گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۹: خط ۶۹:
منظور از اين كه مى فرمايد: صداى خود را بلندتر از صداى رسول اللّه مكنيد، اين است كه وقتى با آن جناب صحبت مى كنيد، صدايتان بلندتر از صداى آن جناب نباشد. چون - به طورى كه گفته اند - دو عيب در اين عمل هست: يا منظور شخصى كه صداى خود را بلند مى كند، اين است كه توهينى به آن جناب كرده باشد، كه اين كفر است. و يا منظورى ندارد و تنها شخصى بى ادب است كه رعايت مقام آن جناب را نمى كند، و اين خلاف دستور است. چون مسلمانان دستور دارند آن جناب را احترام و تعظيم كنند.
منظور از اين كه مى فرمايد: صداى خود را بلندتر از صداى رسول اللّه مكنيد، اين است كه وقتى با آن جناب صحبت مى كنيد، صدايتان بلندتر از صداى آن جناب نباشد. چون - به طورى كه گفته اند - دو عيب در اين عمل هست: يا منظور شخصى كه صداى خود را بلند مى كند، اين است كه توهينى به آن جناب كرده باشد، كه اين كفر است. و يا منظورى ندارد و تنها شخصى بى ادب است كه رعايت مقام آن جناب را نمى كند، و اين خلاف دستور است. چون مسلمانان دستور دارند آن جناب را احترام و تعظيم كنند.


مى فرمايد: «وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضكُم لِبَعضٍ»: با آن جناب آن طور كه با يكديگر صحبت مى كنيد، داد و فرياد مكنيد. چون رعايت احترام و تعظيم آن جناب، اقتضاء دارد در هنگام تخاطب، گوينده صدايش ‍كوتاه تر از صداى آن حضرت باشد.  
مى فرمايد: «وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضِكُم لِبَعضٍ»: با آن جناب آن طور كه با يكديگر صحبت مى كنيد، داد و فرياد مكنيد. چون رعايت احترام و تعظيم آن جناب، اقتضاء دارد در هنگام تخاطب، گوينده صدايش ‍كوتاه تر از صداى آن حضرت باشد.  


پس به طور كلّى، با صداى بلند صحبت كردن، فاقد معناى تعظيم است، و با بزرگان به صداى بلند صحبت كردن نظير مردم عادى، خالى از اسائه ادب و وقاحت نيست.
پس به طور كلّى، با صداى بلند صحبت كردن، فاقد معناى تعظيم است، و با بزرگان به صداى بلند صحبت كردن نظير مردم عادى، خالى از اسائه ادب و وقاحت نيست.
خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:
<span id='link319'><span>
<span id='link319'><span>


اشكال اين قول اين است كه تكليف مذكور در آيه «لا تَرفَعُوا أصوَاتَكُم فَوقَ صَوتِ النّبِىّ وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضكُم لِبَعضٍ» را نهى مقدمى از باب احتياط گرفته است، در حالى كه بدون هيچ ترديدى، تكليف در آن، تكليفى نفسى است. و اين كه گفته: مردم در بيشتر مواقع توجهى به هر يك از دو عمل ندارند، صحيح نيست، بلكه تشخيص اين دو گونه بلند حرف زدن، چيزی است كه عقل هر عاقلى از عهده آن بر مى آيد، و عقل هر عاقلى، قبل از نهى شرعى هم، آن را تشخيص مى دهد كه عمل زشتى است، و تشخيص زشتى آن، مانند تشخيص زشتى افتراء و افك و دروغ است.
اشكال اين قول اين است كه تكليف مذكور در آيه «لا تَرفَعُوا أصوَاتَكُم فَوقَ صَوتِ النّبِىّ وَ لا تَجهَرُوا لَهُ بِالقَولِ كَجَهرِ بَعضِكُم لِبَعضٍ» را نهى مقدمى از باب احتياط گرفته است، در حالى كه بدون هيچ ترديدى، تكليف در آن، تكليفى نفسى است. و اين كه گفته: مردم در بيشتر مواقع توجهى به هر يك از دو عمل ندارند، صحيح نيست، بلكه تشخيص اين دو گونه بلند حرف زدن، چيزی است كه عقل هر عاقلى از عهده آن بر مى آيد، و عقل هر عاقلى، قبل از نهى شرعى هم، آن را تشخيص مى دهد كه عمل زشتى است، و تشخيص زشتى آن، مانند تشخيص زشتى افتراء و افك و دروغ است.


و كسانى كه در صدر اسلام اين عمل را مرتكب مى شدند، مؤمنان بودند، به شهادت اين كه در اول آيه فرموده: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا». و مؤمنان با اين تشخيص كه اين عمل، عمل زشتى است مرتكب مى شدند، از باب اين كه در خيلى از گناهان مسامحه مى كردند، و خيال مى كردند خيلى مهم نيست، ولى نمى دانستند كه اين عمل، باعث حبط و بطلان عبادات و اعمال صالحشان مى شود، و اگر مى دانستند، هرگز راضى به بطلان آن نمى شدند.
و كسانى كه در صدر اسلام اين عمل را مرتكب مى شدند، مؤمنان بودند، به شهادت اين كه در اول آيه فرموده: «يَا أيّهَا الّذِينَ آمَنُوا». و مؤمنان با اين تشخيص كه اين عمل، عمل زشتى است مرتكب مى شدند، از باب اين كه در خيلى از گناهان مسامحه مى كردند، و خيال مى كردند خيلى مهم نيست، ولى نمى دانستند كه اين عمل، باعث حبط و بطلان عبادات و اعمال صالحشان مى شود، و اگر مى دانستند، هرگز راضى به بطلان آن نمى شدند.
۱۴٬۰۳۰

ویرایش