غَاشِيَة

از الکتاب

آیات شامل این کلمه

«غاشِیَه» از مادّه «غشاوة» به معناى پوشاندن است، انتخاب این نام براى قیامت، به خاطر آن است که حوادث وحشتناک آن ناگهان همه را زیر پوشش خود قرار مى دهد.

بعضى، گفته اند: به خاطر آن است که خلق اولین و آخرین در آن روز براى حساب جمع مى شوند. و نیز گفته اند: منظور آتشى است که چهره هاى کفار و مجرمان را مى پوشاند. ولى، تفسیر اول از همه مناسب تر است.

«غاشِیَة» به معناى پوشنده و پوشش است و از جمله به پارچه بزرگ که روى زین اسب مى اندازند و آن را مى پوشاند «غاشِیَة» گفته مى شود و منظور در سوره «یوسف» بلا و مجازاتى است که همه بدکاران را فرامى گیرد. مؤنث بودن «غاشِیَة» به خاطر آن است که صفت براى کلمه «عقوبة» است که در تقدیر مى باشد.

ریشه کلمه

قاموس قرآن

پوشاندن و فراگرفتن. «غَشِيَهُ الْاَمْرُ: غَطَّاهُ» امر او را فراگرفت. [ابراهيم:50]. آتش رويشان را فراگيرد. [ليل:1]. سوگند به شب آنگاه كه فراگيرد. غشاوه: چيزى كه با آن پوشانده شود (پرده) [جاثية:23]. بر گوش و قلب او مهر زد و بر چشمش پرده‏اى قرار داد. رجوع شود به «ختم». غاشِية: فراگيرنده و پوشاننده. [يوسف:107]. مراد از غاشيه نقمت و عذاب فراگيرنده است. قيامت در [غاشيه:1]. از آن غاشيه خوانده شده كه عموم را فراگيرد و احدى از آن مستثنى نيست مثل [كهف:47]. اين بهتر از آن است كه گوئيم اهوال قيامت همه را فراگيرد زيرا درباره اهل رحمت آمده: [انبیاء:103]. غَواش: جمع غاشيه است (فراگيرنده‏ها). [اعراف:41]. براى آنها از جهنم بستر و از بالايشان فراگيرنده‏ها است يعنى آتش از بالا و پائين آنها را احاطه كرده نظير [زمر:16]. غواش در اصلى غواشى است مثل ضوارب. تغشيه: پوشاندن و نيز پوشانيدن چيزى بر چيزى مثل [انفال:11]. آنگاه كه خواب مختصر را بر شما مى‏پوشاند يعنى شما را به خواب مى‏برد تا آرامشى از ناحيه خدا باشد و مثل [نجم:54]. كه يك مفعول دارد يعنى آن را فراگرفت آنچه فراگرفت. اغشاء: مثل تغشيه است نحو [اعراف:54]. كه دو مفعول دارد يعنى خدا شب را بر روز مى‏پوشاند و مثل [يس:9]. كه داراى يك مفعول است يعنى: آنها را پوشانديم پس نمى‏بينند. استغشاء: پوشاندن «اِسْتَغْشى ثَوْبَهُ وَ بِثَوْبِهِ:تَغَّطى بِهِ» يعنى خود را با لباسش پوشاند و به قول راغب لباس را براى خود غاشيه وپرده قرار داد [نوح:7]. انگشتان رابه گوشها نهادند تا كلام حق را نشنوند و لباسشان را به سر كشيدند تا گويند حق را نبينند. گوئى آن كنايه از اعراض است مثل:[هود:5]. بدان آنها سينه خود را منحرف مى‏كنند از اينكه كلام حق در آن جاى گيرد و آنگاه كه لباسشان را به سر مى‏كشند. تغّشى: فراگرفتن. گاهى آن كنايه از مجامعت است مثل [اعراف:189]. چون با او مقاربت كرد حملى خفيف برداشت، غشيان المرئة نيز بدان معنى است. [محمّد:20]. مغشى عليه كسى است كه بى حس شده و عارضه فكر و شعورش را پوشانده است. يعنى مثل كسى كه از مرگ بيهوش شده به تو مى‏نگرند آيه [احزاب:19]. نيز مثل آن است يعنى چشمشان در كاسه سر ميگردد مثل شخص بيهوش شده از مرگ.


کلمات نزدیک مکانی

تکرار در هر سال نزول

در حال بارگیری...