مريم ٦٧

از الکتاب
کپی متن آیه
أَ وَ لاَ يَذْکُرُ الْإِنْسَانُ‌ أَنَّا خَلَقْنَاهُ‌ مِنْ‌ قَبْلُ‌ وَ لَمْ‌ يَکُ‌ شَيْئاً

ترجمه

آیا انسان به خاطر نمی‌آورد که ما پیش از این او را آفریدیم در حالی که چیزی نبود؟!

|آيا انسان به خاطر نمى‌آورد كه ما او را قبلا آفريديم در حالى كه چيزى نبود
آيا انسان به ياد نمى‌آورد كه ما او را قبلاً آفريده‌ايم و حال آنكه چيزى نبوده است؟
آیا آدمی (برای ایمان به معاد) متذکر آن نمی‌شود که اول که هیچ محض و معدوم صرف بود ما او را ایجاد کردیم؟
آیا انسان به یاد نمی آورد [و توجه ندارد] که ما او را پیش از این در حالی که چیزی نبود، آفریدیم.
و آدمى به ياد ندارد كه او را پيش از اين آفريده‌ايم و او خود چيزى نبوده است؟
آیا [این‌] انسان نمی‌اندیشد که ما در گذشته او را آفریده‌ایم و حال آنکه چیزی نبود
آيا آدمى به ياد نمى‌آورد كه ما او را از پيش بيافريديم و هيچ چيز نبود؟
آیا انسان به خاطر نمی‌آورد که ما او را پیش از این آفریدیم و او اصلاً چیزی نبود؟! (مگر این واقعیّت را فراموش کرده است که بازآفرینی از نوآفرینی، و اعاده‌ی خلق به وجود در زمان آینده، از هستی بخشیدن او از عدم در زمان گذشته، ساده‌تر است؟).
آیا و (این) انسان به یاد نمی‌آورد (که) ما او را به‌درستی از پیش آفریدیم. حال آنکه (هرگز) چیزی نبوده است‌؟
آیا یاد نمی‌آورد انسان که ما آفریدیمش از پیش حالی که نبود به چیزی‌

Does the human being not remember that We created him before, when he was nothing?
ترتیل:
ترجمه:
مريم ٦٦ آیه ٦٧ مريم ٦٨
سوره : سوره مريم
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً»: در حالی که چیزی نبود. یعنی نیست بود.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً «67»

آيا انسان (در زنده شدن دوباره‌ى خود شك دارد؟ و) به ياد نمى‌آورد كه ما او را پيش از اين آفريده‌ايم، در حالى كه چيزى نبود؟

نکته ها

اين آيه شبيه آيات 78 و 79 سوره‌ى يس است كه شخصى با آوردن استخوانى پوسيده و خرد كردن آن مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله، با پيامبر به بحث و گفتگو پرداخت و گفت: كيست كه استخوان‌هاى پوسيده را زنده كند؟ خداوند در پاسخ فرمود: (اى پيامبر!) بگو: همان كسى كه اوّل آفريد، پس از مرگ هم زنده مى‌كند، و او همه چيز را مى‌داند. «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِيَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ. قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ»


«1». توحيد صدوق، ص 263.

جلد 5 - صفحه 295

از امام صادق عليه السلام درباره‌ «خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً» سؤال شد، حضرت فرمودند: يعنى نه در مرحله‌ى تقدير و نه در مرحله تكوين هيچ چيز نبود. راوى حديث درباره‌ى‌ «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً» «1» پرسيد، حضرت فرمودند: يعنى مقدّر بود، ولى نامى از آن در ميان نبود. «2»

بنابراين، اين دو آيه از دو مرحله‌ى پيش از آفرينش انسان سخن مى‌گويد.

در حديث ديگرى نيز امام باقر عليه السلام در مورد «مِنْ قَبْلُ» فرمودند: نه در كتاب و نه در علم سخنى از او نبود. «3»

پیام ها

1- باور نداشتن معاد، راه توجيه گناه وفرار از عبادت است. فَاعْبُدْهُ وَ اصْطَبِرْ لِعِبادَتِهِ‌ ... يَقُولُ الْإِنْسانُ‌ ...

2- تعجّب از معاد وزنده شدن دوباره، مربوط به يك زمان و يك گروه خاص از انسان‌ها نيست. «يَقُولُ الْإِنْسانُ»

3- معاد، جسمانى است. «أُخْرَجُ» يعنى خارج شدن جسم از زمين.

4- معاد، قهرى واجبارى است. «أُخْرَجُ» يعنى خروج قهرى وبدون اختيار.

5- ترديد در معاد با توجّه به آفرينش ابتدائى خود، شگفت‌آور است. «أَ وَ لا يَذْكُرُ»

6- توجّه انسان به اينكه اوّل نبوده و بعداً خلق شده است، براى قبول معاد كافى است. أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ‌ ...

7- منكران معاد، براى عقيده‌ى خود دليلى ندارند و تنها قيامت را بعيد مى‌دانند، ولى قرآن با دليل سخن مى‌گويد. «خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ»

8- آفرينش انسان از عدم، بسيار پيچيده‌تر و به ظاهر مشكل‌تر از آفرينش مجدّد انسان پس از مرگ است. خَلَقْناهُ‌ ... وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً


«1». انسان، 1.

«2». كافى، ج 1، ص 147.

«3». بحار، ج 5، ص 84.

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 296

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً (67)

أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ‌: آيا نمى‌انديشد و ياد نمى‌كند آن آدمى. أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ‌: بدرستى كه ما آفريديم او را پيش از اين. وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً: و نبود چيزى بلكه عدم صرف بود.

در كافى- حضرت صادق عليه السلام در اين آيه فرمايد: آيا ياد نمى‌آورد آدمى، آفريديم او را پيش از اين و حال آنكه نه مقدور بود نه مكون‌ «2».

برهان قاطع بر اثبات معاد: دهريه منكر معاد شده به استبعاد آنكه: بعد از پوسيدگى چگونه زندگى حاصل آيد؟ خداى تعالى رد انكار و استبعاد آنان را


«1» مجمع البيان ج 3 ص 523.

«2» تفسير برهان ج 3 ص 19 بنقل از كافى.

جلد 8 - صفحه 210

فرمود به يادآورى مرحله اول بدين تقرير: «آيا ياد نمى‌آورد منكر معاد، خلقت غريب خود را در حالى كه هيچيك از مراتب وجود را (وجود ذهنى، وجود خارجى، وجود لفظى و وجود كتبى) دارا نبود، قادر متعال او را از نطفه متشابه الاجزاء به كيفيت خاصه كه محير العقول است ايجاد فرمود، و البته خلق ابتدائيه دشوارتر و عجيبتر خواهد بود» و چون اولين مرحله ايجادش محقق شد، در دومين مرتبه اعاده‌اش مسلم گردد.

بيان ديگر: خالقيت ذات احديت نسبت به تمام وجود، مبرهن، و قادريت سبحانى به نحو اتم و اكمل باقى، و ممتنع الزوال، و عالميت الهى به جميع معلومات از جزئى و كلى محقق باشد. بنابراين عقل حكم نمايد ذات قادر بر ايجاد چيزى كه قدرتش باقى و عالم به كلى و جزئى باشد، البته قدرت خواهد داشت بر اعاده آنان بدون هيچ استبعاد و انكارى.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ يَقُولُ الْإِنْسانُ أَ إِذا ما مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَيًّا (66) أَ وَ لا يَذْكُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ يَكُ شَيْئاً (67) فَوَ رَبِّكَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَ الشَّياطِينَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِيًّا (68) ثُمَّ لَنَنْزِعَنَّ مِنْ كُلِّ شِيعَةٍ أَيُّهُمْ أَشَدُّ عَلَى الرَّحْمنِ عِتِيًّا (69) ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِينَ هُمْ أَوْلى‌ بِها صِلِيًّا (70)

ترجمه‌

- و ميگويد آدمى آيا وقتى كه مردم هر آينه بعد از اين بيرون آورده شوم زنده‌

آيا ياد آور نميشود آدمى كه ما آفريديم او را از پيش با آنكه نبود چيزى‌

پس قسم بپروردگار تو كه هر آينه جمع كنيم آنها و شيطانها را پس حاضر كنيم البتّه آنها را گرداگرد جهنّم بزانو در آمدگان‌

پس بيرون ميآوريم البتّه از هر فرقه‌اى هر كدام از آنها را كه شديدتر باشند بر خدا از راه نافرمانى‌

پس هر آينه ما داناتريم بآنانكه آنها سزاوارترند بجهنّم در انداختن.

تفسير

روايت شده است كه ابىّ بن خلف استخوان پوسيده‌اى را در دست گرفت و نرم نمود و بباد داد و گفت كه محمد گمان ميكند كه ما بعد از مردن زنده ميشويم اين محال است پس اين آيه نازل شد و بعضى او را وليد بن مغيره دانسته‌اند در هر حال خداوند در جواب گوينده اين قبيل كلمات از افراد انسان چون مجرّد استبعادى بيش نيست جوابى فرموده كه رفع استبعاد شود و براى اين غرض جوابى بهتر از اين نيست چون هر كس متذكّر ابتداء خلق خودش شود مى‌يابد كه هيچ چيز نبوده و همه چيز شده و ميداند آنكس كه قدرت داشته از هيچ چنين موجود تمام و كمالى بوجود آورد قادر است آنرا ثانيا نابود كند و باز بصورت اوّل درآورد چون اختراع هر مصنوعى مشكل‌تر از ايجاد مثل آنست و بعضى يذكّر بتشديد كاف قرائت نموده‌اند و اين با معناى تذكّر و تفكّر مناسب‌تر است در كافى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه لم يك شيئا يعنى نه مقدّر بود و نه كائن و در محاسن از آنحضرت نقل نموده‌


جلد 3 صفحه 486

كه نه در كتابى بود و نه در علمى و قمّى ره فرموده كه ذكرى از او نبود و روايت شده كه كفّار محشور ميشوند در قيامت با اقران خودشان از شياطينى كه آنها را اغواء نمودند هر كافرى با شيطان خود در زنجيرى بنابراين محتمل است و او در و الشياطين بمعناى مع باشد و ممكن است و او عاطفه باشد يعنى تصوّر باطلى كردند كه محشور نميشوند قسم بخداوند محشور ميكنيم آنها را كه منكر معادند بعلاوه شياطين و ملا عينى را كه اين وسوسه‌هاى باطل را مينمايند پس حاضر ميگردانيم آنها را گرداگرد جهنّم در حاليكه از شدّت هول و وحشت و سنگينى بار گناه و خفّت بكنده‌هاى زانوشان بزمين در آيند و قوّت برخاستن نداشته باشند چون جثى جمع جاثى است و آن كسى باشد كه مانند شتر بدو كنده زانو بزمين در آيد شايد خداوند خواسته باشد آنها را بانواع عذاب معذّب فرمايد چون خفّتى بالاتر از اين نيست كه در انظار اهل ايمان به اين وارد در محشر و جاى گير در اطراف جهنّم شوند پس بيرون ميآوريم از ميان هر امّت و ملّتى كه تابع دينى و مذهب باطلى باشند براى دخول در جهنّم عاصى و نافرمان و سركش‌ترين آنها را و ما بهتر ميدانيم كه كدام يك از آنها سزاوارترند بآنكه در قعر جهنّم جاى‌گير شوند لذا زودتر در آن انداخته شوند و گفته‌اند آنها پيشروان و رؤساء هر فرقه ضالّه‌اى ميباشند كه در دنيا پيش قدم در كفر بودند در آخرت هم بايد پيش قدم در دخول جهنّم باشند و عتى و صلى هر دو مصدرند كه تميز از اشدّ و اولى واقع شده‌اند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


أَ وَ لا يَذكُرُ الإِنسان‌ُ أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن‌ قَبل‌ُ وَ لَم‌ يَك‌ُ شَيئاً (67)

آيا متذكر نمي‌شود انسان‌ ‌که‌ ‌ما ‌او‌ ‌را‌ خلق‌ كرديم‌ ‌از‌ قبل‌ و نبود شيئي‌، خداوند عالم‌ قبل‌ ‌از‌ ايجاد موجودي‌ ذات‌ ‌او‌ ‌بود‌ و بس‌ ‌تا‌ آنكه‌ ارواح‌ بشر ‌را‌ خلق‌ فرمود ‌در‌ عالم‌ ارواح‌ ‌که‌ عالم‌ مجردات‌ ‌بود‌، عالم‌ عقول‌ و نفوس‌ ‌تا‌ آنكه‌ عالم‌ اجسام‌ ‌را‌ خلق‌ فرمود و كره‌ زمين‌ و آدم‌ ‌را‌ ‌از‌ همين‌ خاك‌ زمين‌ خلق‌ فرمود، و ‌از‌ همين‌ خاك‌ حبوبات‌ و فواكه‌ و مأكولات‌ ‌را‌ خلق‌ فرمود، و ‌از‌ همين‌ ماكولات‌ نطفه‌ ‌را‌ استخراج‌ كرد و ‌در‌ منازلي‌ سير داد و علقه‌ مضغه‌ عظام‌ لحم‌ صورت‌ انساني‌ ‌تا‌ روح‌ باو تعلق‌ گرفت‌ و ‌در‌ دنيا آمد، و ‌پس‌ ‌از‌ مردن‌ خاك‌ و پوسيده و ريسيده‌ شد. همين‌ ‌خدا‌ قدرت‌ دارد ‌که‌ دو مرتبه‌ ‌از‌ همين‌ خاك‌ انسان‌ آورد، و همين‌ روح‌ بآن‌ تعلق‌ پيدا كند و ‌در‌ عالم‌ قيامت‌ وارد شود، و ‌اينکه‌ موضوع‌ ‌را‌ خداوند مكررا ‌در‌ سور قرآني‌ گوش‌ زد بندگان‌ فرموده‌ يك‌ جا ميفرمايد:

جلد 12 - صفحه 468

قُل‌ يُحيِيهَا الَّذِي‌ أَنشَأَها أَوَّل‌َ مَرَّةٍ يس‌ آيه 79 يك‌ جا ميفرمايد: مِنها خَلَقناكُم‌ وَ فِيها نُعِيدُكُم‌ وَ مِنها نُخرِجُكُم‌ تارَةً أُخري‌ طه‌ آيه 57 و ‌غير‌ اينها لذا ميفرمايد أَ وَ لا يَذكُرُ الإِنسان‌ُ فكر نمي‌كند و تدبير نمي‌نمايد و تأمل‌ ندارد انسان‌ كافر جاحد منكر معاد. أَنّا خَلَقناه‌ُ مِن‌ قَبل‌ُ چه‌ صورت‌هايي‌ بخود گرفت‌ صورت‌ خاكي‌ ‌را‌ رها كرد صورت‌ حبوبي‌ و فواكهي‌ گرفت‌ ‌او‌ ‌را‌ رها كرد بصورت‌ نطفه‌ ‌در‌ آمد ‌او‌ ‌را‌ رها كرد صورت‌ علقه‌ و مضغه‌ و عظام‌ ‌تا‌ بصورت‌ انساني‌ ‌در‌ آمد، ‌اينکه‌ ‌را‌ ‌هم‌ رها ميكند و بصورت‌ ترابي‌ ‌در‌ ميآيد بالحس‌ و الوجدان‌.

‌پس‌ چه‌ مانع‌ دارد ‌که‌ صورت‌ ترابي‌ ‌را‌ دو مرتبه‌ رها كند و بصورت‌ انساني‌ ‌در‌ آيد، بلكه‌ ‌اينکه‌ امر بسيار سهل‌ ‌است‌، زيرا ماده‌ ‌در‌ تمام‌ ‌اينکه‌ مراحل‌ محفوظ ‌است‌ فقط تبديل‌ بصور مختلفه‌ مي‌شود، اعجب‌ ‌از‌ اينكه‌ زماني‌ ‌که‌ نه‌ صورت‌ بوده‌ نه‌ ماده‌.

وَ لَم‌ يَك‌ُ شَيئاً معدوم‌ صرف‌ ‌بود‌ خداوند متعال‌ بقدرة كامله ‌خود‌ موافق‌ حكمت‌ و مصلحت‌ ‌از‌ كتم‌ عدم‌ بعرصه‌ وجودش‌ آورد.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 67)- بلا فاصله با همان لحن و تعبیر به آن پاسخ می‌گوید: «آیا انسان (این واقعیت را) به یاد نمی‌آورد که ما او را پیش از این آفریدیم، و او ابدا چیزی نبود»؟! (أَ وَ لا یَذْکُرُ الْإِنْسانُ أَنَّا خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً).

نکات آیه

۱- خداوند، آفریننده انسان و پدیدآورنده او در صحنه هستى (خلقنه من قبل و لم یک شیئًا)

۲- تردید انسان در معاد، با وجود توانایى هر انسان به شناخت خلقت نخستین خویش از عدم، امرى شگفت آور و سزاوار توبیخ است. (أوَلا یذکر الإنسن أنّا خلقنه من قبل و لم یک شیئًا) همزه در «أوَلا یذکر» براى انکار توبیخى و متضمن معناى تعجب است. تکرار لفظ «انسان» در این آیه - با آن که آوردن ضمیر ممکن بود - اشعار به این نکته دارد که لازمه انسان بودن ، دقت و تفکر است.

۳- توجه انسان به آفرینش و آمدن او از عدم به صحنه وجود، زمینه استبعاد معاد و انکار آن را از بین مى برد. (أوَلا یذکر الإنسن أنّا خلقنه من قبل و لم یک شیئًا) مقصود از عدم و نیستى، الزاماً عدم مطلق نیست; بلکه مى تواند عدم نسبى باشد; یعنى، انسان قبلاً نبوده و الآن وجود دارد، گرچه مواد و عناصر او در قالب موجوداتى دیگر از قبل نیز وجود داشته باشد. این احتمال نیز هست که جمله «لم یک شیئاً» ناظر به دورانى باشد که عناصر انسان، در قالب هیچ موجودى آفریده نشده بود.

۴- پدیدارساختن انسان در صحنه هستى و آوردن او از عدم به وجود، دلیل قدرت خداوند بر احیاى مجدد او و معاد (أوَلا یذکر الإنسن ... و لم یک شیئًا)

۵- انسان، موجودى پرسشگر، خردورز و داراى قدرت تجزیه و تحلیل خلقت خویش است و بر مقایسه گذشته و آینده نظام آفرینش توانا است. (و یقول الإنسن أءذا مامتّ ... أوَلا یذکر الإنسن أنّا خلقنه)

روایات و احادیث

۶- «عن مالک الجهنى قال: سألت أباعبداللّه(ع) عن قول اللّه تعالى «أوَلا یذکر الإنسان أنّا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً» ... فقال: «لامقدّراً و لامکوّناً ; از مالک جهنى نقل شده که گفت: از امام صادق(ع) در باره سخن خداى تعالى «أوَلا یذکر الإنسان أنّا خلقناه من قبل و لم یک شیئاً» سؤال کردم، فرمود: [انسان ]نه در تقدیر خلقت بود و نه به وجود آمده بود».[۱]

موضوعات مرتبط

  • انسان: آثار خلقت انسان ۴; پرسشگرى انسان ۵; تحلیل گرى انسان ۵; تفکر انسان ۵; خالق انسان ۱; کیفیت خلقت انسان ۶; مقایسه گرى انسان ۵; ویژگیهاى انسان ۵
  • جهان بینى: جهان بینى و ایدئولوژى ۱
  • خدا: خالقیت خدا ۱; دلایل قدرت خدا ۴
  • ذکر: آثار ذکر خلقت انسان ۳
  • مردگان: احیاى اخروى مردگان ۴
  • معاد: دلایل معاد ۲، ۴; سرزنش شک در معاد ۲; شگفتى شک در معاد ۲; عوامل رد استبعاد معاد ۳

منابع

  1. کافى، ج ۱، ص ۱۴۷، ح ۵; نورالثقلین، ج ۳، ص ۳۵۲- ، ح ۱۲۶.