گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۳: خط ۱۶۳:
پس در اين چهار ميعاد، نوع بشرى را به نعمت نبوت، و موهبت سعادت اختصاص داده، و در آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «مِنَ النَّبِيّينَ مِن ذُرِّيةِ آدَم وَ مِمَّن حَمَلنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِن ذُرِّيةِ إبرَاهِيمَ وَ إسرَائِيل» بدان اشاره نموده، و در داستان هاى گذشته از ذرّيه هاى چهارگانه، نمونه هایى - يعنى ادريس از ذرّيه آدم، و ابراهيم از ذرّيه كشتى نشينان با نوح، و اسحاق و يعقوب از ذرّيه ابراهيم، و زكريا و يحيى و عيسى و موسى و هارون و اسماعيل، آن طور كه استظهار نموديم - از ذريّه اسرائيل گذشت.
پس در اين چهار ميعاد، نوع بشرى را به نعمت نبوت، و موهبت سعادت اختصاص داده، و در آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «مِنَ النَّبِيّينَ مِن ذُرِّيةِ آدَم وَ مِمَّن حَمَلنَا مَعَ نُوحٍ وَ مِن ذُرِّيةِ إبرَاهِيمَ وَ إسرَائِيل» بدان اشاره نموده، و در داستان هاى گذشته از ذرّيه هاى چهارگانه، نمونه هایى - يعنى ادريس از ذرّيه آدم، و ابراهيم از ذرّيه كشتى نشينان با نوح، و اسحاق و يعقوب از ذرّيه ابراهيم، و زكريا و يحيى و عيسى و موسى و هارون و اسماعيل، آن طور كه استظهار نموديم - از ذريّه اسرائيل گذشت.


جمله ((و ممن هدينا و اجتبينا(( عطف است بر ((من النبيين ((، و اين نبيين غير آن كسانى است كه خدا بر آنان انعام نمود زيرا اين نعمت مخصوص به نبيين و منحصر در ايشان نيست تا بگوئيم ((الذين انعم اللّه عليهم (( همان نبيين هستند، به دليل اينكه آيه ((و من يطع اللّه و الرسول فاولئك مع الذين انعم اللّه عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء و الصالحين و حسن اولئك رفيقا(( صريحا فرموده كه ((الذين انعم اللّه عليهم (( هم نبيين هستند و هم صديقين و شهداء و صالحين .
جملۀ «وَ مِمَّن هَدَينَا وَ اجتَبَينَا»، عطف است بر «مِنَ النَّبِيّين»، و اين «نَبِيّین»، غير آن كسانى است كه خدا بر آنان انعام نمود. زيرا اين نعمت مخصوص به «نَبِيّين» و منحصر در ايشان نيست تا بگویيم «الَّذِينَ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم» همان «نَبِيّين» هستند. به دليل اين كه آيه «وَ مَن يُطِعِ اللّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النَّبِيّين وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاء وَ الصَّالِحِين وَ حَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً»، صريحا فرموده كه «الَّذِينَ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم»، هم «نَبِيّين» هستند و هم صدّيقين و شهداء و صالحين.


علاوه بر اين خداى سب حان در ضمن داستانهايى كه به عنوان نمونه از ((الذين انعم اللّه عليهم (( آورده يكى هم داستان مريم است و حال آنكه مى دانيم او از انبياء نبوده بلكه از صديقين است مانند آيه شريفه ((ما المسيح بن مريم الا رسول قد خلت من قبله الرسل و امه صديقه (( پس مراد از جمله ((و ممن هدينا و اجتبينا(( انبياء نبوده بلكه صديقين و شهداء و صالحين است .
علاوه بر اين، خداى سبحان، در ضمن داستان هايى كه به عنوان نمونه از «الَّذِينَ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم» آورده، يكى هم داستان مريم است و حال آن كه مى دانيم او از انبياء نبوده، بلكه از صدّيقين است، مانند آيه شريفه «مَا المَسِيحُ بنُ مَريَمَ إلّا رَسُولٌ قَد خَلَت مِن قَبلِهِ الرُّسُل وَ أُمُّهُ صِدِّيقَةٌ». پس مراد از جمله «وَ مِمَّن هَدَينَا وَ اجتَبَينَا»، انبياء نبوده، بلكه صدّيقين و شهداء و صالحين است.


نظريه آن مفسرى كه گفته : جمله ((و ممن هدينا و اجتبينا(( عطف بر جمله ((من النبيين ((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۲ </center>
است ، و كلمه ((من (( را در آن بيانيه گرفته ، فاسد است . بعضى ديگر در فساد آن گفته اند كه ظاهر عطف اين است كه ميان معطوف ومعطوف عليه مغايرت باشد، و بنابراين صاحب اين نظريه ناگزير است براى توجيه نظريه خود بگويد كه معناى آيه اين است كه ((و از جمله كسانى كه ما برايش ميان نبوت و هدايت و اجتباء جمع كرديم تا بيشتر احترامش كنيم ...(( و اين معنا خلاف ظاهر آيه است . و ليكن اين اشكال به او وارد نيست ، چون اگر در عطف لازم است ميان معطوف و معطوف عليه مغايرت باشد، مغايرت فى الجمله است ، نه اينكه مصداق هر يك غير ديگرى باشد، بلكه همين كه بر حسب وصف و بيان مختلف باشد كافى است.
نظريه آن مفسّرى كه گفته: جملۀ «وَ مِمَّن هَدَينَا وَ اجتَبَينَا»، عطف بر جملۀ «مِنَ النَّبِيّين» است، و كلمۀ «مِن» را در آن بيانيه گرفته، فاسد است.  
 
بعضى ديگر در فساد آن گفته اند كه ظاهر عطف اين است كه ميان معطوف و معطوفٌ عَلَيه مغايرت باشد، و بنابراين صاحب اين نظريه، ناگزير است براى توجيه نظريه خود بگويد كه معناى آيه اين است كه: «و از جمله كسانى كه ما برايش ميان نبوت و هدايت و اجتباء جمع كرديم تا بيشتر احترامش كنيم...»، و اين معنا خلاف ظاهر آيه است. وليكن اين اشكال به او وارد نيست. چون اگر در عطف لازم است ميان معطوف و معطوفٌ عَلَيه مغايرت باشد، مغايرت فى الجمله است. نه اين كه مصداق هر يك، غير ديگرى باشد، بلكه همين كه بر حسب وصف و بيان مختلف باشد، كافى است.


و نيز يكى ديگر از نظريه هاى فاسد اين است كه گفته اند: جمله مذكور عطف است بر جمله ((من ذريه آدم (( و كلمه ((من (( را هم در آن تبعيضى گرفته اند، كه وجه فسادش از آنچه گذشت معلوم شد.
و نيز يكى ديگر از نظريه هاى فاسد اين است كه گفته اند: جمله مذكور عطف است بر جمله ((من ذريه آدم (( و كلمه ((من (( را هم در آن تبعيضى گرفته اند، كه وجه فسادش از آنچه گذشت معلوم شد.


و باز نظير آن ، نظريه كسى است كه گفته جمله ((و ممن هدينا(( جمله اى استينافى و ابتدايى است ، و عطف بر ما قبل نيست ، زيرا كلام قبلى در كلمه ((اسرائيل (( تمام شده ، و از جمله مورد بحث دوباره شروع به سخن شده و فرموده كه ((ميان امتها از كسانى كه ما هدايتشان كرده و انتخابشان نموديم ، مردمى هستند كه وقتى آيات رحمان بر آنان خوانده مى شود با چشم گريان به سجده مى افتند(( و مبتداى جمله به خاطر اينكه معلوم بود حذف شده . اين نظريه را به ابى مسلم مفسر نسبت داده اند.
و باز نظير آن، نظريه كسى است كه گفته جملۀ «وَ مِمَّن هَدَينَا»، جمله اى استينافى و ابتدايى است، و عطف بر ماقبل نيست. زيرا كلام قبلى در كلمه «إسرائيل» تمام شده، و از جمله مورد بحث، دوباره شروع به سخن شده و فرموده كه: «ميان امت ها از كسانى كه ما هدايتشان كرده و انتخابشان نموديم، مردمى هستند كه وقتى آيات رحمان بر آنان خوانده مى شود، با چشم گريان به سجده مى افتند». و مبتداى جمله به خاطر اين كه معلوم بود، حذف شده. اين نظريه را به ابى مسلم مفسر نسبت داده اند.
 
ولى اين تقدير گرفتن مبتدا تقديرى است بدون دليل. علاوه بر اين، با اين تفسير، غرض از آيه پايمال مى شود. چون غرض از آن به طورى كه سياق بر آن گواهى مى دهد، اين است كه طريقه آن بندگان را كه خدا بر آنان انعام فرموده، بيان كند و بفرمايد كه به اين جهت به ايشان انعام شد كه براى خداى تعالى خضوع و خشوع داشتند، و اگر به بازماندگانشان آن انعام را نكرد، براى اين بود كه ايشان از طريقه پدران خود اعراض نموده، نماز را ضايع و شهوات را پيروى كردند.  


ولى اين تقدير گرفتن مبتدا تقديرى است بدون دليل ، علاوه بر اين با اين تفسير غرض از آيه پايمال مى شود، چون غرض از آن به طورى كه سياق بر آن گواهى مى دهد اين است كه طريقه آن بندگان را كه خدا بر آنان انعام فرموده بيان كند و بفرمايد كه به اين جهت به ايشان انعام شد كه براى خداى تعالى خضوع و خشوع داشتند، و اگر به بازماندگانشان آن انعام را نكرد براى اين بود كه ايشان از طريقه پدران خود اعراض نموده ، نماز را ضايع و شهوات را پيروى كردند، و اين غرض تمام نمى شود مگر به اينكه جمله ((اذا تتلى عليهم (( تا به آخر، همه خبر باشد، براى جمله ((اولئك الذين انعم اللّه عليهم ((، و اگر جمله ((و ممن هدينا(( تا به آخر را استينافيه و مقطوع از ما قبل بگيريم اين غرض به كلى باطل مى شود.
و اين غرض، تمام نمى شود مگر به اين كه جملۀ «إذَا تُتلَى عَلَيهِم» تا به آخر، همه خبر باشد، براى جملۀ «أُولَئِكَ الَّذِينَ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم». و اگر جملۀ «وَ مِمَّن هَدَينَا» تا به آخر را استينافيه و مقطوع از ماقبل بگيريم، اين غرض به كلى باطل مى شود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۳ </center>
كلمه ((سجدا(( در جمله ((خروا سجدا و بكيا(( جمع ساجد است و كلمه ((بكى (( بر وزن فعول جمع باكى است ، و جمله مذكور خبر است براى كلمه ((للذين (( كه در صدر آيه است ، احتمال هم دارد كه به خاك افتادن براى سجده با حالت گريه ، كنايه باشد از كمال خضوع و خشوع ، زيرا سجده مجسم كننده كمال خضوع ، و گريه مجسم كننده كمال خشوع است ، و بنابراين معنا، جا دارد مقصود از آيات و تلاوت آن ياد آورى هر چيزى باشد كه شاءنى از شؤ ون خداى تعالى را حكايت مى كند.
كلمۀ «سُجّداً» در جملۀ «خَرُّوا سُجَّداً وَ بُكِيّاً» جمع «ساجد» است، و كلمۀ «بُكِىّ» بر وزن «فَعُول»، جمع باكى است. و جمله مذكور خبر است براى كلمۀ «لِلَّذِينَ» كه در صدر آيه است. احتمال هم دارد كه به خاك افتادن براى سجده با حالت گريه، كنايه باشد از كمال خضوع و خشوع. زيرا سجده، مجسم كنندۀ كمال خضوع، و گريه، مجسّم كنندۀ كمال خشوع است. و بنابر اين معنا، جا دارد مقصود از آيات و تلاوت آن، يادآورى هر چيزى باشد كه شأنى از شؤون خداى تعالى را حكايت مى كند.
 
و اما اين كه بعضى گفته اند: مراد از تلاوت آيات، قرائت كتاب هاى آسمانى، و يا خصوص آن آياتى از آن كتاب ها است، كه عذاب كفار و مجرمان را خاطر نشان مى سازد. و يا مراد از «سُجُود»، نماز يا سجده تلاوت است. و يا اين كه گفته اند: مراد از «بُكاء»، گريه در هنگام شنيدن آيات و يا تلاوت آن است، احتمالاتى بى وجه است.


و اما اينكه بعضى گفته اند: مراد از تلاوت آيات ، قرائت كتابهاى آسمانى ، و يا خصوص آن آياتى از آن كتابها است كه عذاب كفار و مجرمين را خاطر نشان مى سازد، و يا مراد از ((سجود((، نماز يا سجده تلاوت است ، و يا اينكه گفته اند: مراد از ((بكاء(( گريه در هنگام شنيدن آيات و يا تلاوت آن است ، احتمالاتى بى وجه است.
پس معناى آيه (و خدا داناتر است)، اين شد كه: اينان كه خدا انعامشان كرده، بعضى از انبياء از ذرّيه آدم اند، و از آن هايى هستند كه خدا با نوح در كشتى سوارشان كرد، و از ذرّيه ابراهيم و اسرائيل اند، و بعضى ديگر از اهل هدايت و اجتبايند، كه براى خداى رحمان خاضع اند، و چون نزد ايشان آيات او تلاوت شود، خاشع اند.


پس معناى آيه (و خدا داناتر است ) اين شد كه : اينان كه خدا انعامشان كرده بعضى از انبياء از ذريه آدمند، و از آنهايى هستند كه خدا با نوح در كشتى سوارشان كرد، و از ذريه ابراهيم و اسرائيلند، و بعضى ديگر از اهل هدايت و اجتبايند كه براى خداى رحمان خاضعند، و چون نزد ايشان آيات او تلاوت شود خاشعند.
البته در اين جا، جا داشت بفرمايد: «كَانُوا إذَا تُتلَى عَلَيهِم...»، ولى اين طور نفرموده، چون عنايت در اين مقام به بيان حال نوع است، بدون اين كه نظرى به زمان گذشته و آينده داشته باشد و تنها عنايت به تقسيم آن به سلف صالح و خلف طالح، و توبه كارى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كند، بوده، و اين خود روشن است.
البته در اينجا جا داشت بفرمايد: ((كانوا اذا تتلى عليهم ...(( ولى اينطور نفرموده چون عنايت در اين مقام به بيان حال نوع است ، بدون اينكه نظرى به زمان گذشته و آينده داشته باشد و تنها عنايت به تقسيم آن به سلف صالح و خلف طالح ، و توبه كارى كه ايمان آورده و عمل صالح مى كند بوده ، و اين خود روشن است.


«'''فخَلَف مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصلَوةَ وَ اتَّبَعُوا الشهَوَاتِ فَسوْف يَلْقَوْنَ غَياًّ'''»:
«'''فخَلَف مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضاعُوا الصلَوةَ وَ اتَّبَعُوا الشهَوَاتِ فَسوْف يَلْقَوْنَ غَياًّ'''»:


اهل لغت گفته اند: كلمه ((خلف (( در صورتى كه با سكون لام خوانده شود به معناى بدل زشت است ، و در صورتى كه با فتحه لام خوانده شود ضد آن است ، يعنى به معناى بدل خوب است ، گاهى هم مى شود كه بعكس استعمال شود.
اهل لغت گفته اند: كلمۀ «خلف» در صورتى كه با سكون «لام» خوانده شود، به معناى بدل زشت است، و در صورتى كه با فتحه «لام» خوانده شود، ضدّ آن است. يعنى به معناى بدل خوب است، گاهى هم مى شود كه به عكس استعمال شود.


و كلمه ((اضاعوا(( از ضياع است ، كه ضياع هر چيزى به معناى فساد و يا از بين رفتنآن است ، از اين جهت كه آنطور كه بايد، سرپرستى نشود، مثلا وقتى گفته مى شود((فلان اضاع المال فلانى مال را ضايع كرد(( كه با سوء تدبيرش آن را محافظتنكرد و از دست داد، و در جايى مصرف كرد كه نبايدمى كرد.
و كلمۀ «أضَاعُوا»، از «ضِياع» است، كه ضياع هر چيزى، به معناى فساد و يا از بين رفتن آن است، از اين جهت كه آن طور كه بايد، سرپرستى نشود. مثلا وقتى گفته مى شود: «فُلَانٌ أضَاعَ المَالَ: فلانى، مال را ضايع كرد»، كه با سوء تدبيرش آن را محافظت نكرد و از دست داد، و در جايى مصرف كرد كه نبايد مى كرد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۰۴ </center>
كلمه ((غى (( به معناى ضد رشد است ، و رشد به معناى اصابه واقع است ، قهرا غى به معناى اين است كه كسى فكرش به واقع نرسد و به خطا رود، كه در حقيقت قريب المعناى با ضلالت است كه خلاف هدايت مى باشد، و خود به معناى پيمودن راهى است كه صاحبش را به غايت منظور خود برساند.
كلمۀ «غَىّ» به معناى ضدّ رشد است، و رشد به معناى اصابه واقع است. قهرا «غَىّ»، به معناى اين است كه كسى فكرش به واقع نرسد و به خطا رود، كه در حقيقت، قريب المعناى با ضلالت است كه خلاف هدايت مى باشد، و خود به معناى پيمودن راهى است كه صاحبش را به غايت منظور خود برساند.
 
معناى آيه «فخلف من بعدهم خلف...» و مراد از ضايع كردن نماز در آيه


==مراد از ضايع كردن نماز در آيه شریفه==
پس معناى جمله ((فخلف من بعدهم خلف ...(( اين است كه به جاى آنان كه خدا انعامشان كرده بود و طريقه شان خضوع و خشوع براى خداى تعالى بوده همواره با عبادت متوجه او مى شدند، قومى آمدند و قائم مقام ايشان شدند كه آنچه را از آنان گرفتند يعنى نماز و توجه عبادى به سوى خداى سبحان را ضايع كرده و در آن سهل انگارى نمودند، بلكه به كلى از آن اعراض نمودند، و در عوض شهوات را پيروى كردند، و در نتيجه همان شهوات ، ايشان را از مجاهده در راه خدا و توجه به او مانع گرديد.
پس معناى جمله ((فخلف من بعدهم خلف ...(( اين است كه به جاى آنان كه خدا انعامشان كرده بود و طريقه شان خضوع و خشوع براى خداى تعالى بوده همواره با عبادت متوجه او مى شدند، قومى آمدند و قائم مقام ايشان شدند كه آنچه را از آنان گرفتند يعنى نماز و توجه عبادى به سوى خداى سبحان را ضايع كرده و در آن سهل انگارى نمودند، بلكه به كلى از آن اعراض نمودند، و در عوض شهوات را پيروى كردند، و در نتيجه همان شهوات ، ايشان را از مجاهده در راه خدا و توجه به او مانع گرديد.


۱۴٬۱۱۵

ویرایش