گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:


==امر به خوش زبانى واجتناب از درشتگويى ==
==امر به خوش زبانى واجتناب از درشتگويى ==
«'''وَ قُل لِّعِبَادِى يَقُولُوا الَّتى هِىَ أَحْسنُ إِنَّ الشيْطانَ يَنزَغُ بَيْنهُمْ'''»:
«'''وَ قُل لِّعِبَادِى يَقُولُوا الَّتى هِىَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنزَغُ بَيْنهُمْ'''»:


از سياق برمى آيد كه مقصود از كلمه ((عبادى (( مؤمنين اند، واضافه بندگان به ((من (( تشريفى است و معناى جمله اين است كه به بندگان من دستور بده كه ... وكلمه ((يقولوا(( در مقام امر است ، وهم جواب امر ((قل ((، وبه همين جهت مجزوم شده ، ومعن اى جمله ((التى هى احسن (( كلماتى است كه احسن و از نظر مشتمل بودن بر ادب و خالى بودن از خشونت وناسزا وتوالى فاسده ديگر، نيكوتر باشد.
از سياق بر مى آيد كه مقصود از كلمۀ «عِبَادِى»، مؤمنان اند، و اضافه بندگان به «مَن» تشريفى است، و معناى جمله اين است كه: به بندگان من دستور بده كه...  


اين آيه و دو آيه بعد از آن ، داراى يك سياقند، وخلاصه مضمون آن دو دستور به نيكوسخن گفتن وادب در كلام را رعايت كردن و از وسوسه هاى شيطان احتراز جستن است ، واينكه بدانند كه امور همه به مشيت خدا است ، نه به دست رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم)، تا اوقلم تكليف را از گروندگان خود برداشته وايشان را اهليت سعادت بدهد به طورى كه هر چه خواستند بگويند، وديگران را از هر چيزى محروم كنند، ودر باره ديگران هر چه دلشان خواست بگويند، نه ، چنين نيست كه خداوند به گزاف فردى را هر چند از انبياء باشد چنين اختيارى بدهد كه افراد نالايق را بى جهت تقرب داده وافراد لايق را محكوم آنان كند.  
و كلمۀ «يَقُولُوا»، در مقام امر است، و هم جواب امر «قُل»، و به همين جهت مجزوم شده، و معناى جملۀ «الَّتِى هِىَ أحسَن»، كلماتى است كه احسن، و از نظر مشتمل بودن بر ادب و خالى بودن از خشونت و ناسزا و توالى فاسده ديگر، نيكوتر باشد.


آرى در درگاه خدا حسن سريره وخوش رفتارى وكمال ادب ملاك برترى انسانها است ، حتى اگر در ميان انبياءهم خداوند بعضى را بر بعضى برترى داده باز بيهوده نبوده ، بلكه به خاطر همين حسن رفتار و سيرت وادب بيشتر بوده است ، مثلاداوود (عليه السلام ) را بر ديگران برترى داده واورا زبور داد ودر آن بهترين ادب وپاكيره ترين حمد وثنا را نسبت به خداى تعالى به وى آموخت.
اين آيه و دو آيه بعد از آن، داراى يك سياق اند، و خلاصه مضمون آن دو، دستور به نيكو سخن گفتن و ادب در كلام را رعايت كردن و از وسوسه هاى شيطان احتراز جستن است، و اين كه بدانند كه امور همه به مشيت خدا است، نه به دست رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلم)، تا او قلم تكليف را از گروندگان خود برداشته و ايشان را اهليت سعادت بدهد، به طورى كه هرچه خواستند، بگويند، و ديگران را از هر چيزى محروم كنند، و در باره ديگران هرچه دلشان خواست، بگويند.  


از همينها معلوم مى شود كه گويا قبل از هجرت رسول خدا بعضى از مسلمانها با مشركين مواجه مى شدند و در گفتگوى با آنان سخنان درشت گفته وچه بسا مى گفته اند شما اهل آتش وما مؤ منين به بركت رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) اهل بهشتيم ، وهمين باعث مى شده كه مشركين عليه مسلمانان ، تهييج شده عداوت ها وفاصله ها بيشتر شود، و در روشن كردن آتش فتنه وآزار مؤ منين ورسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) وعناد با حق بهانه هاى تازه اى به دستشان بيايد.
نه، چنين نيست كه خداوند به گزاف، فردى را هرچند از انبياء باشد، چنين اختيارى بدهد كه افراد نالايق را بى جهت تقرب داده و افراد لايق را محكوم آنان كند.  


لذا خداى تعالى به رسول گرامى خود دستور مى فرمايد كه ايشان مردم را امر به خوش زبانى كنند واتفاقا مقام مناسب چنين سفارشى هم بود، چون در همين آيات قبل بود كه ديديم مشركين نسبت به آن جناب بى ادبى نموده واورا مردى جادوشده خواندند، ونيز نسبت به قرآن و معارفى كه در باره مبداء ومعاد در آن است استهزاء كردند، وهمين وجه آيات سه گانه مورد بحث را به آيات قبل وصل مى كند، ونيز خود آيات سه گانه را به هم مربوط مى سازند. (دقت فرمائيد)
آرى، در درگاه خدا، حُسن سريره و خوشرفتارى و كمال ادب، ملاك برترى انسان ها است، حتى اگر در ميان انبياء هم، خداوند بعضى را بر بعضى برترى داده، باز بيهوده نبوده، بلكه به خاطر همين حُسن رفتار و سيرت و ادب بيشتر بوده است. مثلا داوود «عليه السلام» را بر ديگران برترى داده و او را زبور داد و در آن بهترين ادب و پاكيزه ترين حمد و ثنا را نسبت به خداى تعالى به وى آموخت.


پس جمله ((وقل لعبادى يقولوا الّتى هى احسن (( امر به اين است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) را امر به خوش زبانى كند، وآيه شريفه از نظر بيان نظير آيه ((وجادلهم بالّتى هى احسن (( مى باشد.
از همين ها معلوم مى شود كه گويا قبل از هجرت رسول خدا بعضى از مسلمان ها با مشركان مواجه مى شدند و در گفتگوى با آنان سخنان درشت گفته و چه بسا مى گفته اند شما اهل آتش و ما مؤمنان به بركت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم) اهل بهشتيم، و همين باعث مى شده كه مشركان عليه مسلمانان، تهييج شده، عداوت ها و فاصله ها بيشتر شود، و در روشن كردن آتش فتنه و آزار مؤمنان و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم) و عناد با حق، بهانه هاى تازه اى به دستشان بيايد.
 
لذا خداى تعالى به رسول گرامى خود دستور مى فرمايد كه ايشان، مردم را به خوشزبانى امر كنند و اتفاقا مقام، مناسب چنين سفارشى هم بود. چون در همين آيات قبل بود كه ديديم مشركان نسبت به آن جناب بى ادبى نموده و او را مردى جادوشده خواندند. و نيز نسبت به قرآن و معارفى كه در باره مبدأ و معاد در آن است، استهزاء كردند، و همين وجه، آيات سه گانه مورد بحث را به آيات قبل وصل مى كند، و نيز خود آيات سه گانه را به هم مربوط مى سازند. (دقت فرمایيد).
 
پس جملۀ «وَ قُل لِعِبَادِى يَقُولُوا الَّتِى هِىَ أحسَنُ»، امر به اين است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را امر به خوشزبانى كند، و آيه شريفه از نظر بيان، نظير آيه: «وَ جَادِلهُم بِالَّتِى هِىَ أحسَنُ» مى باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۶۳ </center>
و جمله «ان الشیطان ينزغ بينهم» تعليل حكم مذكور است ، همچنانكه جمله ((انّ الشّيطان كان للانسان عدوا مبينا(( تعليل براى تعليل قبل است.
و جملۀ «إنَّ الشَّیطَانَ يَنزِغُ بَينَهُم»، تعليل حكم مذكور است، همچنان كه جملۀ «إنَّ الشَّيطَانَ كَانَ لِلإنسَانِ عَدُوّاً مُبِيناً»، تعليل براى تعليل قبل است.


و چه بسا بعضى گفته باشند مقصود از گفتار به احسن خوددارى كردن از جنگ با مشركين وبرقرار كردن روابط حسنه ومسالمت آميز است ، و خطاب در آيه به مؤ منين صدر اسلام واهل مكه است كه هنوز رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم) هجرت نكرده ، وآيه شريفه بطورى كه از روايات اسباب نزول برمى آيد، در حقيقت نظير آيه: ((وقولوا للناس حسنا(( مى باشد (كه در آيه ۸۳ سوره بقره قرار داشت ) به مسلمانان دستور مى دهد با مردم خوش زبان باشند، ولى خواننده گرامى توجه دارد كه اين تفسير با تعليلى كه در ذيل آيه است سازگارى ندارد.
و چه بسا بعضى گفته باشند: مقصود از گفتار به «أحسن»، خوددارى كردن از جنگ با مشركان و برقرار كردن روابط حسنه و مسالمت آميز است، و خطاب در آيه به مؤمنان صدر اسلام و اهل مكه است كه هنوز رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم) هجرت نكرده، و آيه شريفه، به طورى كه از روايات اسباب نزول بر مى آيد، در حقيقت نظير آيه: «وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسناً» مى باشد (كه در آيه ۸۳ سوره «بقره» قرار داشت)، به مسلمانان دستور مى دهد با مردم خوشزبان باشند، ولى خواننده گرامى توجه دارد كه اين تفسير با تعليلى كه در ذيل آيه است، سازگارى ندارد.


«'''رَّبُّكمْ أَعْلَمُ بِكمْ إِن يَشأْ يَرْحَمْكمْ أَوْ إِن يَشأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ مَا أَرْسلْنَاك عَلَيهِمْ وَكيلاً'''»:
«'''رَّبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشأْ يُعَذِّبْكُمْ وَ مَا أَرْسلْنَاك عَلَيهِمْ وَكيلاً'''»:


قبلا گفتيم كه اين آيه وآيه بعدش تتمه ودنباله سياق آيه قبلى است ، بنابراين اول آيه تتمه كلامى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) ماءمور شده به مردم برساند، وذيل آيه خطابى است كه خداوند تنها به رسول گرامى خود نموده ، بنابراين ديگر كسى نپندارد كه در آيه شريفه التفاتى به كار رفته است.
قبلا گفتيم كه اين آيه و آيه بعدش، تتمه و دنباله سياق آيه قبلى است. بنابراين اول آيه، تتمه كلامى است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، مأمور شده به مردم برساند، و ذيل آيه خطابى است كه خداوند تنها به رسول گرامى خود نموده، بنابراين ديگر كسى نپندارد كه در آيه شريفه التفاتى به كار رفته است.


ممكن هم هست بگوئيم خطاب در صدر آيه متوجه رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) و مؤمنين هر دو باشد به اينكه جانب خطاب آن جناب را، بر غيبت آنان غلبه داده باشد، واين احتمال با سياق آيه قبلى سازگارتر است ، وكلام را (كه همه اش از خداست ) بهتر به هم مربوط و متصل مى كند.
ممكن هم هست بگویيم: خطاب در صدر آيه، متوجه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و مؤمنان هر دو باشد، به اين كه جانب خطاب آن جناب را، بر غيبت آنان غلبه داده باشد، و اين احتمال با سياق آيه قبلى سازگارتر است، و كلام را (كه همه اش از خداست)، بهتر به هم مربوط و متصل مى كند.
<span id='link110'><span>
<span id='link110'><span>


۱۴٬۰۶۶

ویرایش