يس ٢٧

از الکتاب
کپی متن آیه
بِمَا غَفَرَ لِي‌ رَبِّي‌ وَ جَعَلَنِي‌ مِنَ‌ الْمُکْرَمِينَ‌

ترجمه

که پروردگارم مرا آمرزیده و از گرامی‌داشتگان قرار داده است!»

|كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و از اهل كرامتم گردانيد
كه پروردگارم چگونه مرا آمرزيد و در زمره عزيزانم قرار داد.»
که خدا چگونه در حق من مغفرت و رحمت فرمود و مرا مورد لطف و کرم قرار داد.
به اینکه پروردگارم مرا آمرزید و از کرامت یافتگان قرارم داد.
كه پروردگار من مرا بيامرزيد و در زمره گرامى‌شدگان درآورد.
این را که پروردگارم مرا آمرزیده است، و مرا از گرامیان قرار داده است‌
كه پروردگار من مرا آمرزيد و از گرامى‌داشتگان و نواختگانم ساخت.
(ای کاش! می‌دانستند) که پروردگارم مرا آمرزیده است و از زمره‌ی گرامیانم قلمداد فرموده است.
«آنچه را پروردگارم برایم پوشش نهاد و در زمره‌ی گرامیانم قرارم داد.»
که آمرزید مرا پروردگار من و گردانید مرا از گرامی‌داشتگان‌

How my Lord has forgiven me, and made me one of the honored.”
ترتیل:
ترجمه:
يس ٢٦ آیه ٢٧ يس ٢٨
سوره : سوره يس
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«بِمَا غَفَرَ لِی»: به چه سبب و در برابر چه کاری مرا بخشیده است؟ مراد تحقیر عمل خود و تعظیم مغفرت خدا است. چه غفرانی نصیبم کرده است. مراد اظهار تعجّب از الطاف بی‌حدّ پروردگاری است. بدانچه خدا مرا بخشیده است. خلاصه «مَا» می‌تواند موصوله و استفهامیّه و مصدریّه باشد.


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ «27»

كه پروردگارم مرا بخشيد و از گرامى داشتگان قرارم داد.

نکته ها

بر اساس آنچه در تفسير مجمع‌البيان آمده است، ماجرا مربوط به زمان حضرت عيسى است كه دو تن از حواريين خود را براى دعوت مردم به شهر انطاكيه فرستاد و آنها در بين راه به حبيب نجّار برخوردند و او با معجزه‌اى كه اين دو تن نشان دادند، ايمان آورد.

جلد 7 - صفحه 532

آن دو به شهر وارد شدند، ولى مردم سخن آنها را نپذيرفتند و تكذيبشان كردند. حضرت مسيح، «شمعون» بزرگ‌ترين حوارى خود را به كمك آنها فرستاد و او توانست با به دست آوردن دل پادشاه، نظر او را به دست آورد و اكثر مردم به خدا ايمان آوردند.

البتّه اين روايت كه در ديگر كتب تفسيرى نيز آمده است، از دو جهت با متن قرآن سازگار نيست: زيرا اوّلًا ظاهر آيات قرآن، فرستادن پيامبر از سوى خدا براى اين قوم است، نه ياران يك پيامبر و ثانياً اگر اكثر مردم ايمان مى‌آوردند كه عذاب بر آنها نازل نمى‌شد. «1»

بر اساس روايات، فردى كه براى حمايت از فرستادگان الهى به شهر انطاكيه آمد، حبيب نجّار بود كه از او به «صاحب يس» نيز تعبير شده و در رديف مؤمنِ آل فرعون كه به حمايت حضرت موسى برخاست، شمرده شده است. «2»

امروزه شهر انطاكيه كه ميان حَلب و اسكندريه واقع است و جزو خاك تركيه مى‌باشد، پس از «بيت‌المقدّس» دومين شهر مورد توجّه مسيحيان است.

پیام ها

1- كسانى كه در برابر آفريدگار خود بندگى نكنند در دادگاه وجدان محكومند. «وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ»

2- يكى از راه‌هاى دعوت ديگران، بيان اعتقادات منطقى خود است. ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي‌ ...

3- توجّه به مبدء و معاد سرچشمه‌ى بندگى است. «فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»

4- مقايسه، از بهترين راههاى آموزش است. خدا مرا آفريده، ولى بت‌ها برايم ذرّه‌اى فايده ندارند. «فَطَرَنِي‌- لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ»

5- سختى‌هايى را كه انسان مى‌بيند، با اراده خداوند و در مدار رحمت اوست.

«إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ»

6- براى توجّه به خداوند، كافى است شرايط سخت و فوق العاده را در پيش خود


«1». تفسير نمونه.

«2». تفاسير مجمع البيان و نورالثقلين.

جلد 7 - صفحه 533

مجسّم سازيم. «إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ»

7- براى جريحه‌دار نكردن عواطف مردم، از خود مثال بزنيم. إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ ...

8- بهترين راه دعوت، دعوت عملى است. «إِنِّي آمَنْتُ»

9- شهادت در راه حمايت از رهبر آسمانى و امر به معروف سابقه‌اى بس طولانى دارد. «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ»

10- ميان شهادت و بهشت فاصله‌اى نيست. «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ»

11- مردان خدا حتّى بعد از مرگ و شهادت نيز در فكر زنده‌ها هستند. «يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ»

12- حيات و بهشت برزخى قبل از بهشت موعود است. «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ»

13- شهادت سبب مغفرت است. «بِما غَفَرَ لِي»

جلد 7 - صفحه 534

جزء «23»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ «27»

بِما غَفَرَ لِي رَبِّي‌: به آن چيزى كه سبب آمرزيدن من شد (توسط پروردگارم) از ايمان من و مجاهده من با آنها، وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ‌: و گردانيد مرا از بزرگواران اهل بهشت. مراد به اكرام، اعطاى منزل رفيعه منيعه است. حاصل كلام آنكه كاشكى قوم عالم بودند به اين ثواب جزيل و اعطاى جليل تا ايمان مى‌آوردند و مطيع مى‌شدند و به سبب آن به اين مرتبه عظيمه نائل مى‌شدند.

تبصره:

واقعه حبيب نجار، مؤمن «آل يس»، هر آينه سرمشق بزرگى است براى اهل ديانت، و تذكرى است در ثبات و استقامت، و اعلامى است براى بشارت و اكرام روز قيامت كه از تمام حيثيات خود گذشت تا به مرتبه‌اى كه جان خود را فدا كرد و مقام جليل دارا شد كه خداى تعالى وصف او را در قرآن مجيد، و حضرت پيغمبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله هم فرمود: الصدّيقون ثلثة:

حبيب نجّار و هو مؤمن ال يس، و حزبيل و هو مؤمن ال فرعون، و على بن أبي طالب و هو مؤمن ال محمّد «1»: بسيار بسيار راستگويان در افعال و اقوال سه نفرند: حبيب نجار او مؤمن آل يس، و حزبيل و او مؤمن آل فرعون، و على بن ابى طالب عليه السلام مؤمن آل محمد عليهم السلام.

ثعلبى از مفسرين عامه روايت نموده: سابقان امت سه نفرند هرگز كافر نشدند به خدا يك چشم بهم زدن: 1- على بن ابى طالب عليه السلام. 2- صاحب يس كه حبيب نجار است. 3- حزبيل مؤمن آل فرعون؛ و اين هر سه‌


«1» منهج الصادقين، ج 7، ص 479 و بهمين مضامين كتاب الخصال ج 1 باب الثلاثة روايت 254 ص 184 و تفسير نور الثقلين ج 4 ص 384 روايت 41 بنقل از امالى الصدوق.+ امالى صدوق (با ترجمه)، مجلس 72 ص 476 روايت 18.

جلد 11 - صفحه 72

صديقانند و على بن ابى طالب عليه السلام افضل ايشان است‌ «1». و البته مؤمن هم بايد در مقابل ناملايمات نهايت جديت را داشته باشد و گوهر گرانبهاى دين را از دست ندهد.

حضرت صادق عليه السلام فرمايد: المؤمن اشدّ من زبر الحديد، انّ زبر الحديد اذا دخل النّار تغير و انّ المؤمن لو قتل ثمّ نشر ثمّ قتل لم يتغيّر قلبه: «2» مؤمن سخت‌تر است از پاره آهن، بدرستى كه پاره آهن وقتى داخل آتش شود تغيير مى‌يابد، و بدرستى كه مؤمن اگر كشته شود پس زنده شود پس كشته شود، قلب او تغيير نيابد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ جاءَ مِنْ أَقْصَا الْمَدِينَةِ رَجُلٌ يَسْعى‌ قالَ يا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلِينَ «20» اتَّبِعُوا مَنْ لا يَسْئَلُكُمْ أَجْراً وَ هُمْ مُهْتَدُونَ «21» وَ ما لِيَ لا أَعْبُدُ الَّذِي فَطَرَنِي وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «22» أَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ آلِهَةً إِنْ يُرِدْنِ الرَّحْمنُ بِضُرٍّ لا تُغْنِ عَنِّي شَفاعَتُهُمْ شَيْئاً وَ لا يُنْقِذُونِ «23» إِنِّي إِذاً لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ «24»

إِنِّي آمَنْتُ بِرَبِّكُمْ فَاسْمَعُونِ «25» قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ «26» بِما غَفَرَ لِي رَبِّي وَ جَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ «27»

ترجمه‌

و آمد از منتهاى شهر مردى كه ميشتافت گفت اى قوم من پيروى كنيد فرستادگان را

پيروى كنيد كسانى را كه نميخواهند از شما مزدى و ايشان هدايت يافتگانند

و چيست مرا كه نپرستم آنرا كه آفريد مرا و بسوى او باز گردانيده ميشويد

آيا بگيرم غير از او خدايانى كه اگر بخواهد خداى بخشنده برساند مرا ضررى دفع نكند از من شفاعت آنها چيزيرا و خلاص نكنند مرا

همانا من‌


جلد 4 صفحه 403

آنگاه هر آينه در گمراهى آشكارم‌

همانا من گرويدم بپروردگار شما پس بشنويد

از من گفته شد داخل شو در بهشت گفت اى كاش قوم من آگاه ميشدند

بآنكه آمرزيد مرا پروردگارم و گردانيد مرا از گرامى داشتگان.

تفسير

قمّى ره نقل فرموده كه اين آيات تمامى در شأن حبيب نجّار نازل شده است و گفته شده كه او ششصد سال قبل از پيغمبر خاتم بآنحضرت ايمان آورده بود و در غارى عبادت ميكرد وقتى خبر پيمبرانى كه در آيات سابقه ذكر شد باو رسيد دين خود را اظهار نمود و در مجالس از پيغمبر صلى اللّه عليه و اله نقل نموده كه صدّيقها سه نفر بودند حبيب نجّار كه مؤمن آل يس است آنكه گفت يا قوم اتّبعوا المرسلين و حزقيل كه مؤمن آل فرعون است و على بن ابى طالب كه افضل آنها است و در جوامع از آنحضرت نقل نموده كه پيش قدمترين امّتها بايمان سه نفرند كه كافر نشدند بخدا يك چشم بهمزدن على ابن ابى طالب عليه السّلام و صاحب يس و مؤمن آل فرعون و ايشان صدّيقانند و على عليه السّلام افضل آنها است و گفته شده كه حبيب نجّار در وقت ورود آندو نفر پيمبر سابق الذّكر با آنها ملاقات نموده بود و ايمان آورده بود ولى اظهار نمينمود تا وقتى كه شنيد اهل انطاكيه ميخواهند پيمبران را بكشند بشتاب خود را بشهر رسانيد و مستفاد از آيات آنستكه شروع بنصيحت مردم نمود و با كمال ملايمت و ملاطفت گفت اى خويشاوندان من متابعت كنيد پيمبران را اينها كه از شما مزدى بر اداء رسالت نميخواهند كه احتمال بدهيد براى نفع خودشان سخن ميگويند اينها از جانب خدا راه يافته‌اند بآنچه خير و نفع و صلاح شما در آن است من وقتى تأمّل ميكنم ميبينم جهت ندارد كه عبادت نكنم خدائيرا كه مرا خلق كرده و نگهدارى نموده و روزى داده من با شما اهل يك آب و خاكيم آنچه براى خودم ميخواهم براى شما هم بايد بخواهم فردا بازگشت شما بحكم آفريدگارتان است شما را بر عبادت بت عقاب ميكند آيا سزاوار است من براى خود معبودهائى اتّخاذ كنم غير از خالق خود كه اگر خداوند بخشنده حيات و روزى بخواهد مرا عقاب كند بر ترك عبادت خود و عبادت آنها نتوانند شفاعت مرا كنند و بر فرض بتوانند و بكنند بقدر ذرّه‌ئى بحال من فائده نداشته باشد و احتياج مرا بخدا كم نكند و نتوانند مرا از عذاب نجات دهند و در اين صورت اگر


جلد 4 صفحه 404

من چنين كارى بنمايم در جهالت و گمراهى هويدا و آشكارى خواهم بود حال كه چنين است من ايمان آوردم بخداونديكه پروردگار شما است پس بشنويد اقرار مرا و شهادت دهيد نزد خدا يا پيمبران او و بعضى گفته‌اند كه چون قوم اراده كشتن او را نمودند روى به پيمبران نمود و اين سخن را كه متضمّن اداء شهادت و استشهاد از آنها است با ايشان گفت و اهل انطاكيه او را بضرب سنگ و لگد كشتند و از طرف خداوند بشارت دخول در بهشت باو داده شد و ملائكه رحمت مقدم او را در عالم برزخ گرامى داشتند و متنعّم بنعيم آن گرديد و او آرزو ميكرد كه كسانش از حال او خبر داشتند و ميدانستند كه مشمول مغفرت و كرامت الهى شده است و براى قوم خود بعد از مرگ هم دلسوزى نمود چنانچه قبل از آن مينمود و اين دليل است بر ثواب قبر و كاشف است از عذاب آن.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


بِما غَفَرَ لِي‌ رَبِّي‌ وَ جَعَلَنِي‌ مِن‌َ المُكرَمِين‌َ «27»

‌به‌ اينكه‌ آمرزيد مرا و مغفرت‌ ‌او‌ شامل‌ حال‌ ‌من‌ شد ‌از‌ طرف‌ پروردگار ‌من‌ و مرا قرار داد و جعل‌ فرمود ‌از‌ بندگان‌ محترم‌ ‌خود‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ‌را‌ گرامي‌ داشته‌ بِما غَفَرَ لِي‌ رَبِّي‌ ‌در‌ حديث‌ داريم‌ ‌که‌ ميفرمايد: مرگ‌ ‌براي‌ مؤمن‌ كفّاره جميع‌ گناهان‌ ‌او‌ ‌است‌ بلكه‌ ‌اگر‌ موجب‌ غرور و امن‌ ‌من‌ مكر اللّه‌ نشود فرداي‌ قيامت‌ بسياري‌ ‌از‌ نواصب‌ ‌را‌ فداي‌ مؤمنين‌ ميكنند و ‌به‌ ازاي‌ ‌آنها‌ ‌به‌ جهنّم‌ ميبرند و ‌اينکه‌ منافي‌ ‌با‌ آيه شريفه وَ لا تَكسِب‌ُ كُل‌ُّ نَفس‌ٍ إِلّا عَلَيها وَ لا تَزِرُ، وازِرَةٌ وِزرَ أُخري‌ انعام‌ آيه 164 نيست‌ زيرا ‌در‌ حديث‌ قدسي‌ ‌است‌

(و عزّتي‌ و جلالي‌ ‌لا‌ يجوزني‌ ظلم‌ ظالم‌)

فرداي‌ قيامت‌ مظلوم‌ مطالبه حق‌ ‌خود‌ ‌را‌ ميكند ‌در‌ پيشگاه‌ و محكمه الهي‌ بايد ظالم‌ ‌به‌ اندازه حق‌ مظلوم‌ گناهان‌ ‌آن‌ ‌را‌ پاي‌ ‌خود‌ بگيرد و ‌بر‌ گردن‌ ‌خود‌ بار كند ‌ يا ‌ ‌اگر‌ مظلوم‌ گناهي‌ ندارد ‌ يا ‌ بمقدار حقّش‌ نيست‌ بايد ظالم‌ عباداتش‌ ‌را‌ ‌به‌ مظلوم‌ دهد و ‌اگر‌ ظالم‌ عبادت‌ ندارد ‌ يا ‌ ‌به‌ مقدار حق‌ مظلوم‌ نيست‌ خطاب‌ مي‌رسد ‌به‌ مظلوم‌ ‌که‌ ‌در‌ صحراي‌ محشر ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ خويشان‌ و دوستان‌ ‌خود‌ گرفتار هستند بياور و گناهان‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بار ‌بر‌ ظالم‌ كن‌ ‌تا‌ اندازه اداء حق‌ تو بشود بنا ‌بر‌ ‌اينکه‌ مي‌گوييم‌ ظالمين‌ ‌به‌ آل‌ محمّد ‌از‌ خلفاء سه‌ گانه‌ و بني‌ اميّه‌ و بني‌ العبّاس‌ و اتباع‌ ‌آنها‌ ‌را‌ بياورند ‌آنها‌ عبادت‌ ندارند ‌که‌ ‌به‌ آل‌ محمّد (ص‌) دهند چون‌ شرط صحّت‌ كل‌ّ عبادات‌ ايمان‌

جلد 15 - صفحه 66

‌است‌ ‌که‌ ‌آنها‌ ندارند و آل‌ عصمت‌ ‌هم‌ گناهي‌ ندارند ‌که‌ ‌به‌ گردن‌ ‌آنها‌ بار كنند چون‌ معصوم‌ هستند ‌لا‌ بد بايد قسمت‌ سوم‌ عملي‌ شود و ‌آن‌ خطاب‌ رسد ‌به‌ آل‌ عصمت‌ ‌که‌ ‌در‌ صحراي‌ محشر ‌هر‌ ‌که‌ ‌از‌ ذراري‌ ‌شما‌ و شيعيان‌ ‌شما‌ و دوستان‌ ‌شما‌ گرفتارند بياوريد و گناهان‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌بر‌ اينها بار كنيد ‌تا‌ اداء حق‌ ‌شما‌ بشود و ‌اينکه‌ مورد ‌را‌ ‌براي‌ رفع‌ تعجب‌ و اينكه‌ منافي‌ ‌با‌ ‌آيه‌ نيست‌ و ظلمي‌ ‌در‌ حق‌ ‌آنها‌ نشده‌ بيان‌ كرديم‌ و الّا دستگاه‌ ظالم‌ و مظلوم‌ منحصر ‌به‌ ‌اينکه‌ مورد نيست‌ تمام‌ ظلمه‌ گرفتارند و تمام‌ مظلومين‌ خوشحال‌ و فرحناك‌ هستند.

وَ جَعَلَنِي‌ مِن‌َ المُكرَمِين‌َ خداوند مؤمنين‌ ‌را‌ فرداي‌ قيامت‌ بسيار احترام‌ مي‌ گذارد ‌هر‌ كدام‌ ‌به‌ درجه ‌خود‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 27)- ای کاش می‌دانستند که: «پروردگارم مرا مشمول آمرزش و عفو خویش قرار داد و در صف گرامیان جای داد» (بِما غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ).

ای کاش چشم حق بینی داشتند و آنچه را در پشت این پرده است ببینند یعنی تا این همه نعمت و اکرام و احترام خدا را بنگرند و بدانند در مقابل اهانتهای آنها خداوند چه لطفی در حق من فرموده است، ای کاش می‌دیدند و ایمان می‌آوردند اما افسوس!

ج4، ص91

آغاز جزء 23 قرآن مجید

ادامه سوره یس

نکات آیه

۱ - مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، بهره مند از غفران الهى (بما غفر لى ربّى)

۲ - مؤمنان هرچند از ایمان بالایى برخوردار باشند، باز به غفران و بخشش خدا نیاز دارند. (قیل ادخل الجنّة قال ... بما غفر لى ربّى) برداشت یاد شده از آن جا است که مؤمن انطاکیه - که از ایمان بالایى برخوردار بود - باز مورد غفران و بخشش الهى قرار گرفت.

۳ - مؤمن انطاکیه، در زمره عزیزان و گرامى داشتگان در پیشگاه الهى قرار گرفت. (و جعلنى من المکرمین)

۴ - مؤمن انطاکیه (حبیب نجار)، پس از به شهادت رسیدن، از آگاه نبودن مردم از مورد غفران قرار گرفتن و عزیز شدنش در پیشگاه الهى، تأسف خورد. (قال یلیت قومى یعلمون . بما غفر لى ربّى و جعلنى من المکرمین)

۵ - خیرخواهى مؤمن انطاکیه، براى مردمش حتى پس از مرگ خود (قیل ادخل الجنّة قال یلیت قومى یعلمون . بما غفر لى ربّى و جعلنى من المکرمین) برداشت یاد شده از آن جا است که مؤمن انطاکیه بعد از شهادت خود، به فکر مردمش بوده و آرزو مى کرد که آنان آگاه شوند.

۶ - ایمان و دفاع از دین تا مرز شهادت و ایثار، موجب غفران الهى و رسیدن به عزت و کرامت در پیشگاه خدا است. (قال یقوم اتّبعوا المرسلین ... إنّى ءامنت بربّکم فاسمعون . قیل ادخل الجنّة ... بما غفر لى ربّى و جعلنى من المکرمین)

موضوعات مرتبط

  • آمرزش: مشمولان آمرزش ۱، ۴; موجبات آمرزش ۶
  • ایمان: آثار ایمان ۶
  • حبیب نجار: آمرزش حبیب نجار ۱، ۴; تکریم حبیب نجار ۳، ۴; حسرت حبیب نجار ۴; خیرخواهى حبیب نجار ۵; شهادت حبیب نجار ۴; فضایل حبیب نجار ۱، ۳
  • خدا: آمرزشهاى خدا ۱، ۲، ۴
  • دین: آثار حمایت از دین ۶
  • شهادت (قتل در راه خدا): آثار شهادت (قتل در راه خدا) ۶
  • عزت: زمینه عزت ۶
  • کرامت: زمینه کرامت ۶
  • مؤمنان: نیازهاى معنوى مؤمنان ۲
  • نیازها: نیاز به آمرزش ۲

منابع