گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۸۵: خط ۱۸۵:
<span id='link152'><span>
<span id='link152'><span>


==چند روايت درباره داستان ذبح اسمعيل و اينكه ذبيحاسمعيل بوده نه اسحق ==
و از امالى شيخ نقل شده كه به سند خود از سليمان بن يزيد روايت كرده كه گفت : على بن موسى (عليهماالسلام ) براى ما حديث كرد و فرمود: پدرم از پدرش ، از حضرت باقر، از پدرش ، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام ) برايم حديث كرد كه فرمودند: ذ بيح همان اسماعيل (عليه السلام ) است .
و از امالى شيخ نقل شده كه به سند خود از سليمان بن يزيد روايت كرده كه گفت : على بن موسى (عليهماالسلام ) براى ما حديث كرد و فرمود: پدرم از پدرش ، از حضرت باقر، از پدرش ، از پدران بزرگوارش (عليهم السلام ) برايم حديث كرد كه فرمودند: ذ بيح همان اسماعيل (عليه السلام ) است .
مؤ لف : نظير اين معنا در مجمع البيان از حضرت باقر و حضرت صادق (عليه السلام ) به اين مضمون آمده . و روايات بسيارى ديگر از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در اين باره هست ، ولى در بعضى از آنها آمده كه ذبيح اسحاق بوده ، كه چون اين روايات با آيات قرآن مخالف است ، مطروح و مردود است .
مؤ لف : نظير اين معنا در مجمع البيان از حضرت باقر و حضرت صادق (عليه السلام ) به اين مضمون آمده . و روايات بسيارى ديگر از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) در اين باره هست ، ولى در بعضى از آنها آمده كه ذبيح اسحاق بوده ، كه چون اين روايات با آيات قرآن مخالف است ، مطروح و مردود است .
و از كتاب فقيه نقل شده كه شخصى از امام صادق (عليه السلام ) از ذبيح پرسيد: چه كسى بوده ؟ فرمود: اسماعيل بوده ، براى اينكه : خداى تعالى داستان تولد اسحاق را در كتاب مجيدش بعد از داستان ذبح نقل كرده و فرموده : ((و بشرناه باسحق نبيا من الصالحين ((.
و از كتاب فقيه نقل شده كه شخصى از امام صادق (عليه السلام ) از ذبيح پرسيد: چه كسى بوده ؟ فرمود: اسماعيل بوده ، براى اينكه : خداى تعالى داستان تولد اسحاق را در كتاب مجيدش بعد از داستان ذبح نقل كرده و فرموده : ((و بشرناه باسحق نبيا من الصالحين ((.
مؤ لف : اين معنا در بيان آيه مذكور گذشت ، كه گفتيم : سياق آن ظاهر و بلكه صريح در اين معنا است .
 
مؤ لف : اين معنا در بيان آيه مذكور گذشت ، كه گفتيم : سياق آن ظاهر و بلكه صريح در اين معنا است.
 
و در مجمع البيان از ابن اسحاق روايت كرده كه گفت : ابراهيم (عليه السلام ) هر وقت مى خواست اسماعيل (عليه السلام ) و مادرش ‍ هاجر را ديدار كند، برايش براق مى آوردند، صبح از شهر شام سوار براق مى شد و قبل از ظهر به مكه مى رسيد، بعد از ظهر از مكه حركت مى كرد و شب نزد خانواده اش در شام بود، و اين آمد و شد همچنان ادامه داشت تا آنكه اسماعيل (عليه السلام ) به حد رشد رسيد، پدرش وقتى در خواب ديد كه اسماعيل (عليه السلام ) را ذبح مى كند، به او فرمود: طناب و كاردى بردار تا به اتفاق به اين دره كوه برويم و هيزم بياوريم .
و در مجمع البيان از ابن اسحاق روايت كرده كه گفت : ابراهيم (عليه السلام ) هر وقت مى خواست اسماعيل (عليه السلام ) و مادرش ‍ هاجر را ديدار كند، برايش براق مى آوردند، صبح از شهر شام سوار براق مى شد و قبل از ظهر به مكه مى رسيد، بعد از ظهر از مكه حركت مى كرد و شب نزد خانواده اش در شام بود، و اين آمد و شد همچنان ادامه داشت تا آنكه اسماعيل (عليه السلام ) به حد رشد رسيد، پدرش وقتى در خواب ديد كه اسماعيل (عليه السلام ) را ذبح مى كند، به او فرمود: طناب و كاردى بردار تا به اتفاق به اين دره كوه برويم و هيزم بياوريم .
پس همينكه به آن دره خلوت كه نامش ((دره ثبير(( بود رسيدند، ابراهيم (عليه السلام ) او را از دستورى كه خداى تعالى درباره وى به او داده آگاه كرد، اسماعيل گفت : پدر جان با اين طناب دست و پاى مرا ببند، تا دست و پا نزنم و دامن خود را جمع كن تا خون من آن را نيالايد و مادرم آن خون را نبيند و كارد خود را تيز كن و به سرعت گلويم را ببر، تا زودتر راحت شوم ، چون مرگ سخت است ، ابراهيم (عليه السلام ) گفت : پسرم راستى در اطاعت فرمان خدا چه كمك كار خوبى هستى براى من .
پس همينكه به آن دره خلوت كه نامش ((دره ثبير(( بود رسيدند، ابراهيم (عليه السلام ) او را از دستورى كه خداى تعالى درباره وى به او داده آگاه كرد، اسماعيل گفت : پدر جان با اين طناب دست و پاى مرا ببند، تا دست و پا نزنم و دامن خود را جمع كن تا خون من آن را نيالايد و مادرم آن خون را نبيند و كارد خود را تيز كن و به سرعت گلويم را ببر، تا زودتر راحت شوم ، چون مرگ سخت است ، ابراهيم (عليه السلام ) گفت : پسرم راستى در اطاعت فرمان خدا چه كمك كار خوبى هستى براى من .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۶ </center>
آنگاه ابن اسحاق دنبال داستان را همچنان نقل مى كند، تا مى رسد به اينجا كه ابراهيم (عليه السلام ) خم شد و با كاردى كه به دست داشت خواست گلوى فرزند را ببرد. جبرئيل كارد او را برگردانيد، و اسماعيل را از زير دست او كنار كشيد. و از سوى ديگر قوچى را كه از ناحيه دره ((ثبير(( آورده بود به جاى اسماعيل قرار داد و از طرف چپ مسجد خيف صدايى برخاست كه اى ابراهيم ! روياى خود را تصديق كردى و دستور خدا را انجام دادى .
آنگاه ابن اسحاق دنبال داستان را همچنان نقل مى كند، تا مى رسد به اينجا كه ابراهيم (عليه السلام ) خم شد و با كاردى كه به دست داشت خواست گلوى فرزند را ببرد. جبرئيل كارد او را برگردانيد، و اسماعيل را از زير دست او كنار كشيد. و از سوى ديگر قوچى را كه از ناحيه دره ((ثبير(( آورده بود به جاى اسماعيل قرار داد و از طرف چپ مسجد خيف صدايى برخاست كه اى ابراهيم ! روياى خود را تصديق كردى و دستور خدا را انجام دادى .
مؤ لف : روايات در خصوص اين قصه بسيار زياد است و خالى از اختلاف نيست . و نيز در مجمع البيان از تفسير عياشى نقل كرده كه وى به سند خود از يزيد بن معاويه عجلى نقل كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : بين دو بشارتى كه به ابراهيم (عليه السلام ) داده شد، يكى بشارت به ولادت اسماعيل و ديگرى بشارت به ولادت اسحاق ، چند سال فاصله بود؟ فرمود: بين اين دو بشارت پنج سال فاصله شد، و آيه شريفه ((فبشرناه بغلام حليم (( اولين بشارتى بود كه خداى تعالى به فرزنددار شدن ابراهيم (عليه السلام ) داد، و منظور از ((غلام حليم (( اسماعيل (عليه السلام ) بود.
 
مؤ لف : روايات در خصوص اين قصه بسيار زياد است و خالى از اختلاف نيست .  
 
و نيز در مجمع البيان از تفسير عياشى نقل كرده كه وى به سند خود از يزيد بن معاويه عجلى نقل كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : بين دو بشارتى كه به ابراهيم (عليه السلام ) داده شد، يكى بشارت به ولادت اسماعيل و ديگرى بشارت به ولادت اسحاق ، چند سال فاصله بود؟  
 
فرمود: بين اين دو بشارت پنج سال فاصله شد، و آيه شريفه ((فبشرناه بغلام حليم (( اولين بشارتى بود كه خداى تعالى به فرزنددار شدن ابراهيم (عليه السلام ) داد، و منظور از ((غلام حليم (( اسماعيل (عليه السلام ) بود.




۱۳٬۵۳۵

ویرایش