گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۸: خط ۳۸:


==سخنان ابراهيم «ع»، با بت ها! ==
==سخنان ابراهيم «ع»، با بت ها! ==
«'''فَرَاغَ إِلى ءَالِهَتهِمْ فَقَالَ أَ لا تَأْكلُونَ مَا لَكمْ لا تَنطِقُونَ'''»:
«'''فَرَاغَ إِلى ءَالِهَتهِمْ فَقَالَ أَلا تَأْكلُونَ * مَا لَكُمْ لا تَنطِقُونَ'''»:


كلمه ((راغ (( ماضى از مصدر ((روغ (( است و ((روغ (( و ((رواغ (( و ((روغان (( همه به معناى متوجه شدن و ميل كردن است . و بعضى گفته اند: ميل كردن به يكسو به منظور خدعه است .
كلمۀ «رَاغَ»، ماضى از مصدر «روغ» است، و «روغ» و «رَواغ» و «رَوغان»، همه به معناى متوجه شدن و ميل كردن است. و بعضى گفته اند: ميل كردن به يكسو، به منظور خدعه است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۶ </center>
و در اينكه به بت ها گفت : ((الا تاءكلون (( اين نقل كه مشركين در ايام عيدشان طعام نزد بت ها مى گذاشتند تاءييد مى شود اين جمله و جمله بعدش كه فرمود: ((ما لكم لا تنطقون (( سخنانى است كه ابراهيم (عليه السلام ) به بت هاى مشركين گفته ، با اينكه بت ها سنگ و چوب بودند و او مى دانست كه جمادات نه غذا مى خورند و نه حرف مى زنند و ليكن شدت خشمى كه از آنها داشته وادارش كرده آنها را موجوداتى باشعور فرض كند و همان اعتراضهايى كه به اشخاص باشعور مى شود به آنها بكند.
و در اين كه به بت ها گفت: «ألا تَأكُلُون»، اين نقل كه مشركان در ايام عيدشان، نزد بت ها طعام مى گذاشتند، تأييد مى شود. اين جمله و جملۀ بعدش كه فرمود: «مَا لَكُم لَا تَنطِقُون»، سخنانى است كه ابراهيم «عليه السلام» به بت هاى مشركان گفته، با اين كه بت ها سنگ و چوب بودند و او مى دانست كه جمادات، نه غذا مى خورند و نه حرف مى زنند، وليكن شدّت خشمى كه از آن ها داشته، وادارش كرده آن ها را موجوداتى باشعور فرض كند، و همان اعتراض هايى كه به اشخاص باشعور مى شود، به آن ها بكند.


ابراهيم (عليه السلام ) نظرى به بت ها افكند كه د رست به شكل انسانهايند، انسانهايى كه در پيش رو طعام دارند و مشغول خوردنند، پس ‍ سرشار از خشم و غيظ گشته ، پرسيد: ((الا تاءكلون (( و چون پاسخى نشنيد، پرسيد: ((ما لكم لا تنطقون (( با اينكه شما خدايانى هستيد كه پرستندگانتان خيال مى كنند شما عاقل و قادر و مدبر امور ايشانيد. اينجا بود كه آخرين تصميم خود را گرفت . و بت ها را شكست .
ابراهيم «عليه السلام»، نظرى به بت ها افكند كه درست به شكل انسان هايند. انسان هايى كه در پيش رو، طعام دارند و مشغول خوردن اند. پس ‍ سرشار از خشم و غيظ گشته، پرسيد: «ألا تَأكُلُون»؟ و چون پاسخى نشنيد، پرسيد: «مَا لَكُم لَا تَنطِقُون»؟ با اين كه شما خدايانى هستيد كه پرستندگان تان، خيال مى كنند شما عاقل و قادر و مدبّر امور ايشانيد. اين جا بود كه آخرين تصميم خود را گرفت، و بت ها را شكست.


«'''فَرَاغَ عَلَيهِمْ ضرْبَا بِالْيَمِينِ'''»:
«'''فَرَاغَ عَلَيهِمْ ضَرْبَا بِالْيَمِينِ'''»:


حرف ((فا(( در آغاز اين جمله اين معنا را مى رساند كه نتيجه آن خطابها اين شد كه تصميم گرفت با دست راست و يا با قدرت بت ها را در هم بكوبد، و اينكه گفتيم با قدرت ، چون دست راست كنايه از قدرت است .
حرف «فاء» در آغاز اين جمله، اين معنا را مى رساند كه نتيجه آن خطاب ها، اين شد كه تصميم گرفت با دست راست و يا با قدرت، بت ها را در هم بكوبد. و اين كه گفتيم با قدرت، چون دست راست، كنايه از قدرت است.


بعضى از مفسرين كلمه ((يمين (( را به معناى سوگند گرفته اند. و اين بعيد است ، و بنا به گفته آنان معناى آيه چنين مى شود: تصميم گرفت تا به خاطر سوگندى كه قبلا خورده بود، و گفته بود: ((تاللّه لاكيدن اصنامكم (( بت ها را درهم بشكند.
بعضى از مفسران، كلمۀ «يَمِين» را به معناى سوگند گرفته اند، و اين بعيد است. و بنابه گفتۀ آنان، معناى آيه چنين مى شود: تصميم گرفت تا به خاطر سوگندى كه قبلا خورده بود، و گفته بود: «تَاللّهِ لَأكِيدَنّ أصنَامَكُم»، بت ها را در هم بشكند.


«'''فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ'''»:
«'''فَأَقْبَلُوا إِلَيْهِ يَزِفُّونَ'''»:


كلمه ((زف (( و نيز ((زفيف (( به معناى راه رفتن به سرعت است ، و معناى آيه اين است كه : مردم با سرعت به طرف ابراهيم (عليه السلام ) آمدند، به خاطر اهتمامى كه نسبت به حادثه داشتند و احتمال مى دادند كه به دست ابراهيم (عليه السلام ) پيش آمده باشد.
كلمۀ «زف» و نيز «زفيف»، به معناى راه رفتن به سرعت است. و معناى آيه اين است كه: مردم با سرعت، به طرف ابراهيم «عليه السلام» آمدند، به خاطر اهتمامى كه نسبت به حادثه داشتند و احتمال مى دادند كه به دست ابراهيم «عليه السلام»، پيش آمده باشد.


و در اين كلام حذف و اختصارگويى به كار رفته ، برگشتن مردم از مراسم عيد، و آمدنشان به بتخانه ، ديدن آن منظره ، تحقيق حادثه و گمانشان به آن حضرت كه در سوره انبياء آمده بود اينجا حذف شده است .
و در اين كلام، حذف و اختصارگويى به كار رفته. برگشتن مردم از مراسم عيد، و آمدنشان به بتخانه، ديدن آن منظره، تحقيق حادثه و گمانشان به آن حضرت - كه در سوره «انبياء» آمده بود - اين جا، حذف شده است.
<span id='link144'><span>
<span id='link144'><span>


«'''قَالَ أَ تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ وَ اللَّهُ خَلَقَكمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ'''»:
«'''قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ * وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ وَ مَا تَعْمَلُونَ'''»:


در اين جمله نيز حذف و اختصارگويى به كار رفته : دستگيرى ابراهيم (عليه السلام ) آوردنش در جلو چشم مردم ، بازجويى كردن از او و ساير جزئيات ديگر، حذف شده .
در اين جمله نيز، حذف و اختصارگويى به كار رفته: دستگيرى ابراهيم «عليه السلام»، آوردنش در جلو چشم مردم، بازجويى كردن از او و ساير جزئيات ديگر، حذف شده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۷ </center>
استفهامى كه در آيه شريفه هست استفهام توبيخى است ، و در عين حال احتجاجى است بر بطلان طريقه مردم ، مى فرمايد: چيزى كه انسان آن را به دست خود تراشيده ، صلاحيت ندارد كه مدبر انسان و معبود او باشد، با اينكه آفريدگار انسان و اعمالش خداست و معلوم است كه خلقت از تدبير جدا نيست ، پس همان طور كه خداى سبحان خالق آدمى است ، رب آدمى نيز هست و اين از سفاعت و حماقت است كه اين خداى عزيز و رب واقعى را كنار گذاشته و سنگ و چوب بپرستند.
استفهامى كه در آيه شريفه هست، استفهام توبيخى است، و در عين حال، احتجاجى است بر بطلان طريقۀ مردم.، مى فرمايد: چيزى كه انسان آن را به دست خود تراشيده، صلاحيت ندارد كه مدبّر انسان و معبود او باشد، با اين كه آفريدگار انسان و اعمالش خداست، و معلوم است كه خلقت، از تدبير جدا نيست. پس همان طور كه خداى سبحان، خالق آدمى است، ربّ آدمى نيز هست، و اين از سفاعت و حماقت است كه اين خداى عزيز و ربّ واقعى را كنار گذاشته، و سنگ و چوب بپرستند.


با اين بيان روشن گرديد كه كلمه ((ما(( در جمله ((ما تنحتون (( موصول است ، و رابط آن (كه ضميرى است كه از صله به موصول برمى گردد)، حذف شده و تقدير آن ((ما تنحتونه (( بوده ، و همچنين ما در جمله و ((ما تعملون (( موصول و تقدير آن ((ما تعملونه (( بوده است . بعضى از مفسرين احتمال داده اند كه كلمه ((ما(( در هر دو جا مصدريه باشد. ليكن مصدريه بودن اولى از آن دو بسيار بعيد است ؛ (چون معنا ندارد از مردم بپرسد آيا مى پرستيد تراشيدن خود را؟).
با اين بيان روشن گرديد كه كلمۀ «مَا» در جملۀ «مَا تَنحِتُون»، موصول است، و رابط آن (كه ضميرى است كه از صله به موصول بر مى گردد)، حذف شده و تقدير آن، «مَا تَنحِتُونَهُ» بوده. و همچنين «ما» در جملۀ «وَ مَا تَعمَلُون»، موصول و تقدير آن، «مَا تَعمَلُونَهُ» بوده است.  
 
بعضى از مفسران، احتمال داده اند كه كلمۀ «ما» در هر دو جا، مصدريه باشد. ليكن مصدريه بودن اولى از آن دو، بسيار بعيد است. (چون معنا ندارد از مردم بپرسد: آيا مى پرستيد تراشيدن خود را؟)
<span id='link145'><span>
<span id='link145'><span>


و اگر خلقت را به اعمال انسانها و يا مصنوع انسانها هم نسبت داده ، فرموده : ((خدا شما را و اعمال شما را و يا مصنوع شما را خلق كرده (( عيبى ندارد، براى اينكه آنچه انسان اراده مى كند و بعد از اراده انجام مى دهد، هر چند با اراده و اختيار خود مى كند به اراده خداى سبحان نيز هست ، يعنى خدا خواسته است كه انسان آن را بخواهد و به اختيار خود انجام دهد، و اين نوع از اراده خداى تعالى باعث نمى شود كه اراده انسان باطل و بى اثر مانده ، در نتيجه عمل او يك عمل جبرى و بى اختيار شود، و اين خود روشن است (پس خدا هم خالق ما است و هم خالق آثار و اعمال ما، چه اعمال فكرى از قبيل اراده و امثال آن و چه اعمال بدنى ).
و اگر خلقت را به اعمال انسان ها و يا مصنوع انسان ها هم نسبت داده، فرموده: «خدا، شما را و اعمال شما را و يا مصنوع شما را خلق كرده»، عيبى ندارد. براى اين كه آنچه انسان اراده مى كند و بعد از اراده، انجام مى دهد، هرچند با اراده و اختيار خود مى كند، به ارادۀ خداى سبحان نيز هست. يعنى خدا خواسته است كه انسان آن را بخواهد و به اختيار خود انجام دهد، و اين نوع از ارادۀ خداى تعالى، باعث نمى شود كه ارادۀ انسان باطل و بى اثر مانده، در نتيجه عمل او، يك عمل جبرى و بى اختيار شود. و اين، خود روشن است. (پس خدا، هم خالق ما است و هم خالق آثار و اعمال ما. چه اعمال فكرى، از قبيل اراده و امثال آن، و چه اعمال بدنى).


و اگر مراد آيه شريفه اين بوده باشد كه بخواهد بفرمايد: خدا اعمال شما را خلق كرده و خود شما و اراده شما هيچ دخالت و وساطتى نداريد و خلاصه اگر آيه شريفه بخواهد جبر را افاده كند، در اين صورت ديگر توبيخ و تقبيح نيست بلكه عذرى است براى بندگان و حجتى است به نفع ايشان و عليه خدا. و حال آنكه مى دانيم اين طور نيست ، بلكه خداى تعالى مى خواهد در اين آيه مردم را توبيخ كند، نه اينكه بهانه به دست ايشان بدهد.
و اگر مراد آيه شريفه اين بوده باشد كه بخواهد بفرمايد: خدا اعمال شما را خلق كرده و خود شما و اراده شما هيچ دخالت و وساطتى نداريد، و خلاصه اگر آيه شريفه بخواهد جبر را افاده كند، در اين صورت، ديگر توبيخ و تقبيح نيست، بلكه عذرى است براى بندگان و حجتى است به نفع ايشان و عليه خدا. و حال آن كه مى دانيم اين طور نيست، بلكه خداى تعالى مى خواهد در اين آيه، مردم را توبيخ كند. نه اين كه بهانه به دست ايشان بدهد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۲۸ </center>
«'''قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَناً فَأَلْقُوهُ فى الجَْحِيمِ'''»:
«'''قَالُوا ابْنُوا لَهُ بُنْيَاناً فَأَلْقُوهُ فى الجَْحِيمِ'''»:
كلمه ((بنيان (( مصدر براى ((بنى ، يبنى (( است ، و مراد از آن اسم مفعول ، يعنى ((مبنى (( است . و كلمه ((جحيم (( به معناى آتشى است كه شعله هايش شديد باشد، و معنايش اين است كه : براى شكنجه وى محلى بسازيد كه گنجايش آتش افروخته داشته باشد، سپس وى را در آن آتش بيفكنيد.
 
كلمه «بنيان»، مصدر براى «بَنَى، يَبنِى» است، و مراد از آن، اسم مفعول، يعنى «مَبنى» است. و كلمۀ «جَحِيم»، به معناى آتشى است كه شعله هايش شديد باشد. و معنايش اين است كه: براى شكنجۀ وى، محلى بسازيد كه گنجايش آتش افروخته داشته باشد. سپس وى را در آن آتش بيفكنيد.


«'''فَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فجَعَلْنَهُمُ الاَسفَلِينَ'''»:
«'''فَأَرَادُوا بِهِ كَيْداً فجَعَلْنَاهُمُ الاَسفَلِينَ'''»:


كلمه ((كيد(( به معناى حيله است . و مراد از آن نقشه كشيدن براى نابودى ابراهيم (عليه السلام ) و سوزاندنش در آتش است . و جمله ((فجعلناهم الاسفلين (( كنايه است از اينكه ما ابراهيم را بر آنان غالب ساختيم ، به طورى كه نقشه شوم آنان هيچ اثرى در وى نگذاشت و آن اين بود كه به آتش گفتيم : براى ابراهيم سرد و گلستان باش : ((يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم ((.
كلمه «كيد»، به معناى حيله است. و مراد از آن، نقشه كشيدن براى نابودى ابراهيم «عليه السلام» و سوزاندنش در آتش است. و جملۀ «فَجَعَلنَاهُمُ الأسفَلِين»، كنايه است از اين كه ما ابراهيم را بر آنان غالب ساختيم، به طورى كه نقشۀ شوم آنان، هيچ اثرى در وى نگذاشت و آن، اين بود كه به آتش گفتيم: براى ابراهيم سرد و گلستان باش: «يَا نَارُ كُونِى بَرداً وَ سَلاماً عَلَى إبرَاهِيم».
<span id='link146'><span>
<span id='link146'><span>


۱۳٬۵۳۵

ویرایش