يوسف ٦٢

از الکتاب
کپی متن آیه
وَ قَالَ‌ لِفِتْيَانِهِ‌ اجْعَلُوا بِضَاعَتَهُمْ‌ فِي‌ رِحَالِهِمْ‌ لَعَلَّهُمْ‌ يَعْرِفُونَهَا إِذَا انْقَلَبُوا إِلَى‌ أَهْلِهِمْ‌ لَعَلَّهُمْ‌ يَرْجِعُونَ‌

ترجمه

(سپس) به کارگزاران خود گفت: «آنچه را بعنوان قیمت پرداخته‌اند، در بارهایشان بگذارید! شاید پس از بازگشت به خانواده خویش، آن را بشناسند؛ و شاید برگردند!»

|يوسف به غلامان خود گفت: [پرداختى و] سرمايه آنها را در بارهايشان بگذاريد تا پس از بازگشت به خانواده‌ى خويش آن را بشناسند، شايد كه [دوباره‌] برگردند
و [يوسف‌] به غلامان خود گفت: «سرمايه‌هاى آنان را در بارهايشان بگذاريد، شايد وقتى به سوى خانواده خود برمى‌گردند آن را بازيابند، اميد كه آنان بازگردند.»
آن گاه یوسف به غلامانش گفت: متاع این کنعانیان را در میان بارهاشان بگذارید که چون نزد کسان خود رفته (و متاع خود را دیدند) آن را بازشناسند، شاید که (این احسان موجب شود) باز نزد من مراجعه کنند.
و [یوسف] به کارگزاران و گماشتگانش گفت: اموالشان را [که در برابر دریافت آذوقه پرداختند] در بارهایشان بگذارید، امید است وقتی به خاندان خود برگشتند آن را بشناسند، باشد که دوباره برگردند.
و به مردان خود گفت: سرمايه‌شان را در بارهايشان بنهيد، باشد كه چون نزد كسانشان بازگردند و آن را بيابند، بازآيند.
[یوسف‌] به غلامانش گفت سرمایه‌شان را در خرجینهایشان بگذارید تا چون به نزد خانواده‌شان بازگشتند آن را باز شناسند، باشد که بازگردند
و به جوانان- غلامان- خويش گفت: سرمايه آنان را در باردانشان بگذرايد، تا مگر هنگامى كه پيش كسانشان باز گردند آن را باز شناسند، شايد كه باز آيند.
(سپس هنگامی که آهنگ کوچیدن کردند، یوسف) به کارگزاران خود گفت: (پول) کالائی را که پرداخته‌اند در میان بارهایشان بگذارید، شاید پس از مراجعت به خانواده‌ی خویش، بدان پی ببرند و بلکه (بر وفای به عهد ما اطمینان یابند و بر برادر خود بنیامین نترسند و همراه او به پیش ما) برگردند.
و (یوسف) به جوانان خود گفت: «سرمایه‌های آنان را در بارهایشان بگذارید، شاید هنگامی که سوی خانواده‌ی خود برگشتند آن را بازیابند، شاید بازگردند.»
و گفت به جوانان خود بگذارید کالای ایشان را در بارهای ایشان باشد بشناسندش گاهی که بازگردند بسوی خاندان خود شاید بازگردند ایشان‌

He said to his servants, “Put their goods in their saddlebags; perhaps they will recognize them when they return to their families, and maybe they will come back.”
ترتیل:
ترجمه:
يوسف ٦١ آیه ٦٢ يوسف ٦٣
سوره : سوره يوسف
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٥
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«فِتْیَان»: جمع فَتی، غلامان. کارگزاران. «بِضَاعَتَهُمْ»: مراد کالای مورد نظر است. برخی معتقدند که یوسف چیزی بدیشان نداد تا مجبور به بازگشت شوند. بلکه کالاهائی را که آورده بودند بدون این که متوجّه شوند مجدّدا به جای غلّات در بارهایشان جای داد و به خودشان برگرداند (نگا: فی ظلال‌القرآن). «رِحال»: جمع رَحْل، کالا و متاع سوار. کیف و ساک و چیزی که مسافر کالای خود را در آن می‌گذارد. «إنقَلَبُوا»: بازگشتند (نگا: زخرف / ).


تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ «62»

و (يوسف) به غلامان خود گفت: آنچه را به عنوان قيمت پرداخته‌اند در بارهايشان بگذاريد، تا چون به خانواده خود بازگردند آن را بازشناسند، به اميد آنكه (بار ديگر) برگردند.

نکته ها

حضرت يوسف كه در آيات قبل از او با تعابيرى چون؛ «صادق، محسن، مخلص» ياد شده، يقيناً بيت المال را به پدر وبرادران خود نمى‌بخشد و ممكن است كه پول غلّه را از سهم و ملك شخصى خود داده باشد.

پول را برگرداند تا بى‌پولى، مانع سفر دوم آنها نشود. «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ» علاوه بر آنكه برگرداندن پول، نشانه صميميّت و نداشتن سوءقصد از اصرار برآوردن برادر است و مخفيانه در بين كالا گذاردن نشانه بى‌منّت بودن وحفظ از دستبرد سارقين است.

يوسف كه ديروز برده و خدمتكار بود، امروز غلام و خدمتكار دارد. «لِفِتْيانِهِ» اما در هنگام ملاقات برادران، نه انتقام گرفت و نه گلايه‌اى نمود و نه كينه‌اى داشت. بلكه با برگرداندن سرمايه آنان، به آنها توجّه داد كه من شما را دوست مى‌دارم.

پیام ها

1- مدير و رهبر لايق بايد طرحهايش ابتكارى باشد. «اجْعَلُوا»

2- بدى‌ها را با خوبى جبران كنيد. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ»

3- صله رحم، يعنى كمك نمودن، نه معامله كردن. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ»

4- پول گرفتن در زمان نياز از پدر پير و برادران، با كرامت نفس سازگار نيست.

«اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ»

5- يوسف، كار گذاردن بضاعت برادران را بر عهده چند نفر گذاشت تا هر گونه زمينه را براى اتهام مسدود كند و برده‌اى سوء استفاده نكند كه مبلغ را براى‌

جلد 4 - صفحه 242

خود بردارد و بگويد در رحال مسافران گذاشتم. «اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ»*

6- كمك به ديگران را حتّى الامكان مخفيانه انجام دهيد. «فِي رِحالِهِمْ»*

7- نه انتقام و نه كينه، بلكه هديه‌دادن براى ارتباط بعدى. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ‌ ... لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‌

8- براى بازيافتن انسان‌ها، بايد از پول گذشت. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ‌ ... لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‌

9- خوبى كردن بهترين وسيله جذب افراد است. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ‌ ... يَرْجِعُونَ*

10- مسئولان، كارگزاران خود را نسبت به برنامه‌ها و طرحها كاملًا توجيه كنند تا مديران موفقى باشند. (يوسف به همه فهماند كه هدف اين كار، بازگشت اين كاروان است) «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»*

11- در طرح‌ها و برنامه‌ها، يقين صددرصد به عملى شدن آن لازم نيست. «لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)

جلد 6 - صفحه 249

وَ قالَ لِفِتْيانِهِ‌: و فرمود يوسف مر غلامان خود را كه كارگزار غلات بودند. اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ‌: بگذاريد قيمت گندم ايشان را در بارهاى ايشان. گويند: بضاعت آنها اديمى و كفشى چند بود، يوسف فرمود تا دربارهايشان گذارند به جهت آنكه نخواست گندم به قيمت به آنها دهد. يا ديانت ايشان مقتضى است كه چون بضاعتها ثمن گندم است باز آرند. يا پدرشان باز پس فرستد، لذا فرمود: لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها: شايد ايشان بشناسند بضاعت خود را، يعنى حق رد آن را. إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمْ‌: چون بازگردند به كسان خود و بار بگشايند. لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ‌: شايد ايشان برگردند براى طلب طعام و برادر را بياورند. و اين كار را يوسف نمود براى اينكه بشناسند كه يوسف صاحب مكرمت و به جهت احسان و اكرام چنين كرده، و اين سبب شود برگشتن آنها را ثانيا. بعضى گفته: چون خوف داشتند نداشتن بضاعت را مرتبه ديگر، لذا اين كار را نمود. يا چون حاجب آنها را ديد، لذا از راه تفضل و تكرم مخفيانه برگردانيد.

تنبيه: اگر گويند چگونه يوسف عليه السّلام معرفى خود را ننمود با علم او به شدت حزن و اضطراب و الم فراق او بر پدرش يعقوب عليه السّلام؟

جواب: 1- آنكه يوسف عليه السّلام را اين قسمت ممكن و قدرت هم داشت، لكن حق تعالى او را اجازه نفرمود در معرفى خود به جهت شدت محنت بر يعقوب و وصول به منزله رفيعه و درجه شامخه به سبب امتحان و ابتلا، و ذات احديت الهى حكيم على الاطلاق است تسهيل يا تشديد تكليف فرمايد به حكمت و مصلحت.

2- آنكه جايز است كه يوسف عليه السّلام متمكن و قادر بر اين نبوده، و لذا عدول از آن نمود، و اشكالى هم ندارد زيرا انبياء قادرند بر آنچه خدا بخواهد و رضاى حق در آن باشد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ جاءَ إِخْوَةُ يُوسُفَ فَدَخَلُوا عَلَيْهِ فَعَرَفَهُمْ وَ هُمْ لَهُ مُنْكِرُونَ (58) وَ لَمَّا جَهَّزَهُمْ بِجَهازِهِمْ قالَ ائْتُونِي بِأَخٍ لَكُمْ مِنْ أَبِيكُمْ أَ لا تَرَوْنَ أَنِّي أُوفِي الْكَيْلَ وَ أَنَا خَيْرُ الْمُنْزِلِينَ (59) فَإِنْ لَمْ تَأْتُونِي بِهِ فَلا كَيْلَ لَكُمْ عِنْدِي وَ لا تَقْرَبُونِ (60) قالُوا سَنُراوِدُ عَنْهُ أَباهُ وَ إِنَّا لَفاعِلُونَ (61) وَ قالَ لِفِتْيانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِي رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلى‌ أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (62)

ترجمه‌

و آمدند برادران يوسف پس وارد شدند بر او پس شناخت آنها را و ايشان بودند مر او را ناشناسندگان‌

و چون مرتّب كرد وسائل حركت آنها را بترتيب لوازم سفرشان گفت بياوريد نزد من برادرى كه مر شما را است از پدرتان آيا نمى‌بينيد كه من تمام ميدهم پيمانه را و من بهترين پذيرائى كنندگانم‌

پس اگر نياوريد نزد من او را پس نباشد چيزيكه پيمانه كنم آنرا براى شما نزد من و نزديك مشويد مرا

گفتند زود باشد كه كوشش كنيم براى آوردن او برخصت پدرش و همانا ما بجا آورندگانيم‌

و گفت مر غلامانش را كه بگذاريد سرمايه آنها را در بار بندهاشان باشد كه آنها بشناسند آنرا چون باز گردند بسوى كسانشان باشد كه آنها بازگشت كنند.

تفسير

در سالهاى قحطى و سختى كه حضرت يوسف عليه السّلام براى پيش بينى از آن سنوات تهيّه غلّه كرده بود بسيارى از بلاد بسختى و قحطى دچار شدند و از آن جمله كنعان بود كه حضرت يعقوب عليه السّلام و فرزندانش در آن سرزمين منزل داشتند و قمى ره‌


جلد 3 صفحه 158

فرموده ميان حضرت يوسف عليه السّلام و پدرش هيجده روز راه فاصله بود و مردم از بلاد دور و نزديك مى‌آمدند در مصر براى خريدارى غلّه و حضرت يعقوب و پسرانش در صحرائى منزل داشتند كه در آن مقل زياد بود برادران حضرت از آن مقلها گرفته و حمل نمودند بمصر براى خريدارى غلّه و يوسف عليه السّلام در آن اوان خودش متصدّى فروش بود و چون وارد بر او شدند آنحضرت آنها را شناخت ولى آنها او را نشناختند و گفته‌اند جهت شناختن حضرت آنها را آن بود كه كاملا ترقّب و انتظار ورود آنها را داشت و هيئت آنها چندان اختلاف با سابق پيدا نكرده بود و جهت نشناختن آنها آن حضرت را آن بود كه آنها بهيچ وجه انتظار ملاقات او را نداشتند و شمايل حضرت با حال كودكى كاملا تفاوت پيدا كرده بود بعلاوه هيبت و عظمت مقام او مانع بود كه آنها تامّل و دقت در سيماى او كنند و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه نشناختند او را برادرانش براى هيبت سلطنت و عزّتش و گفته‌اند در آن اوقات حضرت يعقوب عليه السّلام فرزندان خود را مجتمع فرمود و بآنها دستور حركت بمصر را براى خريد طعام داد و فرمود شنيده‌ام فرمانفرماى آن مملكت مرد صالحى است و اميدوارم بشما احسان كند انشاء اللّه تعالى و فقط بنيامين را براى كمك و استيناس خود نگاه داشت و آنها ده نفر بودند كه در مصر بر برادر خود وارد شدند و از ابن عباس ره نقل شده كه از روز كه او را در چاه انداختند تا آنروز چهل سال فاصله شده بود و قمّى ره فرموده در كيل طعام بآنها خوبى كرد و فرمود شما كيانيد گفتند ما پسران يعقوب بن اسحق بن ابراهيم خليل اللّه ميباشيم كه نمرود او را در آتش انداخت و نسوخت و خدا آنرا بر او برد و سلام كرد فرمود پدر شما چه ميكند گفتند پيرمرد ضعيفى است فرمود برادر ديگرى هم داريد گفتند يك برادر ديگر داريم از مادر ما نيست فرمود وقتى برگشتيد او را هم با خودتان بياوريد و عيّاشى ره از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه يوسف عليه السّلام فرمود من شنيدم شما دو برادر پدرى ديگر هم داشتيد چه شدند آن دو گفتند بزرگتر از آن دو را گرگ خورد و كوچكتر را گذارديم نزد پدرمان چون او را از خود جدا نميكند و محبّت زيادى باو دارد يوسف عليه السّلام فرمود من دوست دارم او را با خودتان در مراجعت براى خريد طعام بياوريد و مراد از تجهيز آنها آنستكه بعدّه آنها هر يك نفر يك بار شتر طعام براى ايشان حمل فرمود چون جهاز متاع مهيا شده براى كاروان است و


جلد 3 صفحه 159

مراد از وفاء كيل معلوم است كه تمام كردن پيمانه و ناقص نگذاردن آنست براى مشتريان و مراد از خير المنزلين بودن آنحضرت خوب مهماندارى و پذيرائى كردن او است از آنها خواه مأخوذ از نزل باشد كه طعام حاضر شده براى مهمان است و خواه مأخوذ از منزل باشد كه بمعناى خانه و جايگاه است و اخيرا بآنها گوشزد فرمود كه اگر دفعه ديگر بدون آن برادر كوچكتر خودتان بيائيد من با شما معامله نميكنم و مكيل و موزونى براى شما نزد من نمى‌باشد و نزديك من نيائيد و حق ورود بمملكت مرا نداريد برادران عرضه داشتند در مراجعت ما سعى ميكنيم براى تحصيل اجازه او از پدرش و شما مطمئن باشيد كه ما موفق بمقصود خواهيم شد و او را با رضايت پدر همراه مى‌آوريم و حضرت يوسف بغلامان خود كه متصدّى كيل طعام بودند امر فرمود كه آنچه را حضرات در بهاء طعام پرداخته بودند بگذارند در ظروف آنها كه مهيّا براى رحيل و كوچ كردن شده تا بعدا متوجّه شوند كه سرمايه آنها بايشان مسترد شده و طعام را هم خريدارى نموده‌اند و حق اين احسان را كه جمع بين عوض و معوّض است و از طرف آن حضرت نسبت بآنها شده بشناسند و اين موجب شود كه با برادر كهتر خودشان بزودى مراجعت نمايند و البتّه مقام حضرت يوسف عليه السّلام هم اجلّ از اين بوده كه پس از سالها طعامى براى پدر و برادران خود در سال قحط بفرستد در حاليكه عوض آنرا از ايشان گرفته باشد و چون صلاح نبوده كه خود را بآنها معرفى فرمايد براى تكميل اجر فراق پدر و اشتياق بملاقات برادر ناچار بايد اين عمل انجام شود كه موجب خرسندى پدر و تمامى برادران در موقع مراجعت بوطن گردد و مشتاق بسفر ديگر با برادر كهتر خودشان شوند و بنابراين مراد از شناختن بضاعت معرفت بحق ردّ آن و احسان از اين جهت است و بنظر حقير محتمل است مراد شناختن خود بضاعت باشد كه تفضلا ردّ شده بآنها چون در اين موارد احتمال ميرود عين مال آنها يا ديگرى اشتباها دربار بند آنها گذارده شود و بنابراين آيه شريفه احتياج بتقدير ندارد و بعضى گفته‌اند مقصود اجبار آنها بمراجعت بوده براى اداء وظيفه شرعيّه كه ردّ ثمن باشد و بنظر حقير از جهاتى صحت ندارد.


جلد 3 صفحه 160

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ قال‌َ لِفِتيانِه‌ِ اجعَلُوا بِضاعَتَهُم‌ فِي‌ رِحالِهِم‌ لَعَلَّهُم‌ يَعرِفُونَها إِذَا انقَلَبُوا إِلي‌ أَهلِهِم‌ لَعَلَّهُم‌ يَرجِعُون‌َ (62)

و ‌گفت‌ يوسف‌ بكساني‌ ‌که‌ امر كيل‌ ‌را‌ بدست‌ ‌آنها‌ داده‌ ‌بود‌ بغلمان‌ و عبيد ‌خود‌ ‌که‌ بضاعت‌ ‌آنها‌ ‌که‌ داده‌ بودند بازاء كيل‌هاي‌ ‌خود‌ ‌در‌ خفاء ‌آنها‌ ‌در‌ بارهاي‌ ‌آنها‌ بگذاريد بلكه‌ ‌آنها‌ بشناسند و معرفت‌ پيدا كنند موقعي‌ ‌که‌ باز ميكنند متاع‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌در‌ نزد اهل‌ ‌خود‌ و ‌اينکه‌ وسيله‌ شود ‌براي‌ مراجعت‌ ‌آنها‌.

و ‌قال‌ يوسف‌ ‌عليه‌ السّلام‌ لفتيانه‌ فتيان‌ جمع‌ فتي‌ بمعني‌ جوان‌ ‌يعني‌ بجوانان‌ ‌خود‌ ‌که‌ غلامان‌ و عبيد ‌او‌ بودند و ‌آنها‌ ‌را‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ كار گماشته‌ ‌بود‌ ‌که‌ اخذ كنند وجوهي‌ ‌که‌ ميآورند و تحويل‌ دهند متاع‌ ‌را‌ و گندم‌ ‌را‌ و متكفل‌ ‌اينکه‌ عمل‌ بودند.

اجعَلُوا بِضاعَتَهُم‌ آنچه‌ آورده‌ بودند ‌براي‌ خريد اجناس‌ و اينها تحويل‌ گرفته‌ بودند ‌في‌ رحالهم‌ دربار ‌آنها‌ بنحوي‌ ‌که‌ ‌آنها‌ متوجه‌ نشوند لَعَلَّهُم‌ يَعرِفُونَها بلكه‌ ‌آنها‌ معرفت‌ پيدا كنند و بدانند ‌که‌ ‌من‌ نسبت‌ بآنها كمال‌ محبت‌ و لطف‌ ‌را‌ دارم‌ و ‌از‌ ‌آنها‌ توقع‌ عوض‌ ندارم‌.

إِذَا انقَلَبُوا إِلي‌ أَهلِهِم‌ ‌در‌ منازل‌ ‌خود‌ وارد ميشوند و رحال‌ ‌خود‌ ‌را‌ باز ميكنند ‌تا‌ اينكه‌ سبب‌ شود ‌براي‌ مراجعت‌ ‌آنها‌ لَعَلَّهُم‌ يَرجِعُون‌َ و مراجعت‌ كنند.

225

برگزیده تفسیر نمونه


]

اشاره

(آیه 62)- در اینجا یوسف برای این که عواطف آنها را به سوی خود بیشتر جلب کند و اطمینان کافی به آنها بدهد، «به کارگزارانش گفت: وجوهی را که آنها (برادران) در برابر غلّه پرداخته‌اند (دور از چشم آنها) دربارهایشان بگذارید، تا به هنگامی که به خانواده خود بازگشتند (و بارها را گشودند) آن را بشناسند تا شاید بار دیگر به مصر بازگردند» (وَ قالَ لِفِتْیانِهِ اجْعَلُوا بِضاعَتَهُمْ فِی رِحالِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَعْرِفُونَها إِذَا انْقَلَبُوا إِلی أَهْلِهِمْ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ).

چرا یوسف خود را به برادران معرفی نکرد؟

نخستین سؤالی که در ارتباط با آیات فوق پیش می‌آید این است که چگونه یوسف خود را به برادران معرفی نکرد، تا زودتر او را بشناسد و به سوی پدر بازگردند، و او را از غم و اندوه جانکاه فراق یوسف درآورند؟

بسیاری از مفسران به پاسخ این سؤال پرداخته‌اند و جوابهایی ذکر کرده‌اند که به نظر می‌رسد بهترین آنها این است که یوسف چنین اجازه‌ای را از طرف پروردگار نداشت، زیرا ماجرای فراق یوسف گذشته از جهات دیگر صحنه آزمایش و میدان امتحانی بود برای یعقوب و می‌بایست دوران این آزمایش به فرمان پروردگار به آخر برسد، و قبل از آن یوسف مجاز نبود خبر دهد.

ج2، ص434

به علاوه اگر یوسف بلافاصله خود را به برادران معرفی می‌کرد، ممکن بود عکس العملهای نامطلوبی داشته باشد از جمله این که آنها چنان گرفتار وحشت شوند که دیگر به سوی او بازنگردند، به خاطر این که احتمال می‌دادند یوسف انتقام گذشته را از آنها بگیرد.

نکات آیه

۱- یوسف(ع) سهمیه افراد را به آنان مى فروخت و بهاى آن را دریافت مى کرد. (و قال لفتینه اجعلوا بضعتهم فى رحالهم) «بضاعة» به مالى که براى تجارت و خرید و فروش است گفته مى شود. بنابراین مراد از «بضاعتهم» مالى است که برادران یوسف در مقابل دریافت سهمیه به او پرداخته بودند.

۲- یوسف(ع) از کارگزارانش خواست بهاى دریافت شده از فرزندان یعقوب را در بارها و اثاثیه آنان جاسازى کنند. (و قال لفتینه اجعلوا بضعتهم فى رحالهم)

۳- یوسف(ع) به کارگزارانش توصیه کرد سرمایه فرزندان یعقوب را به گونه اى در اثاثیه آنان جاسازى کنند که تا رسیدن به وطنشان متوجه آن نشوند. (اجعلوا بضعتهم فى رحالهم لعلهم یعرفونها إذا انقلبوا إلى أهلهم)

۴- غلامان و کارگزارانى فراوان در استخدام یوسف(ع) براى توزین و توزیع آذوقه ها و دریافت بهاى آنها (و قال لفتینه اجعلوا بضعتهم فى رحالهم) «فتیان» جمع فتى و به معناى غلامان و جوانان است.

۵- یوسف(ع) امید داشت برادرانش بضاعتهاى برگردانده شده به آنان را به هنگام رسیدن به وطنشان باز شناسند. (اجعلوا بضعتهم فى رحالهم لعلهم یعرفونها) روشن است که فرزندان یعقوب با گشودن محموله هاى خویش بضاعتهاى خود را در آن مى یافتند. بنابراین جاى «لعل» (شاید و باشد) نبود. از این رو در تفسیر کلمه «لعل» چند وجه ذکر شده است: ۱- اشفاق و ترجى مربوط به قید «إذا انقلبوا» است ; یعنى، امید است که پس از رسیدن به اهلشان دریابند نه قبل از آن. ۲- مقصود از شناخت بضاعت شناختن حق آن است ; یعنى، شاید حق آن را بشناسند و قدردانى کنند. ۳- لعل به معناى «کى» (تا اینکه) است و معناى ترجى و امید ندارد.

۶- یوسف(ع) با باز گرداندن مال التجاره فرزندان یعقوب ، درصدد بود در آنان احساس حق شناسى و سپاس گزارى ایجاد کند و انگیزه مراجعت ایشان را قوت بخشد. (اجعلوا بضعتهم فى رحالهم لعلهم یعرفونها ... لعلهم یرجعون) برداشت فوق ، ناظر به دومین احتمالى است که در توضیح برداشت قبل آمده است.

۷- یوسف(ع) على رغم ترغیب و تهدید برادران و نیز آماده سازى همه زمینه هاى مراجعت آنان ، اطمینان به بازگشت آنان نداشت و عدم موافقت یعقوب را با سفر بنیامین محتمل مى دانست. (لعلهم یرجعون)

۸- یوسف(ع) به آمدن برادرش بنیامین به مصر علاقه اى وافر داشت و بدان امید بسته بود. (اجعلوا بضعتهم فى رحالهم ... لعلهم یرجعون)

۹- طرح و نقشه یوسف(ع) براى مسافرت بنیامین از کنعان به مصر (فإن لم تأتونى به فلاکیل لکم ... اجعلوا بضعتهم فى رحالهم ... لعلهم یرجعون)

۱۰- یعقوب(ع) و فرزندانش از مال و منال کافى برخوردار نبودند و از جهت امکانات مالى در محدودیت بودند. (اجعلوا بضعتهم فى رحالهم ... لعلهم یرجعون) از جمله احتمالاتى که مى توان آن را دلیل یوسف در باز گرداندن سرمایه برادرانش دانست ، محدودیت مالى خاندان یعقوب است. جمله «ما نبغى هذه بضعتنا ... نمیر أهلنا» در آیه ۶۵ مؤید این احتمال است.

۱۱- یوسف(ع) داراى اختیارات ویژه در توزیع غلات و آذوقه هاى ذخیره شده * (قال لفتینه اجعلوا بضعتهم فى رحالهم) از اینکه یوسف(ع) پرداخت سهمیه فرزندان یعقوب در نوبتهاى بعد را در صورت همراه نداشتن بنیامین ، ممنوع کرد ، برداشت فوق استفاده مى شود. باز گرداندن بضاعت برادرانش به خودشان نیز مى تواند تأیید کننده اختیارات ویژه او باشد.

۱۲- سهمیه بندى کالاها در شرایط بحرانى و دریافت بهاى کالاى اعطا شده ، مقتضاى حراست از بیت المال و آگاهى به امور اقتصادى است. (اجعلنى على خزائن الأرض إنى حفیظ علیم ... اجعلوا بضعتهم فى رحالهم) عملکرد یوسف(ع) (سهمیه بندى در شرایط کمبود و دریافت بهاى کالاها) به عنوان مدیر و مسؤولى حفیظ و علیم ، گویاى برداشت فوق است.

۱۳- اعطاى مجانى کالا به مردم از سوى دولت ، حتى در شرایط بحرانى و سهمیه بندى کالاها ، سیاست شایسته و روایى نیست. (قال لفتینه اجعلوا بضعتهم فى رحالهم)

موضوعات مرتبط

  • اقتصاد: سیاستگذارى در بحران اقتصادى ۱۲; سیاستهاى اقتصادى ناپسند ۱۳
  • برادران یوسف: ایجاد انگیزه مسافرت برادران یوسف به مصر ۶; ایجاد زمینه حق شناسى در برادران یوسف ۶; ایجاد زمینه شکر در برادران یوسف ۶; تشویق برادران یوسف ۷; تهدید برادران یوسف ۷; رد مال التجاره برادران یوسف ۲، ۳، ۵، ۶; فقر برادران یوسف۱۰
  • بیت المال: روش حفاظت از بیت المال ۱۲
  • سهمیه بندى ارزاق: اهمیت سهمیه بندى ارزاق ۱۲
  • مردم: اعطاى مجانى کالا به مردم ۱۳
  • یعقوب(ع): فقر یعقوب(ع) ۱۰
  • یوسف(ع): اختیارات یوسف(ع) ۱۱; امیدوارى یوسف(ع) ۸; اوامر یوسف(ع) ۲; اهداف یوسف(ع) ۶; برنامه ریزى یوسف(ع) ۹; تشویقهاى یوسف(ع) ۷; توصیه هاى یوسف(ع) ۳; توقعات یوسف(ع) ۵; تهدیدهاىیوسف(ع) ۷;روش برخورد یوسف(ع) ۶; سیاستهاى اقتصادى یوسف(ع) ۱; علاقه یوسف(ع) به بنیامین ۸; قصه یوسف(ع) ۱، ۲، ۳، ۵، ۶، ۷، ۱۱; نقش کارگزاران یوسف(ع) ۴; یوسف(ع) و توزیع غلات ۱۱; یوسف(ع) و مسافرت بنیامین ۷، ۸، ۹; یوسف(ع) و فروش غلات ۱

منابع