۱۴٬۱۱۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
معناى | ==معناى اين كه فرمود: پيامبر، اجر غير ممنون دارد== | ||
«'''وَ إِنَّ لَك لاَجْراً غَيرَ مَمْنُونٍ'''»: | |||
كلمه | كلمه «مَمنُون» از ماده «مَنّ» و اسم مفعول آن است. و مصدر «مَنّ»، به معناى قطع است. وقتى گفته مى شود: «مَنّهَ السَير مَنّاً»، معنايش اين است كه پياده روى، او را از رفتن قطع و ناتوان كرد. البته بايد توجه داشت كه كلمه «مَمنُون»، اسم مفعول از منّت نيز مى آيد. و منّت، به معناى آن است كه نعمتى را كه به كسى داده اى، با زبان خود آن را بر آن شخص سنگين سازى. كلمه مذكور در آيه مورد بحث، به معناى اول است. و مراد از «اجر»، اجرى است كه رسالت نزد خدا دارد. و جمله، در مقام دلخوش ساختن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. مى فرمايد: تو زحمات رسالت خدا را تحمل كن، كه اجرت نزد پروردگار قطع نمى شود، و زحماتت هدر نمى رود. | ||
و چه بسا كه كلمه | و چه بسا كه كلمه «مَنّ» را به معناى همان منت نهادن گرفته اند. به اين بيان كه آنچه خداى تعالى به رسول گراميش به عنوان پاداش مى دهد، در حقيقت اجرتى است در مقابل زحماتى كه كشيده. پس رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، مستحق آن اجرت و طلبكار آن از خداى تعالى است، و خداى تعالى منتى بر او ندارد. ولى اين معنا درست نيست. زيرا رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» هم، مانند همه خلائق بنده و مملوك خدا است. آن هم مملوك به حقيقت معناى ملك. هم ذاتش مملوك اوست و هم صفاتش و هم اعمالش. پس اگر خداى عزوجل چيزى از آنچه ذكر شد، به بنده اش مى دهد، عطيه اى است از ناحيه او. نه اين كه دينى است كه پرداخت مى كند، و بنده خدا، آنچه را كه دارد، موهبت و عطيه خدا است، و به تمليك خدا مالك شده است، و در همان حال كه او مالك شده، باز مالك حقيقى خود او و آنچه فعلا مالك است و آنچه قبلا مالك بوده، و يا بعدا مالك مى شود، خدا است. | ||
پس | پس آنچه خدا به بنده اش مى دهد، تفضلى است از ناحيه او. و اگر تفضل و عطايى را كه در مقابل عمل بنده اش اجر و پاداش ناميده، و قرارى را كه بين اجر خود و عمل بنده اش دارد، معامله ناميده، اين نيز تفضل ديگرى است از او. پس منت، تنها براى خدا است. اوست كه بر تمامى خلائق خود از انبيا گرفته تا پايين تر، منت دارد، و انبيا و پائين تر از انبيا در اين معنا برابرند. | ||
«'''وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ'''»: | «'''وَ إِنَّك لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ'''»: | ||
كلمه | كلمه «خُلُق» به معناى ملكۀ نفسانى است، كه افعال بدنى مطابق اقتضاى آن ملكه، به آسانى از آدمى سر مى زند. حال چه اين كه آن ملكه از فضائل باشد، مانند عفت و شجاعت و امثال آن. و چه از رذائل، مانند حرص و جبن و امثال آن. ولى اگر مطلق ذكر شود، فضيلت و | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۱۹ </center> | ||
خلق نيكو از آن فهميده مى شود. | خلق نيكو از آن فهميده مى شود. | ||
راغب مى گويد: كلمه | راغب مى گويد: كلمه «خلق»، چه با فتحه «خاء» خوانده شود، و چه با ضمۀ آن، در اصل به يك معنا بود. مانند كلمه «شرب» و «صرم»، كه چه با فتحه اول خوانده شوند و چه با ضمه، يك معنا را مى دهند، وليكن در اثر استعمال بيشتر فعلا چنين شده كه اگر به فتحۀ خاء استعمال شود، معناى صورت ظاهر و قيافه و هيئت را كه با بصر ديده مى شود، مى رساند. و اگر به ضمۀ خاء استعمال شود، معناى قوا و سجاياى اخلاقى را كه با بصيرت احساس مى شود، افاده مى كند. پس اين كه قرآن كريم فرموده: «إنّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»، معنايش اين است كه تو - اى پيامبر - سجاياى اخلاقى عظيمى دارى. | ||
و اين آيه | و اين آيه شريفه، هرچند فى نفسها و به خودى خود، حُسن خُلق رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را مى ستايد، و آن را بزرگ مى شمارد، ليكن با در نظر گرفتن خصوص سياق، به خصوصِ اخلاق پسنديده اجتماعيش نظر دارد. اخلاقى كه مربوط به معاشرت است. از قبيل: استوارى بر حق، صبر در مقابل آزار مردم و خطاكاری هاى اراذل و عفو و اغماض از آنان، سخاوت، مدارا، تواضع و امثال اين ها. و ما قبلا در آخر جلد ششم اين كتاب، احاديثى را كه محاسن اخلاقى آن جناب را مى شمارد، نقل كرديم. | ||
و از آنچه | و از آنچه گذشت، روشن گرديد اين كه بعضى از مفسران گفته اند: مراد از كلمه «خُلُق»، دين - اسلام - است، تفسير درستى نيست. مگر اين كه منظور خود را طورى توجيه كنند كه به بيان ما برگشت كند. | ||
«'''فَستُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ'''»: | «'''فَستُبْصِرُ وَ يُبْصِرُونَ * بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ'''»: | ||
اين جمله به خاطر | اين جمله به خاطر اين كه حرف «فاء» در اولش آمده، نتيجه گيرى از خلاصه مطالب گذشته است. مى فرمايد: حال كه معلوم شد تو ديوانه نبودى، بلكه داراى مقام نبوت و متخلق به خُلق عظيمى هستى، و از ناحيه پروردگارت اجرى عظيم خواهى داشت، اينك بدان كه به زودى اثر دعوتت روشن خواهد گشت، و براى ديدگان ظاهرى و باطنى خلق معلوم خواهد شد كه مفتون به جنون كيست. آيا تويى و يا تكذيب گران تو، كه تهمت ديوانگى به تو مى زنند؟ | ||
بعضى از | بعضى از مفسران گفته اند: كلمه «مَفتُون»، مصدرى است كه وزن اسم مفعول دارد. نظير كلمات معقول، ميسور و معسور، كه وقتى مى گويند: فُلانٌ لَيسَ لَهُ مَعقُولٌ، معنايش اين است كه فلانى عقل ندارد. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۰ </center> | ||
و عبارت | و عبارت «خُذ مَيسُورَهُ وَ دَع مَعسُورَهُ»، به معناى اين است كه از فلان كار، آنچه آسان است، انجام بده، و مقدار دشوارش را رها كن. و حرف «باء» در كلمه «بِأيّكُم» به معناى حرف «فِى» است. و معناى جمله اين است كه: به زودى تو مى بينى و ايشان هم مى بينند كه فتنه در كدام يك از دو طرف مخالف است. | ||
«'''إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن | «'''إِنَّ رَبَّك هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ'''»: | ||
بعد از | بعد از آن كه با بيانات قبلى فهماند كه بالاخره در اين ميان، ضلالت و هدايتى هست، و اشاره مى كند به اين كه تهمت زنندگان به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به اين كه او ديوانه است، خودشان مفتون و گمراهند، و به زودى گمراهيشان روشن گشته. و نيز معلوم مى شود كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، هدايت يافته است و هدايت او و گمراهى آنان، به بيانى از خداى سبحان ثابت شد. اينك در اين جمله، مطلب را چنين تأکید مى كند كه خدا بهتر مى داند چه كسى از راه او به بيراهه رفته، و چه كسى راه او را يافته است. چون راه، راه اوست و امر هدايت هم به دست اوست، و معلوم است كه صاحب راه و راهنما، بهتر مى داند چه كسى در راه او است، و چه كسى در آن نيست. | ||
«'''فَلا تُطِع الْمُكَذِّبِينَ'''»: | «'''فَلا تُطِع الْمُكَذِّبِينَ'''»: | ||
اين جمله به دليل | اين جمله به دليل اين كه فاى تفريع در آغاز آن در آمده، نتيجه گيرى از خلاصه معناى آيات سابق است، و الف و لام در «المُكَذّبِين»، الف و لام عهد است. و منظور از كلمه «لا تُطِع»، مطلق موافقت است. چه عملى و چه زبانى. و معناى جمله اين است كه: حال كه معلوم شد تكذيب گران سابق الذكر مفتون و گمراهند، پس با ايشان به هيچ وجه، نه زبانى و نه عملى، موافقت مكن . | ||
<span id='link423'><span> | <span id='link423'><span> | ||
==نهى خداوند پيامبر را از مداخله و مماشات با كفار و اطاعت از آنان == | ==نهى خداوند پيامبر را از مداخله و مماشات با كفار و اطاعت از آنان == |
ویرایش