گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۲۹۳: خط ۲۹۳:
<span id='link160'><span>
<span id='link160'><span>


==معناى اينكه فرمود: اگر نبود اينكه يونس از مسبحين بود، تا روز بعثت در شكم ماهى مى ماند ==
== «تسبیح پروردگار»، تنها ذکری بود که باعث نجات حضرت یونس«ع» شد ==
«'''فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسبِّحِينَ لَلَبِث فى بَطنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ'''»:
«'''فَلَوْلا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسبِّحِينَ * لَلَبِث فى بَطنِهِ إِلى يَوْمِ يُبْعَثُونَ'''»:


اين آيه شريفه يونس را جزو تسبيح كنندگان شمرده و معلوم است مسبح كسى را گويند كه مكرر و به طور دائم تسبيح مى گويد به طورى كه اين عمل صفت وى شده باشد. از اين مى فهميم كه آن جناب مدتى طولانى كارش تسبيح بوده .
اين آيه، شريفه يونس را جزو تسبيح كنندگان شمرده، و معلوم است «مسبّح»، كسى را گويند كه مكرر و به طور دائم تسبيح مى گويد، به طورى كه اين عمل، صفت وى شده باشد. از اين مى فهميم كه آن جناب، مدتى طولانى كارش تسبيح بوده.


بعضى گفته اند: ((قبل از رفتن در شكم ماهى تسبيح مى گفته ((.
بعضى گفته اند: «قبل از رفتن در شكم ماهى، تسبيح مى گفته».


و بعضى ديگر گفته اند: ((در شكم ماهى ، بسيار تسبيح مى گفته ((.
و بعضى ديگر گفته اند: «در شكم ماهى، بسيار تسبيح مى گفته».


عده اى ديگر گفته اند: ((اصولا او بر اين كار مداومت داشته ، هم قبل از فرو رفتن در شكم ماهى و هم بعد از آن ((.
عده اى ديگر گفته اند: «اصولا، او بر اين كار مداومت داشته. هم قبل از فرو رفتن در شكم ماهى، و هم بعد از آن».


و اما آنچه قرآن كريم از تسبيح او حكايت كرده اين است كه مى فرمايد: ((فنادى فى الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين (( و لازمه اين آيه شريفه آن است كه او تنها در شكم ماهى و يا هم در آنجا و هم قبلا تسبيح مى گفته . پس احتمال اينكه منظور تسبيح گفتن قبل از ماجراى ماهى باشد احتمال ضعيفى است كه نبايد آن را پذيرفت .
و اما آنچه قرآن كريم از تسبيح او حكايت كرده، اين است كه مى فرمايد: «فَنَادَى فِى الظُّلُمَاتِ أن لَا إلَهَ إلّا أنتَ سُبحَانَكَ إنّى كُنتُ مِنَ الظّالِمِين»، و لازمۀ اين آيه شريفه، آن است كه: او، تنها در شكم ماهى و يا هم در آن جا و هم قبلا تسبيح مى گفته. پس احتمال اين كه منظور تسبيح گفتن قبل از ماجراى ماهى باشد، احتمال ضعيفى است، كه نبايد آن را پذيرفت.


علاوه بر اين از جمله ((سبحانك انى كنت من الظالمين (( كه هم تسبيح و هم اعتراف به ظلم است (البته ظلم به آن معنايى كه بعدا خواهيم گفت ) استفاده مى شود كه منظور از تسبيح او تسبيح از معنايى است كه عمل وى و رفتن از ما بين آنان دلالت بر آن دارد و آن معنا اين است كه اگر فرار كند ديگر دست خدا به او نمى رسد، همچنان كه جمله ((و ظن ان لن نقدر عليه : خيال كرد دست ما به او نمى رسد(( بر آن دلالت دارد.
علاوه بر اين، از جملۀ «سُبحَانَكَ إنّى كُنتُ مِنَ الظّالِمِين»، كه هم تسبيح و هم اعتراف به ظلم است (البته ظلم به آن معنايى كه بعدا خواهيم گفت)، استفاده مى شود كه منظور از تسبيح او، تسبيح از معنايى است كه عمل وى و رفتن از ما بين آنان دلالت بر آن دارد، و آن معنا اين است كه: اگر فرار كند، ديگر دست خدا به او نمى رسد. همچنان كه جمله «وَ ظَنَّ أن لَن نَقدِرَ عَلَيه: خيال كرد دست ما به او نمى رسد»، بر آن دلالت دارد.


و جمله ((فلولا انه كان من المسبحين ...(( دلالت دارد بر اينكه صرفا تسبيح او باعث نجاتش شده ، و لازمه اين گفتار آن است كه يونس گرفتار شكم ماهى نشده باشد مگر به خاطر همين كه خدا را منزه بدارد از آن معنايى كه عملش حكايت از آن مى كرد، و در نتيجه از آن گرفتارى كه عملش باعث آن شده بود نجات يافته و به ساحت عافيت قدم بگذارد.
و جمله «فَلَولَا أنّهُ كَانَ مِنَ المُسَبّحِين...»، دلالت دارد بر اين كه صرفا تسبيح او، باعث نجاتش شده، و لازمۀ اين گفتار، آن است كه يونس گرفتار شكم ماهى نشده باشد، مگر به خاطر همين كه خدا را منزه بدارد از آن معنايى كه عملش حكايت از آن مى كرد، و در نتيجه، از آن گرفتارى كه عملش باعث آن شده بود، نجات يافته و به ساحت عافيت قدم بگذارد.


از اين بيان روشن مى شود كه عنايت كلام همه در اين است كه بفهماند تسبيح او در شكم ماهى مايه نجاتش شد. پس از سه قولى كه نقل كرديم قول وسط معقولتر و بهتر است .
از اين بيان، روشن مى شود كه عنايت كلام، همه در اين است كه بفهماند: تسبيح او، در شكم ماهى، مايه نجاتش شد. پس از سه قولى كه نقل كرديم، قول وسط، معقول تر و بهتر است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۴۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۴۹ </center>
بنابر اين ظاهر قضيه اين است كه مراد از تسبيح يونس ، همين نداى او در ظلمات باشد كه گفته : ((لا اله الا انت سبحانك انى كنت من الظالمين (( و اگر قبل از تسبيح ، تهليل (لا اله الا اللّه ) را ذكر كرد، براى اين بود كه به منزله علتى باشد براى تسبيحش ، گويا فرموده : خدايا معبود به حقى كه بايد به سويش توجه كرد غير از تو كسى نيست ، پس تو منزهى از آن معنايى كه عمل من آن را مى رسانيد، چون من از تو فرار كردم و از عبوديت تو اعراض نمودم و به غير تو متوجه شدم پس اينك من متوجه تو مى شوم و تو را برى و پاك ميدانم از آنچه عملم حكايت از آن مى كرد، حال مى گويم : كه غير از تو كسى و چيزى كارساز نيست .
بنابراين، ظاهر قضيه اين است كه مراد از تسبيح يونس، همين نداى او در ظلمات باشد، كه گفته: «لا إله إلّا أنتَ سُبحَانَكَ إنّى كُنتُ مِنَ الظّالِمِين».  


اين بود معناى تسبيح يونس كه اگر اين معنا را نگفته بود، تا ابد از آن بليه نجات نمى يافت ، چون - همان طور كه گفتيم - سبب نجاتش تنها و تنها همين تسبيح بود به آن معنايى كه ذكر كرديم .
و اگر قبل از تسبيح، تهليل (لا اله إلّا اللّه) را ذكر كرد، براى اين بود كه به منزلۀ علتى باشد براى تسبيحش. گويا فرموده: خدايا! معبود به حقى كه بايد به سويش توجه كرد، غير از تو كسى نيست. پس تو منزهى از آن معنايى كه عمل من، آن را مى رسانيد. چون من از تو فرار كردم و از عبوديت تو اعراض نمودم و به غير تو متوجه شدم. پس اينك من متوجه تو مى شوم، و تو را برى و پاك می دانم از آنچه عملم حكايت از آن مى كرد. حال مى گويم كه: غير از تو، كسى و چيزى كارساز نيست.


با اين بيان روشن مى شود كه مراد از جمله ((للبث فى بطنه الى يوم يبعثون (( جاويد بودن مكث آن جناب است در شكم ماهى ، تا روزى كه مبعوث شود و از شكم ماهى بيرون آيد مانند قبر كه مردم در آن دفن مى شوند و مكث مى كنند تا روزى كه مبعوث شوند و از آن خارج گردند، همچنان كه درباره بيرون شدن همه انسانها از زمين فرموده : ((منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى ((.
اين بود معناى تسبيح يونس، كه اگر اين معنا را نگفته بود، تا ابد از آن بليه نجات نمى يافت. چون - همان طور كه گفتيم - سبب نجاتش، تنها و تنها، همين تسبيح بود، به آن معنايى كه ذكر كرديم.


در آيه شريفه مورد بحث هيچ دلالتى بر اين نيست كه يونس تا روز قيامت در شكم ماهى زنده مى ماند و يا جنازهاش در شكم ماهى سالم مى ماند و شكم ماهى قبل او مى شد، يا به اينكه ماهى تا روز قيامت زنده مى ماند و يا به نحوى ديگر. پس ديگر محلى براى اين اختلاف باقى نمى ماند كه آيا آن جناب همچنان زنده مى ماند؟ و يا شكم ماهى قبر او مى شد؟ و نيز آيا مراد از ((يوم يبعثون (( روزى است كه صور اول دميده مى شود و همه مردم مى ميرند؟ و يا صور دوم است كه همه زنده مى شوند؟ و يا آنكه اين عبارت كنايه است از اينكه مدتى طولانى در شكم ماهى مى ماند؟
با اين بيان، روشن مى شود كه: مراد از جملۀ «لَلَبِثَ فِى بَطنِهِ إلى يَومِ يُبعَثُون»، جاويد بودن مكث آن جناب است در شكم ماهى، تا روزى كه مبعوث شود و از شكم ماهى بيرون آيد. مانند قبر، كه مردم در آن دفن مى شوند و مكث مى كنند، تا روزى كه مبعوث شوند و از آن خارج گردند. همچنان كه درباره بيرون شدن همۀ انسان ها از زمين، فرموده: «مِنهَا خَلَقنَاكُم وَ فِيهَا نُعِيدُكُم وَ مِنهَا نُخرِجُكُم تَارَةً أُخرَى».
 
در آيه شريفه مورد بحث، هيچ دلالتى بر اين نيست كه يونس تا روز قيامت، در شكم ماهى زنده مى ماند و يا جنازه اش در شكم ماهى سالم مى ماند، و شكم ماهى قبر او مى شد، يا به اين كه ماهى تا روز قيامت زنده مى ماند و يا به نحوى ديگر. پس ديگر محلى براى اين اختلاف باقى نمى ماند كه آيا آن جناب، همچنان زنده مى ماند؟ و يا شكم ماهى قبر او مى شد؟  
 
و نيز، آيا مراد از «يَومِ يُبعَثُون»، روزى است كه صور اول دميده مى شود و همه مردم مى ميرند؟ و يا صور دوم است، كه همه زنده مى شوند؟ و يا آن كه اين عبارت، كنايه است از اين كه مدتى طولانى در شكم ماهى مى ماند؟


«'''فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سقِيمٌ'''»:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۵۰ </center>
كلمه ((نبذ(( به معناى دور انداختن چيزى است . كلمه ((عراء(( به معناى محلى روباز است ، كه ديوار و حايلى ديگر در آن نباشد و چيزى كه انسان در زير سايهاش قرار گيرد نداشته باشد، نه سقفى و نه خيمه اى و نه درختى .
«'''فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَ هُوَ سَقِيمٌ'''»:
 
كلمه «نبذ»، به معناى دور انداختن چيزى است. كلمه «عَرَاء»، به معناى محلى رو باز است، كه ديوار و حايلى ديگر، در آن نباشد و چيزى كه انسان در زير سايه اش قرار گيرد، نداشته باشد. نه سقفى و نه خيمه اى و نه درختى.
 
و معناى جمله - آن طور كه از سياق بر مى آيد - اين است كه: يونس، در شكم ماهى از تسبيح گويان شد. و در نتيجه، ما او را از شكم ماهى بيرون انداختيم و در بيرون دريا، در زمينى، كه نه سايه داشت و نه سقف، پرت كرديم، در حالى كه بيمار بود، و سايه اى هم نبود كه به آن جا برود.


و معناى جمله - آنطور كه از سياق برمى آيد - اين است كه : يونس در شكم ماهى از تسبيح گويان شد و در نتيجه ما او را از شكم ماهى بيرون انداختيم و در بيرون دريا در زمينى كه نه سايه داشت و نه سقف ، پرت كرديم ، در حالى كه بيمار بود، و سايه اى هم نبود كه به آنجا برود.
«'''وَ أَنبَتْنَا عَلَيْهِ شَجَرَةً مِن يَقْطِينٍ'''»:


«'''وَ أَنبَتْنَا عَلَيْهِ شجَرَةً مِّن يَقْطِينٍ'''»:
كلمه «يَقطِين»، به معناى نوعى از كدو است، كه برگ هاى پهن و مدوّر دارد. و خدا، اين بوته را رويانيد، تا برگ هايش بر بدن او سايه بيفكند.


كلمه ((يقطين (( به معناى نوعى از كدو است كه برگهاى پهن و مدور دارد، و خدا اين بوته را رويانيد تا برگهايش بر بدن او سايه بيفكند.
«'''وَ أَرْسلْنَاهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ'''»:


«'''وَ أَرْسلْنَهُ إِلى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ'''»:
كلمه «أو» در اين جا، به معناى ترديد نيست. چون خداى تعالى، در عدد آن جمعيت ترديد ندارد، بلكه به معناى ترقى است. و معنا چنين است كه: ما، او را به رسم پيامبرى، به سوى مردمى فرستاديم، كه عددشان صد هزار و بلكه بيشتر بود. و منظور از اين مردم، اهل «نينوا» است.


كلمه ((او(( در اينجا به معناى ترديد نيست ؛ چون خداى تعالى در عدد آن جمعيت ترديد ندارد، بلكه به معناى ترقى است ، و معنا چنين است كه : ما او را به رسم پيامبرى به سوى مردمى فرستاديم كه عددشان صد هزار و بلكه بيشتر بود. و منظور از اين مردم اهل ((نينوى (( است .
«'''فَئَامَنُوا فَمَتَّعْنَاهُمْ إِلى حِينٍ'''»:


«'''فَئَامَنُوا فَمَتَّعْنَهُمْ إِلى حِينٍ'''»:
يعنى: اين قوم به وى ايمان آوردند و ما ايشان را به آن عذابى كه قبلا به ايشان نزديك شده بود، هلاك نكرديم، و آنان را از نعمت حيات و بقاء برخوردار كرديم، كه تا فرارسيدن اجلشان زندگى كنند.


يعنى اين قوم به وى ايمان آوردند و ما ايشان را به آن عذابى كه قبلا به ايشان نزديك شده بود هلاك نكرديم ، و آنان را از نعمت حيات و بقاء برخوردار كرديم كه تا فرا رسيدن اجلشان زندگى كنند.
و اين آيه شريفه، در اين إشعارش كه عذاب از قوم يونس برداشته شد، اشاره دارد به آيه «فَلَولَا كَانَت قَرَيةً آمَنَت فَنَفَعَهَا إيمَانُهَا إلّا قَومَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفنَا عَنهُم عَذَابَ الخِزىِ فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا وَ مَتّعنَاهُم إلى حِين».
و اين آيه شريفه در اين اشعارش كه عذاب از قوم يونس برداشته شد، اشاره دارد به آيه ((فلولا كانت قرية آمنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس ‍ لما امنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحيوة الدنيا و متعناهم الى حين((.


سياق آيه مورد بحث خالى از اين اشعار و بلكه دلالت نيست كه مراد از ارسال يونس در جمله ((فارسلناه (( اين است كه : آن جناب را امر فرموده كه بار ديگر به سوى قومش برگردد. و مراد از ايمان قومش در جمله ((فامنوا...(( ايمان آوردن به تصديق او و پيروياش مى باشد بعد از ايمان آوردن به خدا و توبه كردن بعد از ديدن عذاب .
سياق آيه مورد بحث، خالى از اين إشعار و بلكه دلالت نيست كه مراد از ارسال يونس، در جملۀ «فَأرسَلنَاهُ» اين است كه: آن جناب را امر فرموده كه بار ديگر به سوى قومش برگردد. و مراد از ايمان قومش در جمله «فَآمَنُوا...»، ايمان آوردن به تصديق او و پيروی اش مى باشد، بعد از ايمان آوردن به خدا و توبه كردن بعد از ديدن عذاب.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۵۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۵۱ </center>
از اينجا ضعف اين گفتار روشن مى شود كه بعضى به آيه شريفه و آيه قبليش استدلال كرده اند بر اينكه منظور از جمله ((فارسلناه (( ارسال بعد از بيرون شدن از شكم ماهى است ، و خلاصه يونس در آغاز مامور شده كه به سوى اهل ((نينوى (( كه مردمى بت پرست بودند برود و يونس از آنجا كه اين ماموريت را سنگين ديد، از خانه خود بيرون آمد، ولى مستقيم به سوى نينوى نرفت ، بلكه در زمين سير ميكرد تا شايد كه خدا اين تكليف را از او بردارد، و در ضمن گردش سوار كشتى شده و به داستان ماهى گرفتار گشت و بعد از آنكه در بيابان افكنده شد و حالش جا آمد، بار دوم مامور شد به سوى آن مردم برود و رفت ، و مردم هم دعوتش را پذيرفتند، و خدا عذابى را كه همواره ايشان را به آن تهديد مى كرد، از ايشان برداشت.
از اين جا، ضعف اين گفتار روشن مى شود كه بعضى به آيه شريفه و آيه قبلی اش، استدلال كرده اند بر اين كه منظور از جمله «فَأرسَلنَاهُ»، ارسال بعد از بيرون شدن از شكم ماهى است.
 
و خلاصه: يونس در آغاز مأمور شده كه به سوى اهل «نينوا»، كه مردمى بت پرست بودند، برود و يونسف از آن جا كه اين مأموريت را سنگين ديد، از خانه خود بيرون آمد، ولى مستقيم به سوى نينوا نرفت، بلكه در زمين سير می كرد، تا شايد كه خدا اين تكليف را از او بردارد، و در ضمن گردش، سوار كشتى شده و به داستان ماهى گرفتار گشت. و بعد از آن كه در بيابان افكنده شد و حالش جا آمد، بار دوم مأمور شد به سوى آن مردم برود و رفت، و مردم هم، دعوتش را پذيرفتند، و خدا عذابى را كه همواره ايشان را به آن تهديد مى كرد، از ايشان برداشت.
 
دليل ضعف اين گفتار، آن است كه: سياق (همان طور كه شنيدى)، دلالت دارد بر اين كه منظور از جملۀ «فَأرسَلنَاهُ»، ارسال دومى است و قبل از آن، يك بار ديگر به سوى آن مردم ارسال شده بود. و نيز، منظور از جمله «فَآمَنُوا»، ايمان بار دوم مردم است، بعد از ايمان و توبه، و زندگى تا مدتى معين هم، نتيجۀ ايمان بار دوم ايشان بوده، نه نتيجۀ برطرف شدن عذاب.  


دليل ضعف اين گفتار آن است كه : سياق (همانطور كه شنيدى ) دلالت دارد بر اينكه منظور از جمله ((فارسلناه (( ارسال دومى است و قبل از آن يك بار ديگر به سوى آن مردم ارسال شده بود. و نيز منظور از جمله ((فامنوا(( ايمان بار دوم مردم است ، بعد از ايمان و توبه و زندگى تا مدتى معين هم نتيجه ايمان بار دوم ايشان بوده نه نتيجه برطرف شدن عذاب ، آرى اگر بار دوم به آن رسول بزرگوار ايمان نمى آوردند، خدا رهاشان نمى كرد، همچنان كه ديديم در نوبت اول هم وقتى عذاب را از ايشان برگردانيد كه ايمان آورده و توبه كردند - دقت بفرماييد.
آرى، اگر بار دوم به آن رسول بزرگوار ايمان نمى آوردند، خدا رهاشان نمى كرد. همچنان كه ديديم، در نوبت اول هم، وقتى عذاب را از ايشان برگردانيد كه ايمان آورده و توبه كردند - دقت بفرماييد.


علاوه بر اين آيه شريفه ((و ذا النون اذ ذهب مغاضبا(( و آيه شريفه ((و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادى و هو مكظوم (( با گفتار آن مفسر هيچ سازشى ندارد و همچنين آيه ((الا قوم يونس لما آمنوا كشفنا عنهم عذاب الخزى فى الحيوة الدنيا((، چون كشف عذاب در جايى اطلاق مى شود كه عذاب يا واقع شده باشد، و يا مشرف به وقوع باشد.
علاوه بر اين، آيه شريفه «وَ ذَا النُّونِ إذ ذَهَبَ مُغَاضِباً»، و آيه شريفه «وَ لَا تَكُن كَصَاحِبِ الحُوتّ إذ نَادَى وَ هُوَ مَكظُوم»، با گفتار آن مفسّر، هيچ سازشى ندارد. و همچنين آيه «إلّا قَومَ يُونُسَ لَمّا آمَنُوا كَشَفنَا عَنهُم عَذَابَ الخِزىِ فِى الحَيَوةِ الدُّنيَا». چون كشف عذاب در جايى اطلاق مى شود، كه عذاب يا واقع شده باشد، و يا مشرف به وقوع باشد.




۱۳٬۵۰۷

ویرایش