طه ٩٦

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالَ‌ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ‌ يَبْصُرُوا بِهِ‌ فَقَبَضْتُ‌ قَبْضَةً مِنْ‌ أَثَرِ الرَّسُولِ‌ فَنَبَذْتُهَا وَ کَذٰلِکَ‌ سَوَّلَتْ‌ لِي‌ نَفْسِي‌

ترجمه

گفت: «من چیزی دیدم که آنها ندیدند؛ من قسمتی از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و اینچنین (هوای) نفس من این کار را در نظرم جلوه داد!»

|گفت: من چيزى ديدم كه آنها نديدند، پس مشتى از ردّ پاى فرستاده [خدا، جبرئيل‌] برداشتم و آن را [در آتش‌] انداختم و نفس من اين گونه برايم بياراست
گفت: «به چيزى كه [ديگران‌] به آن پى نبردند، پى بردم، و به قدر مشتى از رد پاى فرستاده [خدا، جبرئيل‌] برداشتم و آن را در پيكر [گوساله‌] انداختم، و نفس من برايم چنين فريبكارى كرد.»
سامری گفت: من چیزی را دیدم که قوم ندیدند، من مشتی خاک از اثر قدم رسول (حق، جبرئیل) برگرفته و (در گوساله) ریختم و نفس من چنین (فتنه انگیزی را) به نظرم جلوه داد.
گفت: من به حقایق و اسراری آگاه شدم که آنان آگاه نشدند، پس اندکی از دانش و اسرار رسول را گرفتم و [بر اثر هواپرستی] آن را دور انداختم [و به گوساله سازی پرداختم]؛ و این گونه نفس من [آن کار بسیار خطرناک را برای گمراه کردن بنی اسرائیل] در نظرم آراست.
گفت: من چيزى ديدم كه آنها نمى‌ديدند. مشتى از خاكى كه نقش پاى آن رسول بر آن بود برگرفتم و در آن پيكر افكندم و نفس من اين كار را در چشم من بياراست.
[سامری‌] گفت من چیزی را دیدم که دیگران ندیده بودند، و مشتی از خاک پای جبرئیل برگرفتم، و آن را [در خمیر مایه گوساله‌] انداختم، و بدین‌سان بود که نفسم بدی را به من آراسته جلوه داد
گفت: من چيزى ديدم كه آنها نديدند. مشتى [خاك‌] از پى [مركب‌] آن فرستاده- يعنى جبرئيل- برگرفتم و آن را [در كالبد گوساله‌] افكندم، و نفس من بدين سان [اين كار را] در نظرم بياراست.
(سامری) گفت: من از چیزهائی (در صنعت و هنر مجسّمه‌سازی) آگاهم که بنی‌اسرائیل از آنها آگاه نیستند. من مقداری از آثار (تعالیم و قوانین) پیغمبر (خدا موسی) را برگرفتم و برای (گول‌زدن دیگران) آن را (به شکم گوساله) ریختم. این چنین نفْسِ من مطلب را در نظرم آراست (و آنچه می‌خواستم انجام دادم).
گفت: «به چیزی که آنان به آن پی نبردند پی بردم، پس مشتی از اثر (رسالتی آن) رسول [:موسی] برگرفتم، سپس آن را فرو انداختم (که حق را به چهره‌ی باطل نمودم و با این آنان را از توحید به شرک افکندم) و نفس اماره‌ام برایم اینچنین فریبکاری کرد.»
گفت دیدم آنچه را ندیدندش پس برگرفتم مشتی از جای پای فرستاده را پس افکندمش و بدینسان آراست برای من دلم‌

He said, “I saw what they did not see, so I grasped a handful from the Messenger’s traces, and I flung it away. Thus my soul prompted me.”
ترتیل:
ترجمه:
طه ٩٥ آیه ٩٦ طه ٩٧
سوره : سوره طه
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٧
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

معنی دیگر آیه که تنها نقل قول از زبان سامری است عبارت است از: سامری گفت: چیزی را من دیده‌ام که آنان ندیده‌اند (که جبرئیل فرشته وحی است) و از جای پای (اسب) جبرئیل مشتی (خاک) برگرفتم و آن را (به درون گوساله) ریختم، و نفْس من این چنین کار را در نظرم آراست. «بَصُرْتُ»: دیدم. مراد از دیدن در اینجا، فهم کردن و پی‌بردن و دانستن فنون مجسّمه‌سازی و تمثالگری است. «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً»: مشتی را برگرفتم. مراد برداشتن مقداری از تورات و عمل کردن بدان است. «أَثَرِ الرَّسُولِ»: اثر پیغمبر. مراد از (أَثَر) تورات، و مراد از (الرَّسُول) موسی است. «نَبَذْتُ»: انداختم. رها کردم. «سَوَّلَتْ»: آن را زینت داد و گرامی و شیرین کرد (نگا: یوسف / و ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي «96»

(سامرى) گفت: من به چيزى پى بردم كه (ديگران) به آن پى نبردند، پس من مشتى از آثار رسول (حقّ) را بر گرفتم، پس آن را (در گوساله) افكندم و اين گونه نفسم اين كار را در نظرم بياراست (وفريب داد).

نکته ها

جمله‌ى‌ «فَبَصُرَتْ بِهِ» معمولًا در «بصيرت» به معناى فهميدن كه جمع آن «بصائر» است بكار مى‌رود، نه در «بصر» به معناى چشم كه جمع آن «ابصار» است. «1»

در كتاب «احتجاج طبرسى» آمده است كه وقتى حضرت على عليه السلام بصره را فتح كرد، مردم‌


«1». مفردات راغب.

جلد 5 - صفحه 382

دور آن حضرت را گرفتند تا سخنان او را بشنوند، چشم حضرت در ميان مردم به حسن بصرى افتاد كه چيزى را يادداشت مى‌كرد.

امام عليه السلام با صداى بلند او را مخاطب قرار داده و فرمودند: چه مى‌كنى؟ عرض كرد سخنان شما را مى‌نويسم تا براى ديگران بازگو نمايم. امام عليه السلام فرمودند: آگاه باشيد كه هر قوم و جمعيّتى يك سامرى دارد و تو اى حسن! سامرى اين امّت هستى، تو از من آثار رسول خدا را مى‌گيرى و با هواى نفس و تفسير به رأى خودت، مكتب تازه‌اى مى‌سازى و مردم را به آن فرا مى‌خوانى. «1»

بر طبق تفاسير الميزان، فرقان ونمونه، مراد سامرى از «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» آن است كه من مقدارى از آثار موسى را فراگرفته و بر آن مؤمن شدم، سپس آن را رها كرده وگوساله را ساختم و قهراً جمله‌ى‌ «بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا» يعنى به طرحى براى انجام اين كار پى بردم كه ديگران از آن غافل بودند واين معنا باحديث فوق‌مناسب‌تر است.

پیام ها

1- براى برطرف كردن انحراف، ابتدا بايد ريشه‌ى انحراف را بررسى كرد. «فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ»

2- با منحرفان ومفسدان فرهنگى بايد برخورد كرد. «فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ»

3- در يك انقلاب، همه‌ى مردم از درون عوض نمى‌شوند، بلكه افرادى مثل سامرى‌ها منتظر فرصت مى‌مانند. «فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ»

4- گاهى منحرفين، دريافت‌هايى دارند كه متديّنين از آن بى‌خبرند. «بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا»

5- طرّاحان انحراف، از جهل مردم استفاده مى‌كنند. «بِما لَمْ يَبْصُرُوا»

6- سردمداران باطل براى انحراف مردم، حتّى از مقدّسات نيز سوءاستفاده مى‌كنند. «مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ» (سياستِ مذهب عليه مذهب)


«1». تفسير نمونه.

جلد 5 - صفحه 383

7- اگر هنر با هواى نفس همراه شد، بالاترين خطرهاست. «سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي»

8- تا انسانى از درون فريب نفس خويش را نخورد، نمى‌تواند ديگران را فريب دهد. «سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (96)

قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ‌: گفت سامرى: بينا شدم به آن چيزى كه بينا نشدند به آن بنى اسرائيل. يا دانستم آنچه را كه ندانستند از بينائى. حاصل آنكه متفطن شدم به آنچه قوم از آن خبر نداشتند، و آن اين بود كه رسولى كه آمد به تو در وقت غرق شدن فرعون، روحانى محض بود و اثر پاى اسب او به هيچ محلى و به هيچ چيز نمى‌رسيد مگر آنكه زنده مى‌شد. فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ‌:


«1» بحار الانوار، ج 13، ص 220 ذيل حديث 14 به نقل از علل الشرايع.

جلد 8 - صفحه 320

پس قبض كردم و گرفتم به كف دست خود مقدار يك قبضه از نشانه آن رسول.

فَنَبَذْتُها: پس افكندم آن خاك را در ميان گوساله‌اى كه از طلا ساخته بودم و به آن جهت گوساله به صدا آمد و بنى اسرائيل را به پرستش آن دعوت نمودم.

وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي‌: و چنانچه گفتم بياراست براى من و فريفته ساخت مرا نفس من.

مفسرين خاصه و عامه گفته‌اند: مراد رسول در اين آيه، جبرئيل عليه السلام است، و سامرى قبض كرده بود از جاى پاى رمكه جبرئيل‌ «1». و توجه سامرى به آن در ميان بنى اسرائيل، ممكن است كه مصادف شده نظرش به زمين و جنبش خاك را ديده، به فطانت دريافته كه تأثير حركت روحانى و ملكى باشد، اگر چه خود او را نديده باشد، به محض احساس حركت، قبضه‌اى از جاى آن را گرفته و نگاهداشته، در اين قضيه به كار برد.

تنبيه: يكى از حالات نفس انسانى تسويل است، كه نفس را به اين اعتبار «مسوله» نامند كه آرايش و زينت كند و جلوه دهد گناهان را براى شخص و فريب دهد انسان را. زنهار از پيروى نفس مسوله، كه بسا شود هلاكت ابدى و عذاب دائمى را براى خويش فراهم سازد، چنانچه سامرى به اقرار خود گوساله‌پرستى و گمراهى ششصد هزار نفر بنى اسرائيلى را از تسويلات نفس خود شمارد.

تبصره: در مجمع- از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه فرمود: انّ موسى همّ بقتل السّامرىّ فاوحى اللّه سبحانه اليه يا موسى لا تقتله فانّه سخىّ‌ «2».

بدرستيكه حضرت موسى خواست سامرى را بكشد، خطاب شد از جانب الهى:

مكش او را به جهت آنكه او سخى مى‌باشد.

اين اشعار است به آنكه صفت سخا و بخشش چقدر در درگاه الهى پسنديده است كه سامرى با آنكه سبب گمراهى اين عده نفوس شده بود، بخشش او، او را از كشتن نگاهداشت.


«1» تفسير برهان، ج 3، ص 42. در المنثور سيوطى، ج 4، ص 305.

«2» مجمع البيان، ج 4، ص 29.

جلد 8 - صفحه 321

و نيز حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله به «عدى» پسر حاتم طائى فرمود.

دفع شد از پدر تو عذاب شديد به سبب سخاوت او «1».

و حضرت صادق عليه السلام فرمود: جاهل سخى افضل من ناسك بخيل:

نادان سخى افضل است از عابد بخيل‌ «2».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالُوا ما أَخْلَفْنا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنا وَ لكِنَّا حُمِّلْنا أَوْزاراً مِنْ زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْناها فَكَذلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ (87) فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُكُمْ وَ إِلهُ مُوسى‌ فَنَسِيَ (88) أَ فَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلاً وَ لا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً (89) وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُونِي وَ أَطِيعُوا أَمْرِي (90) قالُوا لَنْ نَبْرَحَ عَلَيْهِ عاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنا مُوسى‌ (91)

قالَ يا هارُونُ ما مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا (92) أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَ فَعَصَيْتَ أَمْرِي (93) قالَ يَا بْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي (94) قالَ فَما خَطْبُكَ يا سامِرِيُّ (95) قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ كَذلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي (96)

ترجمه‌

گفتند تخلّف نكرديم وعده ترا باختيارمان ولى ما بار كرده شديم ببارهاى گران از زيور قوم پس انداختيم آنها را پس همچنين انداخت سامرى‌

پس بيرون آورد براى آنها گوساله‌اى، كالبدى كه بود مر او را بانگ گوساله پس گفتند اين است خداى شما و خداى موسى پس فراموش كرد

آيا پس نمى‌بينند آنكه بر نميگرداند بسوى آنها سخنى را و مالك نميباشد براى آنها زيانى و نه سودى را

و بتحقيق گفت مر ايشانرا هارون از پيش اى قوم جز اين نيست كه امتحان شديد بآن و همانا پروردگار شما خداى بخشنده است پس پيروى كنيد مرا و اطاعت نمائيد فرمان مرا

گفتند هميشه خواهيم بود بر او مقيمان تا بر گردد بسوى ما موسى‌

گفت اى هارون چه باز داشت تو را وقتى كه ديدى آنها را كه گمراه شدند

از آنكه متابعت كنى مرا آيا بيرون رفتى از فرمان من‌

گفت اى پسر مادر من مگير محاسنم و نه سرم را همانا من ترسيدم كه بگوئى جدائى افكندى ميان بنى اسرائيل و مراقبت نكردى سخن مرا

گفت پس چيست اين كار بزرگ تو اى سامرى‌

گفت بينا شدم بچيزى كه بينا نشدند بآن پس گرفتم مشتى از جاى پاى آن فرستاده پس انداختم آنرا و اين چنين كارى را خوب جلوه داد براى من نفسم.

تفسير

پس از آنكه حضرت موسى بقوم اعتراض فرمود بتقريب مذكور در آيات سابقه آنها در مقام معذرت خواهى عرضه داشتند ما باختيار تام و ميل طبيعى خودمان تخلّف از عهدى كه با شما كرده بوديم ننموديم ولى سامرى ما را فريب داد و بار گرانى بدوش ما گذارد كه زيور و زينتهاى طلاى قبطيانرا كه عاريه نموده بوديم و در وقت بيرون آمدن از مصر براى آنكه متوجّه بعزم حركت ما نشوند مسترد ننموديم در كوره آتش افروخته او انداختيم يا باز يورهائى كه از آنها آب دريا بيرون انداخته بود اين معامله را كرديم براى آنكه از گناه تصرف در آنها فارغ شويم و خود سامرى هم آنچه از آن زيورها داشت در آن گود ريخت پس از مجموع آنها گوساله‌اى كه عبارت از كالبد و جسدى بود داراى صوتى مانند صوت گوساله بيرون آورد براى قوم پس او و كسانيكه بدوا باو گرويده بودند گفتند اين گوساله خداى شما و خداى موسى است و آنهم بصوت خود تصديق مينمود و گفتند موسى فراموش كرد كه خدا اينجا است يا گم كرد راه وصول بحقّ‌


جلد 3 صفحه 521

را و بطلب او در كوه طور توقف نمود و بعضى گفته‌اند مراد آنستكه سامرى فراموش كرد عهد ايمان بخدا و پيغمبر او را و بنابراين جمله فنسى كلام مستقلى است از خداوند و بنابر قول اوّل جزء مقاله سامرى و اصحاب او است لذا خداوند در مقام ردّ آنها فرموده آيا نمى‌بينند كه اگر از آن گوساله سؤالى نمايند جواب نميدهد و نميتواند بآنها ضررى و نفعى برساند و تفصيل اين واقعه در سوره بقره ذيل آيه و إذ واعدنا موسى گذشت و از سعيد بن جبير نقل شده كه سامرى از اهل كرمان بوده و در بنى اسرائيل نفوذ كلمه داشته و بعضى گفته‌اند از خود آنها بوده ولى نفاق داشته و بعضى گفته‌اند قبلا در بلدى بوده كه اهل آن گاو پرست بودند و محبت آن در دل او جاى داشته لذا مرتكب اين امر شنيع شده در هر حال حضرت هارون قبل از مراجعت موسى عليه السّلام از كوه طور قوم را موعظه و نصيحت فرموده بود باين تقريب كه اى قوم من اين امتحان و ابتلائى است از جانب خداوند بسبب گوساله كه از شما شده گول سامرى و اتباع او را نخوريد و گوساله را پرستش ننمائيد خداوند و پروردگار شما همان خداى يكتاى بخشنده مهربان است كه حضرت موسى بشما معرفى كرده و چنانچه عهد كرديد در غيبت برادرم اطاعت و متابعت از من نمائيد ثابت و راسخ باشيد و دين حق را از دست ندهيد آنها در جواب گفتند ما دست از عبادت گوساله بر نميداريم تا موسى بسوى ما مراجعت نمايد و قمّى ره فرموده آنها اراده نمودند هرون را بكشند و او فرار كرد و قوم بكار خود ادامه دادند تا مدّت ميقات كه چهل شب بود بپايان رسيد و چون روز دهم ذو الحجّه شد خداوند الواح تورية را بموسى عليه السّلام عطا فرمود و باو وحى شد كه ما قوم تو را در فتنه انداختيم و سامرى آنها را گمراه كرد و گوساله پرست شدند و آن صداى گوساله كرد حضرت موسى عرض كرد پروردگارا گوساله را سامرى ساخت صدا را كه باو داد فرمود من دادم چون ديدم پشت بمن كردند و رو باو آوردند خواستم فتنه آنها را افزون كنم پس موسى عليه السّلام مراجعت نمود و هرون را مورد عتاب قرار داد و فرمود چه چيز باز داشت تو را چون ديدى قوم گمراه شدند بعبادت گوساله از آنكه متابعت كنى مرا در غضب براى خدا و مقاتله با اهل كفر و ارتداد يا چرا دنبال من نيامدى و مرا از اين واقعه خبردار ننمودى و در هر حال كلمه لا در ألّا زائده است آيا نافرمانى مرا


جلد 3 صفحه 522

نمودى كه گفتم متعصّب در دين و مجاهد در راه حق باش و قمّى ره فرموده كه آنحضرت در اين حال چنان خشمگين شد كه الواح تورية را انداخت و ريش و سر برادر را گرفت و بجانب خود كشيد و كلام مذكور را فرمود و هرون براى تحريك حس عطوفت و مهربانى آنحضرت متذكر نسبت خود شد و عرضه داشت اى پسر مادر من ريش و سر مرا مگير من ترسيدم كه تو بفرمائى چرا جدائى و تفرقه انداختى ميان بنى اسرائيل چون اگر ميخواستم با آنها جنگ كنم يا از آنها كناره‌گيرى نمايم لابد يك دسته با من بودند و يكدسته بر من و قهرا دو دستگى و اختلاف روى ميداد ميان آنها و اگر ميخواستم بشما ملحق شوم و واقعه را عرضه بدارم ترسيدم بگوئى چرا از دستور من كه تو را خليفه قرار دادم و گفتم مشغول باصلاح امور آنها باش تخلّف نمودى چون اصلاح موقوف بود بآنكه در ميانشان باشم و نصيحت و دلالت نمايم و بمدارا رفتار كنم تا شما مراجعت نمائيد و تصميم خودتان را در باره آنها اتخاذ فرمائيد و در علل از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه چون پرسيدند از آنحضرت كه چرا موسى عليه السّلام سر و ريش برادرش را گرفت و بجانب خود كشيد با آنكه او تقصيرى نكرده بود جواب فرمود براى آنكه او مفارقت از قوم نكرد و ملحق بموسى عليه السّلام نشد ولى اگر از آنها جدا شده بود عذاب نازل ميشد حقير عرض ميكنم شايد مقصود اين باشد كه آنها مستحق عذاب بودند و نبايد مورد ترحّم شوند و حضرت موسى بالطّبع غيور و هارون مترحّم بود پس حضرت موسى روى بسامرى نمود و شديدا او را مورد عتاب قرار داد كه اين چه كارى بود كردى و چه وادار كرد تو را باين امر شنيع او گفت آنروز كه خداوند فرعون و فرعونيان را غرق نمود من در مقدّمه لشگر شما بودم و ديدم و متوجّه شدم كه هر جا مركوب جبرئيل پا ميگذارد زمين در زير پاى او حركت ميكند و كسى متوجّه باين امر نبود من مشتى از خاك زير پاى او برداشتم و نگهداشتم و در جوف گوساله ريختم او زنده شد و صدا كرد و اين عمل را نفس امّاره بسوء من در نظرم جلوه داد كه خوب كارى است و هنرمندى مرا نزد قوم آشكار ميكند و مرتكب شدم و شرح اين قضايا قبلا در سوره بقره و اعراف گذشته است و گفته‌اند تشدّد موسى عليه السّلام بهارون براى تنبه قوم بخطاء خودشان بود و الا او ميدانست كه ساحت هارون منزّه از تقصير است‌


جلد 3 صفحه 523

و كاملا بوظيفه خود عمل نموده است ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ فَما خَطبُك‌َ يا سامِرِي‌ُّ (95) قال‌َ بَصُرت‌ُ بِما لَم‌ يَبصُرُوا بِه‌ِ فَقَبَضت‌ُ قَبضَةً مِن‌ أَثَرِ الرَّسُول‌ِ فَنَبَذتُها وَ كَذلِك‌َ سَوَّلَت‌ لِي‌ نَفسِي‌ (96)

فرمود: بسامري‌ ‌پس‌ چه‌ باعث‌ شد و ‌اينکه‌ امر عظيم‌ ‌را‌ احداث‌ كردي‌ اي‌ سامري‌ ‌گفت‌: سامري‌ بينا شدم‌ بآنچه‌ ‌که‌ ديگران‌ بينا نشدند باو ‌پس‌ گرفتم‌ يك‌ قبضه‌ خاك‌ ‌از‌ زير قدم‌ فرستاده ‌خدا‌ ‌پس‌ ريختم‌ ‌در‌ گوساله طلا ‌که‌ ساخته‌ بودم‌ و ‌اينکه‌ نحو نفس‌ ‌من‌ مرا وادار كرد و فريب‌ داد مرا ‌از‌ اثر ‌رسول‌ اثر سم‌ّ ماديان‌ جبرئيل‌ ‌بود‌ ‌که‌ مشاهده‌ كرد ‌که‌ حركت‌ دارد برداشت‌ (سؤال‌) سامري‌ ‌از‌ قوم‌ موسي‌ ‌بود‌ و ‌از‌ دريا گذشته‌ ‌بود‌ و فرعون‌ ‌اينکه‌ طرف‌ دريا ‌بود‌ ‌که‌ جبرئيل‌ آمد مقابل‌ اسب‌ فرعون‌ بشرحي‌ ‌که‌ گذشت‌ كجا دست‌ رسي‌ پيدا كرد بخاك‌ زير سم‌ّ ماديان‌ جبرئيل‌!

(جواب‌) ماديان‌ جبرئيل‌ مقابل‌ اسب‌ فرعون‌ همين‌ نحو ميرفت‌ ‌تا‌ آخر دريا و ماديان‌ ‌از‌ دريا خارج‌ شد و اسب‌ فرعون‌ رسيد ‌بما‌ قبل‌ آخر دريا ‌که‌ آب‌ها بهم‌ وصل‌ شد و تمام‌ غرق‌ شدند و بني‌ اسرائيل‌ آمدند كنار دريا تماشا ميكردند ‌اينکه‌ قسمت‌ ‌که‌ ماديان‌ جبرئيل‌ بيرون‌ دريا آمده‌ ‌بود‌ چشم‌ سامري‌ ديد خاك‌ جنبش‌ دارد ‌گفت‌: بي‌ اثر نيست‌ و ‌اينکه‌ خاك‌ دائما متحرك‌ ‌بود‌ و چون‌ گوساله‌ ‌را‌ ساخت‌ و ‌اينکه‌ خاك‌ ‌را‌ ‌در‌ جوف‌ ‌آن‌ ريخت‌ هواي‌ داخل‌ جوف‌ ‌را‌ بحركت‌ درآورد و چون‌ ميخواست‌ ‌اينکه‌ هوا خارج‌ شود ‌آن‌ صداي‌ خوار ‌از‌ ‌او‌ ظاهر ميشد ‌اينکه‌ وسيله‌ شد ‌براي‌ سامري‌ و ‌آن‌ دعوي‌ ‌را‌ نمود، لذا حضرت‌ موسي‌ ‌عليه‌ ‌السلام‌.

جلد 13 - صفحه 90

(قال‌َ فَما خَطبُك‌َ يا سامِرِي‌ُّ) خطب‌ شأن‌ و فعل‌ عظيم‌ ‌را‌ گويند و پرسش‌ موسي‌ نه‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ عمل‌ تو چه‌ بوده‌ چون‌ معلوم‌ ‌بود‌ و مشاهد ‌بود‌ سؤال‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ چه‌ باعث‌ شد ‌که‌ ‌اينکه‌ فساد عظيم‌ ‌را‌ ‌در‌ بني‌ اسرائيل‌ ايجاد كردي‌.

(قال‌َ بَصُرت‌ُ بِما لَم‌ يَبصُرُوا بِه‌ِ) ‌بر‌ حسب‌ اتفاق‌ چشمش‌ افتاد ديد ‌اينکه‌ خاك‌ متحرك‌ ‌است‌.

(فَقَبَضت‌ُ قَبضَةً مِن‌ أَثَرِ الرَّسُول‌ِ) ‌که‌ شرحش‌ گذشت‌.

(فَنَبَذتُها وَ كَذلِك‌َ سَوَّلَت‌ لِي‌ نَفسِي‌).

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 96)- او در پاسخ گفت: من مطالبی آگاه شدم که آنها ندیدند و آگاه نشدند» (قالَ بَصُرْتُ بِما لَمْ یَبْصُرُوا بِهِ).

«من چیزی از آثار رسول و فرستاده خدا (موسی) را گرفتم، و سپس آن را به دور افکندم و این چنین نفس من مطلب را در نظرم زینت داد»! و به سوی آیین بت پرستی گرایش کردم. (فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُها وَ کَذلِکَ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی).

نکات آیه

۱ - سامرى، مدعى داشتن دیدى ممتاز و درک حقایق و دانستنى هایى که دیگران بر آن آگاهى نداشتند. (قال بصرت بما لم یبصروا به ) فعل «بصر» زمانى در مورد دیدن با چشم به کار مى رود که درک قلبى نیز ضمیمه آن شده باشد و استعمال آن در مواردى که فاقد درک قلبى است، بسیار کم م باشد (مفردات راغب). دراین که مراد سامرى از این سخن چه بوده، احتمالاتى ذکر شده است; از جمله این که من به فنون و حقایقى آگاهى یافتم که زمینه ساز استفاده بیشتر من از آثار رسالت شده بود و دیگران از آن زمینه محروم بودند.

۲ - سامرى، از دانش و مزیتى علمى بر بنى اسرائیل برخوردار بود. (قال بصرت بما لم یبصروا به )

۳ - سامرى، به کمک علم و آگاهى خود، به اندکى از آثار و تعالیم یکى از رسولان الهى دست یافت و بخشى از آن را در اختیار گرفت. (بصرت ... فقبضت قبضة من أثر الرسول ) محتمل است مراد از «أثرالرسول» دانش و اسرارى باشد که در دست موسى و هارون(ع) و یا پیامبران پیش از آن دو بوده است; که گوشه اى از آن به دست سامرى افتاده بود و وى با تسویلات نفسانى، آن را در راه گمراه ساختن مردم به کار گرفته بود. «ال» در «الرسول» دلالت دارد که فرد مورد نظر سامرى، براى حضرت موسى(ع) نیز شناخته شده بود; ولى گویا سامرى به منظور پى نبردن دیگران به حقیقت ماجرا، نام رسول و اثر او را براى عموم بنى اسرائیل مشخص نساخت.

۴ - سوء استفاده از دین و تعالیم آسمانى، براى گمراه ساختن بنى اسرائیل و ترویج گوساله پرستى در بین آنان، از جمله اعترافات سامرى در نزد موسى(ع) (فنبذتها ) «نبذ» در «نبذتها»، ممکن است در معناى حقیقى آن; یعنى، دورافکندن آثار رسالت به کار رفته باشد و نیز ممکن است مجاز و به معناى سوء استفاده از تعالیم رسولان الهى باشد. براساس معناى دوم، سامرى اعتراف مى کند که با استفاده نابه جا از آموخته هاى خویش، آن را ضایع ساخته و نابود کرده است.

۵ - سامرى، با بى اعتنایى به آموخته هاى ویژه و الهى خود و دورافکندن آنها، به ساختن گوساله و گمراه سازى مردم پرداخت. (فنبذتها و کذلک سوّلت لى نفسى) از جمله معانى محتمل در آیه بالا، این است که مراد از «نبذتها» بى اعتنایى به آموخته ها (بصرت... قبضت) باشد; یعنى، اعتراف سامرى چنین بوده است که من دانش و آموخته هاى الهى خود را - که از رسولان فراگرفته بودم - به دور افکندم و درپى آن مفتون نفس خویش شده انجام دادم آنچه کردم.

۶ - ارتداد سامرى، سبب انحراف بنى اسرائیل بود. (فنبذتها )

۷ - خطاکارى و تسویل نفس (تزیین داده شدن عمل از سوى نفس)، از جمله اعترافات سامرى در هنگام محاکمه (قال بصرت ... و کذلک سوّلت لى نفسى ) «تسویل» به معناى نیکو و زیبا جلوه دادن و محبوب ساختن چیزى در دیدگاه دیگرى است، تا او وادار به گفتن سخنى مخصوص و یا انجام کارى خاص شود (لسان العرب). برخى نیز آن را از «سول» به معناى استرخا (نرمى و آسانى) مشتق دانسته و به معناى آسان ساختن گرفته اند.

۸ - فریب کارى هاى نفس و جلوه پردازى هاى نفسانى، وادار کننده سامرى به ایجاد انحراف گوساله پرستى در بنى اسرائیل بود. (و کذلک سوّلت لى نفسى ) «کذلک» در این موارد براى تشبیه چیزى به خود آن است. بنابراین مراد سامرى از این تشبیه، این است که براى تسویلات نفسانى من، مثالى بهتر از همین تسویل - که دعوت مردم به گوساله پرستى است - وجود ندارد.

۹ - تسویلات و وسوسه هاى نفس، زمینه ساز به کارگیرى دین و دانش براى ایجاد انحراف و گمراه ساختن مردم (بصرت ... فنبذتها و کذلک سوّلت لى نفسى ) آنچه که سامرى در اختیار داشت و موجب گمراهى او و مردم بسیارى شد، علوم و معارفى بود که وى آن را در راه گمراه کردن مردم به کار گرفت.

۱۰ - تسویلات نفس (زیبانمایى کارهاى زشت و ناروا)، خطرى در کمین افراد و جوامع (و کذلک سوّلت لى نفسى )

۱۱ - خوب و زیبانمایى کارهاى ناروا، از جمله ویژگى هاى نفس انسان (و کذلک سوّلت لى نفسى )

۱۲ - لزوم هشیارى انسان در برابر تسویلات نفس خویش (و کذلک سوّلت لى نفسى )

موضوعات مرتبط

  • اقرار: اقرار به تزیین عمل ناپسند ۷
  • انبیا: دستیابى به علم انبیا ۳
  • بنى اسرائیل: تاریخ بنى اسرائیل ۴، ۶، ۷، ۸; عوامل گمراهى بنى اسرائیل ۶; عوامل گوساله پرستى بنى اسرائیل ۸
  • جامعه: آسیب شناسى اجتماعى ۹، ۱۰; عوامل انحطاط جامعه ۱۰
  • خدا: بى اعتنایى به تعالیم خدا ۵
  • دین: زمینه سوءاستفاده از دین ۹; سوءاستفاده از دین ۴
  • سامرى: آثار ارتداد سامرى ۶; آثار هواپرستى سامرى ۸; ابزار اضلال سامرى ۴; ادعاهاى سامرى ۱; اضلال سامرى ۵، ۷، ۸; اقرار سامرى ۴، ۷; روش تبلیغ سامرى ۴; سوءاستفاده سامرى ۴; علم سامرى ۱، ۲; فضایل سامرى ۲; قصه سامرى ۳، ۴، ۵، ۶، ۷; مجسمه سازى سامرى ۵; منشأ علم سامرى ۳
  • عمل: آثار تزیین عمل ناپسند ۱۰; تزیین عمل ناپسند ۱۱
  • مردم: زمینه اضلال مردم ۹
  • هوی وهوس: آثار هوی وهوس ۹; اهمیت هوشیارى در برابر هوی وهوس ۱۲; نقش هوی وهوس ۱۱

منابع