گمنام

تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:
<span id='link24'><span>
<span id='link24'><span>


==محاصره انسان توسط شيطان از چهار طرف! ==
==محاصره انسان توسط، از چهار طرف! ==
و جمله (( ثم لاتينهم من بين ايديهم و من خلفهم و عن ايمانهم و عن شمائلهم (( بيان نقشه و كارهاى او است ، مى گويد: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره مى كنم تا از راهت بدر برم . و چون راه خدا امرى است معنوى ناگزير مقصود از جهات چهارگانه نيز جهات معنوى خواهد بود نه جهات حسى.
و جمله «ثم لآتينهم من بين أيديهم و من خلفهم و عن أيمانهم و عن شمائلهم»، بيان نقشه و كارهاى او است. مى گويد: ناگهان بندگان تو را از چهار طرف محاصره مى كنم، تا از راهت به در برم. و چون راه خدا امرى است معنوى، ناگزير مقصود از جهات چهارگانه نيز، جهات معنوى خواهد بود نه جهات حسى.


از آيه (( يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان الا غرورا(( ۱ و آيه (( انما ذلكم الشيطان يخوف اولياء(( ۲ و آيه (( و لاتتبعوا خطوات الشيطان (( ۳ و آيه (( الشيطان يعد كم الفقر و يامركم بالفحشاء(( ۴. نيز مى توان در اين باره چيزهايى فهميد، و از آن استفاده كرد كه مقصود از (( من بين ايديهم - جلو رويشان (( حوادثى است كه در زندگى براى آدمى پيش مى آيد، حوادثى كه خوشايند و مطابق آمال و آرزوهاى او يا ناگوار و مايه كدورت عيش او است ؛ چون ابليس در هر دو حال كار خود را مى كند.  
از آيه «يعدهم و يمنيهم و ما يعدهم الشيطان إلا غرورا»، و آيه: «إنما ذلكم الشيطان يخوف أولياء»، و آيه: «و لاتتبعوا خطوات الشيطان»، و آيه: «الشيطان يعد كم الفقر و يأمركم بالفحشاء»، نيز مى توان در اين باره چيزهايى فهميد، و از آن استفاده كرد كه مقصود از «من بين أيديهم - جلو رويشان»، حوادثى است كه در زندگى براى آدمى پيش مى آيد. حوادثى كه خوشايند و مطابق آمال و آرزوهاى او، يا ناگوار و مايه كدورت عيش او است. چون ابليس در هر دو حال، كار خود را مى كند.  


و مراد از (( خلف - پشت سر(( اولاد و اعقاب او است؛ چون انسان نسبت به آينده اولادش نيز آمال و آرزوها دارد، و درباره آنها از پاره اى مكاره مى انديشد. آرى ، انسان بقا و سعادت اولاد را بقاء و سعادت خود مى داند، از خوشبختى آنان خوشنود و از ناراحتى شان مكدر و متاءلم مى شود. انسان هر چه از حلال و حرام دارد همه را براى اولاد خود مى خواهد و تا بتواند آتيه آنان را تاءمين نموده ، و چه بسا خود را در اين راه به هلاكت مى اندازد.
و مراد از «خلف - پشت سر»، اولاد و اعقاب او است. چون انسان نسبت به آينده اولادش نيز، آمال و آرزوها دارد، و درباره آن ها از پاره اى مكاره مى انديشد.  


و مقصود از سمت راست كه سمت مبارك و نيرومند آدمى است سعادت و دين او است . و (( آمدن شيطان از دست راست (( به اين معنا است كه وى آدمى را از راه ديندارى بى دين مى كند، و او را در بعضى از امور دينى وادار به افراط نموده به چيزهايى كه خداوند از آدمى نخواسته تكليف مى كند. و اين همان ضلالتى است كه خداوند آن را (( اتباع خطوات الشيطان (( نام نهاده است.
آرى، انسان بقا و سعادت اولاد را، بقاء و سعادت خود مى داند. از خوشبختى آنان خوشنود و از ناراحتى شان، مكدر و متألم مى شود. انسان هرچه از حلال و حرام دارد، همه را براى اولاد خود مى خواهد و تا بتواند آتيه آنان را تأمين نموده، و چه بسا خود را در اين راه به هلاكت مى اندازد.
 
و مقصود از سمت راست كه سمت مبارك و نيرومند آدمى است، سعادت و دين او است. و «آمدن شيطان از دست راست»، به اين معنا است كه وى، آدمى را از راه ديندارى بى دين مى كند، و او را در بعضى از امور دينى، وادار به افراط نموده، به چيزهايى كه خداوند از آدمى نخواسته، تكليف مى كند. و اين، همان ضلالتى است كه خداوند آن را «اتباع خطوات الشيطان» نام نهاده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۷ </center>
و منظور از (( سمت چپ (( بى دينى مى باشد، به اين معنا كه فحشا و منكرات را در نظر آدمى جلوه داده وى را به ارتكاب معاصى و آلودگى به گناهان و پيروى هواى نفس و شهوات وادار مى سازد.
و منظور از «سمت چپ»، بى دينى مى باشد. به اين معنا كه فحشا و منكرات را در نظر آدمى جلوه داده، وى را به ارتكاب معاصى و آلودگى به گناهان و پيروى هواى نفس و شهوات، وادار مى سازد.
 
زمخشرى در كشاف مى گويد: اگر كسى بپرسد چرا نسبت به «من بين أيديهم» و «من خلفهم» لفظ «مِن» را كه براى ابتداء است، استعمال كرد، و در «أيمان» و «شمائل»، لفظ «عن» را كه براى تجاوز است، به كار برد؟
 
در جواب مى گوييم: فعل به طور كلى، به هر حرفى كه به «مفعولٌ به» متعدى مى شود، به همان حرف و به همان وسيله به «مفعولٌ فيه» متعدى مى گردد. و همان طورى كه در تعدى به «مفعولٌ به»، حروف تعديه مختلف است، همچنين در تعدى به «مفعولٌ فيه»، حروف تعديه مختلف مى گردد. نحوه استعمال هر لغتى را بايد از عرب اخذ كرد، نه اين كه با قياس آن را تعيين نمود. و اگر در لغت بحثى مى شود، تنها از حيث موارد استعمال آن است؛ به اين معنا كه بحث مى شود از اين كه آيا فلان لغت را در چه جايى بايد استعمال كرد؟ و استعمالش در چه جايى غلط است؟


زمخشرى در كشاف مى گويد: اگر كسى بپرسد چرا نسبت به (( من بين ايديهم (( و (( من خلفهم (( لفظ (( من (( را كه براى ابتداء است استعمال كرد، و در (( ايمان (( و (( شمائل (( لفظ (( عن (( را كه براى تجاوز است بكار برد؟ در جواب مى گوييم : فعل بطور كلى به هر حرفى كه به مفعول به متعدى مى شود به همان حرف و به همان وسيله به مفعول فيه متعدى مى گردد، و همانطورى كه در تعدى به مفعول به حروف تعديه مختلف است همچنين در تعدى به مفعول فيه حروف تعديه مختلف مى گردد. نحوه استعمال هر لغتى را بايد از عرب اخذ كرد، نه اينكه با قياس آنرا تعيين نمود، و اگر در لغت بحثى مى شود، تنها از حيث موارد استعمال آن است ؛ به اين معنا كه بحث مى شود از اينكه آيا فلان لغت را در چه جايى بايد استعمال كرد؟ و استعمالش در چه جايى غلط است؟
مثلا وقتى از عرب مى شنويم كه مى گويد: «جلس على يمينه»، معناى «على يمينه»، اين است كه وى در طرف راست فلانى طورى قرار گرفت كه گويى غالبى در كنار مغلوب و زيردست خود قرار گرفته. و وقتى مى شنويم كه مى گويد: «فلان جلس عن يمين فلان»، مى گوييم معنايش اين است كه: فلانى در طرف راست فلان كس، با فاصله طورى نشست كه گويى نمى خواهد به او بچسبد.  


مثلا وقتى از عرب مى شنويم كه مى گويد: (( جلس على يمينه (( معناى (( على يمينه (( اين است كه وى در طرف راست فلانى طورى قرار گرفت كه گويى غالبى در كنار مغلوب و زيردست خود قرار گرفته ، و وقتى مى شنويم كه مى گويد:(( فلان جلس عن يمين فلان (( مى گوييم معنايش اين است كه فلانى در طرف راست فلان كس با فاصله طورى نشست كه گويى نمى خواهد به او بچسبد، اين معناى لغوى (( عن يمينه (( است ، و ليكن در اثر كثرت استعمال در هر دو قسم نشستن استعمال مى شود، همچنان كه درباره كلمه (( انفال (( نيز به اين نكته اشاره نموديم.
اين، معناى لغوى «عن يمينه» است، وليكن در اثر كثرت استعمال، در هر دو قسم نشستن استعمال مى شود، همچنان كه درباره كلمه «أنفال» نيز، به اين نكته اشاره نموديم.


مراد از (( مخلصين (( و (( شاكرين (( كه شيطان نمى تواند ايشان را بفريبد و اشارهبه طريقه گمراه كردن شيطان
==مراد از «مخلصين» و «شاكرين» كه شيطان نمى تواند ايشان را بفريبد==


و جمله (( و لا تجد اكثرهم شاكرين (( نتيجه كارهايى است كه خداوند در جمله (( لاقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم ...(( از ابليس ذكر فرمود، البته در جاهاى ديگر قرآن كه داستان ابليس را نقل فرموده در آخر به جاى (( و لا تجد اكثرهم شاكرين (( عبارات ديگرى را ذكر فرموده ، مثلا در سوره (( اسرى (( وقتى اين داستان را نقل مى كند در آخر از قول ابليس مى فرمايد: (( لاحتنكن ذريته الا قليلا(( و در سوره (( ص (( از قول همو مى فرمايد: (( لاغوينهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين (( ۳.
و جمله «و لا تجد أكثرهم شاكرين»، نتيجه كارهايى است كه خداوند در جمله «لأقعدن لهم صراطك المستقيم ثم لاتينهم...»، از ابليس ذكر فرمود. البته در جاهاى ديگر قرآن، كه داستان ابليس را نقل فرموده، در آخر به جاى «و لا تجد أكثرهم شاكرين»، عبارات ديگرى را ذكر فرموده.
 
مثلا در سوره «إسراء»، وقتى اين داستان را نقل مى كند، در آخر از قول ابليس مى فرمايد: «لأحتنكن ذريته إلا قليلا». و در سوره «ص»، از قول همو مى فرمايد: «لأغوينهم أجمعين إلا عبادك منهم المخلَصين».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۸ </center>
از اينجا معلوم مى شود كه مقصود از (( شاكرين (( در آيه مورد بحث همان (( مخلصين (( در ساير آيات است . دقت در معناى اين دو كلمه نيز اين معنا را تاءييد مى كند، براى اينكه (( مخلصين (( - به فتح لام - كسانيند كه براى خدا خالص شده باشند يعنى خداوند آنان را براى خود خالص كرده است و جز او كسى در آنان نصيبى ندارد، و آنان به غير خدا به ياد كسى نيستند؛ از خدا گذشته هر چيز ديگرى را - حتى خودشان را - فراموش كرده اند. و معلوم است كه چنين كسانى در دلهايشان جز خداى تعالى چيز ديگرى نيست و چنان ياد خدا دلهايشان را پر كرده كه ديگر جاى خالى براى شيطان و وسوسه هايش نمانده است.
از اين جا معلوم مى شود كه مقصود از «شاكرين» در آيه مورد بحث، همان «مخلَصين» در ساير آيات است. دقت در معناى اين دو كلمه نيز، اين معنا را تأييد مى كند. براى اين كه «مخلَصين» - به فتح لام - كسانی اند كه براى خدا خالص شده باشند. يعنى خداوند آنان را براى خود خالص كرده است و جز او، كسى در آنان نصيبى ندارد، و آنان به غير خدا، به ياد كسى نيستند. از خدا گذشته، هر چيز ديگرى را - حتى خودشان را - فراموش كرده اند.  
 
و معلوم است كه چنين كسانى در دل هايشان، جز خداى تعالى، چيز ديگرى نيست و چنان ياد خدا دل هايشان را پر كرده، كه ديگر جاى خالى براى شيطان و وسوسه هايش نمانده است.
 
و اما «شاكرين» - آن ها هم كسانی اند كه هميشه شكر نعمت هاى خدا، كارشان است. يعنى به هيچ نعمتى از نعمت هاى پروردگار بر نمى خورند، مگر اين كه شكرش را به جاى مى آورند. به اين معنا كه در هر نعمتى، طورى تصرف نموده و قولا و فعلا به نحوى رفتار مى كنند، كه نشان مى دهند اين نعمت از ناحيه پروردگارشان است.
 
و پر واضح است كه چنين كسانى به هيچ چيزى از ناحيه خود و ديگران بر نمى خورند، مگر اين كه قبل از برخوردشان به آن و در حال برخورد و بعد از برخوردشان، به ياد خدايند و همين به ياد خدا بودن شان، هر چيزى ديگرى را از يادشان برده. چون خداوند در جوف كسى، دو قلب قرار نداده.، پس اگر حق معناى «شكر» را ادا كنيم، برگشت معناى آن به همان «مخلَصين» خواهد بود، و اگر ابليس «شاكرين» و «مخلَصين» را از اغواء و اضلال خود استثنا كرده، بيهوده و يا از راه ترحم بر آنان نبوده، و نخواسته بر آنان منت بگذارد، بلكه از اين باب است كه دسترسى به آنان نداشته و زورش به آنان نمى رسيده است.


و اما (( شاكرين (( - آنها هم كسانيند كه هميشه شكر نعمت هاى خدا كارشان است ، يعنى به هيچ نعمتى از نعمتهاى پروردگار بر نمى خورند مگر اينكه شكرش را بجاى مى آورند. به اين معنا كه در هر نعمتى طورى تصرف نموده و قولا و فعلا به نحوى رفتار مى كنند كه نشان مى دهند اين نعمت از ناحيه پروردگارشان است ، و پر واضح است كه چنين كسانى به هيچ چيزى از ناحيه خود و ديگران بر نمى خورند مگر اينكه قبل از برخوردشان به آن و در حال برخورد و بعد از برخوردشان به ياد خدايند و همين به ياد خدا بودن شان هر چيزى ديگرى را از يادشان برده، چون خداوند در جوف كسى دو قلب قرار نداده ، پس اگر حق معناى شكر را ادا كنيم برگشت معناى آن به همان مخلصين خواهد بود، و اگر ابليس ‍ شاكرين و مخلصين را از اغواء و اضلال خود استثنا كرده بيهوده و يا از راه ترحم بر آنان نبوده ، و نخواسته بر آنان منت بگذارد، بلكه از اين باب است كه دسترسى به آنان نداشته و زورش به آنان نمى رسيده است.
گرچه ابليس در كلام خود، طريقه گمراه كردن ابناى بشر را ذكر نكرده، وليكن در كلامش، اشاره به دو حقيقت هست، و آن دو حقيقت، يكى اين است كه:


گر چه ابليس در كلام خود طريقه گمراه كردن ابناى بشر را ذكر نكرده و ليكن در كلامش اشاره به دو حقيقت هست ، و آن دو حقيقت يكى اين است كه سبب اضلالش هم ضلالتى است كه در نفس خود او جايگزين شده ، و مانند آتش كه به هر چيز برخورد از حرارت خود در آن اثر مى گذارد او نيز هر كسى را كه بخواهد گمراه كند با او تماس حاصل مى كند و به همين وسيله از گمراهى خود چيزى در نفس او باقى مى گذارد. اين معنا از آيه (( احشروا الذين ظلموا و ازواجهم ... و اقبل بعضهم على بعض يتسائلون قالوا انكم كنتم تاتوننا عن اليمين قالوا بل لم تكونوا مؤ منين ... فاغويناكم انا كنا غاوين (( ۱ نيز استفاده مى شود.
سبب اضلالش هم، ضلالتى است كه در نفس خود او جايگزين شده، و مانند آتش كه به هر چيز بر خورد، از حرارت خود در آن اثر مى گذارد، او نيز هر كسى را كه بخواهد، گمراه كند، با او تماس حاصل مى كند و به همين وسيله، از گمراهى خود چيزى در نفس او باقى مى گذارد. اين معنا از آيه «أحشروا الذين ظلموا و أزواجهم... و أقبل بعضهم على بعض يتسائلون قالوا إنكم كنتم تأتوننا عن اليمين قالوا بل لم تكونوا مؤمنين... فأغويناكم إنا كنا غاوين» نيز، استفاده مى شود.


ديگر اينكه آن چيزى كه ابليس خود را به آن تماس مى دهد شعور انسانى و تفكر حيوانى او است كه مربوط به تصور اشياء و تصديق به سزاوار و غير سزاوار آنها است و به زودى تفصيل اين اجمال خواهد آمد - ان شاء الله -.
ديگر اين كه: آن چيزى كه ابليس خود را به آن تماس مى دهد، شعور انسانى و تفكر حيوانى او است، كه مربوط به تصور اشياء و تصديق به سزاوار و غير سزاوار آن ها است و به زودى تفصيل اين اجمال خواهد آمد - إن شاء الله.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۳۹ </center>
«'''قَالَ اخْرُجْ مِنهَا مَذْءُوماً مَّدْحُوراً لَّمَن تَبِعَك ...'''»:
«'''قَالَ اخْرُجْ مِنهَا مَذْءُوماً مَّدْحُوراً لَّمَن تَبِعَك ...'''»:


(( مذوم (( از ماده (( ذام ، يذام (( و به معناى مذموم و معيوب است . و (( مدحور(( از باب (( دحر(( و به معناى رانده شده بخوارى و ذلت است . و (( لام (( در جمله (( لمن تبعك منهم ...(( . لام قسم و جوابش جمله (( لاملان جهنم ...(( است .
«مذؤم» از ماده «ذام، يذام»، و به معناى مذموم و معيوب است. و «مدحور»، از باب «دحر» و به معناى رانده شده به خوارى و ذلت است. و «لام» در جمله «لمن تبعك منهم...»، لام قسم و جوابش جمله «لأملان جهنم...» است.


از آنجايى كه مورد گفتار ابليس و تهديدش به انتقام تنها بنى آدم بود و قسم خورد كه غرض خلقت آنان را كه همان شكر است در آنان نقض نموده و از بين مى برد و آنان را بجاى شكر وادار به كفران مى سازد، خداى تعالى در جوابش پيروانش را هم با او شريك ساخته و فرمود:(( جهنم را از شما يعنى از تو و بعضى از پيروانت پر مى كنم ((.
از آن جايى كه مورد گفتار ابليس و تهديدش به انتقام، تنها بنى آدم بود و قسم خورد كه غرض خلقت آنان را كه همان شكر است، در آنان نقض نموده و از بين مى برد و آنان را به جاى شكر، وادار به كفران مى سازد، خداى تعالى در جوابش، پيروانش را هم با او شريك ساخته و فرمود: «جهنم را از شما، يعنى از تو و بعضى از پيروانت پر مى كنم».


در اين جمله خداى تعالى از در منت و رحمت جميع پيروان ابليس را ذكر نفرمود، بلكه فرمود: (( از شما(( و اين خود اشعار به تبعيض دارد.
در اين جمله، خداى تعالى، از درِ منت و رحمت، جميع پيروان ابليس را ذكر نفرمود، بلكه فرمود: «از شما»، و اين خود إشعار به تبعيض دارد.


«'''وَ يَئَادَمُ اسكُنْ أَنت وَ زَوْجُك الْجَنَّةَ ...'''»:
«'''وَ يَا آدَمُ اسكُنْ أَنت وَ زَوْجُك الْجَنَّةَ ...'''»:


اين آيه آدم (عليه السلام ) را مخاطب قرار داده سپس همسرش را عطف بر او نموده و با جمله (( فكلا من حيث شئتما(( تصرف در همه انواع خوراكيها را بر آنان مباح گردانيده مگر آن درختى را كه با جمله (( و لا تقربا هذه الشجره (( استثنا كرده است . و مقصود از (( ظلم (( در جمله (( فتكونا من الظالمين (( ظلم به نفس و مخالفت امر ارشادى است ، نه معصيت و مخالفت امر مولوى
اين آيه، آدم «عليه السلام» را مخاطب قرار داده، سپس همسرش را عطف بر او نموده و با جمله «فكلا من حيث شئتما»، تصرف در همه انواع خوراكی ها را بر آنان مباح گردانيده، مگر آن درختى را كه با جمله «و لا تقربا هذه الشجرة» استثنا كرده است. و مقصود از «ظلم» در جمله «فتكونا من الظالمين»، ظلم به نفس و مخالفت امر ارشادى است، نه معصيت و مخالفت امر مولوى.


«'''فَوَسوَس لهَُمَا الشيْطنُ ...'''»:
«'''فَوَسوَس لهَُمَا الشيْطانُ ...'''»:


((فوسوسه (( در لغت به معناى دعوت كردن به امرى است به آهستگى و پنهانى . و(( موارات (( پوشاندن در پس پرده است . و (( سوآت (( جمع (( سوءه (( و به معناىعضوى است كه آدمى از برهنه كردن و اظهار آن شرم مى دارد.
«فوسوسه»، در لغت به معناى دعوت كردن به امرى است به آهستگى و پنهانى. و «موارات»، پوشاندن در پس پرده است. و «سوآت» جمع «سوءه»، و به معنای عضوى است كه آدمى از برهنه كردن و اظهار آن شرم مى دارد.


مراد از جمله (( الّا اءن تكوناملكين (( در خطاب به آدم و هوا
==مراد از جمله «الّا أن تكونا ملكين»، در خطاب به آدم و حواء==


و جمله (( ما نهيكما ربكما عن هذه الشجره الا ان تكونا ملكين (( در تقدير (( الا كراهه ان تكونا ملكين (( است، و معنايش اين است كه: پروردگارتان شما را از اين درخت نهى نكرد مگر از اين جهت كه مبادا فرشته شويد، و يا از خالدين گرديد. و (( ملك (( گر چه به فتح لام قرائت شده و به معناى فرشته است ، الا اينكه در آن معناى (( ملك (( - به ضم ميم و سكون لام - نيز هست، به دليل اينكه در جاى ديگر در همين داستان فرموده: (( قال يا آدم هل ادلك على شجره الخلد و ملك لايبلى (( ۱.
و جمله «ما نهيكما ربكما عن هذه الشجرة إلا أن تكونا ملكين»، در تقدير «إلا كراهة أن تكونا ملكين» است. و معنايش اين است كه: پروردگارتان، شما را از اين درخت نهى نكرد، مگر از اين جهت كه مبادا فرشته شويد، و يا از خالدين گرديد. و «مَلَك»، گرچه به فتح لام قرائت شده و به معناى فرشته است، الا اين كه در آن، معناى «مُلك» - به ضم ميم و سكون لام - نيز هست. به دليل اين كه در جاى ديگر در همين داستان فرموده: «قال يا آدم هل ادلك على شجرة الخلد و مُلك لايبلى».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه ۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه ۴۰ </center>
و در مجمع البيان از مرحوم سيد مرتضى نقل مى كند كه وى احتمال داده كه مراد از جمله (( الا ان تكونا ملكين (( اين باشد كه ابليس به آن دو چنين فهمانيد كه ماءمور به اجتناب از شجره فقط مخصوص ملائكه و آنانكه خالد در بهشتند مى باشد، نه آن دو. و در حقيقت جمله مزبور شبيه است به اينكه شخصى به ديگرى بگويد: (( از فلان چيز نهى نشدى مگر اينكه فلان شخص باشى (( يعنى فلان شخص از آن چيز نهى شده است نه تو، و اگر ابليس به اين بيان مطلب را رسانيده براى اين بوده كه اينطور حرف زدن در تدليس و القاى شبهه و گمراه كردن طرف از هر بيان ديگرى مؤثرتر است.
و در مجمع البيان، از مرحوم سيد مرتضى نقل مى كند كه وى، احتمال داده كه مراد از جمله «إلا أن تكونا ملكين» اين باشد كه ابليس به آن دو چنين فهمانيد كه مأمور به اجتناب از شجره، فقط مخصوص ملائكه و آنان كه خالد در بهشت اند مى باشد، نه آن دو. و در حقيقت، جمله مزبور شبيه است به اين كه شخصى به ديگرى بگويد: «از فلان چيز نهى نشدى، مگر اين كه فلان شخص باشى». يعنى فلان شخص از آن چيز نهى شده است، نه تو، و اگر ابليس به اين بيان مطلب را رسانيده، براى اين بوده كه اين طور حرف زدن در تدليس و القاى شبهه و گمراه كردن طرف، از هر بيان ديگرى مؤثرتر است.


اين وجهى بود كه سيد مرتضى در معناى جمله مورد بحث ذكر كرده و ليكن اشكالش اين است كه با آيه (( ۱۲۰(( سوره (( طه (( نمى سازد؛ براى اينكه در آن آيه خود ابليس مى گويد (( اگر بخواهى تو را به درخت خلد راهنمايى مى كنم ((.
اين وجهى بود كه سيد مرتضى، در معناى جمله مورد بحث ذكر كرده، وليكن اشكالش اين است كه با آيه «۱۲۰» سوره «طه» نمى سازد. براى اين كه در آن آيه، خود ابليس مى گويد: «اگر بخواهى، تو را به درخت خلد راهنمايى مى كنم».




۱۳٬۴۹۷

ویرایش