گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۶۳: خط ۱۶۳:
<span id='link150'><span>
<span id='link150'><span>


==رواياتى درباره مراد از قلب سليم و اينكه ابراهيم عليه السلام فرمود: انى سقيم ==
==بحث روايتى==
در تفسير قمى در ذيل جمله ((بقلب سليم (( مى فرمايد: قلب سليم قلبى است كه خدا را ديدار مى كند در حالى كه به جز خداى عزّو جلّ كسى ديگر در آن نباشد.
در تفسير قمى در ذيل جمله ((بقلب سليم (( مى فرمايد: قلب سليم قلبى است كه خدا را ديدار مى كند در حالى كه به جز خداى عزّو جلّ كسى ديگر در آن نباشد.
و نيز در همان كتاب است كه : امام قلب سليم را معنا كرده اند به قلب سليم از شك .
و نيز در همان كتاب است كه : امام قلب سليم را معنا كرده اند به قلب سليم از شك .
و در روضه كافى به سند خود از حجر از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود پدرم ، امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ابراهيم به خدايان مشركين بد گفت ، پس نظرى به ستارگان افكند و گفت : ((انى سقيم (( و به خدا نه مريض بود و نه دروغ گفت .
و در روضه كافى به سند خود از حجر از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود پدرم ، امام باقر (عليه السلام ) فرمود: ابراهيم به خدايان مشركين بد گفت ، پس نظرى به ستارگان افكند و گفت : ((انى سقيم (( و به خدا نه مريض بود و نه دروغ گفت .
مؤ لف : در اين معنا ر وايات ديگرى هست كه در بعضى از آنها آمده كه ابراهيم (عليه السلام ) نه مريض بود و نه دروغ گفت ، بلكه منظورش اين بوده كه مريض در دين و دچار شك و ترديد است (كه خود مرضى است قلبى ).
مؤ لف : در اين معنا ر وايات ديگرى هست كه در بعضى از آنها آمده كه ابراهيم (عليه السلام ) نه مريض بود و نه دروغ گفت ، بلكه منظورش اين بوده كه مريض در دين و دچار شك و ترديد است (كه خود مرضى است قلبى ).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۲۳۴ </center>
اين روايات در داستان احتجاج كردن ابراهيم با قوم خود و شكستن بت ها و در آتش افكندنش در تفسير سوره انعام ، مريم ، انبياء و شعراء گذشت .
اين روايات در داستان احتجاج كردن ابراهيم با قوم خود و شكستن بت ها و در آتش افكندنش در تفسير سوره انعام ، مريم ، انبياء و شعراء گذشت .
و در كتاب توحيد از امير المؤ منين (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى در پاسخ مردى كه معناى آياتى كه بر او مشتبه شده بود پرسيد، فرمود: من كه قبلا هم به تو گفتم كه بسيار مى شود كه آيه اى از كتاب خداى عزّوجلّ تاويل و معناى باطنى آن غير از تنزيل و معناى ظاهرى آن مى با شد. آرى ، كلام خداى تعالى شباهتى به كلام بشر ندارد و من همين حالا نمونه هايى از آن آيات را برايت ذكر مى كنم ، آن قدر كه - ان شاء اللّه - تو را بس باشد:
و در كتاب توحيد از امير المؤ منين (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى در پاسخ مردى كه معناى آياتى كه بر او مشتبه شده بود پرسيد، فرمود: من كه قبلا هم به تو گفتم كه بسيار مى شود كه آيه اى از كتاب خداى عزّوجلّ تاويل و معناى باطنى آن غير از تنزيل و معناى ظاهرى آن مى با شد. آرى ، كلام خداى تعالى شباهتى به كلام بشر ندارد و من همين حالا نمونه هايى از آن آيات را برايت ذكر مى كنم ، آن قدر كه - ان شاء اللّه - تو را بس باشد:
از آن جمله كلام ابراهيم (عليه السلام ) است كه گفت : ((انى ذاهب الى ربى سيهدين (( كه منظور از رفتن به سوى خدا توجه در عبادت به سوى خداست ، و سعى و كوشش در تقرب به خداى عزّو جلّ است ، نه رفتن با پا، حال خوب فهميدى كه تنزيل اين آيه غير از تاويل آن است ؟.
از آن جمله كلام ابراهيم (عليه السلام ) است كه گفت : ((انى ذاهب الى ربى سيهدين (( كه منظور از رفتن به سوى خدا توجه در عبادت به سوى خداست ، و سعى و كوشش در تقرب به خداى عزّو جلّ است ، نه رفتن با پا، حال خوب فهميدى كه تنزيل اين آيه غير از تاويل آن است ؟.
<span id='link151'><span>
<span id='link151'><span>
==حديثى از امام رضاع كه مى فرمايد خدا را دو اراده و مشيت است . ==
==حديثى از امام رضاع كه مى فرمايد خدا را دو اراده و مشيت است . ==
باز در همان كتاب به سند خود از فتح بن يزيد جرجانى ، از حضرت ابى الحسن (رضا) (عليه السلام ) روايت آورده كه به فتح فرمود: اى فتح براى خدا دو اراده و دو مشيت است ، يكى اراده حتمى و يكى اراده عزمى ، و لذا مى بينيم در مواردى از چيرهايى نهى كرده كه انجام آن را خواسته است و به چيرهايى امر كرده كه انجام آن را نخواسته ، آيا نمى بينى كه آدم و همسران او را از خوردن فلان درخت نهى كرد با اينكه مى خواست از آن درخت بخورند؟ اگر نمى خواست آنها هم نمى خوردند، واگر مى خوردند بايد شهوت و خواست آن دو بر مشيت خدا كه نخواسته غلبه كرده باشد و خدا برتر از آن است . (پس جواب اين است كه : نهى از خوردن درخت نهى ظاهرى و صورى است و منافاتى با خواست باطنى خدا ندارد).
باز در همان كتاب به سند خود از فتح بن يزيد جرجانى ، از حضرت ابى الحسن (رضا) (عليه السلام ) روايت آورده كه به فتح فرمود: اى فتح براى خدا دو اراده و دو مشيت است ، يكى اراده حتمى و يكى اراده عزمى ، و لذا مى بينيم در مواردى از چيرهايى نهى كرده كه انجام آن را خواسته است و به چيرهايى امر كرده كه انجام آن را نخواسته ، آيا نمى بينى كه آدم و همسران او را از خوردن فلان درخت نهى كرد با اينكه مى خواست از آن درخت بخورند؟ اگر نمى خواست آنها هم نمى خوردند، واگر مى خوردند بايد شهوت و خواست آن دو بر مشيت خدا كه نخواسته غلبه كرده باشد و خدا برتر از آن است . (پس جواب اين است كه : نهى از خوردن درخت نهى ظاهرى و صورى است و منافاتى با خواست باطنى خدا ندارد).
۱۳٬۵۳۵

ویرایش