمت خدا را قسمت مى‏كنند و مى‏خواهند نبوّت روى دلخواه آنها باشد گذشته از نبوّت معيشتهاى آنها را نيز ما قسمت كرده‏ايم تا يكديگر را تسخير كنند و هر كس از ديگرى فرمان برد و دست به هم دهند تا كار دنيا اداره شود. نا گفته نماند چنانكه در «رزق» گذشت خداوند استعدادهاى بشر را مختلف قرار داده تا هر يك در كارى متخصّص باشند و هر يك كارى پيش گيرند و هر متخصّص آن ديگرى را تسخير كند تا اطاعت و فرمانبردارى در جريان افتاده كارها روبه راه شوند. اگر مردم در يك استعداد آفريده مى‏شدند و يكسان مى‏بودند يكديگر را مسخّر نمى‏كردند و امور دنيا پيش نمى‏رفت به نظر نگارنده مراد از «قَسَمْنا» و «رَفَعْنا» راجع به اختلاف استعدادها است نه به ثروت و مال دنيا گرچه نتيجه آن از اختلاف در ثروت نيز هست و اللّه اعلم.

ریشه‌های نزدیک مکانی

کلمات مشتق شده در قرآن

کلمه تعداد تکرار در قرآن
الْمُسَخَّرِ ۱
يَسْخَرُونَ‌ ۲
سَخِرُوا ۳
مُسَخَّرَاتٍ‌ ۲
فَيَسْخَرُونَ‌ ۱
سَخِرَ ۱
تَسْخَرُوا ۱
نَسْخَرُ ۱
تَسْخَرُونَ‌ ۱
سَخَّرَ ۱۶
مُسَخَّرَاتٌ‌ ۱
سَخَّرْنَا ۲
سَخَّرْنَاهَا ۱
سَخَّرَهَا ۲
سِخْرِيّاً ۲
يَسْتَسْخِرُونَ‌ ۱
فَسَخَّرْنَا ۱
السَّاخِرِينَ‌ ۱
سُخْرِيّاً ۱
يَسْخَرْ ۱

ریشه‌های مرتبط