گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
<span id='link268'><span>
<span id='link268'><span>


==ناسپاس بودن آدمى ، كه چون خدا نعمتى به او داد مى گويد: اوتيته على علم ==
==انسان ناسپاس، چون خدا نعمتى به او می دهد، مى گويد: این، از هنرمندی خودم است ==
و در جمله ((ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتيته على علم (( كلمه ((خولناه (( ماضى از مصدر ((تخويل (( است و تخويل به معناى عطا كردن به طور بخشش است . و اگر نعمت را مقيد به قيد ((منا(( كرد، براى اين است كه بفهماند وصف نعمت براى آن محفوظ است ، و معنايش اين است كه : چون نعمتى از ناحيه خود به او بدهيم كه نعمت بودنش كاملا روشن است ، و همه مى دانند كه از ناحيه ماست ، مع ذلك مى گويد: اين نعمتها از هنرمندى خودم است .
و در جمله «ثُمّ إذَا خَوّلنَاهُ نِعمَةً مِنّا قَالَ إنّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلمٍ»، كلمۀ «خَوّلنَاهُ»، ماضى از مصدر «تَخوِيل» است، و «تخويل»، به معناى عطا كردن به طور بخشش است. و اگر نعمت را مقيّد به قيد «مِنّا» كرد، براى اين است كه بفهماند وصف نعمت براى آن محفوظ است، و معنايش اين است كه: چون نعمتى از ناحيه خود به او بدهيم، كه نعمت بودنش كاملا روشن است، و همه مى دانند كه از ناحيه ماست، مع ذلك مى گويد: اين نعمت ها، از هنرمندى خودم است.


و ضمير در ((اوتيته (( به نعمت برمى گردد، البته نه به اعتبار لفظش ‍ ((چون اگر به اين اعتبار بود بايد مى فرمود ((اوتيتها(( چون لفظ نعمت مؤ نث است و بايد ضمير مؤ نث بدان برگردد((، بلكه به اعتبار معناى نعمت كه يا ((مال (( است و يا مطلق ((شى ء(( و چون كلمه مال و كلمه شى ء مذكر است مى توان ضمير مذكر به آن برگردانيد. و عنايت در جمله مورد بحث اين است كه اشاره كند كه چنين انسان ناسپاسى ، اعتراف نمى كند كه نعمتش از ماست ، بلكه رابطه اش را از ما قطع مى كند، و به همين منظور نمى گويد: ((اوتيتها(( (چون كلمه نعمت دلالت دارد بر اينكه منعمى آن را داده ) بلكه مى گويد: ((اوتيته ((، تا اعتراف نكرده باشد به اينكه خدا آن نعمت را به او داده .
و ضمير در «أُوتِيتُهُ»، به نعمت بر مى گردد، البته نه به اعتبار لفظش. (چون اگر به اين اعتبار بود، بايد مى فرمود «أُوتِيتُهَا». چون لفظ نعمت، مؤنث است و بايد ضمير مؤنث بدان بر گردد)، بلكه به اعتبار معناى نعمت، كه يا «مال» است و يا مطلق «شئ». و چون كلمۀ «مال» و كلمۀ «شئ» مذكر است، مى توان ضمير مذكر به آن برگردانيد.  
 
و عنايت در جمله مورد بحث، اين است كه اشاره كند كه: چنين انسان ناسپاسى، اعتراف نمى كند كه نعمتش از ماست، بلكه رابطه اش را از ما قطع مى كند، و به همين منظور نمى گويد: «أُوتِيتُهَا». (چون كلمۀ نعمت دلالت دارد بر اين كه منعمى آن را داده)، بلكه مى گويد: «أُوتِيتُهُ»، تا اعتراف نكرده باشد به اين كه خدا، آن نعمت را به او داده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۱۵ </center>
و نيز نمى گويد: ((آتانى اللّه ((، خدا آن را به من داده ، بلكه با صيغه مجهول تعبير مى كند و مى گويد ((اوتيته (( تا به كلى دهنده را مسكوت بگذارد. و اين دو تعبير، يعنى تعبير ((نعمة منا(( و تعبير ((اوتيته (( از تعبيرهاى لطيف قرآنى است . البته مفسرين ديگر براى مذكر آمدن ضمير در اوتيته وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه هيچ يك موجه نيست و اگر خواننده بخواهد به آنها اطلاع يابد، بايد به تفاسير مفصل مراجعه كند.
و نيز نمى گويد: «آتَانِىَ اللّهُ»، خدا آن را به من داده، بلكه با صيغه مجهول تعبير مى كند و مى گويد: «أُوتِيتُهُ»، تا به كلّى دهنده را مسكوت بگذارد. و اين دو تعبير، يعنى تعبير «نِعمَةً مِنّا» و تعبير «أُوتِيتُهُ»، از تعبيرهاى لطيف قرآنى است. البته مفسران ديگر، براى مذكر آمدن ضمير در «أُوتِيتُهُ»، وجوه ديگرى ذكر كرده اند، كه هيچ يك، موجّه نيست. و اگر خواننده بخواهد به آن ها اطلاع يابد، بايد به تفاسير مفصل مراجعه كند.


و سازگار با سياق آيه آن است كه معناى ((على علم ((، ((على علم منى (( باشد، يعنى من اين مال را با علم و هنر و خبرگى خودم به دست آورده ام و راه جمع كردن ثروت را مى دانستم .
و سازگار با سياق آيه، آن است كه معناى «عَلَى عِلمٍ»، «عَلَى عِلمٍ مِنّى» باشد. يعنى: من، اين مال را با علم و هنر و خبرگى خودم، به دست آورده ام و راه جمع كردن ثروت را مى دانستم.


ولى بعضى از مفسرين گفته اند: مراد اين است كه من اين مال را با علمى از خدا به دست آوردم ، چون خدا در من خيرى سراغ داشت . و خلاصه چون مى دانست من آدم خوبى هستم ، و مستحق آنم كه نعمتم بدهد، لذا آن را به من ارزانى داشت .
ولى بعضى از مفسران گفته اند: مراد اين است كه: من اين مال را با علمى از خدا به دست آوردم، چون خدا در من خيرى سراغ داشت. و خلاصه چون مى دانست من آدم خوبى هستم، و مستحق آنم كه نعمتم بدهد، لذا آن را به من ارزانى داشت.


بعضى ديگر گفته اند: ((مراد اين است كه من اين مال را كه به دست آوردم ، مى دانستم كه خدا از من راضى است ((. ولى خواننده عزيز خود متوجه است به اينكه بيانى كه ما در معناى جمله ((ثم اذا خولناه نعمة منا قال انما اوتيته (( آورديم با هيچ يك از اين اقوال نمى سازد.
بعضى ديگر گفته اند: «مراد اين است كه من، اين مال را كه به دست آوردم، مى دانستم كه خدا از من راضى است». ولى خواننده عزيز، خود متوجه است به اين كه بيانى كه ما در معناى جملۀ «ثُمّ إذَا خَوّلنَاهُ نِعمَةً مِنّا قَالَ إنّمُا أُوتِيتُهُ» آورديم، با هيچ يك از اين اقوال نمى سازد.


«'''بل هى فتنة و لكن اكثرهم لا يعلمون'''» - يعنى بلكه آن نعمتى كه ما به وى داديم فتنه و آزمايشى بود كه خواستيم او را به وسيله آن نعمت بيازماييم ، اما بيشترشان متوجه اين معنا نيستند.
«'''بَل هِىَ فِتنَةٌ وَلَكِنّ أكثَرَهُم لَا يَعلَمُون'''» - يعنى: بلكه آن نعمتى كه ما به وى داديم، فتنه و آزمايشى بود كه خواستيم او را به وسيلۀ آن نعمت بيازماييم، اما بيشترشان متوجه اين معنا نيستند.


بعضى از مفسرين گفته اند: ((معناى آن اين است كه بلكه نعمت مزبور عذابى است براى آنان ((.
بعضى از مفسران گفته اند: «معناى آن، اين است كه بلكه نعمت مزبور، عذابى است براى آنان».


و بعضى ديگر گفته اند: ((بلكه اين سخنى كه مى گويند، فتنه اى است براى آنان كه به خاطر همان عقاب خواهند شد((. ولى اين دو وجه و مخصوصا وجه دومى بعيد است .
و بعضى ديگر گفته اند: «بلكه اين سخنى كه مى گويند، فتنه اى است براى آنان، كه به خاطر همان، عقاب خواهند شد». ولى اين دو وجه و مخصوصا وجه دومى، بعيد است.  


«'''قَدْ قَالهََا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ فَأَصابهُمْ سيِّئَات مَا كَسبُوا'''»:
«'''قَدْ قَالهََا الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ * فَأَصَابهُمْ سَيِّئَات مَا كَسبُوا'''»:


ضمير در ((قد قالها(( به سخن قبلى ناسپاسان برمى گردد و به اين اعتبار آن را مؤ نث آورده كه مقاله و يا كلمهاى به شمار مى رود.
ضمير در «قَد قَالَهَا»، به سخن قبلى ناسپاسان بر مى گردد و به اين اعتبار، آن را مؤنث آورده، كه مقاله و يا كلمه اى به شمار مى رود.




۱۴٬۲۰۵

ویرایش