گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۲ بخش۲۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۴: خط ۴:




بنا بر اين معناى آيه اين مى شود: جمعيت انبوهى از اهل شهر به سر وقت لوط آمدند، در حالى كه از شدت حرصى كه به عمل فحشاء و مخصوصا با غريبه هاى تازه وارد داشتند، به يكديگر مژده مى دادند.
بنابراين معناى آيه اين مى شود: جمعيت انبوهى از اهل شهر به سر وقت لوط آمدند، در حالى كه از شدت حرصى كه به عمل فحشاء و مخصوصا با غريبه هاى تازه وارد داشتند، به يكديگر مژده مى دادند.
لوط براى دفاع از ميهمانان به استقبال جمعيت شتافت ، تا از نزديك شدنشان جلوگيرى كند وقتى در برابر آنان قرار گرفت فرمود: اينان ميهمانان من هستند مرا نزد ميهمانانم رسوا مكنيد، و با آنان عمل زشت انجام ندهيد، از خدا بترسيد و مرا خوار نسازيد، مهاجمين اهل شهر گفتند: مگر ما قبلا به تو اعلام نكرده بوديم كه غريبه ها را در منزلت راه مده و اگر احدى از اهل عالم را راه دادى ديگر در باره آنها شفاعت مكن و به دفاع از آنان برمخيز. لوط وقتى از انصراف آنها مايوس شد ناگزير دختران خود را به آنان عرضه كرد تا با آنها ازدواج كنند و از ميهمانانش ‍ دست بردارند و گفت : اگرخواهيد كارى كنيد اينها دختران من هستند. بيان اينكه چطور حاضر شد دختران خود را عرضه بدارد، در تفسير سوره هود گذشت .
 
لَعَمْرُك إِنهُمْ لَفِى سكْرَتهِمْ يَعْمَهُونَ... مِّن سِجِّيلٍ
لوط براى دفاع از ميهمانان به استقبال جمعيت شتافت ، تا از نزديك شدنشان جلوگيرى كند وقتى در برابر آنان قرار گرفت فرمود: اينان ميهمانان من هستند مرا نزد ميهمانانم رسوا مكنيد، و با آنان عمل زشت انجام ندهيد، از خدا بترسيد و مرا خوار نسازيد.
معناى آيه «'''لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون ...'''»
 
راغب در مفردات ميگويد: كلمه «'''عمارت '''» ضد خرابى است ، و «'''عمر'''» اسم مدت عمارت و آبادى بدن است ، يعنى مدت زندگى . و چون معناى عمر، عمارت بدن به وسيله روح است ، قهرا معنايش غير از معناى بقاء است ، چون بقاء ضد فناء است و قيد روح در آن نيست و بخاطر همين كه قيد روح در معناى بقاء نيست مى بينيم كه خداى تعالى را همواره به وصف بقاء توصيف مى كنند و مى گويند بقاى خدا، و نمى گويند عمر خدا، و اگر هم به كلمه عمر خدا تعبير مى كنند بسيار كم است .
مهاجمين اهل شهر گفتند: مگر ما قبلا به تو اعلام نكرده بوديم كه غريبه ها را در منزلت راه مده و اگر احدى از اهل عالم را راه دادى ديگر در باره آنها شفاعت مكن و به دفاع از آنان برمخيز. لوط وقتى از انصراف آنها مايوس شد ناگزير دختران خود را به آنان عرضه كرد تا با آنها ازدواج كنند و از ميهمانانش ‍ دست بردارند و گفت: اگرخواهيد كارى كنيد اينها دختران من هستند. بيان اين كه چطور حاضر شد دختران خود را عرضه بدارد، در تفسير سوره هود گذشت.
 
==معناى آيه «لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون»==
«'''لَعَمْرُك إِنهُمْ لَفِى سكْرَتهِمْ يَعْمَهُونَ... مِّن سِجِّيلٍ'''»:
 
راغب در مفردات ميگويد: كلمه «عمارت» ضد خرابى است، و «عمر» اسم مدت عمارت و آبادى بدن است، يعنى مدت زندگى . و چون معناى عمر، عمارت بدن به وسيله روح است، قهرا معنايش غير از معناى بقاء است، چون بقاء ضد فناء است و قيد روح در آن نيست و به خاطر همين كه قيد روح در معناى بقاء نيست مى بينيم كه خداى تعالى را همواره به وصف بقاء توصيف مى كنند و مى گويند بقاى خدا، و نمى گويند عمر خدا، و اگر هم به كلمه عمر خدا تعبير مى كنند بسيار كم است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۲ </center>
آنگاه مى گويد: «'''عمر'''» - به ضم عين - و نيز «'''عمر'''» به فتح عين - به يك معنى است ، با اين تفاوت كه در موقع سوگند دومى را بكار مى برند و مى گويند «'''لعمرك '''»، مانند «'''لعمرك انهم لفى سكرتهم '''».
آنگاه مى گويد: «عمر» - به ضم عين - و نيز «عمر» به فتح عين - به يك معنى است، با اين تفاوت كه در موقع سوگند دومى را بكار مى برند و مى گويند «لعمرك»، مانند «لعمرك انهم لفى سكرتهم».
خطاب در «'''لعمرك '''» خطاب به رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) اسلام است يعنى به بقاى تو سوگند. و اينكه بعضى گفته اند خطاب مذكور خطاب ملائكه به لوط است و ملائكه به عمر لوط سوگند خورده اند اشتباه است ، و از سياق آيه دليلى بر گفته خود ندارند.
 
كلمه «'''يعمهون '''» از ماده «'''عمه '''» و به معناى تردد و سرگردانى است ، و كلمه «'''سجيل '''» به معناى سنگ عذاب است ، كه معناى مفصل آن در تفسير سوره هود گذشت .
خطاب در «لعمرك» خطاب به رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) اسلام است يعنى به بقاى تو سوگند. و اين كه بعضى گفته اند خطاب مذكور خطاب ملائكه به لوط است و ملائكه به عمر لوط سوگند خورده اند اشتباه است، و از سياق آيه دليلى بر گفته خود ندارند.
معناى آيه اين است كه : اى محمد! به زندگى و بقاى تو سوگند كه قوم نامبرده در مستى خود - كه همان غفلت از خدا و فرورفتگى در شهوات و فحشاء و منكر است - متردد بودند لا جرم صداى مهيب ايشان را گرفت در حالى كه داشتند وارد بر اشراق ، و دميدن صبح مى شدند، كه ناگاه بالاى شهرشان را پايين ، و پايين را بالا كرديم ، و شهر را يكباره زير و رو نموديم ، و علاوه بر آن سنگى از سجيل بر آنان بارانديم .
 
إِنَّ فى ذَلِك لاَيَتٍ لِّلْمُتَوَسمِينَ... لِّلْمُؤْمِنِينَ
كلمه «يعمهون» از ماده «عمه» و به معناى تردد و سرگردانى است ، و كلمه «سجيل» به معناى سنگ عذاب است، كه معناى مفصل آن در تفسير سوره هود گذشت.
كلمه «'''آيه '''» به معناى علامت و نشانه است ، و منظور از «'''آيات '''» كه در اول آيه است نشانه هايى است كه بر وقوع حادثه اى دلالت كند، مانند بقايا و آثار آن حادثه . و مراد از كلمه «'''آيه '''» كه در دو آيه بعد آمده ، علامتى است براى مؤ منين كه بر حقانيت دعوت الهى و انذار آن دلالت كند. و كلمه «'''توسم '''» به معناى تفرس و منتقل شدن از ظاهر چيزى به حقيقت و باطن آنست .
 
و معناى آيه اين است : در جريان اين عذابى كه بر قوم لوط آمد، و بلاد آنها را نابود كرد، علامتها و بقاياى آثارى است كه هر متفرس و زيركى از ديدن آن به حقيقت جريان منتقل مى شود، چون اين علامات سر راه هر عابرى است و هنوز بطور كلى نابود نشده است ، و اين خود براى مؤ منين نشانه ايست كه بر حقيقت انذار و دعوت دلالت مى كند، و معلوم مى سازد كه آنچه پيغمبران از آن انذار مى كردند حقيقت دارد و شوخى نيست .
معناى آيه اين است كه: اى محمد! به زندگى و بقاى تو سوگند كه قوم نامبرده در مستى خود - كه همان غفلت از خدا و فرورفتگى در شهوات و فحشاء و منكر است - متردد بودند لا جرم صداى مهيب ايشان را گرفت در حالى كه داشتند وارد بر اشراق، و دميدن صبح مى شدند، كه ناگاه بالاى شهرشان را پايين، و پايين را بالا كرديم، و شهر را يكباره زير و رو نموديم، و علاوه بر آن سنگى از سجيل بر آنان بارانديم.
با اين بيان روشن مى گردد كه چرا يكجا جمع آورد و فرمود آيات و جاى ديگر مفرد آورد و فرمود «'''آية '''».
 
توضيحى در مورد «'''اصحاب ايكه '''» و «'''اصحاب حجر'''»
«'''إِنَّ فى ذَلِك لاَيَاتٍ لِّلْمُتَوَسمِينَ... لِّلْمُؤْمِنِينَ'''»:
وَ إِن كانَ أَصحَب الاَيْكَةِ لَظلِمِينَ فَانتَقَمْنَا مِنهُمْ وَ إِنهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ
 
كلمه «'''ايكه '''» به معناى درخت به هم پيچيده است ، و جمع آن «'''ايك '''» است ، و به طورى كه گفته شده «'''قوم ايكه '''» در سرزمينى پر درخت چون جنگل زندگى مى كرده اند كه درختهايش سر به هم داده بود.
كلمه «آيه» به معناى علامت و نشانه است ، و منظور از «آيات» كه در اول آيه است نشانه هايى است كه بر وقوع حادثه اى دلالت كند، مانند بقايا و آثار آن حادثه. و مراد از كلمه «آيه» كه در دو آيه بعد آمده، علامتى است براى مؤمنين كه بر حقانيت دعوت الهى و انذار آن دلالت كند. و كلمه «توسم» به معناى تفرس و منتقل شدن از ظاهر چيزى به حقيقت و باطن آن است.
و نيز بطورى كه گفته شده اين مردم ، معاصر با شعيب (عليه السلام ) و قوم او بودند، و يا يك طائفه از قوم او بوده اند. مؤ يد اينكه طائفه اى از قوم او بوده اند اين است كه در ذيل آيه مى فرمايد: «'''و انهما لبامام مبين '''»، يعنى منزلگاه قوم لوط و قوم ايكه ، هر دو بر سر بزرگ راهى قرار داشت . و اين را مى دانيم كه مقصود از اين راه ، آن راهى است كه مدينه را به شام وصل كند. بلادى كه در اين مسير قرار داشته اند منزلگاه قوم لوط و قوم شعيب بوده اند، و چون مى دانيم كه همه اين مسافت جنگلى بوده است ، نتيجه گيريم كه قوم ايكه يك طائفه از قوم شعيب و سرزمين ايشان يك ناحيه از حوزه دعوت شعيب بوده كه خداوند بخاطر كفرشان هلاكشان نموده است ، و در سوره هود داستانشان گذشت .
 
در جمله «'''فانتقمنا منهم '''» ضمير جمع به اصحاب ايكه بر مى گردد. بعضى گفته اند هم به ايشان و هم به قوم لوط بر مى گردد. و معناى آيه روشن است .
و معناى آيه اين است: در جريان اين عذابى كه بر قوم لوط آمد، و بلاد آنها را نابود كرد، علامت ها و بقاياى آثارى است كه هر متفرس و زيركى از ديدن آن به حقيقت جريان منتقل مى شود، چون اين علامات سر راه هر عابرى است و هنوز بطور كلى نابود نشده است ، و اين خود براى مؤمنين نشانه ای است كه بر حقيقت انذار و دعوت دلالت مى كند، و معلوم مى سازد كه آنچه پيغمبران از آن انذار مى كردند حقيقت دارد و شوخى نيست.
وَ لَقَدْ كَذَّب أَصحَب الحِْجْرِ الْمُرْسلِينَ... مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ
 
«'''اصحاب حجر'''» عبارتند از قوم ثمود، يعنى قوم صالح پيغمبر. و حجر اسم شهرى بوده كه در آن زندگى مى كرده اند، و قرآن ايشان را جزو جمعيت هايى شمرده كه همه پيغمبران را تكذيب مى كرده اند، با اينكه خود معاصر صالح بوده اند جهتش هم اين است كه دعوت همه انبياء به يك چيز بوده ، پس اگر كسى يكى از ايشان را تكذيب كند گويا همه را تكذيب كرده است . «'''و آتيناهم آياتنا فكانوا عنها معرضين '''» - اگر مراد از «'''آيات '''» آنطور كه از ظاهر بر مى آيد، معجزات و خوارق عادت باشد، قهرا مقصود از آن داستان ناقه و آب خوردنش ، و آن حوادثى خواهد بود كه قوم صالح از آن مشاهده كردند، كه يكى هم عذاب بعد از پى كردن آن بود، و داستانش در سوره هود گذشت . و اگر مقصود از آن معارف الهيه اى باشد كه صالح (عليه السلام ) آن را بر ايشان ابلاغ نموده ، و يا هم آن و هم اين باشد كه مساله روشن است .
با اين بيان روشن مى گردد كه چرا يك جا جمع آورد و فرمود آيات و جاى ديگر مفرد آورد و فرمود: «آية».
 
==توضيحى در مورد «اصحاب ايكه» و «اصحاب حجر»==
«'''وَ إِن كانَ أَصحَاب الاَيْكَةِ لَظالِمِينَ فَانتَقَمْنَا مِنهُمْ وَ إِنهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ'''»:
 
كلمه «ايكه»، به معناى درخت به هم پيچيده است، و جمع آن «ايك» است، و به طورى كه گفته شده «قوم ايكه»، در سرزمينى پر درخت چون جنگل زندگى مى كرده اند كه درخت هايش سر به هم داده بود.
 
و نيز به طورى كه گفته شده اين مردم ، معاصر با شعيب (عليه السلام) و قوم او بودند، و يا يك طائفه از قوم او بوده اند. مؤيد اين كه طائفه اى از قوم او بوده اند اين است كه در ذيل آيه مى فرمايد: «و انهما لبامام مبين»، يعنى منزلگاه قوم لوط و قوم ايكه ، هر دو بر سر بزرگ راهى قرار داشت.  
 
و اين را مى دانيم كه مقصود از اين راه، آن راهى است كه مدينه را به شام وصل كند. بلادى كه در اين مسير قرار داشته اند منزلگاه قوم لوط و قوم شعيب بوده اند، و چون مى دانيم كه همه اين مسافت جنگلى بوده است، نتيجه گيريم كه قوم ايكه، يك طائفه از قوم شعيب و سرزمين ايشان يك ناحيه از حوزه دعوت شعيب بوده كه خداوند بخاطر كفرشان هلاكشان نموده است، و در سوره هود داستانشان گذشت.
 
در جمله «فانتقمنا منهم»، ضمير جمع به اصحاب ايكه بر مى گردد. بعضى گفته اند هم به ايشان و هم به قوم لوط بر مى گردد. و معناى آيه روشن است.
 
«'''وَ لَقَدْ كَذَّب أَصحَاب الحِْجْرِ الْمُرْسلِينَ... مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ'''»:
 
«اصحاب حجر» عبارتند از قوم ثمود، يعنى قوم صالح پيغمبر. و حجر اسم شهرى بوده كه در آن زندگى مى كرده اند، و قرآن ايشان را جزو جمعيت هايى شمرده كه همه پيغمبران را تكذيب مى كرده اند، با اين كه خود معاصر صالح بوده اند جهتش هم اين است كه دعوت همه انبياء به يك چيز بوده، پس اگر كسى يكى از ايشان را تكذيب كند گويا همه را تكذيب كرده است.  
 
«'''و آتيناهم آياتنا فكانوا عنها معرضين'''» - اگر مراد از «آيات» آن طور كه از ظاهر بر مى آيد، معجزات و خوارق عادت باشد، قهرا مقصود از آن داستان ناقه و آب خوردنش، و آن حوادثى خواهد بود كه قوم صالح از آن مشاهده كردند، كه يكى هم عذاب بعد از پى كردن آن بود، و داستانش در سوره هود گذشت. و اگر مقصود از آن معارف الهيه اى باشد كه صالح (عليه السلام) آن را بر ايشان ابلاغ نموده، و يا هم آن و هم اين باشد كه مساله روشن است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۴ </center>
«''' و كانوا ينحتون من الجبال بيوتا آمنين '''» - يعنى ايشان در كوهها و غارهايى كه در كوه كنده شده بود سكونت نموده به خيال خود ايمن از حوادث زمينى و آسمانى زندگى مى كردند.
«''' و كانوا ينحتون من الجبال بيوتا آمنين '''» - يعنى ايشان در كوه ها و غارهايى كه در كوه كنده شده بود سكونت نموده به خيال خود ايمن از حوادث زمينى و آسمانى زندگى مى كردند.
«'''فاخذتهم الصيحة مصبحين '''» - يعنى صيحه عذاب كه هلاكشان در آن اتفاق افتاد ايشان را بگرفت . در سابق اشاره كرديم كه آمدن عذاب در عين خاطر جمعى و ايمنى ناگوارتر است ، و اگر در اينجا اينطور بيان كرده به مناسبت آيه ايست كه در صدر آيات فرمود: «'''عذاب من عذابى دردناك است '''».
 
«'''فاخذتهم الصيحة مصبحين '''» - يعنى صيحه عذاب كه هلاكشان در آن اتفاق افتاد ايشان را بگرفت. در سابق اشاره كرديم كه آمدن عذاب در عين خاطر جمعى و ايمنى ناگوارتر است، و اگر در اين جا اينطور بيان كرده به مناسبت آيه ای است كه در صدر آيات فرمود: «عذاب من عذابى دردناك است».
 
«''' فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون '''» - يعنى آن اعمالى كه براى ايمنى خود و تامين سعادت زندگى خود انجام داده بودند نتوانست جلو عذاب را بگيرد.
«''' فما اغنى عنهم ما كانوا يكسبون '''» - يعنى آن اعمالى كه براى ايمنى خود و تامين سعادت زندگى خود انجام داده بودند نتوانست جلو عذاب را بگيرد.
بحث روايتى
<span id='link186'><span>
<span id='link186'><span>
==(چند روايت در ذيل برخى از آيات گذشته ) ==
==(چند روايت در ذيل برخى از آيات گذشته ) ==
در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابى ابن حاتم از مصعب بن ثابت روايت كرده اند كه گفت : رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) به جمعى از اصحاب عبور كرد كه داشتند مى خنديدند. فرمود: بياد بهشت و دوزخ بيفتيد، دنبال اين قضيه اين آيه نازل شد: «'''نبى ء عبادى انى انا الغفور الرحيم '''».
در الدر المنثور است كه ابن منذر و ابى ابن حاتم از مصعب بن ثابت روايت كرده اند كه گفت: رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به جمعى از اصحاب عبور كرد كه داشتند مى خنديدند. فرمود: بياد بهشت و دوزخ بيفتيد، دنبال اين قضيه اين آيه نازل شد: «نبى ء عبادى انى انا الغفور الرحيم».
مؤ لف : در معناى اين روايت روايات ديگرى است ، ليكن معناى آيه با قضيه اى كه در روايت آمده انطباق روشنى ندارد.
 
و در همان كتابست كه ابو نعيم در كتاب حليه از جعفر بن محمد روايت كرده كه در ذيل جمله «'''ان فى ذلك لايات للمتوسمين '''» فرمود: «'''متوسمين '''» به معناى «'''متفرسين '''» يعنى تيزهوشان است .
مؤلف: در معناى اين روايت روايات ديگرى است، ليكن معناى آيه با قضيه اى كه در روايت آمده انطباق روشنى ندارد.
و نيز در همان كتابست كه بخارى در تاريخ خود و ترمذى ، ابن جرير، ابن ابى حاتم ، ابن سنن و ابو نعيم - هر دو در كتاب طب - و ابن مردويه و خطيب از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: از فراست مؤ من بپرهيزيد كه او به نور خدانگرد آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «'''ان فى ذلك لايات للمتوسمين '''» و فرمود يعنى تيزهوشان .
 
و در همان كتابست كه ابونعيم در كتاب حليه از جعفر بن محمد روايت كرده كه در ذيل جمله «ان فى ذلك لايات للمتوسمين» فرمود: «متوسمين» به معناى «متفرسين» يعنى تيزهوشان است.
 
و نيز در همان كتابست كه بخارى در تاريخ خود و ترمذى ، ابن جرير، ابن ابى حاتم، ابن سنن و ابونعيم - هر دو در كتاب طب - و ابن مردويه و خطيب از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: از فراست مؤمن بپرهيزيد كه او به نور خدا نگرد آنگاه اين آيه را تلاوت فرمودند: «ان فى ذلك لايات للمتوسمين». و فرمود يعنى تيزهوشان.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۵ </center>
مفيد در اختصاص به سند خود از ابى بكر بن محمد خضرمى از امام ابى جعفر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: هيچ مخلوقى نيست مگر آنكه بين دو چشمش نوشته شده مؤ من و يا كافر، و اين نوشته از شما پنهان است ، ولى از نظر امامان از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) پنهان نيست . و لذا هيچ كس بر ايشان وارد نمى شود مگر آنكه از همان برخورد اول او را مى شناسند كه مؤ من است يا كافر، و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود:«''' ان فى ذلك لايات للمتوسمين '''» سپس فرمودند: مقصود از متوسمين همين نشاندارانند.
مفيد در اختصاص به سند خود از ابى بكر بن محمد خضرمى از امام ابى جعفر (عليه السلام) روايت كرده كه فرمود: هيچ مخلوقى نيست مگر آنكه بين دو چشمش نوشته شده مؤمن و يا كافر، و اين نوشته از شما پنهان است، ولى از نظر امامان از آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پنهان نيست. و لذا هيچ كس بر ايشان وارد نمى شود مگر آن كه از همان برخورد اول او را مى شناسند كه مؤمن است يا كافر، و آنگاه اين آيه را تلاوت فرمود: «ان فى ذلك لايات للمتوسمين». سپس فرمودند: مقصود از متوسمين، همين نشانداران اند.
مؤ لف : روايات در اين معنا بسيار زياد آمده ، و معنايش اين نيست كه آيه در حق امامان اهل بيت نازل شده است .
 
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه و ابن عساكر از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: مدين و اصحاب ايكه دو امت ند كه خداى تعالى شعيب (عليه السلام ) را بر آن دو مبعوث فرمود.
مؤلف: روايات در اين معنا بسيار زياد آمده ، و معنايش اين نيست كه آيه در حق امامان اهل بيت نازل شده است.
مؤ لف : رواياتى كه لازم بود، در داستان ابراهيم ، لوط، شعيب و صالح نقل نماييم در تفسير سوره هود در جلد دهم اين كتاب گذشت ، لذا در اينجا از تكرار نقل آنها خوددارى نموده خواننده را بدانجا ارجاع مى دهيم .
 
و در الدر المنثور است كه ابن مردويه و ابن عساكر از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: مدين و اصحاب ايكه، دو امت ند كه خداى تعالى شعيب (عليه السلام) را بر آن دو مبعوث فرمود.
 
مؤلف: رواياتى كه لازم بود، در داستان ابراهيم، لوط، شعيب و صالح نقل نماييم در تفسير سوره هود در جلد دهم اين كتاب گذشت، لذا در اين جا از تكرار نقل آن ها خوددارى نموده خواننده را بدان جا ارجاع مى دهيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۶ </center>
<span id='link187'><span>
<span id='link187'><span>
خط ۶۳: خط ۹۲:


ما آسمانها و زمين را با هر چه ما بين آنها هست جز به حق نيافريديم و قيامت آمدنى است پس گذشت كن، گذشت كردنى نيكو (۸۵)
ما آسمانها و زمين را با هر چه ما بين آنها هست جز به حق نيافريديم و قيامت آمدنى است پس گذشت كن، گذشت كردنى نيكو (۸۵)
پروردگار تو آفريدگار و داناست (۸۶)
پروردگار تو آفريدگار و داناست (۸۶)
ما به تو هفت آيه (سوره حمد ) ستوده داده ايم با اين قرآن بزرگ (۸۷)
ما به تو هفت آيه (سوره حمد ) ستوده داده ايم با اين قرآن بزرگ (۸۷)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۲۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه : ۲۷۷ </center>
ديدگان خويش را به آن كه نصيب دسته هايى از ايشان كرديم ميفكن و بخاطر آنچه آنها دارند غم مخور و به مؤ منان نرمخوئى كن (۸۸)
ديدگان خويش را به آن كه نصيب دسته هايى از ايشان كرديم ميفكن و بخاطر آنچه آنها دارند غم مخور و به مؤمنان نرمخوئى كن (۸۸)
 
و بگو كه من خودم بيم رسان آشكارم (۸۹)
و بگو كه من خودم بيم رسان آشكارم (۸۹)
(ما بر آنها عذابى مى فرستيم ) همانگونه كه بر قسمت كنان (آيات الهى ) فرستاديم (۹۰)
 
(ما بر آن ها عذابى مى فرستيم) همان گونه كه بر قسمت كنان (آيات الهى) فرستاديم (۹۰)
 
كسانى كه قرآن را قسمتها پنداشتند (۹۱)
كسانى كه قرآن را قسمتها پنداشتند (۹۱)
به پروردگارت سوگند از همه آنها سؤ ال خواهيم كرد (۹۲)
 
به پروردگارت سوگند از همه آنها سؤال خواهيم كرد (۹۲)
 
از آنچه كرده اند (۹۳)
از آنچه كرده اند (۹۳)
آنچه را دستور دارى آشكار كن و از مشركان روى بگردان (۹۴ )
آنچه را دستور دارى آشكار كن و از مشركان روى بگردان (۹۴ )
ما شر استهزاءگران را از تو كوتاه مى كنيم (۹۵)
ما شر استهزاءگران را از تو كوتاه مى كنيم (۹۵)
كسانى كه با خداى يكتا، خداى ديگر مى انگارند به زودى خواهند دانست (۹۶)
كسانى كه با خداى يكتا، خداى ديگر مى انگارند به زودى خواهند دانست (۹۶)
ما مى دانيم كه تو سينه ات از آنچه مى گويند تنگ مى شود (۹۷)
ما مى دانيم كه تو سينه ات از آنچه مى گويند تنگ مى شود (۹۷)
به ستايش پروردگارت تسبيح گوى و از سجده كنان باش (۹۸)
به ستايش پروردگارت تسبيح گوى و از سجده كنان باش (۹۸)
پروردگار خويش را عبادت كن تا برايت يقين (مرگ ) فرا رسد (۹۹)
 
پروردگار خويش را عبادت كن تا برايت يقين (مرگ) فرا رسد (۹۹)


<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


در اين آيات غرضى كه در آيات قبلى بود خلاصه مى شود، غرض از آن آيات اين بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به قيام بر انجام ماموريت و رسالت خود و اعراض و گذشت از جفاهاى مشركين دعوت كند، و تسلاى خاطر دهد كه از آنچه مى گويند غمگين و تنگ حوصله نگردد، زيرا قضاى حق بر اين رانده شده كه مردم را به اعمالشان در دنيا و آخرت و مخصوصا در روز قيامت - كه هيچ شكى در آن نيست - سزا دهد، همان روزى كه احدى را از قلم نمى اندازد، و به اندازه يك ذره هم از خير و شر كسى را بدون كيفر و پاداش نمى گذارد، و با در پيش ‍ داشتن چنين روزى ، ديگر جاى تاسف خوردن بر كفر كافران باقى نمى ماند، چون خدا بدان دانا است و به زودى جزاى اعمالشان را مى دهد و نيز جاى تنگ حوصلگى و اندوه نيست ، چون به خداى سبحان مشغول گشتن مهم تر و واجب تر است .
در اين آيات غرضى كه در آيات قبلى بود خلاصه مى شود، غرض از آن آيات اين بود كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را به قيام بر انجام ماموريت و رسالت خود و اعراض و گذشت از جفاهاى مشركين دعوت كند، و تسلاى خاطر دهد كه از آنچه مى گويند غمگين و تنگ حوصله نگردد، زيرا قضاى حق بر اين رانده شده كه مردم را به اعمالشان در دنيا و آخرت و مخصوصا در روز قيامت - كه هيچ شكى در آن نيست - سزا دهد، همان روزى كه احدى را از قلم نمى اندازد، و به اندازه يك ذره هم از خير و شر كسى را بدون كيفر و پاداش نمى گذارد، و با در پيش ‍ داشتن چنين روزى، ديگر جاى تاسف خوردن بر كفر كافران باقى نمى ماند، چون خدا بدان دانا است و به زودى جزاى اعمالشان را مى دهد و نيز جاى تنگ حوصلگى و اندوه نيست، چون به خداى سبحان مشغول گشتن مهم تر و واجب تر است.
در اينجا خداى سبحان مساله اعراض و گذشت از كفارى را كه او را مسخره مى كردند تكرار كرده ، - همان كفارى كه در ابتداى سوره ذكرشان گذشت - و همچنين سفارش فرموده بود كه به تسبيح و حمد و عبادت خداى خود بپردازد، و خبر داده بود كه خود او شر كفار را از او مى گرداند، اينك در اين آيات هم همين را تكرار مى كند كه به كار رسالت خود مشغول باشد، و در همين جا سوره پايان مى پذيرد.
 
معناى آيه شريفه «'''و ما خلقنا...'''»
در اين جا خداى سبحان مساله اعراض و گذشت از كفارى را كه او را مسخره مى كردند تكرار كرده - همان كفارى كه در ابتداى سوره ذكرشان گذشت - و همچنين سفارش فرموده بود كه به تسبيح و حمد و عبادت خداى خود بپردازد، و خبر داده بود كه خود او شر كفار را از او مى گرداند، اينك در اين آيات هم همين را تكرار مى كند كه به كار رسالت خود مشغول باشد، و در همين جا سوره پايان مى پذيرد.
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۸ </center>
«'''و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لاتية '''» حرف «'''باء'''» در كلمه «'''بالحق '''»، باء مصاحبت است ، و به آيه چنين معنا مى دهد كه : «'''خلقت آسمانها و زمين منفك از حق نيست ، بلكه تمامى آنها ملازم با حقند، پس براى خلقت غايتى است كه به زودى به همان غايت بازگشت مى كند، همچنانكه فرموده : ((ان الى ربك الرجعى '''» زيرا اگر غايتى در خلقت وجود نداشت ، لعب و بازيچه مى بود، چنانكه فرموده : «'''و ما خلقنا السموات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق '''» و نيز در جاى ديگر فرموده : «'''و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا'''».
«'''و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما الا بالحق و ان الساعة لاتية '''» - حرف «باء» در كلمه «بالحق»، باء مصاحبت است و به آيه چنين معنا مى دهد كه:  
و يكى ديگر از ادله اينكه مراد از حق ، معنايى است كه مقابل باطل و بازيچه است اين است كه دنبال آيه شريفه مى فرمايد: «'''و ان الساعة لاتية '''» كه دلالتش بر مدعا روشن است . حال به خوبى روشن مى شود كه كلام بعضى از مفسرين كه گفته اند: مراد از حق ، عدالت و انصاف است ، و «'''باء'''» در آن ، باء سببيت است و معناى آن اين است كه : «'''ما آنها را جز به سبب عدل و انصاف در روز جزاى به اعمال ، خلق نكرده ايم '''»، چقدر فاسد و بى پايه است ، براى اينكه در آيه شريفه هيچ شاهدى بر آن نيست علاوه بر اين معناى مزبور بر فرض هم كه صحيح باشد با باء به معنى لام غرض و مصاحبت مناسبت دارد نه سببيت .
 
و همچنين كلام آن مفسر ديگر كه گفته است : حق به معناى حكمت است و جمله اول آيه يعنى «'''و ما خلقنا ...'''» ناظر به عذاب دنيوى ، و جمله دوم يعنى «'''و ان الساعة لاتية '''» ناظر به عذاب اخروى است و معنايش اين است كه ما خلق نكرديم آسمانها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است مگر به حق و حكمت ، به طورى كه با استمرار فساد و شر سازگارى ندارد، و حكمت اقتضاء كرد كه اقوام گذشته را هلاك كنيم تا هم ريشه فسادشان را بزنيم و هم اقوام باقى مانده را به سوى صلاح ارشاد نمائيم ، و قيامت نيز در پيش است و از امثال آنان انتقام گرفته مى شود.
«خلقت آسمان ها و زمين منفك از حق نيست، بلكه تمامى آن ها ملازم با حق اند. پس براى خلقت غايتى است كه به زودى به همان غايت بازگشت مى كند، همچنان كه فرموده: «ان الى ربك الرجعى». زيرا اگر غايتى در خلقت وجود نداشت، لعب و بازيچه مى بود، چنان كه فرموده: «و ما خلقنا السماوات و الارض و ما بينهما لاعبين ما خلقناهما الا بالحق». و نيز در جاى ديگر فرموده: «و ما خلقنا السماء و الارض و ما بينهما باطلا».
 
و يكى ديگر از ادله اين كه مراد از حق، معنايى است كه مقابل باطل و بازيچه است اين است كه دنبال آيه شريفه مى فرمايد: «و ان الساعة لاتية» كه دلالتش بر مدعا روشن است. حال به خوبى روشن مى شود كه كلام بعضى از مفسرين كه گفته اند: مراد از حق، عدالت و انصاف است، و «باء» در آن، باء سببيت است و معناى آن اين است كه: «ما آن ها را جز به سبب عدل و انصاف در روز جزاى به اعمال، خلق نكرده ايم»، چقدر فاسد و بى پايه است.
 
براى اين كه در آيه شريفه هيچ شاهدى بر آن نيست علاوه بر اين معناى مزبور بر فرض هم كه صحيح باشد با باء به معنى لام غرض و مصاحبت مناسبت دارد نه سببيت.
 
و همچنين كلام آن مفسر ديگر كه گفته است: حق به معناى حكمت است و جمله اول آيه يعنى «و ما خلقنا...» ناظر به عذاب دنيوى، و جمله دوم يعنى «و ان الساعة لاتية» ناظر به عذاب اخروى است و معنايش اين است كه:
 
ما خلق نكرديم آسمان ها و زمين و آنچه را كه ميان آن دو است مگر به حق و حكمت، به طورى كه با استمرار فساد و شر سازگارى ندارد، و حكمت اقتضاء كرد كه اقوام گذشته را هلاك كنيم تا هم ريشه فسادشان را بزنيم و هم اقوام باقى مانده را به سوى صلاح ارشاد نمائيم، و قيامت نيز در پيش است و از امثال آنان انتقام گرفته مى شود.
<span id='link189'><span>
<span id='link189'><span>


==بيان وهن استدلال هر يك از قائلين به جبر و تفويض به اين آيه شرفه براى اثباتمرام خود ==
==بيان وهن استدلال هر يك از قائلين به جبر و تفويض به اين آيه شرفه براى اثبات مرام خود ==
دو طائفه اهل بحث كه يكى قائل به «'''جبر'''» و ديگرى قائل به «'''تفويض '''» هستند و در اين آيه شريفه ، مشاجره دارند، هر يك خواهد آيه را به نفع خود تفسير نموده و دليل بر نظريه خود بگيرد،
دو طائفه اهل بحث كه يكى قائل به «'''جبر'''» و ديگرى قائل به «'''تفويض '''» هستند و در اين آيه شريفه ، مشاجره دارند، هر يك خواهد آيه را به نفع خود تفسير نموده و دليل بر نظريه خود بگيرد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۲ صفحه ۲۷۹ </center>
۱۴٬۱۹۷

ویرایش